توده ی میلیونی رای می دهد.شما از کنار گود خفه شو!*

*توده ی میلیونی رای می دهد.شما از کنار گود خفه شو!*
این پیام آدمهای سیرخورده و سیر پوشیده به منست.پیام کسانی ست که از هر آخوری خورده اند و برای پاسداری از زندگی حقیرشان به هر دری زده اند و با هر کس و ناکسی دست داده اند و نشست و بر خاست کرده اند و به خاطرحفظ موقعیت ،لام تا کام نگفته اند و روزگار به ترس و سکوت گذرانده اند ادامه‌ی خواندن

دلواپس توام،اما بیمناک نیستم

»دلواپس توام،اما بیمناک نیستم» ….مینااسدی

به “گام به گام” کشته شدن زندانیان فکر نکرده بودم. نوشتند که مرده است .خودش مرده بود. در زندان هم می شود مرگ طبیعی داشت !.اعدامش نکرده بودند …طناب دار ی بر گردنش نبود. .. در اتاقی در بسته نشسته بود و روز ها را می شمرد تا یازده سال حکم ماندنش در سلول به سر آید و او به کارهای عقب افتاده اش برسد. ادامه‌ی خواندن

* آی…آی…آی…آی *

دردناک است… گریه آور است …و غم انگیز است …جایی در تنم نمانده است که شاخی در آن بروید. گوشم درست می شنود ؟ این صدای تبعیدیان در بدر است که درباره ی انتخابات ایران حرف می زنند ؟…پذیرفته اند که خاتمی بیاید که روزگار غصه به سر آید؟ یا …اگرلاریجانی بیاید کمتر خونریزی می شود؟ ادامه‌ی خواندن

کابوس‌ها «دو»

خواب دیدم که مرده‌ام. دست و پایم سرد سرد بود. قلبم از کار ایستاده بود. نبضم نمی‌زد. روی تختم دراز به دراز افتاده بودم. ساعت‌ها… و نمی‌دانم چند ساعت…‌ با آن که مرده بودم همه چیز را می‌دیدم و می‌شنیدم.
پسرم که به خانه آمد مطابق معمول صدایم کرد- ادامه‌ی خواندن

… بماندیم و بدیدیم

مینا اسدی

نوشتن این سطور برایم آسان نبود…  دستم به قلم نمی‏رفت که به نقد کسی بنشینم که مثل دخترم دوستش می‏داشتم و به آینده‏اش چشم امید دوخته بودم. آسان نبود چرا که من با مادرت… خودت و فامیلت از دیرباز دوستی و انس و الفت دارم. اما نمی‏توانستم ساکت بمانم… مثل استخوان شکسته‏ای بود که در گلویم گیر کرده بود و راه نفسم را می‏بست.

ادامه‌ی خواندن