با کدام قواعد خشونت زدا می توان از استبداد عبور کرد؟

خشونت فرومایگی و خواری می‌آورد و بکاربردنش گزارشگر غفلت از کرامت ذاتی است و خشونت زدائی به یاد آوردن کرامت و افزودن بدان است. در این جا، قواعد خشونت زدائی را به اختصار باز ‌آورده شده است. در مواجهه با استبداد فقیه، روش عمومی بایستی خشونت زدائى باشد. وقتى دستگاه استبداد دینی از چهار سو زور در كار مى‏آورد، جهاد واجب مى‏شود. اما، اين جهاد خشونت زدائى بايد باشد و نبايد، در پوشش مصالح مردم، «خشونت شيطانى» گردد. حال، سوالی که مطرح می گردد این است که وقتى دستگاه استبداد از چهار سو، انسانهای آزاد را در محاصره زور قرار مى‏دهند، خشونت زدائى چگونه حاصل مى‏شود:

قاعده اول نپذيرفتن حكم مستبد و مرز مشترك پيدا نكردن با دستگاه استبداد است. نيرو وقتى در مقابله با حامیان استبداد، بكار مى‏رود، زور شده ‏است و نيرو خواندن آن، تجويز خشونت، با فريب دادن عقل، مى‌گردد. براى آنكه خود زبان فريب بكار نبريم و روشى بجوئيم كه فريب هاى حواریون استبداد را باطل كند.

قاعده دوم واكنشی نشدن از راه نپذيرفتن روش ناقض آزادى است. فراموش نكنيم كه، بنا بر فرض، مبانی تعقل، از چهار سو، با زور رويارو است. عمل به دو قاعده اول و دوم، پيروزى حامیان استبداد را غير ممكن مى‏كند. پس كار بعدى، خشونت زدائى بقصد آزاد كردن زور پرست از زور و امكان فراهم كردن براى او در باز يافتن آزادى خويش است.

قاعده سوم جانشین کردن روش آزادی با روش مستبد است. كارى كه عقل مى‏كند، بازداشتن دیکتاتوری از ويرانگرى است. بنابراين جهت عمومى نيرو را نگاه مى‏دارد و با خنثى كردن عمل مستبد، چهار ديوارى فرو مى‏ريزد.

قاعده چهارم به نيرو جهت ويرانگر ندادن است.

قاعده پنجم از دست ندادن استقلال قوه رهبرى است. استقلال قوه رهبرى، خود كامگى نيست، «آزادى از»  همه صفت‏ها است كه استبداد را، در شكلى از اشكال آن، در آدمى مؤثر مى‏كند.

قاعده ششم ابهام زدائى است. نه تنها نبايد گذاشت دستگاه استبداد انسان آزاد را گرفتار ابهام كند. بلكه ابهام‌هايى را هم بايد زدود كه مستبدین را به بردگى قدرت در آورده‏اند. تجربه‏هايى که هر انسان مى‏كند و هر جمع انسانها مى‏كنند و يا در جريان آنها قرار مى‏گيرند، به عقل تجربه‌گر و به عقلهاى تجربه‌گر و به عقلهائى كه در جريان تجربه قرار‌گرفته‏اند، مى‏آموزند كه ممكن نيست از چهار سو زور در كار آورد مگر به ايجاد ابهام‏ها، بيان آزادى را نمى‏توان در بيان قدرت از خود بيگانه كرد، مگر به ابهام سازيها.

قاعده هفتم عمل به حق و دفاع از حق تا آنجا كه ميان حق خويش و حق متجاوز نيز، بسود حق خود، تبعيض قائل نشد.

قاعده هشتم اختيار زمان و مكان را، به هيچ روی، از دست ندادن است. اگر، در انقلاب‏ها، بدون استثناء، به مهاجرت نياز مى‏افتد، بدين خاطر است كه شرط پيروزى روش آزادى بر روش قدرت، يكى اينست كه انسان آزاد، زمان و مكان ‌در اختیار مستبد را نمى‏پذيرد. زنهار! تن دادن به زمان و مكان مستبد، پيروزى ندارد. بر فرض كه كسى بتواند از حصار زور، با غلبه بر مستبد، بيرون آيد، شكست خورده‏است. زيرا به قدرت اصالت بخشيده و روش او راپذيرفته و بكار برده‏است.

قاعده نهم غفلت نكردن از واقعيت‏ها و سود بردن از آنها در خشونت زدائى است.

قاعده دهم بيرون رفتن و بيرون بردن حامیان استبداد از مدار بسته است.

قاعده يازدهم ايجاد فرصت آزاد شدن باز یافتن است.

قاعده دوازدهم بيدار نگاه داشتن وجدان همان آگاهى به ذاتى بودن حقوق و عمل به حقوق و دفاع از حقوق است.

قاعده سیزدهم بیشتر کردن کاربرد دانش و فن در بسامان آوردن زندگی روزانه و مبارزه جدی با خرافه‌ها و عرف و عادت و سنتهای غیر عقلانی، بخصوص آنها که خشونت را تجویز می‌کنند.

قاعده چهاردهم کاستن از کاربرد دروغ.

قاعده پانزدهم از بدآموزی‌ها، رایج ترینش، در کشورهای استبداد زده، نخواستن دلیل از مدعی و خواستن دلیل از مدعی‌علیه، است.

قاعده شانزدهم بکاربردن حق دانستن و نیز حق اطلاع جستن و اطلاع دادن، برای  برقرار کردن جریانهای آزاد دانش‌ها و اطلاع‌ها و دانش‌ها و فن‌ها و هنر‌ها است.

قاعده هفدهم امروز، شهرهای بزرگ ایران در شمار آلوده ترین شهرهای جهان هستند. آلودگی محیط زیست، سلامت از شهروندان می‌‌ستاند و اینان مردمی عصبی می‌شوند و هیچ فرصتی را برای بکاربردن خشونت از دست نمی‌دهند. اما سالم ساختن محیط زیست کاری است که مردم خود می‌باید بدان بپردازند.

قاعده هجدهم حقوقدانان که حقوق اساسی، موضوع کارشان است، می‌دانند که هر جامعه‌ای قبرستانی از قانونهای وضع و اجرا نشده دارد. رﮊیمهای استبدادی بخصوص فراوان قانون وضع می‌کنند. زیرا آنچه امروز مورد نیاز رﮊیم است، فردا مزاحم او می‌شود و نیاز جدید، قانون و مقررات جدید را ناگزیر می‌کند. بدین‌سان، شماری از قانونها را رﮊیم خود به گورستان می‌سپارد. اما بسیاری دیگر را جامعه، با اجرا نکردن، روانه قبرستان می‌کند. در جامعه‌های دارای دموکراسی، هستند قوانینی که اکثریت تصویب می‌کند اما جمهور مردم آنها را نمی‌پذیرند و در عمل بلااجرا می‌شوند و در گورستان قوانین دفن می‌گردند.

قاعده نوزدهم گسستن پیوندهای همبستگی از بارزترین علامتهای سنگین شدن جو خشونت در جامعه است. هرجامعه‌ای را بخواهند آماده تجزیه کنند، دافعه عناصر تشکیل دهنده آن را نسبت به یکدیگر بیشتر و جاذبه آنها را نسبت به یکدیگر، کمتر می‌کنند. راستی این‌است که هرگاه هر قسمت از کشور خود خویشتن را اداره کند، با دموکراسی سازگار است. بشرط آنکه مرزهائی که استبداد برقرار می‌کند، از میان برخیزند. جدائی‌ها از میان برخیزند.

قاعده بیستم باز کردن مدار انسان و جامعه انسان‌ها است. توضیح این‌که یک عامل مهم بسته شدن فضای زندگی یک جامعه، نبود چشم انداز یا تاریک بودن منظر آینده نزدیک و دور است. نبود چشم انداز، ترس ایجاد می‌کند و ترس حرکت به پیش را ناممکن و در عوض، فعالیتهای تخریبی را در یک فضای بسته به حداکثر می‌رساند. اما فضا را با ایجاد ترس بیشتر نمی‌توان گشود. چنانکه ایجاد آلترناتیو وابسته به قدرت خارجی که سبب مضاعف شدن ترس مردم از آینده – بخاطر ترس از گرفتار شدن به سرنوشت لیبی و سوریه، بگردد، جامعه را فشل و شدت خشونتها را بیشتر می‌کند.

قاعده بیست و یکم خشونت را می‌باید خنثی کرد و نباید عامل انتقال آن شد.

قاعده بیست و دوم حالت طبیعی خویش را که حالت شادی است از دست ندادن و برای شادی فرصت بر فرصت افزودن، امید بر امید افزودن و دلبستگی به یکدیگر و همبستگی با یکدیگر را روزافزون کردن، این ‌است آن ‌روش که شهروند برخوردار از عقل مستقل و آزاد، همه روز و همه لحظه‌های روز، روش می‌کند.

قاعده بیست و سوم، مدار بسته مدار قدرت است. چرا‌که قدرت رابطه‌قوائی میان دو طرف – از این رو، اصل راهنما ثنویت بمعنای تقابل دو محور می‌شود – است.در مدار بسته، دوستی و شادی و امید و شجاعت ودیگر صفتهای آزادگی، بی‌محل و دشمنی و غم و ترس و یأس بامحل می‌شوند. بخاطر باید سپرد که امید از ویژگی‌های حق است.

 قواعد چندگانه طرح شده، تمامی قواعد خشونت زدائی نیستند. چه بسا قواعد دیگری نیز بتوان یافت. اما وجود این قواعد می‌گویند که جامعه‌ها، برای ادامه حیات، در صلح درونی و بیرونی، همواره نیازمند بکاربردن این قواعد و یافتن و بکار بردن قواعد دیگر هستند.

عباد عموزاد ـ اسفند ۱۴۰۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate