انهدام

انهدام

حادثه‌ی تروریستی کرمان در سالگرد ترور قاسم سلیمانی فرمانده‌ی سپاه قدس پیش از هر چیز حاصل اعوجاج در نظم و کلیت مناسبات حاکم بر جهان است. وقوع رویدادی چنین مهیب را تنها می‌توان در دل فرایندی بازشناسی کرد که از مدت‌ها پیش آغاز شده و پرده‌هایی متواتر و آپوکالیپتیک را پیش چشم جهانیان به تصویر کشیده که در منظومه‌ی گفتمانی عقلانیت بورژوایی تلاش برای یافتن پاسخ در زنجیره‌ی دلالت‌های تو در توی وقایع کاری عبث و به‌یقین بی‌سرانجام خواهد بود. تنها به مدد دیالکتیک به مثابه علم شناخت کلیت است که می‌توان از سرگردانی منتج از ناعقلانیتِ استیلا یافته بر وضعیت خود را وارهاند تا به هذیان‌گوییِ مترادف با وضعیت دچار نشد. فرایندی که فرازهایی چنین مرعوب‌کننده را موجب می‌شود ناظر بر ساختاری‌ست درخودمتناقض که همانا نظام سرمایه‌داری است و در روند انکشاف تناقضاتش با هر فراز و هر بحران به کرانه‌های عبورناپذیرش نزدیک‌تر می‌شود. این بحران‌ها به اعتبار نظریه‌‌ی ارزش مارکس همچنان در کاپیتالیسم گلوبالِ این دوران نیز هربار سرمایه‌ی تشخص‌یافته را در قامت سیزیفی ظاهر می‌کند که پس از رساندن تخته‌سنگش بر فراز قله می‌باید تلاشی دوباره از پسِ غلتیدن تخته سنگ به عمق دره را بیاغازد. این بازگشت‌های دَوَرانی به نقطه‌ی بحران در روند تحقق ارزش به میانجیِ مازاد و همبسته‌ی سیاسیِ منطق ارزش -دولت در سطح مرزهای ملی و امپریالیسم در سطح جهانی- امکان این را می‌یابد که طرحی نو دراندازد و توش و توان عبور از بحران را مهیا کند؛ و با تنسیق قوانینی نوین و به پشتوانه‌ی قوای قهریه٬ و با ابتنا بر محدودیت‌های منطق سرمایه انسداد ساختار را برای دورانی چند رفع کند.[۱] حال چه می‌شود اگر در سطح جهانی٬ منجیِ ملازمِ سرمایه‌داری خود دچار بحران شود؟

آن اعوجاج پیش‌گفته بر متن فرایندی امکان ظهور در چنین شمایل مخوفی می‌یابد که عصر افول هژمونی امپریالیسم آن را خصلت‌نمایی می‌کند. ناتوانی این ناظم پیر و زعیمِ دهه‌ها بر مسند نشسته تا بدانجا رسیده که حتی حوثی‌ها برایش دندان نشان می‌دهند و تنگه‌ی باب‌المندب را بر طفیلی‌اش -اسرائیل- می‌بندند. ندیدن پدیدارهای این فرایند و یا دیدن و خود را به آن راه زدن باعث می‌شود که چپِ سر‌به‌هوا و اپوزسیونِ پادرهوا بدون آن ابزار شناخت -دیالکتیک- تعارضات هر دم فرازیابنده‌ی وضعیت را واگذارد و سر به دیگ‌های غذای موکب‌های سالگرد سلیمانی فرو بَرَد و عمق حادثه را در گودی آن بجوید. چنان‌که علی کریمی از راست و سرخطیسم از چپ٬ اولی با خرسندی و دومی با ناله همچنان سرشان در دیگ است. کمونیسم مبتنی بر این فرایند و تعارضات ژئوپلتیکِ منتج از آن است که به هِنّ و هُنِّ داعش در پذیرش یا انکار این عملیات تروریستی وقعی نمی‌نهد؛ چرا که اساسا چنین تفاله‌هایی هستی و موجودیتی سمپتوماتیک دارند و بازتاب‌دهنده و دردنشانِ کاپیتالیسم هستند و نه بدیل آن. شاید نیازی نباشد صفحات تقویم را تا دوران برژنسکی و تاچر به عقب ورق بزنیم که مجاهدین افغان را به بازپس‌گیریِ مساجدشان از چنگال کمونیست‌های بی‌‌خدا تشویق می‌کردند. مروری کورنولوژیک بر تکوین و تکثیر جریانی موسوم به «سَلَفی» در دو دهه‌ی گذشته درهم‌تنیدگیِ کاپیتالیسم و القاعده٬ داعش٬ جبهه‌النصره و … را نشان می‌ دهد. نگاه خطی به پیگیری روابط عِلّی‌معلولیِ چنین وضعیتی نقطه‌ی آغازش فراتر از حملات یازده سپتامبر و القاعده نمی‌رود. لکن تحلیل دیالکتیکی مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی خودِ آن لحظه -حملات یازده‌سپتامبر- را فرازی از یک فرایند می‌شناسد که مبیّنِ تناقضاتی لاینحل در ساختار و مناسبات سرمایه‌داری و نابسندگیِ سیاست‌های تاکنونیِ حفظ این ساختار به نمایندگیِ امپریالیسم است.

برگ‌ریزان هژمونی امپریالیسم پیش از این‌ها آغاز شده و از این روست که آمریکا برای پیشگیری از افول به دورانی از «جنگ‌های بازیابیِ هژمونی» وارد می‌شود؛ و هرچه بیشتر بر طبل عقلانیت بورژوایی و دال‌های این‌زمانی‌اش٬ دموکراسی و حقوق بشر ٬ می‌کوبد صدایش ناکوک‌تر و کریه‌تر شده و دیوانگانی بیشتر را با نوای گوش‌خراشش به رقص در میدان خون بلند می‌کند. لحاظ کردن این نکته ضروری است که ورود بلوک امپریالیستی با جلوداری بازوی نظامی‌اش ناتو به ورطه‌ی این سنخ از جنگ‌ها نه برای ریشه‌کن کردن «تروریسم» و همچنین سربه‌راه کردن و سربه‌نیست کردن دیکتاتورها٬ بلکه برای گشودن انسداد همان ساختاری موجه است که در کنار ایجاد سد در صیرورت ارزش٬ پایه‌های هژمونی امپریالیسم را نیز چون موش می‌جود.

رشد رقابت‌های درونی سرمایه‌داری منبعث از گلوبالیزاسیونِ این شیوه از تولید٬ در اقالیمی غیر از کشورهای متروپل و بازتقسیم سودِ حاصل از استثمار کارگرانِ جهان هماوردهایی را بر پهنه‌ی جهانی پدید آورد که خود منشأ اصلی تشنج در مدار سرمایه است. چنین است که دولت‌های سرمایه‌داری در چنین فضای متشنجی یا می‌باید در مسیر حفظ هژمونی امپریالیسم راه بپویند یا با زور به این مسیر هدایت شوند. برهم‌کنشِ دو سطح هم‌بسته‌ی «بحران سرمایه‌داری» و «افول هژمونی امپریالیسم» سطوحی از مقاومت را موجب شده که در دو سطح کلان قابل شناسایی و بررسی است. این دو سطح از مقاومت از خودِ ساختار و روابط درونی آن ناشی می‌شود. روند تکوین شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری جوامعِ داخل شده به این مناسبات را واجد کیفیت و کمیتی از تقسیم‌بندی اجتماعی نمود که بارزترین ویژگی این نظام تولیدی محسوب می‌شود: نظامی طبقاتی٬ متشکل از دو طبقه‌؛ اکثریت طبقه‌ی کارگر و اقلیت طبقه‌ی سرمایه‌دار. پس «مقاومت» در برابر آن دو سطحِ همبسته‌ی «بحران سرمایه‌داری و افول هژمونی امپریالیسم» نیز متأثر از جامعه‌ی طبقاتی در دو سطح خود را بروز خواهد داد: مقاومت سرمایه‌دارانه و مقاومت پرولتری. بر این اساس خود پروژه‌ی تحریم‌ها و جنگ‌های بازیابی هژمونی امپریالیستی نیز مقاومتی سرمایه‌دارانه در برابر بحران و افول است؛ و عروج محور مقاومت و بلوک‌بندی‌های منطقه‌ای و جهانی‌ای که بروزات آن را در طیفی از سیاست‌ها٬ از سیاستی اقتصادی چون بریکس گرفته تا سیاستی نظامی چون جنگ «ضد»بازیابی هژمونی روسیه علیه ناتو در اوکراین می‌بینیم در سطح مقاومت سرمایه‌دارانه قابل ردگیری و شناسایی‌ست. ورود طبقه‌ی کارگر به این سطح از مقاومت سرمایه‌دارانه لاجرم غلتیدن به دامان یکی از طرفین بورژوازی متخاصم را در پی خواهد داشت. اما این بدین معنا نیست که می‌توان جان زیبا را در مشت گرفت و برای آلوده نشدن به تخاصمات سرمایه‌دارانه تنها به گوشه‌ی محافل اندیشه و محفلیسم غیر سیاسی خزید و به نظاره‌کردن این شکاف مشغول شد؛ این شکاف و مقاومت سرمایه‌دارانه انتزاعی از جامعه نیست و ریشه در نطفه‌ای‌ترین روابط اجتماعی دارد. روابطی تضادمند که ذاتیِ این کلیت است. این شکاف عظیمِ منتج از مقاومت سرمایه‌دارانه که سوژه‌شهروندهای تاکنون برابرِ جامعه‌ی مدنی را در دو سوی نبردی ایدئولوژیک به صف کرده٬ عینیت‌یابی تضاد بنیادین وضعیت است که طبقه‌ی کارگر با شناخت ساختار برسازنده‌اش -سرمایه‌داری- و مبارزه با آن می‌تواند بر آن فائق آید و منافع تاریخی‌اش را مبتنی بر شرایط عینی تشخیص دهد. جز این اگر باشد آویزان شدن از دال‌هایی که معنای خود را با هر فراز و هر بحران بیش از پیش از دست می‌دهد ماحصلی نخواهد داشت جز سوق یافتن به ورطه‌ی «انهدام بی‌معنای اجتماعی».    

نقطه نظرات سوسیالیستی

https://SosialistPointOfView


[1] در این رابطه خواننده را ارجاع می‌دهیم به مقاله‌ی «اُدیسه‌ی امپریالیسم (سِنخ‌شناسی، تکرار اُفول و فعلیّت خاص انقلاب)» نوشته‌ی رفیق پویان صادقی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate