با عرض پوزش از خانوادهای عضو جنبش دادخواهی ایران
فردا نگوییم ما امروز پختیم وووو بدون توجه ونقد عملکرد خودمان … دیگران خوردند!
فردا نگویید ما انقلاب کردیم وووو بدون نقد عملکرد مدعیان این نگرش در حفظ ونگهداری حاصل دسترنج مبارزان با برنامه مشخص… دیگران دزدیدند!
پس فردا نگویند شورشیها آمدند و گل و بلبل را وووو بدون نقد و بررسی خودکرده گردانندگان مافیایی اداره امنیت و سانسور دگراندیشان … ویران کردند!
بشخصه اعلام میکنم که ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ لکه سیاهی در کارنامه جامعه روشنفکری ایران است و افسوس میخورم «بر آن انتخاب و این ماندگاری ویرانگر» با آمدن غول شگفت انگیز تکنولوژی سرکوب ، که به خدمت جنایتکاران برای از بین بردن تمام معترضین به ظلم و ستم روزانه در کنار فقر و فلاکت بمیدان آمده .
بر این باورم که ، شکایت و گلایه از عملکرد خود که میگویند « تدبیر نیست » را به هیچ کجا نشده که ببریم و کماکان به هیچ مرجعی هم نمیتوان بشکل عریضه و شکوائیه برد… زیرا بتجربه آموخته ام که این گلایه و شکوائیه همانا تیشه به ریشه زدن خود به خود است و خستگی از بی حاصلی کار !
سالها تجربه بر ما تحمیل کرده که، بجز یکی شدن نیروهای مخالف ستم حاکم ، برای رهایی از چنگال غولهای بمانند جمهوری اسلامی حاکم بر ایران که برآمده از کنفرانسهای مانند گوادلوپ است راه دومی میسر و اصولا هم، راهی دیگر در افق تیره و تار این «ایام بازگشت بنیادگرایی نوین» به منطقه خاورمیانه ، متصور نیست …
مجددا با عرض پوزش از خانوادهای عضو جنبش دادخواهی «از کف خیابانهای ایران تا مراکز حقوق بشری جهانی » برای رساندن صدای بی صدایان اسیر در ایران .
خارج نشین ها، بی دردها، بی عارهای «فشل» ….
ای با صد ادعای زندگی در غرب متمدن و بهرمند از مزایای آن جوامع ، در جوار مدرنیته ای که حاصل زحمت و رنج و شکنج این جوامع در سالهای نچندان دور برای برقراری عدل و عدالت با رعایت عملی و حداکثری « اعلامیه جهانی حقوق بشر » ……
حداقل یک کار عملی مشخص را در کارنامه ۳۰ ساله اخیر خود بما نشان بدهید ! من که ندیدم یکی ، حتی یکی از نیروهای سیاسی شناخته شده ایرانی که با پذیرفتن منتقد و رقیب ، در سپهر سیاسی جامعه ایرانی کار و عملی برای اتحادی تاکتیکی …. انجام داده باشد ، بعنوان مثال و مشخصا ؛
عدم توانستن ، برگذاری یک جلسه و آکسیون و یا اجتماعی علنی و بدون مغلطه
که برای یک جبهه همبستگی ، آنهم موقت و گذرا، بدون نوشتن عقد نامه دائم ،دور هم جمع شوند …..
متد ، روش ، نگرش و حتی فرهنگ بغایت عقب مانده این جماعت ها ، نخ نما شده و بواقع ، از ده سال پیش تا ده سال آینده یک الگو تکراری رسوب بسته در مغزهای سنتی خود مثل سنت لباس آخوند بر تنش از زمان صفویه تا کنون و قطعا تا روز کفن شدن و به زباله دان تاریخ رفتن ( با وجود فوکول و کراوات) با ابزار مهندسی شده ای به نام رسانه که یک صدای مشخص با ادبیات مشخص وووو را دنبال کرده ، میکنند و خواهند کرد …..
حتما میپرسید چرا ؟
در یک کلام و ختم کلام «چون داخل گود نیستند » .
چون در درون آتش ویرانگر مافیای جمهوری اسلامی بمانند مردم ستمدیده در آن تنور سوزانده نمیسوزند …..
زمینگیر شدن مردم ( همان طرح و نقشه ای که دشمن مشترک تمام نیروهای سیاسی بدنبال آن است) برای فقط و فقط سگ دو زدن بدنبال لقمه نانی از صبح سحر تا نیمه شب را لمس نمیکنند !
مدیای فارسی مشتی از خروار است ؛ بخش اعظمی را میتوانید ۲۴ ساعته ببینید که بمانند «عروسک های رسانه ای با ادبیات یکسان و خسته کننده » بدون توجه به واقعیات عینی جامعه ایرانی از نظر ، سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ، همواره با بازده ای در حد صفر ، کماکان به روش « هزار و سیصد درشگه » بی نتیجه و عساری گونه خود پای میفشارند …
. فرهنگ تناقض و دورنگی که مشخصه واقعی و مختص حکومت اسلامی( خود را محور دنیا و ام القرای کل جهان اسلام میداند) بوده و هست ، متاسفانه این فرهنگ ضد انسانی در میان بخشی از مدعیان مبارزه با آن رژیم هم ،البته با تظاهر به روشنفکر بودن پوشالی ، با خصلت نداشتن یک مثقال شرم و حیا ، با داشتن رفاقت و دوستی متقلبانه ونفوذ در زوایای زندگی شخصی اطرافیان ، از پشت خنجر توهین و افترا را در ستون فقرات اعتبار و شخصیت دیگران فرو میکنند ،وجود دارد ….
شرمنده از این بی پرده گویی « واقعیت تلخ را به عینه میتوان دید دقیقا همچون کارنامه و بازده مشخص پیش روی ما و جامعه سیاسی ما که ،تلختر از زهر است»
ای که دستت میرسد کاری بکن
بیش از آنکه از تو نیاید هیچ کار
در پایان هم با این سروده زیبا یادی کنیم از ؛ زنده یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی، آن انسان آزاده که در مقابل ستم در درون آتش و خون ماند و جانش را بر سر این نوع مرام و منش سیاسی ( چراغ من اینجا میسوزد) گذاشت :
وطن امروز اسیر دو سه تن بیوطن است
انهدام وطن از نکبت این چند تن است
این یکی لاشخور و آن دگری جغد سیاه
این یکی مرده خور و آن دگری گورکن است
آن شده پیش نماز چمن دانشگاه
واقعا قصه ی او قصه ی خر در چمن است
عطش قاضی اسلام بنازم که چنین
تشنه ی خون جوان و بچه و مرد و زن است
حاکم شرع به حیوان عجیبی ماند
که دمش گاو و تنش خوک و سرش کرگدن است
هیأت حاکم ما هیأت خیرات خوریست
هیأت دولت ما هیأت زنجیر زن است
تا که باشد وطنم دست دو تن تعزیهخوان
همه جا تعزیه ی قتل حسین و حسن است
روزگاری که وطن غصب کفن دزدان است
عجبی نیست اگر مرده ی ما بیکفن است
میزند خون جوانان وطن موج هنوز
اینچنین است که لبتشنه و خونین بدن است
مملکت داری از این قوم ، چه داری تو امید
که در اندیشه ی جیب و شکم و خیک تن است
بر نیاید ز بز و بزمچه ، خرمن کوبی
کار بر عهده ی گاو نر و مَرد کهن است
شده هر بیخردی صاحب یک دسته قشون
هر خطاپیشه رئیس دو سه تا انجمن است
این یکی دشمن شعر و گل و موسیقی و عشق
آن یکی دشمن ملیت و خصم سنن است
بلبلان را همه کشتند به فتوای فقیه
حالیا وقت نواخوانی زاغ و زغن است
حد شرعی به گل لاله و نرگس زده است
حاکم شرع که غارتگر دشت و دمن است
سرزمین گل و بلبل به چه روزی افتاد
بلبل آن وزغ است و چمن آن لجن است
مجلس ختم قناریست بیا ای قاری!
که کنون نوبت تو طوطی شکر شکن است
این چه بوییست که از زیر عبا میآید
که چنین باعث دلسردی مُشک ختن است
داده بودند خبر ، بت شکنی میآید
بت شکن آمد و دیدیم که پیمان شکن است
مذهب مرجع تقلید ، گر بی وطنیست
سجده بر خاک وطن مذهب و آیین من است
فعال سیاسی حقوق بشر فراری داده شده از وطن
–
یدی جدیدی لرستانی