کومەلە چگونە ”کومەلە” شد؟

کمتر جریان سیاسی را می­ توان در صحنە سیاسی ایران و کردستان یافت کە به اندازە آن چە به “کومەلە” مشهور شدە است مورد بحث و ارزیابیهای مختلف قرار گرفتە باشد. مرسوم است کە این جریان بە بهانەها و مناسبت های مختلف به سوژە تعریف و ستایش یا نکوهش، نقد و طعن تعداد بی شماری از افراد و جریانات تبدیل می شود و در آزمایشگاههای فکری آنها مورد موشکافی قرار می گیرد تا چنین و چنانش رقم بخورد. آنچە عمدتا مورد بحث قرارمی گیرد «چیستی» کومەلە است؛ کومەلە چە بودە است؟ اکنون چە است؟ چە خواهد بود؟ چە باید باشد؟ انگار این پرسش‌ها عمری بی پایان دارند و پاسخ به آنها فرآیندی بی انتها.

در این نوشتە بنا دارم فراتر از بحث دامنەدار «چیستی» کومەلە، به «چرایی» مطرح بودن این جریان نیز بپردازم کە بعضا با روایت‌های رایج متفاوت است.

 نکتە حائز اهمیت کە لازم است آن را به عنوان بخشی از مقدمە این نوشتە طرح کنم این است کە، در همە ارزیابی ها و مباحث مربوط به این جریان درجەای – حال کم یا بیش – از اغراق، افسانەگویی، تعریف و تمجید غیر منطقی و غلوگویی از یک سو، و سرزنش، افترا و نقد غیر مستدل از دیگر سو مشاهدە می شود. بعدا بیشتر به این مسئلە می پردازم، اما جهت گم نکردن سرنخ بحث همینجا این را هم اضافە کنم کە، این دو سویە برخورد کردن به «چیستی» کومەلە، نشان از زندە و مطرح بودن آنچە “کومەلە” نامیدە می شود دارد. زندە بودن به این معنی کە کومەلە، مثل هر پدیدە زندە دیگر، در حال تکاپو و حرکت است و در یک موقعیت مشخص باز نمی ایستد. از این رو دارای نقص و ایراداتی است کە لاجرم آن را به سوژە نقد تبدیل می کند، منشا اثر است لذا لاجرم حامیانی را به خود جلب می کند کە آن را ستایش می کنند،  تغییراتی را در محیط پیرامونی خود بر می افکند، لذا لاجرم مخالفینی را پدید می آورد کە با وی تا حد دشمنی در می افتند. تاثیرپذیر است،  لذا لاجرم در درون خودش  مداوما متحول می گردد، دچار تناقضات می شود و اختلافات درونی به بخشی لاینفک از حیاتش تبدیل شدە است.

قاعدە نیست کە بعد از ارائە مقدمە یک موضوع، پیام اصلی آنرا “لو” داد. اما بگذارید در این نوشتە از این قاعدە فاصلە بگیریم و حرف آخر را اول بزنیم. حرف آخر این است کە: بارزترین متغیری کە کومەلە را بە جایگاە یک جریان زندە و مطرح رساندە است (حال با هر ارزیابی مثبت و یا منفی کە در مورد این “مطرح بودن” وجود داشتە باشد) ظرفیت بسیج اجتماعی در قامت یک جریان چپ است. معنی دقیقتر این بیان این است کە، کومەلە بە عنوان یک جریان سوسیالیستی توانستە است مبتنی بر خواستەهای مادی در هر دورە، بسیج اجتماعی را در جامعە کردستان به اهرم اعمال نفوذ خود تبدیل کند، ظرفیت‌های بکارگیری این اهرم را در خود بپروراند و در زمانی نسبتا طولانی این ظرفیت را، حال با درجات متفاوتی، حفظ کند.

بنابر این اولین خصيصه‌ بنيادین کومەلە، قدرت «بسیج اجتماعی» است.

بنظر می ­رسد کە راز چنین مشخصەای در استعداد این جریان نهفتە است مبتنی بر بە وجود آوردن تعادلی جذاب میان باورهای کلان و ایفای نقش مؤثر در رویدادها و اتفاقات عاجل، مطرح  و مشخص در هر دورە زمانی. به بیان دیگر، بیشتر از دیگران توانستە است وحدتی قابل هضم و درک را میان عام و خاص، میان گذشتە و حال، و میان حال و آیندە برقرار کند. کوتاە سخن، کومەلە آیندەنگر و اکنون‌زیست است.

در عالم واقع به وجود آوردن چنین تعادلی، هنری است کە بسیاری از جریانات سوسیالیستی (اگر نگوئیم همە آنها) از داشتن آن رنج می برند و همیشە در حسرت آن بودەاند. آنها یا در آیندە زیستەاند و از اکنون‌زیستن غافل ماندەاند، یا اینکە آنچنان غرق زیستن در زمانە خود شدەاند کە قطب­نمای آیندە و شناسنامە فکری خود را به فراموشی سپردەاند. به همین دلیل یا به محافل آرمانگرا و افرطی کوچک تبدیل شدەاند کە وجود آنها را تنها هنگام داد زدن ”زنده باد و مردە باد”هایشان حس می کنید، یا اینکە در مناسبات کنونی آنچنان ادغام شدەاند کە نمی توان میان آنها و جریانات غیر سوسیالیستی تمایزی قائل شد. پس اغراق نگفتەایم اگر بگوییم، تطبیق آیندەنگری با اکنون زیستی – نە برتری یکی بر دیگری – بخشی از آن رازی است کە ظرفیت قدرت بسیج اجتماعی را در کومەلە به وجود آوردە است کە به نوبە خود بە امر مطرح شدن این جریان یاری رساندە است.

بنابر این دومین خصيصه‌ بنيادین کومەلە  تلفیق «آیندەنگری» با «اکنون‌زیستی» است!

کومەلە مطلقا نمی ­توانست به صرف اینکە دارای یکی از این دو سویە است به جایگاە کنونیش نیل یابد. مثلا کومەلە نمی­ توانست به صرف مبانی فکری و جهان بینی، آرمانخواهی و باورهای کلانش به یک جریان مطرح اجتماعی با قدرت بسیج عمومی حول مسائل و معضلات روز تبدیل شود. جریانات چپ بسیاری در آستانە قیام ١٣٥٧ وجود داشتند کە از لحاظ فکری بە مراتب منسجم تر و از لحاظ ادعای تئوریک تکامل یافتە تر از کومەلە بودند، اما نه تنها نتوانستند موقعیت اجتماعی شبیە کومەلە را از آن خود کنند، چە بسا موقعیتی را هم احیانا اگر داشتند از دست دادند.

پس در جستجوی پاسخ به این پرسش کە “کومەلە چگونە کومەلە شد”، نباید صرفا بە باورها و اعتقادات فکری این جریان اکتفا کرد و این ادعای سادەانگارانە را باور کرد کە گویا کومەلە به صرف اعتقادات و باورهایش این جایگاە اجتماعی‌ را نصیب خود کرد. این کوتاەبینی و سادە ‌اندیشی یقین می پندارد کە اجتماعی شدن جلو درب هر جریان دارای باورهای سوسیالیستی لنگر انداختە است و با گشودن درب از طرف تعدادی “نخبە” بە ناگزیر نور اجتماعی شدن بر سرشان می تابد. این تخیل‌باوری را می توان با یک استدلال سادە خلع اعتبار کرد. آنهم اینکە، مگر در همان دورە کسب موقعیت اجتماعی از طرف کومەلە دیگر جریانات کمونیستی و سوسیالیستی درجامعە وجود نداشتند کە همزمان با پیمودن سیر صعودی  اجتماعی شدن از سوی کومەلە، آنها سیر نزولی اجتماعی شدن را پیمودند؟ یا هم اکنون، مگر در سطح جامعە احزاب و جریانات متعددی را مشاهدە نمی کنیم کە از لحاظ  باور، فکر، تئوری و اعتقاد می توان آنها را کمونیست و سوسیالیست‌باور محسوب کرد، منتها با وجود تلاش و آرزوی صمیمانەاشان  از اجتماعی بودن بی نصیب ماندەاند؟ از این رو، می توانیم نتیجە بگیریم کە اجتماعی شدن نتیجە طبیعی و اجتناب ناپذیر اعتقادات و آرمانها و باورها، حال از هر نوعی کە باشد، نیست. روشن سخن: با قدرت ایدەها نمی توان موقعیت مادی را کسب کرد.

من بە این آگاهم کە این بیانات، دوستان ایدەآلیست را خشمگین می­کند و آنها را بیش از هر زمان دیگری بە سوی اعلام وفاداری بە قدرت ایدەها و اعلام جنگ با مادیت و عینیت پدیدەها سوق می دهد. ایدەهائی کە البتە آنها حتی از حمل نقادانەاشان ناتوان ماندەاند و به جای دفاع مستدل از خود ایدە به بردگان ایدە تبدیل شدەاند. برای آنها وفاداری به ایدەها غايتى در خود شدە است. شاید خشم احتمالی آنها از این بیانات بخشی دردآور (برای آنها) اما اجتناب‌ناپذیر از روند رهایی از یوغ بردگی ایدەها باشد.

عکس آنهم صدق می کند، یعنی اینکە کومەلە بدون باورهای سوسیالیستی و عقیدە بە آرمان رهایبخش از مناسبات سرمایەداری با اتکا بر نقش تهی دستان جامعە، بدون پشتوانە تئوریک و اتکا به آرمان و اعتقادات فکری نمی توانست خود را دارای نفوذ اجتماعی، بخصوص میان اقشار فرودست جامعە، بکند و نمی توانست قدرت بسیج اجتماعی را ازآن خود نماید. کومەلە، در جایگاە یک جریان سوسیالیستی، نمی توانست دارای موقعیت کنونی باشد اگر بە رهنمایی باورها و اعتقادات سوسیالیستی  متکی نمی بود و پراتیک خود را از آنها استنتاج نمی کرد. البتە اعتقادات فکری به تقدس‌گرایی کور کورانە تبدیل می شد اگر کومەلە همت به فهم مادی از آنها نمی گماشت. بە بیانی دیگر، دوری ورزیدن کومەلە از برابرنهادن اعتقاد و ایمان با دانش و عقلانیت رویکردی هوشمندانە و نقادانه بود.

این مسئلە شایان توضیح بیشتری است. آنچە در رفتار عملی کومەلە مشاهدە شدە است و اکنون هم مشهود است مادیت و فعلیت بخشیدن به جهان بینی است. کومەلە به شکل منحصربە فردی جهان بینی سوسیالیستی را طوری پروراند کە به بخشی از هویت یک جنبش تودەای تبدیل شد کە تاثیر آن را می شد در گيرودار شرايط متلاطم هر دورە در مبارزە این جنبش دید. بە عبارت دیگر، سوسیالیسم به عنوان آرمان‌شهری معرفی نشد کە گویا در آیندە ناگهان ظهور پیدا می کند و در یک چشم به هم زدنی تمام مصائب زندگی را از بین می برد و لذا برای هر تغییر مثبتی می بایست در انتظار آن ظهور و آن آرمان‌شهر ماند و مبارزە امروز را صرفا وقف آن کرد. کومەلە بە درجات قابل توجهی در عمل این دید ذاتگرایانە را به چالش کشید و نقشی را برای انسان سوسیالیست قائل شد کە طبق آن وی می بایست و می توانست در همین امروز منشا تاثیر باشد بطوری کە جهان‌بینی‌اش کالای برای آیندەای دوردست تلقی نشود.

پس همپا با تعميق گفتگوی نظری و پویایی تئوریک پیرامون ايده‌ رهایی، کومەلە بیشتر از دیگران توانستە است تجربە رهایی نسبی را در عین مبارزە بە دست دهد، بیشتر از دیگران خوانش رایجی را، کە سوسیالیسم را به مفاهیمی جامد و از پیش ساختە شدە تمسک می کرد، به چالش بکشد و بیشتر از دیگران سوسیالیسم را به پدیدەای تبدیل کند کە از طریق رویدادهای مادی و عینی امروز می بایست معنای آن را درک کرد.

بنابر این سومین خصيصه‌ی بنيادین کومەلە «مادیت و فعلیت بخشیدن به جهان‌بینی سوسیالیستی» است!

افسانەگرایان

در بسیاری از موارد کومەلە را بە سطح یک افسانە تنزل دادەاند و آن را از بخش عمدە محتوای مادی‌اش خالی کردەاند. عاطفە، تجربە، همزیستی و گرەخوردن سرنوشت سیاسی بە این جریان قابل درک است، اما تبدیل کردن آن به پدیدەای ذاتی و متافیزیک کە گویا عاری از هر درجە از نقض و عیوب می باشد و گویا از روز اول چنین و چنان بودە است، ناحقیی است کە به این جریان روا داشتەاند. اگر بخواهیم یکی از بارزترین ناحقی‌های اعمال شدە به این جریان را شناسایی بکنیم، به احتمال زیاد به همین دیدگاە افسانەگرایانە برخورد خواهیم کرد. دیدگاهی کە پای این جریان را از زمین واقعی می کند و آن را به آسمان پرت می کند. مثلا ادعای اینکە کومەلە از همان اپتدا تا اکنون همان بودە است کە حالا هست و تا ابدهم چنین خواهد ماند، و یا رهبرانش، سیاست ها و جهتگیری هایش از اپتدا تا انتها چنین و چنان بودەاند، بیانگر وجود این دیدگاە افسانەگرایانە در معرفی «چیستی» کومەلە است

 اتفاقا بارزترین شاخص زندە بودن کومەلە این است کە شکل و مضمون قبلی‌اش با شکل و مضمون کنونی‌اش تفاوت دارد و آیندەاش هم با اکنونش تفاوت خواهد داشت. در یک کلام، هیچ وقت در یک موقعیت باقی نخواهد ماند، بلکە مداوما تغییر می کند، زیرا شرایط زیستش مداوما دستخوش تغییر است. اگر چنین نباشد دیگر نمی توانیم صفت “زندە بودن” را به آن القا کنیم. زندە بودنش یعنی کندن مداومش از موقعیت کنونیش جهت کسب یک موقعیت جدید، یعنی دستخوش تغییرات فکری، روشی، عملکردی و رفتاری. از این رو کومەلە را باید مثل هر پدیدە زندە دیگر قابل ارزیابی، بازبینی، نقد و به روز پذیر دانست و نباید روند تغییراتی کە این جریان به ناگزیر آن را می پیماید را با نقاب افسانە پوشاند.

مخالفان و منتقدان کومەلە

کومەلە باید منتقد و مخالف داشتە باشد. این بخشی از طبیعت زندە بودنش است. خصوصا آنهایی کە از لحاظ جهانبینی و اهداف مبارزاتی، خود را در تقابل با این جریان می بینند و نتایج عملکرد آن را در تضاد با آنچە پسندیدە پنداشتە می شود می پندارند، طبیعتا باید این جریان را مورد نقد آزادانە قرار دهند. از این رو باید نقدهای مخالفان و منتقدان کومەلە را بە فال نیک گرفت، از آنها استقبال کرد و با اعتماد به نفس و در کمال خونسردی به آنها پاسخ داد. منظور این نیست با ذرەبین دنبال آنها گشت و واکنش به نقد منتقدان را به هویت خود تبدیل کرد، بلکە منظور آن است کە طرح نقد و وجود مخالف را نباید خارج از ماهیت زندە بودن کومەلە دانست و از آن رنجید و یا هراسید.

مخالفت از طرف دشمنان این جریان با انگیزەهای مختلف، از نوع از بین بردن، بی اعتبار کردن و ناچیز و یا مخاطرەآمیز جلوه دادن، انجام می گیرد. این بخشی طبیعی از تقابل دو طرف است کە در حال جنگ با همدیگر هستند. این نوع دشمنی حتما برای خوانندە این سطور قابل درک است و به نظر نمی رسد پرداختن به آن ضرورت داشتە باشد.

بجز دشمنان، کومەلە طبیعتا مخالفین سیاسی را هم دارد. این مخالفین را می توان به دو طیف تقسیم کرد. طیف اول را می­توان “جریانات راست” نامید کە از لحاظ مبانی فکری، جهانبینی و اهداف مبارزاتی مخالف هستند. آنها معمولا از ناچیز بودن و کم تاثیر بودن و یا تاثیرات منفی کومەلە سخن به میان می آورند. چنین رویکری بخشی طبیعی از روند تقابل بین دو جبهە مخالف همدیگر است کە هر کدام نظم اجتماعی متفاوتی را برای جامعە در نظر دارد. در عرصە فکری و عقیدتی معمولا جریانات راست، کومەلە را تحت این عنوان مورد مخالفت و نقد قرار می دهند کە جهان بینی‌اش متعلق به گذشتەای است کە دورەاش بە سر آمدە است. گفتە می شود کە کمونیسم، سوسیالیسم و جامعەای برابر خیال‌پردازی‌هایی بیش نیستند کە بی پایە بودنشان با فروپاشی دیوار برلین برملا شد. گفتە می شود همین باورها کومەلە را به جریانی انعطاف‌ناپذیر، سازش‌ناپذیر و ماجراجو تبدیل کردە است کە نمی توان با وی کنار آمد. یا گفتە می شود دیدگاە فکری کومەلە شالودە یک جامعە متحد را (“کشور، ملت …”) با همە سنتهای مثبتش از هم می پاشد، زیرا بر تضاد، آنهم میان دو طبقە متخاصم و آشتی‌ناپذیر، استوار است.

هردوی این “اتهامات” بعضا واقعی‌اند. ولی این نوع خصوصیات شامل تنها کومەلە نمی شود. تمام جریانات سیاسی در مورد آنچە به تشکیل آنها منجر شدە است انعطاف‌ناپذیر و سازش‌نا‌پذیرند و همە آنها بر نوعی تضاد استوارند. اگر چنین نباشد موجودیت آنها معنا پیدا نمی کند. یکی بر تضاد میان “ملت‌ها” تاکید می کند، دیگر بر تضاد میان “تمدنها و فرهنگ‌ها.” یکی بر تضاد میان “دولت‌ها” اصرار می ورزد و دیگری بر تضاد میان “مذهب و سکولاریزم” و بعدی هم از تضاد میان “سنت و مدرنیتە” می گوید و آن یکی دیگر از تضاد “جنسیتی.”  بنا بر این وجە مشترک همە دیدگاهای سیاسی متکی بودن بر نوعی تضاد است و همە مدعی آن هستند کە با از بین بردن تضاد مورد نظرشان می توان به  مدینە فاضلە رسید. کومەلە تضاد طبقات را شالودە اصلی و اهرم بنیادین حرکت اجتماع بشری می داند. اگر چە نوع تلقیش از مناسبات اجتماعی و تضاد درون جامعە با دیگران متفاوت است، اما بیشتر از دیگران عاری از انعطاف و منطق نیست.

طیف دیگری از مخالفین کومەلە در جبهە چپ قرار دارند. آنها به نوبە خود از دو قشر تشکیل شدەاند. اولی را می توانیم “بردگان ایدەها” بنامیم، زیرا خوانشی افراطی از نظریە و مبانی تئوریک سوسیالیسم دارند و مطلق‌گرایانی هستند کە از هر نوع دانش و سواد علمی بی خبرند. آنها به پدیدەها مادی و حوادث زندە بی اعتنا و بی علاقەاند و حواس خود را صرفا برای حفظ نقل قول از این و آن به کار می گیرند تا در مجادلات درون خودی از آن استفادە کنند و درجە وفاداری خود بە یک نظریە و یا تئوری را به رخ رفیق بغل دستیشان بکشند تا نکند روزی متهم به خارج شدن از ریل شود. آنها از پس بی کفایتی عملی و ناآگاهی علمی،‌ خود را بە ایدەهایی آویزان می کنند کە بە آنها اعتقاد افراطی دارند اما از درک ماهیت آنها عاجزند. آنها از سوسیالیسم می گویند، اما نمی توانند پایەهای تاریخی و ضمینەهای عینی آن را دریابند و جوهر تطور تاریخی را با فهم و خرد خود درک کنند، زیرا چنین درکی به معنی نفی خود آنها است. البتە آنها  عمدتا از این موقعیت اسفبار خود بی خبرند و دائما روزگار را بە وفق مراد خود می پندارند..

این طیف در نهایت بی کفایتی دانش، حامل دیدی مذهبی بە ایدەها هستند بدون اینکە آگاهی کافی در مورد مضمون و ماهیت خود ایدەها را دارا باشند. مثل هر مذهب دیگری عقیدەاشان بر فهمشان غالب است. عناصری از این طیف را می­توان هم در درون کومەلە و هم خارج از آن سراغ داشت کە همسو با همدیگر تلاش می کنند موقعیت مادی کومەلە را با ایدەپردازیهای پیش پا افتادە و نازل بە چالش بکشند، اما بە دلیل ماهیت غیراصیل، تخیلی و ضعیف‌شان هر بار سخت­تر از گذشتە ناکامی را تجربە می کنند.

اگر راست‌ها کومەلە را غیرمنعطف، سازش‌ناپذیر و ماجراجو می­دانند، «بردگان ایدەها» کومەلە را مماشات‌جو، سازشکار و محافظ کار می دانند!

طیف دوم منتقدین کومەلە در جبهە چپ، کسانی هستند کە کلیات رفتار و بینش کومەلە را می پسندند، اما بە صرف اینکە بە این یا آن وجه از رفتار و بینش این جریان انتقاد دارند، توافق عمومیشان با این جریان را نادیدە می گیرند. بە عنوان مثال برچارت تشکیلاتی، یک تصمیگیری، یک سیاست و یا عملکرد فوکوس می گذارند و آن را مبنای کل قضاوت خود قرار می دهند. در شرایطی کە کومەلە ماهیتا نمی تواند یک جریان همگان پسند حتی در میان اعضای خود باشد، این طیف از منتقدان چپ، کە بیرون از ساختار تشکیلاتی این جریان هستند، بطور ناموجهی از این جریان فاصلە می گیرند. اتفاقا وجود چنین منتقدانی، چە در درون خود سازمان کومەلە و چە در درون جنبش سوسیالیستی، نه تنها امری کاملا طبیعی است، بلکە وجود آنها لازمە شکیبایی و پویایی این جریان است.

آیندە کومەلە

پیش بینی آیندە یک جریان زندە مثل کومەلە امکان‌پذیر نیست. با این حال می توان این حکم را صادر کرد کە رمز موفقیت کومەلە در آیندە هم منوط به حفظ همان سە خصلتی است کە در این نوشتە به آنها اشارە کردیم. یعنی:

  • ظرفیت بسیج اجتماعی
  • تلفیق آیندە نگری با اکنون‌زیستی
  • مادیت و فعلیت بخشیدن به جهان‌بینی سوسیالیستی

واقعیت این است کە این سە خصیصه برجستە کومەلە مداوما با چالش مواجە می شوند. می توانم ادعا کنم کە مخاطره جدی در قبال موقعیت منحصر به فرد این جریان گم کردن قطب‌نمای این سە ویژگی است. در حال نگاشتن این سطور هر سه این ویژگی‌ها هم از درون کومەلە و هم از بیرون بە چالش کشیدە شدەاند. اگر کومەلە بخواهد موقعیت منحصر بە فرد خود را حفظ کند، نە تنها نباید در برابر  دیدگاهایی کە این سە وجە برجستە کومەلە را مورد یورش قرار می دهند کوتاە بیاید، بلکە ضروری است بیش از هر زمان دیگری با انرژی و توان بیشتری روند زندە بودن خود را مبنی بر به­روز رسانی، تاثیرگذاری، تاثیرپذیری، نوآوری، آیندەنگری روشن و اکنون زیستی فعال، و نیز مادیت و فعلیت بخشیدن به جهان‌بینی خود، بپیماید. در چنین حالتی شکی نیست کە آیندە درخشانی در انتظار کومەلە است.

١٢ فوریە ٢٠٢١

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate