مقدمه:
المپیک ، چه در دوان قدیم، وقتی در یونان شروع شد و چه در دوران متاخرش در قرن هجدهم میلادی، زمینه ها ی متعدد سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی داشته و هر بار که برگزار شده به یمن گسترش مدیای جهانی، صحنه گسترده تری از روابط اجتماعی را به نمایش گذارده است. المپیک در یونان قدیم شروع شد برای اینکه حکومتها سربازانشانرا آماده کنند و قدرتشان را در “صلح” به رخ هم بکشند. در واقع از طریق “نمایش قدرت” و بدون جنگ و خونریزی ، رقیب را بدر کنند!
طبعا با گسترش اجتماعی این رویدار و خصوصا در دوران متاخر و استفاده از مدیا که قادر شد صحنه های رقابت را به سراسر جهان و بطور زنده مخابره کند، المپیک هم ابعاد بسیار گسترده و متداخل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسیش به سطحی رسید که هم اکنون هر بار که تسگشیل می شود، بنوعی تمامی رویدادهای دیگر جامعه انسانی را تحت تاثیر قرار می دهد. اما خودش دریچه دیگریست برای شناختن جامعه انسانی در مقطع برگزاریش. لذا آنها که دنبال شناخت ابعاد روابط انسانی هستند از این دریچه هم می توانند استفاده کنند.
هفته پیش که در مقاله ای (۱)، اشاره ای داشتم به المپیک لندن، تاکیید کردم که باید این بازیها را دنبال کرد و منتظر صحنه هائی بود که در ادامه صحنه های مبارزات مردم است در همه جای دنیا. توضیح دادم که المپیک لندن بخشی است از صحنه دنیائی که در حال عوض شدنست و معیارهای دیگری برای تحلیلش می طلبد.
سنتا ، چپ قدیم وقتی به المپیک و بازیهای جهانی نگاه می کرد، بخش “طبقاتی” آنرا ، بخش مربوط به “نبرد غرب و شرق” ، “نبرد خلق و امپریالیزم” و حکومت قدرتهای غربی را برجسته می دید. هیچگاه این تصویر درستی از این صحنه ها نبود. در زمان نبرد “اردوگاه شرق و غرب” بیشتر المپیکها صحنه نبردهای دو اردوگاه بود و انسانها پیاده نظامهای این نبرد قطبی شده. آنزمان هم می شد از دریچه ای دیگر به این صحنه ها نگریست و انتهای تونلی را مشاهده کرد که انسانیت جهانی دارد جستجو می کند. اما آنموقع دیدن از آن زاویه مشکل تر بود و موانع بیشتری ، دیدن واقعیت دورانی که در حال زایش است را مشکل تر می ساخت.
امروزه، با فروریختن دنیای دو قطبی، عروج جنبشهای زنجیره ای متعاقب بحران عمیق و برگشت ناپذیر سرمایه جهانی شده، امکانپذیر شدن دنیائی که انسانها بدور از دخالت دولتها و دستگاههای کنترل افکار عمومیشان، از طریق فیسبوک و تویتر، در حال مکاتبه هستند، المپیکها بیشتر چهره واقعی تناقض موجود جهان معاصر هستند و خودشان دارند دریچه ای می سازند که افق واقعی در مقابل انسانیت را نشان دهند.
اجازه می خواهم چند نکته دیگری به بحثم در موضوع المپیک لندن اضافه کنم و خواننده گرامی را ترغیب می کنم که دقیقتر این بازیها را دنبال کند:
(۱)حکومتها و تبلیغاتشان در مقابل مردم و تلاششان
مشاهده از نزدیک بازیهای المپیک، بخوبی نشان می دهد که دو تلاش در موازات هم قابل تشخیص است. از سوئی ، همان سنتی که حاکمان رم را به سازماندهی المپیک واداشت. یعنی تلاش برای سربازگیری از جامعه و نبرد در میدان “صلح”. برای نشان دادن قدرتشان و فریب افکار عمومی از طریق دمیدن در “افتخارات ناسیونالیستی”. اینروزها این تلاش همچنان و بشدت ادامه دارد.
از سوی دیگر تلاش مردم، ورزشکاران که اکثریت مطلقشان از سطوح پائین جوامع برمی خیزند و با تلاشی قهرمانانه و عموما زیر فشارهای عظیم اجتماعی، در رقابتی که به هیچ وجه هم عادلانه نیست، مشکلات جوامع نابرابر را پشت سر می گذارند و خود را به رده “ملی” می رسانند تا بتوانند فرصتی یابند تا در المپیک ظاهر شوند. خارج از غوغاهی تبلیغاتی، دستهاشانرا در هر سوی دنیا به هم می دهند، قلبهاشان به هم گره می خورد و صحنه های دیگری می سازند.
صحنه های المپیک، همیشه متناقض بوده. در بالا ، تلاش برای به خط کردن آدمها زیر پرچمهای ملی، اما آنچه المپیک را ویژه می کند و چشمها را خیره، آن روان جمعی و بین المللی است، آن عشق و همبستگی انسانی است که مرزها را هر دم در می نوردد وفتی آدمها هم را از هر نژاد و قبیله ای در آغوش می گیرند. اینست زیر پوست المپیک!
در المپیک، آدمها صحنه های انسانیت یکی شده، مرزهای برداشته شده، شادیها و امیدهای مشترک و رقابتهای از نوع دیگری را می بینند. زقابتهائی که برنده و بازنده درش دوست می شوند، دست می دهند و قلبهاشان یکی می شود.
المپیک درونش تناقضی را پرورده است. از تلاش حاکمان دنیا آغاز شد برای جدا کردن و در مقابل هم قرار دادن انسانها، اما هر بار که این صحنه ها تکرار می شوند، درد جدائی انسانها و عشق به هم پیوستنشان، شعله ور می شود.
(۲) اینبار دو نمونه قابل تامل:
در مقاله قبلیم(۱)، اشاره ای داشتم که در این المپیک برای اولین بار ورزشکارانی بدون آرم و پرچم ملی شزکت کردند . اعلام کردند که از در اعتراض به حکومتهاشان، به ننگ زیر پرچم ملی رفتن تن نمی دهند. تاکید کردم که باید منتظر صحنه های دیگری بود در اثبات اینکه المپیک هم نوع دیگریست از بیان نبرد انسان برای بیرون شدن از مضحکه جهانی که درونش اسیر است.
اجازه بدهید به دو نمونه که چشمهای من را گرفت اشاره کنم:
۱)اسکار پیستوریوس، دونده ای روی پاهای مصنوعی!
دیروز، چهارم آگوست، مسابقه نیمه نهائی دوی ۴۰۰ متر، شاهد پدیده عجیبی بود، جوانی از افریقای جنوبی با پاهای مصنوعی (تیغه ساخته شده از الیاف کربن) در کنار دوندگان دیگر قرار گرفت و در شگفتی و حمایت ملیونها ملیون بیننده با سرعتی خیره کننده خط پایان را در مقام دوم بپایان رساند. این پایان راه او نبود اما ادامه تلاشی بزرگ بود که از سالها قبل شروع شده بود. بعد از پیروزیهای بزرگ در بازیهای پارالمپیک(مخصوص معلولین)، اسکار از کمیته المپیک درخواست کرد که امکان یابد در کنار ورزشکاران غیر معلول شرکت کند و درخواستش در ژانویه ۲۰۰۸ رد شد. اما او به دادگاه شکایت کرد و بالاخره در ماه می ۲۰۰۸ بعد از محروم شدنش در بازیهای المپیک قبلی، بالاخره اجازه شرکت یافت.
اسکار، در سن یازده ماهگی دو پایش را بخاطز بیماری از ناحیه زیر زانو برداشته بودند اما هرگز تسلیم سرنوشتش نشده بود و قدمهایش را با پاهای مصنوعی برداشت و برداشت تا در پارالمپیک ۲۰۰۴، در سن ۱۸ سالکی به قهرمانی رسید و حالا می رود که در دور نهائی دوی ۴۰۰ متر به رقابت برخیزد.
این اولین بار است که در المپیک، انسانی معلول با استفاده از تکنولوژی پیشرفته ، قادر می شود به رقابت عادلانه با دیگران بپردازد اما بی شک اخرین بار خواهد بود. حضور اسکار در این المپیک، علامت شروع دورانی است که تکنولوژی و بدن انسان همجوش خواهند شد و توانائیهای شگرف این همجوشی، دنیای آینده را رقم خواهد زد.
همجوشی تکنولوژی با بدن انسان، مرزهای کمک به معلولین را در خواهد نوردید و به تولید ابر انسان، به بالابردن شگرف فعالیتهای مغز، تمامی حواس انسان و فیزیک انسان منجر خواهد شد. المپیکهای آینده بطور سرگیجه آوری، در سطوح سرگیجه آوری نمایشی از این همجوشیها خواهند بود.
۲) پیروزی مو فرح “بریتانیائی” در دوی ده هزار متر
امسال برای اولین بار پرچم حکومتی انگلستان در مقام اول دوی ۱۰ هزار متر ، در مقام اول برافراشته شد. تاریخا هر کشور میزبانی از اینجور صحنه ها داشته اما دیدن چهره تکیده و سیاه مو فرح و سجده هایش بعد از پیروزی روی زمین ورزشگاه، چیز دیگری بود. او هم داستانی دارد و از این داستان باید آموخت:
مو فرح فرزند سرزمین دیگریست، او در ۸ سالگی بعنوان یک پناهنده سیاسی از کشور بلا کشیده سومالی که در فقر و مصیبت جنگهای فبیله ای غوطه می خورد، به انگلستان مهاجرت کرد و با تلاشی خستگی ناپذیر، در فضائی که نژاد پرستی و مهاجر ستیزی بیداد می کند، خلاف جریان آب، شنا کرد و دوید و دوید تا به این نقطه پرافتخار رسید.
مو فرح نماینده انسانیت مظلومی است که از سرزمینی که متولد شد، رانده شد و در جای دیگری از دنیا به تقلا برای بقا پرداخت و نشان داد که اگر انسانها امکان پیدا کنند، شکوفا می شوند. مثل هزاران هزار آدمی که در بهترین شرایط ورزشکار می شوند، او هم اگر امکان بیابد ، قهرمانست!
مو فرح با اقتداری ستودنی، رقبای خودش را از افریقا و اروپا و امریکا پشت سرگذاشت، شادیش را با همه انسانها شریک شد و خنده اش در خط پیروزی ، قلبهای جهانی را لرزاند. پناهنده ای از سومالی حالا افتخار ملکه انگلیس است! این صحنه هم البته دروغین است! زیر پوست المپیک رگهای دنیای دیگری در تپش است!
نگاه جهانی به المپیک است
مدیای جهانی شده، نگاه ملیاردها انسانرا به المپیک کشانده، تلویزیونها در سرتاسر گیتی المپیک و وقابعش را در کنار سایر وقایع انسانی به خانه ها برده اند. المیک از زندگی انسانها جدا نیست. نوع دیگر همان روایت قدیمی و انسانیست. انسانیت چون پروانه ای در پیله در حال تقلاست برای شکستن دیوارهای لرزان دنیای نابرابر، جدا شده، زخم خورده و آلوده ای که دیگر توان نگه داشتنش را ندارد. المپیک را هم که نگاه کنیم، همان صحنه های تقلاست. نگاه کنیم ، لذت ببریم و بیاموزیم!
منابع بیشتر:
(۱)سعید صالحی نیا: المپیک لندن، انقلاب در سوریه و “ننگ بر گرانی” در نیشابور
http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/10632———-q–q–
(۲)اسکار پیستوریوس (دونده ای با پاهای مصنوعی)
http://www.nydailynews.com/topics/Oscar%20Pistorius
(۳)اسکار پیستوریوس- ویکیپدیا
http://en.wikipedia.org/wiki/Oscar_Pistorius
(۴)مو فرح(دونده دو ده هزار متر)
http://en.wikipedia.org/wiki/Mo_Farah
http://www.bbc.co.uk/sport/0/olympics/18912148