چه کسانی به مبرم ترین نیاز جنبش کنونی پاسخ خواهند داد؟

korosherfani@yahoo.com

کمتر کسی است که در بیرون از حلقه ی بسته ی حاکمان ایران باور داشته باشد شرایط کنونی ادامه پذیر باشد. بحران اقتصادی در حال گسترش است، بازگشایی دانشگاه ها آغاز اعتراضات اجتماعی روزانه شده است، آشفتگی آموزش و پرورش به سان یک بمب تاخیری در انتظار است، ساختار حاکمیت دچار چندپارگی است و پروژه ی اتمی رژیم به بن بست خطر آفرین برخورده است. یک رژیم فاقد مشروعیت که باید با بحران های پنج گانه ی اقتصادی، درون حاکمیتی، اجتماعی، مذهبی و بین المللی دست و پنجه نرم کند. برای این صورت مئسله غامض کودتاچیان راه های ساده لوحانه ای را پیش بینی می کنند: سرکوب،سخت گیری، فشار و اختناق بیشتر، دروغ پردازی و تحریف و رد واقعیت ها و در نهایت به راه انداختن جنگ. آنها می خواهند با پاک کردن صورت مسله به خودی ها بباورانند که اصلا مسئله ای وجود ندارد. چنانچه پاسدار احمدی نژاد در پاسخ به خبرنگاری برای یافتن راه برون رفتی از وضعیت کنونی گفته است:مگه وضعیت فعلی چه شکلیه؟.

در چنین اوضاعی یگانه پارامتر تعیین کننده نه فشارهای متناوب خارجی ها و نه غر زدن های این یا آن شخصیت سیاسی و مذهبی، بلکه قدرت جنبش آزادیخواهی مردم ایران است. بی شک تحریم ها و نیز اختلافات درون حاکمیت، رژیم را بیش از پیش تضعیف خواهد کرد، اما آنچه می تواند سرنوشت ساز باشد فقط حضور مردم در صحنه و پیشبرد جنبش است. حضوری که باید سه خصیصه داشته باشد تا موثر باشد: ۱) وسیع و گسترده باشد، یعنی هم قشرهای مختلف  اجتماعی را در برگیرد و هم مناطق مختلف کشور را. ۲) قدرتمند باشد، یعنی از قاطعیت عملی در کنش مشخص بر علیه نظم حاکم برخوردار باشد و به دادن شعار اکتفا نکند، رژیم با شعار نمی افتد با هجوم و عمل می افتد. ۳) هدفمند باشد، به این معنی که از مسیری مشخص برخوردار باشد و مراحل طی این مسیر را پیش بینی و به آن عمل کند. نمی توان یک جنبش اجتماعی را که قرار است تغییراتی مهم به وجود آورد به دست اتفاقات و تصادفات سپرد.
این روزها حرف های بسیاری در باره ی ویژگی های راهبری جنبش کنونی گفته می شود: این که جنبش، رهبری متمرکز ندارد، مدیریت مشخص ندارد، همه هستند، شبکه وار عمل می کند، افقی است و موضوعاتی از این دست. هریک از این گفته ها بخشی از حقیقت را دربر دارد و جالب آن که این واقعیت ها مثبت و ارزشمند نیز هستند. لیکن بر اساس تقسیم بندی قدیمی «شرط لازم» و «شرط کافی» برای تحقق یک پدیده این جا نیز باید گفت که ویژگی های فوق – جمعی بودن، غیر متمرکز بودن، افقی بودن،…- شرط لازم برای پیشبرد جنبش هستند اما برای به هدف رساندن آن کافی نیستند. مثل هر مجموعه ی پویا و مقصد دار دیگر، جنبش آزادیخواهی کنونی نیز باید به تدریج ابزارهای مورد نیاز برای دستیابی خویش به هدفش را، که تغییر و دگرگونی در شرایط ضد انسانی و ضد دمکراتیک حاکم بر کشور است، به دست آورد.
واقعیت این است که جنبش مرحله ای بسیار دشوار را در هفته ها و ماه های اخیر از سر گذراند، و آن این که توانست تداوم و استمرار خود را تامین کند. سرکوب وحشیانه، ترس آفرینی، تهدید، بازداشت، شکنجه، قتل، تجاوز و غیره نتوانست جنبش را خفه کند. دو روز پیش دانشجویان که بازگشایی دانشگاه را به سرآغاز اعتراض گری تازه ای تبدیل کرده بودند با شعاری روشن این نکته را به نمایش گذاشتند که رژیم ابزاری برای مهار جنبش ندارد. آنها می گفتند: شکنجه، تجاوز دیگر اثر ندارد. ترجمه این شعار این است که ما دیگر سر تسلیم شدن نداریم.
حال که می دانیم حرکت بقا و ایستادگی خود را با هزینه ای سنگین تضمین کرده است باید بپرسیم چگونه می توان از این سرمایه با ارزش و نادر استفاده کرد و جنبش را به ثمر رساند. نگارنده بر این باورست که نیاز مبرم جنبش در شرایط کنونی یک ساختار نمادین است. یعنی باید یک تشکلی بتواند با بهره گیری از مشروعیت اجتماعی که از جانب فعالان جنبش به او داده می شود، خواست ها و مسیر آن را ترسیم کند و به عنوان جایگزینی در مقابل حاکمیت کودتاچی مطرح شود. سپردن این مسئولیت سنگین به قضا و قدر و تصادف و یا انتظار داشتن از افرادی مانند موسوی و کروبی برای ایفای این نقش نوعی برخورد غیر واقعی و غیرخردگرا با این موضوع است. سپردن این امر به دست حادثه بی معناست زیرا ما در مقابل حاکمیتی هستیم که مقابله با جنبش را به صورت غیر تصادفی و برنامه ریزی شده انجام می دهد. پس، از این سو نیز به هدفمندی و برنامه ریزی احتیاج داریم. و نیز امید بستن به خاتمی و کروبی و موسوی و افرادی از این دست از این رو خطاست که رعایت عادت وار و ملاحظه و درونی شده خط قرمزها توسط این افراد نمی تواند نه خصلت فراگیر شدن جنبش را تامین کند و نه ضرورت قدرتمند شدن آن را از طریق کنش گری هدفمند. ضمن آنکه ظرفیت نظام برای تغییراتی که این افراد به دنبال آن هستند هر روز کمتر شده و به طور منطقی و عینی حتی تحقق مطالبات این افراد نیز جز در چارچوب یک دگرگونی سیاسی بنیادین (تغییر رژیم) غیر ممکن می نماید.
بنابراین مسولیت راهبری جنبش که باید حتما ترکیبی از خصلت های اجتماعی خودجوش آن از یکسو و تشکل یابی هدفمند از سوی دیگر باشد بر عهده ی کسانی است که چند مورد را به خوبی تشخیص داده باشند: ۱) چگونه می توان از مشروعیت اجتماعی بهره مند شد؟ با چه درجه از صداقت، مهارت، آزادمنشی، اخلاق مندی و گریز از همه خصلت های استبداد منشی که تلاش های تشکل های سیاسی سنتی را در این عرصه به شکست کشید؟ ۲) چگونه می توان پیوند ارگانیک، ذاتی و طبیعی میان بخش های مختلف جنبش ایجاد کرد؟ میان قشرهای اجتماعی مختلف، میان نیروهای مردمی داخل و خارج از کشور و میان فعالان سیاسی از گرایش های مختلف؟ ۳) چگونه می توان سایر گرایش ها و یا شخصیت های حاضر در جنبش را در مقابل خود قرار نداد؟ یا این که چگونه می توان تضاد نیافرید و یا آن ها را تحریک و فعال نکرد؟ به عبارت دیگر چه راهی وجود دارد که این جریان راهبری بتواند خود را به عنوان یک واقعیت طبیعی، منطقی و ضروری به فعالان جنبش معرفی کند؟ واقعیتی که مقبولیت خود را از قبل صداقت، شفافیت، وفاداری به مردم و نیز کارآیی خود به دست می آورد؟ ۴)و سرانجام این که چگونه می توان به دنیا قبولاند که این جریان راهبری به دنبال تعامل با جهان برای تامین منافع ملت ایران است و نه هیچ زدو بندی پشت پرده برای کسب قدرت؟
نگارنده براین باورست که اگر جریانی با توانایی در پاسخگویی عملی به پرسش ها و نیازهای بالا شکل گیرد قادر خواهد بود راهبری این جنبش را به دست گیرد و در جوی فعال، دمکراتیک، مردم گرا و اخ