چهره های سکولاریسم (٧)

چهره های سکولاریسم (۷)

Talal Asad و اجبار در نظم سکولار

سکولاریسم صرفاً بمعنای اختلاف بین حوزه های دینی و سکولاریسم، تسامح دینی و یا دولتِ ملی مدرن مقتدر نیست. دولت سکولار در تلاش است تا شهروند سکولار تربیت کند. منظور Asad از شهروند سکولار شهروند بی دین نیست، بلکه شهروندی است علیرغم داشتن تعلقات و علایق مختلف «طبقاتی و احساسی»، خود را تابع قوانین و مطالباتی بداند که یک اقتصاد بازار آزاد مدرن و زندگی مستقل پیش روی او قرار میدهد. برای Asad خشونت در این درک یعنی آزادی که در مرکزیت دکترین های لیبرالی قرار گرفته است. انسان مستقل در جامعه مدرن و لیبرال حق دارد خودش زندگی خویش را انتخاب کند و دولت مقتدر حق دارد برای دفاع از مشروط ساختن زندگی خوب از خشونت استفاده کند. سکولاریسم مدرن مبتنی و وابسته است به خصوصی کردن باور دینی و حقی را هم برای منادیانِ دین باور قائل نیست که ترویج دین را با تندروی به پیش برند. ادامه‌ی خواندن

چهره های سکولاریسم (۶)

چهره های سکولاریسم (۶)

John Rawls و لیبرالیسم مرحله ای

از منظر نگاه Rawls، این وظیفه فلسفه سیاسی است که نظم سیاسیی را توصیف کند که پیوسته مطلوب شهروندان یک جامعه باشد. بر اساس نقطه نظر Rawls ، لیبرالیسم سیاسی یک خواست روشنی را مطرح میکند که تصمیم سیاسی میبایست بر پروسه ای متکی باشد که حقوق دمکراتیک آحاد جامعه را تضمین کند. اجرای قدرت سیاسی بر اساس قانون اساسی فقط زمانی شایسته و در خور احترام است که انتظار میرود مورد قبول خرد مشترک انسانی و همهء شهروندان یک جامعهء آزاد و برابر باشد که بدان باورمند هستند. با کلامی دیگر، ما چون شهروندان یک جامعه برخوردار از یک خرد مشترک انسانی هستیم و این خرد مشترک انسانی اساس پروسه های تصمیم گیری سیاسی در یک دمکراسی حق مدار است. Rawls خودش این فرم از پروسه تصمیم گیری را دمکراسی خردمندانه، deliberativ demokrati، مینامد که هدف آن است قوانین و مراحل تصمیم گیریی بر پایه گفتمان های آزاد و مستقل عمومی تحقق یابند. ادامه‌ی خواندن

چهره های سکولاریسم (۵)

چهره های سکولاریسم (۵)

امّا تاکنون فکری را در رابطه با غیرمسیحیان دریافت نکرده ایم، چه در شرایط اروپایی و یا در شرایط مستعمراتی، که نقشی در شکل گیری سکولاریسم مدرن ایفاء کرده باشند. پیش از هرچیز سکولاریسم برای Charles Taylor یک پدیده مسیحی و اروپایی است و از این رو او مسلمانان در اروپا و خارج از اروپا را از این عرصه حذف میکند. ولی این موضوع بدین معنا نیست که Taylor توانیهای عرصهء مصرف سکولاریسم را محدود  به جوامعی کند که متعلق به فرهنگ مسیحیت میباشند. بر اساس نقطه نظرات Taylor ایده سکولاریسم میتواند «سفر» کند، اگر چه سکولاریسم در حوزهِ فرهنگی مسیحیت رشد کرده است، و اگر چه اسلام فاقد آن کاتگوری است که با «سکولاریسم» از در گفتگو در آید، و یا جوامع اسلامی خود را بگونه ای در رابطه ای با سکولاریسم قرار دهند که بعدها آنرا پذیرا باشند. ادامه‌ی خواندن

چهره های سکولاریسم (۴)

چهره های سکولاریسم (۴)

درکی رادیکال از ناهمگونی مفاهیم

سکولاریسم فرانسوی میتواند بعنوان یک سکولاریسم قدرتمند و مهم (substantial sekularism) شناسایی شود؛ بدین معنا که دولت خواستار آن میباشد که نقش تعیین کننده ای در سکولاریزه کردن جامعه داشته باشد، و دیگری سکولاریسم هندی (Procedurell sekularism) است، یعنی درکی از سکولاریسم که به جامعه ارجاع داده میشود و دولت میخواهد چون ناظر و آکتوری بیطرف مابین ادیان و اجرای آئین های دینی ظاهر شود و در غایت هیچ نقشی در پیشرفت طرز تفکر و فرهنگ سکولاریسم در جامعه نداشته باشد. ادامه‌ی خواندن

چهره های سکولاریسم (٢)

چهره های سکولاریسم (۲)

مفاهیم سکولاریسم، دین و ایدئولوژی

روسیه ۱۹۱۷ و آلمان ۱۹۳۳ برخوردار از یک وجه اشتراک سیاسی بودند. اکثریت قریب باتفاق شهروندان هر دو کشور مذهبی بودند و آماده پذیرش سیاستی بودند که مابین سمبولهای دینی و غیر دینی در نوسان میبود، بگونه ای که نازیسم هیتلری در آلمان و کمونیست روسی در روسیه چنین عمل میکردند. هیتلر تا ۳۰ آپریل ۱۹۴۵، روز خودکشی اش، بصورت رسمی مسیحی باقی ماند و از سوی کلیسای کاتولیک طرد نشد. رژیم نازیسم در نمایشهای میدانی در Oberammergau، آگاهانه و فعال در تجمع های عمومی از ترغیب ها و سمبولهای دینی برای پیشبرد تبلغات ایدئولوژیک استفاده میکرد. ادامه‌ی خواندن

چهره های سکولاریسم

«چهره های سکولاریسم»

(مقدمه)

بنا دارم در ادامهء مقالاتی که در طی سالهای اخیر در خصوص مفهوم سکولاریسم منتشر کرده ام، اینبار مدتی خودم را مشغول ترجمه بخشهایی از کتاب «چهره های سکولاریسم» (Sekularismens aniskten) بکنم که بنظرم از چند سو حائز اهمیت را دارد. نخست آنکه نویسنده این کتاب آقای Sindre Bangstad ، در دو حوزه؛ هم تئوریک و هم عملی، پژوهش خود را در خصوص مفهوم سکولاریسم و پروسهء سکولاریزه شدن جوامع پیش برده است. مهمتر از هر چیز در حوزهء عملی در رابطه با سکولاریزه شدن جوامع، Bangstad مشاهدات خود را بر کشورهای غیر اروپایی متمرکز کرده است که اساساً نه مرکز و نه منشاء تدوین و تئوریزه کردن مقوله سکولاریسم بوده اند. از این رو وقتیکه Bangstad پژوهش خود را بر عملکردهای دولتهای غیر اروپایی جهت پیشبرد دمکراسی متمرکز میکند، همزمان به نظرات فلاسفه غربی در خصوص مفهوم سکولاریسم باز میگردد که چگونه این مقوله، یعنی سکولاریسم، در جوامع غربی تعریف و بازده عملی خود را به نمایش گذاشته است. از این رو است که این کتاب را بسیار با اهمیت قلمداد کرده که هم به منشاء و مفهوم واقعی سکولاریسم تکیه میکند و هم به تجارب کشورهای غیر اروپایی که چگونه آنها برای دست یازیدن به دمکراسی از تولیدات فکری فلاسفه سیاسی غیربومی بهره میجویند. ادامه‌ی خواندن

چرا جامعهء سوئد سکولارترین جامعهء غربی است

چرا جامعهء سوئد سکولارترین جامعهء غربی است

امّا زمانیکه در موردِ سکولاریسم صحبت میشود، بیشتر بر رابطه دین با دولت تأکید میشود. یک دولت سکولار مستقل و جدا از دین است و هرگز یک دولت سکولار برای دین خاصی حق ویژه در مقابل دیگر ادیان و ایدئولوژیها در نظر نمیگیرد. یک دولت سکولار حق فعالیت آزاد برای همه ادیان و جهان بینی های سیاسی قائل است. یک دولت سکولار دین ستیز نیست، در صورتیکه یک دولت دینی روش و سیاستی خصمانه علیه ادیانی دارد که دین رسمی دولتی محسوب نمیشوند. از این رو سکولاریسم بواسطه ماهیت فلسفی اش (جدایی دین از دولت) بمعنای رعایت و تحقق اصول بنیادی دمکراسی است. یعنی در یک نظم سیاسی سکولار هیچ اندیشه سیاسی و دینی و هیچ گروه سیاسی و اجتماعی برتر از دیگر اندیشه ها سیاسی و دینی و گروه های اجتماعی نمیباشند. به یک عبارت؛ سکولاریسم همان دمکراسی است و یا بالعکس دمکراسی همان سکولار است. ادامه‌ی خواندن