نسل کشی خلق فلسطين، معلول سلطه گری صهیونیست ها!

در یک هفته اخیر ما شاهد موج دیگری از کشتار خلق فلسطین توسط ارتش جنایتکار اسراییل به بهانه حمله حماس به مناطق تحت کنترل اسراییل بوده ایم. مطلب زیر که در رابطه با کشتار خلق فلسطین در سال ۲۰۰۸ نوشته شده و حاوی اطلاعاتی در مورد ماهیت دار و دسته های اسلامی و دولت اسراییل است به همین مناسبت مجددا انتشار می یابد.

نسل کشی خلق فلسطين، معلول سلطه گری صهیونیست ها!

فريبرز سنجری

ظهر شنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸، ارتش اسرائيل، غزه را مورد حملات وسیع هوایی قرار داد و بار ديگر با کشتار کودکان و مردم بی دفاع فلسطينی، چهره واقعی و جنايتکارانه رژيم صهيونيستی حاکم بر اسرائيل را در مقابل چشم جهانيان به نمایش گذاشت. هر چند با توجه به تاريخ سراسر تجاوز و جنايت اسرائیل علیه خلق فلسطین، این حمله به خودی خود امر تازه ای نبود، اما ماشين سرکوب و جنايت اسرائيل این بار دست به نو آوری جدیدی زده و ابعاد کشتارهای خود در اثر حمله هوائی را به جائی رساند که تا بحال سابقه نداشت. در همان روز اول، بر اثر بمباران غزه توسط ارتش اسرائيل، بيش از ۲۰۰ نفر که بسياری از آنها غير نظامی و تعداد زيادی کودک بودند جان باختند. اين تعداد کشته در جريان يک حمله، حتی در تاريخ قساوت ها و بيداد گري های خود اسرائيل هم کم تر ديده شده بود. 

از زمان شکل گيری اسرائيل در سال ۱۹۴۸، جهان تاکنون همواره شاهد کشتار مردم فلسطين و اشغال سرزمین آنها بوسيله دولت اسرائيل و با حمایت آشکار قدرت های امپریالیستی بوده است. البته تاريخ جنايات اين دولت علیه خلق فلسطین به قبل از اين سال و به زمانی که بنيانگذاران اسرائيل بصورت گروه های تروريستی فعاليت می کردند بر می گردد و بواقع، تاريخ تجاوز صهيونيستی در اشغال سرزمين فلسطين با ترور و قتل و جنايت نوشته شده است. این امر حقیقتی است که دلایل کاملاً روشن برای آن وجود دارد. آخر وقتی قرار بر اين باشد که جمعیت بزرگی از اهالی سرزمینی از موطن خود رانده شوند تا طرفداران مذهب مشخصی در آنجا سکنی گزینند، چه روشی جز همان روش های جنایتکارانه ای که صهیونیست ها تاکنون مرتکب شده و می شوند می توانست برگزیده شود!؟ 

درست به این خاطر است که سياست دولت اسرائيل در ۶۰ سال گذشته همواره توسل به جنگ و خون ريزی و اعمال رعب و وحشت در میان مردم فلسطین، اشغال هرچه بیشتر سرزمین های آنها و درهم شکستن مقاومت توده های ستمديده بوده است تا با خيال راحت بتواند سرزمين فلسطين را صاحب شود. به همين دليل هم بود که اسحاق شامير از رهبران اسرائيل می گفت: “فلسطين سرزمينی بوده بدون ملت و بايد به ملتی داده شود بدون سرزمين”. بنابراين نسل کشی خلق فلسطين جهت دائمی نمودن اشغال سرزمين فلسطين، ذاتی سلطه دولت اسرائيل بوده و اين دو از همديگر جدائی ناپذير می باشند. 

نکته مهمی را که در مورد دولت اسرائيل بايد در نظر گرفت این است که گر چه این دولت نیز همچون هر دولتی، زور سازمان يافته یک طبقه برای حفظ مناسبات اقتصادی موجود می باشد، در عین حال ماشين سرکوب خوب سازمان يافته ای برای حفظ اشغال سرزمين فلسطين و اجرای سياست های اربابان امپرياليست خود در منطقه نيز می باشد و تجاوزگری و کشتار خلق فلسطین از جمله وظايف دائمی و هميشگی اوست.

درست برای سرپوش گذاشتن روی چنین واقعیتی است که در جریان هر حمله اسرائیل به مردم فلسطین، ماشین تبلیغاتی دولت اسرائيل با حمایت اربابان امپرياليست و دیگر حاميان مرتجع اش براه افتاده و توجیهی برای آن حمله دست و پا می کنند. این بار نیز این دولت “شليک موشک” از غزه بسوی شهرهای اسرائيل را دستاويز حمله ددمنشانه اخیر خود به مردم غیر نظامی و بی دفاع غزه قرار داده و در مقابل اعتراض جهانيان نسبت به کشتار مردم غير نظامی، با وقاحت تمام اعلام کرد که مقصر حماس است که خودش را پشت مردم غير نظامی پنهان ساخته است.

هرچند که حماس یک نیروی ارتجاعی و ضد انقلابی است، اما قتل عام مردم بی دفاع با تشبث به حماس نمی تواند حتی ذره ای ننگ جنایت را از چهره دولت اسرائیل زایل کرده و یا آن را کم رنگ سازد. حماس هم ذات دولت اسرائیل بوده و درست در جهت خلاف منافع توده های فلسطینی ساخته و پرداخته شده است. اتفاقاً اين موجود دست ساز، فرزند خود دستگاه های اطلاعاتی آمريکا و اسرائيل است و شين بت (Shin Bet) و موساد (Mossad) و سيا (CIA) آن را در دوره ای شکل داده و تقويت کردند تا کمونيست ها و نيروهای ملی و آزاديخواه را از صحنه دور ساخته و امکان غصب رهبری خلق فلسطین را برای آن نیروی ارتجاعی فراهم آورند.(۱) آنها بودند که حماس و اساسا بنياد گرائی اسلامی را در فلسطين پر و بال داده و به جان مردم منطقه انداختند. آن گاه سعی کردند هر صدای اعتراضی علیه جنایات دولت اسرائیل را در هياهوی ضرورت مبارزه با تروريست ها و تروريست های اسلامی خفه کنند. طرح امپرياليستی شکل دادن به اپوزیسیون های اسلامی، امروز به يک سری از اهداف خود رسيده و حماس و دیگر دارو دسته های مرتجع، به کمک دلارهای اهدائی عربستان و جمهوری اسلامی در هر کجا که جمعيتی را دور خود جمع کرده اند، توانسته اند با سوء استفاده از احساسات ضد امپریالیستی توده ها به جنبش ضد امپریالیستی خلق ها ضربات بزرگی بزنند و تا حدودی آن جنبش را از مسير انقلابی منحرف نمايند. درعین حال، امپرياليست ها و صهيونيست ها هر وقت که مصالح شان حکم می کند وجود آنها را دستاويز پيشبرد سياست های جنگ طلبانه و ضد مردمی خود و تداوم اشغال گریشان در خاورمیانه قرار می دهند. بطور کلی، باید با تاکيد گفت که بنيادگرائی يهودی با بنياد گرائی اسلامی همزاد همديگر بوده و آبشخور و استفاده ضد انقلابی يکسانی دارند. 

نگاهی به چگونگی رشد بنياد گرائی اسلامی در منطقه واقعيت فوق را مورد تائيد قرار می دهد و نشان می دهد که در همه جا امپرياليست ها و به خصوص امپرياليسم آمريکا در پشت سر جرياناتی نظیر حماس قرار داشته و اساسا با حمايت و پشتيبانی آن هاست که حضور اين دارو دسته های مرتجع را در هر کجا می توان مشاهده نمود. در جريان انقلاب مردم ايران مذاکرات دارو دسته خمينی با آمريکا و حمايت آمريکا جهت قدرت گيری آنان را شاهد بوديم و ديديم که چگونه ارتش مزدور شاهنشاهی، يک شبه اسلامی شد و با “امام امت” بيعت نمود و “امام” به جای “شاه” نشست. بعد در افغانستان اين جريانات را در لباس “مجاهدين افغان” دست در دست ماموران سيا (CIA) در جنگ با تجاوز شوروی دنبال کرديم و سال ها بعد مشاهده کردیم که در حالی که دولت آمريکا ظاهراً به بهانه نقشی که بن لادن در انفجارهای خونين سفارتخانه های آمريکا در نايروبی و اسلام آباد داشت در تعقیب وی بود (۱۹۸۸) چگونه مسئولين سيا (CIA) درست دو ماه قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، در بيمارستان آمريکائی دبی که بن لادن برای معالجه در آنجا بستری بود، به عيادت او رفتند (به گزارش نشريه فيگارو) و در سال های اخير هم همگان به عينه ديدند که آمريکا با لشکر کشی به عراق و سرنگونی ديکتاتور اين کشور _صدام حسين_ اتفاقا اسلام گرايانی را به قدرت رساند که قبلا در زير سايه سربازان گمنام امام زمان در جمهوری اسلامی در آب نمک خوابانده بود. بعدا هم همگان ديدند که دولتمردان جديد عراق چگونه در زير پوشش قدرت آتش ۱۵۰ هزار نفر سرباز آمريکائی در حال تمرين جانشينی صدام حسين می باشند. فکر نمی کنم که در توضیح این سیاست نيازی به ذکر همه چنین اعمالی در کشور های مختلف باشد، اما در همه جا می توان مشاهده کرد که بنياد گرائی اسلامی و يا به قول “چپ” های پرو امپرياليست ما، “اسلام سياسی”، با هدايت ماموران سيا (CIA) و با دلارهای نفتی رژيم ددمنش جمهوری اسلامی و کمک های مالی رژيم مزدور عربستان سعودی که وابستگی اش به آمريکا اظهرمن الشمس می باشد پرورده شده و در حال شلنگ تخته انداختن می باشد. همه سعی این نیروی ارتجاعی این است که مبارزات و اعتراضات توده ای را از مسير درست و انقلابی منحرف ساخته و نيروهای انقلابی را ايزوله سازد.

بر مبنای واقعیات فوق الذکر، مضحک ترين ادعای دولت اسرائيل که در يورش وحشيانه اخير حتی به حملات هوائی بسنده نکرده و با اعزام نيروی زمينی خود، تلاش می کند تا جائی که می تواند بخش هائی از غزه را دوباره اشغال نمايد، همانا توجیه این حمله با موجودیت حماس می باشد. در حالی که دولت اسرائیل در حملات وحشیانه خود به مردم فلسطین، جنبش انقلابی دمکراتیک و مقاومت آن مردم را مد نظر داشته و با چنان حملاتی در حقیقت اراده پولادين اين خلق برای رهائی را سرکوب می کند. تاريخ سراسر تجاوز و جنگ اسرائيل ثابت می کند که مسئله اصلی دولت اسرائيل همانا سرکوب مقاومت مردمی خلق فلسطین می باشد که بيش از ۶۰ سال است در مقابل اشغالگران سرزمين شان، آنهم متجاوزينی که با توسل به وحشيانه ترين روش ها می کوشند هر گونه مقاومت مردمی را در هم بشکنند، قهرمانانه پیکار می کنند و نه سرکوب صرفا دار و دسته حماس و جلوگيری از موشک پرانی گروه های فلسطينی به سوی اسرائيل.

شکی در این امر وجود ندارد که حماس یک جريان سیاسی مرتجع و وابسته می باشد و در اين هم ترديدی نيست که اگر روزی آنها در قدرت قرار گیرند، با توجه به شرايطی که در آن به قدرت می رسند در پروسه ای همان بر سر مردم می آورند که دارو دسته حاکم بر ايران بر سر مردم ما آورده و می آورد. با درک این واقعيت است که مسئوليت نيروهای انقلابی هر چه بیشتر شناخته شده و آن ها بدرستی نبايد اجازه دهند که امپرياليست ها و اسرائيل با مخفی شدن زير پرچم مبارزه با بنياد گرائی اسلامی و تروريسم، مقاومت مردم فلسطين را خفه ساخته و نقش جنايتکارانه شان را در کشتار مردم بيگناه کتمان سازند. خواست های مردم فلسطين خواست هائی مشروع و روشنی هستند. اين مردم ستمديده که در سرزمين خودشان با آن ها چون بيگانگان رفتار می شود، در اساس برای کسب حق تعيين سرنوشت خويش مبارزه می کنند. از آن جا که شرط تحقق چنين خواستی بروز آزاد اراده مردم بوده و اين امر خود وابسته به بر قراری يک شرايط دمکراتيک می باشد، پس قبل از هر چيز بايد مانع اصلی استقرار آزادی و دمکراسی و در نتيجه تحقق حق تعيين سرنوشت خلق فلسطين را شناخت و آن را مورد حمله قرار داد. اگر مردم در راستای چنين هدفی گام بردارند آنگاه با توجه به وابستگی غير قابل انکار موجوديت صهيونيستی به امپرياليسم آمريکا، در اولين گام به عينه می بينند که دشمنان اصلی آنها چه نيروهائی می باشند و چرا آن ها بايد امپرياليسم آمريکا و رژيم مزدورش اسرائيل را همزمان آماج حملات خود قرار دهند و نه اين که به آمريکا نقش داور بيطرفی را بدهند که در اين دعوا لازم است نيم نگاهی هم به مطالبات آنها داشته باشد. در حقيقت تنيدگی سلطه اسرائيل با منافع و سياست امپرياليسم آمريکا آنچنان عميق و غير قابل انکار است که رونالد ريگان رئيس جمهور سابق اين کشور، از اسرائيل به عنوان “ناو هواپيما بر آمريکا در منطقه” نام می برد و جرج بوش رئيس جمهور آمريکا در جريان حمله اسرائيل به لبنان در سال ۲۰۰۶ با وقاحت تمام گفت “آنچه در حال حاضر در لبنان و فلسطين می گذرد، يک عمليات اسرائيلی مورد حمايت آمريکا نيست؛ بلکه يک عمليات آمريکائی ست که بوسيله اسرائيل انجام می پذيرد” (تيری ميسان روزنامه نگار فرانسوی) 

واقعیت این است که امپرياليسم، دشمن اصلی مردم فلسطين بوده و مبارزه مردم فلسطين برای رسيدن به آزادی قبل از هر چيز مبارزه ای ضد امپرياليستی است و به همين دليل هم رهائی اين خلق ستمديده بدون قطع قطعی سلطه و نفوذ امپرياليسم امکان پذير نمی باشد. نفی و نادیده گرفتن این واقعیت و توهم رسيدن به صلح و آزادی از طريق الطاف امپرياليست ها و در چارچوب طرح های امپریالیستی _که قدمت آنها به قدمت جنبش انقلابی توده های فلسطینی باز می گردد_ نتيجه ای جز آن چه هر روز با آن مواجهیم ندارد. چنین توهماتی تاکنون باعث شده است که به ظاهر راه حل هائی که جهت “حل” معضل اسرائیل و خلق فلسطین عرضه می شود، هر بار با شکست مفتضحانه ای روبرو شوند و بر ابعاد مشکلات و رنج های توده های تحت ستم فلسطینی اضافه گردد. این تجربیات نیز بیان گر آنند که نیروهای مبارز نبايد اجازه دهند که تبليغات فريبکارانه امپرياليست ها و صهيونيست ها دشمنان واقعی مردم را از جلو چشم آنها دور سازند؛ بلکه بايد با هرگونه توهم پراکنی نسبت به اغراض امپرياليست ها به مقابله برخاست و با صراحت به مردم گفت که تنها راه رهائی شما مبارزه برای نابودی سلطه امپرياليسم و رژيم های وابسته به آن می باشد. 

اگر با توجه به آنچه توضيح داده شد به واقعيت انقلاب فلسطين همان طور که هست نگاه کنيم، دیگر دچار انحرافات گوناگون موجود در این زمینه نمی شویم که مثلاً به بهانه مبارزه با امپرياليسم و صهيونيسم به حمايت از حماس و مرتجعين اسلامی برخيزيم و يا به دليل نفرت از جمهوری اسلامی، به خاطر پشتيبانی علنی جمهوری اسلامی از حماس و بنياد گرائی اسلامی، به دفاع از اسرائيل و سياست های امپرياليستی گرايش پيدا کنيم و همچون به اصطلاح “چپ” های پرو امپرياليست آتش بيار تبليغات امپرياليستی شويم. واقعيت اين است که همه نيروهای مرتجع منطقه مخالف مطالبات بر حق خلق فلسطين و در راس آنها حق تعيين سرنوشت مردم ستمديده فلسطين می باشند. این پای بندی یا عدم پای بندی به مطالبات اساسی خلق فلسطين و چگونگی برخورد برای تحقق آن مطالبات است که صف بندی اصلی بین دوستان و دشمنان خلق فلسطین را تعيين می کند و نه ادعاها و تبليغات فريبکارانه که سالهاست که گوش همه را با آنها کر کرده اند. براین اساس می توان دید که چه به اصطلاح دولت حماس در نوار غزه و چه دولت کاريکاتوری محمود عباس در کرانه غربی، هیچیک از دوستان و مدافعين انقلاب فلسطين نمی باشند. سردمداران اين جريانات هنوز به قدرت واقعی نرسيده صدای مخالفين خود را خفه ساخته و اعتراض مردم را سرکوب می کنند و به جای حرکت در جهت خواست های توده ها در جهت منافع خود و لفت و ليس های خود گام برداشته اند. با تکیه بر چنین واقعیتی، انحراف و اشتباه بزرگی است که چنين دارو دسته های رسوائی را که سال هاست دست در دست نيروهای مرتجع عليه مردم گام برداشته اند را به جای رهبران واقعی مردم فلسطين قلمداد نموده و یا به اين بهانه که مردم فلسطين و انقلاب آنها از فقدان يک رهبری انقلابی در رنج اند، در پشت پرچم آنها قرار گرفت.

تجربه تاريخ مبارزات توده های ستمديده در سراسر جهان درحداقل شصت سال اخير و تجربه مشخص مبارزات سال های اخير در خاورميانه نشان داده است که تحقق مطالبات اساسی توده ها تنها با توسل به انقلابی با رهبری طبقه کارگر امکان پذير می باشد. انقلابی که جهت رسيدن به پيروزی الزاما بايد وسيع ترين توده ها را بسيج کرده و بيشترين متحدين را هم آواز سازد و درچنين مسيری بدون شک اتحاد مبارزاتی با کارگران و زحمتکشان اسراییلی برای نابودی سلطه امپرياليسم و به منظور ایجاد یک دولت دمکراتیک و مردمی در این سرزمین امری الزامی خواهد بود. به همين دليل هر کس خواهان تحقق حق تعيين سرنوشت مردم فلسطين می باشد _که تنها در شرايطی دمکراتيک در اثر نابودی سلطه امپرياليسم و رژيم های مزدورش امکان بروز می يابد_ بايد با همه نيرو به حمايت از انقلاب مردم فلسطين برخيزد. همه تجارب مبارزاتی بیان گر آنند که انقلاب برای نابودی سلطه امپریالیسم و سلطه صهیونیستی اسرائیل تنها راه تحقق مطالبات اصلی مردم فلسطين می باشد.

البته در مقابل چنین راه حل واقعی برای رهائی خلق فلسطین همواره کسانی هستند که بر آشفته فرياد سر می دهند که بايد “واقع بين” بود. آنها در مقابل سخنان فوق، با “واقع بينی” ويژه خود خواهند گفت مشکلات و مسائل مردم نه در ذهن ما و يا روياها و آرزوهايمان بلکه در صحنه عمل واقعی است که پاسخ می گيرد؛ پس در شرايطی که کمونيست ها در صحنه حضوری قوی ندارند و امپرياليست ها و صهيونيست ها توانسته اند نيروهای ملی و آزادیخواه را به حاشيه رانده و ارتش بزرگی را سازمان دهند چگونه می توان انتظار انقلاب آنهم انقلابی که به تحقق مطالبات اصلی مردم فلسطين منجر شود را داشت و به آن دل بست؟ و سپس سازشکارانه مدعی می شوند که پس بايد در همين چارچوبی که می بينيم و با همين نيروهای واقعا موجود کار کرد و در صحنه ای که در آن محمود عباس ها و اسماعيل هانيه ها ميدان داری می کنند گام به گام پيش رفت، چرا که گویا بالاخره اين ها نمايندگان مردم فلسطين هستند و در انتخاباتی آزاد! تعيين شده اند. اما بايد به اين به اصطلاح واقع بين ها گفت که اتفاقا سال هاست که همين نيروها با به اصطلاح واقع بينی تمام و در واقع با کرنش در مقابل قدرت دارند در بساطی که امپرياليست ها و صهيونيست ها و دولت های مرتجع و وابسته منطقه چيده اند می رقصند و بازهم چيزی عايد مردم ستمديده فلسطين نشده است. ديديم که آنها چگونه با “واقع بينی” تمام خواست تشکيل دولت مستقل فلسطين که قرار بود در سرزمين اشغال شده فلسطين ايجاد شود را به “دولت خود گردانی” تبديل کردند که فاقد هر گونه قدرت واقعی است و حوزه عمل اش گتوهای مجزا از هم به جای کل سرزمين فلسطين می باشد که تازه هر روز هم به بهانه ای همين گتوها را دوباره اشغال می کنند و با محاصره و بمباران، اجازه نفس کشيدن به مردم نمی دهند. ديديم که از خواست بازگشت آوارگان فلسطينی به خانه و کاشانه شان چشم پوشيدند و تازه علیرغم همه این عقب نشینی ها و سازشکاری ها، باز هم اسرائيلی ها دست بردار نيستند و هر روز به شکلی مردم بيشتری را آواره می سازند و با پیشبرد سیاست شهرک سازی هایشان بخش های بیشتری از سرزمین فلسطین را ضمیمه اسراییل می سازند. آیا همه این تجارب تلخ نشان نمی دهد که بهتر است رفرميسم و آستان بوسی در درگاه قدرت های جهانی را به حساب واقع بينی نگذاريم و صاف و پوست کننده بگوئيم که چون به اصطلاح “گفتمان جهانی” تغيير کرده پس بايد به هر چه که دادند رضا داد و شکر گزار بود که باز هم صاحبان قدرت حاضر اند چيزی جلويمان بيندازند! 

با تکیه به درس هائی که سياست های ارتجاعی و سازشکارانه تاکنون به توده های ستمديده داده اند می توان گفت که اين مدعيان دروغين واقع بينی، این چنین واقع بينانه ترين راه حل در شرايط کنونی را که همانا انقلاب برای نابودی سلطه امپریالیسم و رژيم مزدورش دولت صهیونیستی در اسرائیل می باشد را انکار می کنند. البته هر گام چنین انقلابی مملو از پيچيدگی و ناهمواری است و اساساً راه انقلاب شاه راهی اسفالته نيست بلکه سنگلاخی و پر از دست انداز می باشد؛ اما راه انقلاب آن هم انقلابی با رهبری طبقه کارگر، تنها راه رسيدن به آزادی است. مردم فلسطين تاکنون با پايداری قهرمانانه شان در مقابل دولت تجاوزگر اسرائیل نشان داده اند که ابائی از پیمودن راه انقلاب ندارند و تنها باید خود را از قید به اصطلاح رهبری های سازشکار رها نموده و تحت رهبری واقعاً انقلابی که جز یک رهبری کمونیستی نمی تواند باشد، در جهت رسیدن به حق تعیین سرنوشت خود پیش بروند. 

در جریان چنین انقلابی ست که خلق فلسطین می تواند و باید از کمک و همراهی طبقه کارگر و زحمتکشان اسراییلی برخوردار شود که بطور روزمره تحت استثمار و سرکوب طبقه سرمایه دار حاکم و دولت صهیونیستی مسلط بر این کشور قرار دارند و در جهت کسب حقوق عادلانه شان هر روزه با آن در ستيز اند. درک این حقیقت مبارزاتی یعنی وحدت منافع طبقاتی مشترک بین طبقه کارگر و توده های ستمديده فلسطین و طبقه کارگر و زحمتکشان یهودی اسراییل و گام برداشتن در جهت تحقق آن است که می تواند مسیر انقلاب و مبارزات عادلانه خلق فلسطین علیه دشمنان اش یعنی امپریالیسم و صهیونیسم را هر چه بیشتر تسریع کند. درست به همین اعتبار هم هست که با هر تهاجم جديد دولت اسراییل علیه خلق فلسطین، کارگران و نیروهای آزاديخواه یهود در ابعاد هر چه بيشتری علیه دولت اسراییل به اعتراض بر می خيزند و ما امروز شاهد شرکت قابل توجه آزاديخواهان يهودی در اعتراض به کشتار مردم غزه در اروپا و آمريکا می باشيم.

وظیفه همه نیروهای آزادیخوه است که در دفاع از پايداری تحسین انگیز خلق فلسطین و در محکوميت دشمنان و جلادان این توده ها با عزمی راسخ به دفاع از مقاومت مردم فلسطين بر خاسته و لحظه ای از افشای جنايات ددمنشان حاکم بر اسرائيل باز نمانند. 

۲۳ دی ۱۳۸۷ – ۱۲ ژانويه ۲۰۰۹

۱- در کتاب “بازی شيطان” اثر رابرت درايفوس، نويسنده با تکيه بر اسناد و اطلاعات ماموران سيا (CIA) بطور مفصل نقش آمريکا و اسرائيل در شکل دادن به اين جريانات را مورد بررسی قرار داده است. همچنين می دانيم که اسحاق رابين نخست وزير سابق اسرائيل نیز در جريان مذاکرات صلح اسلو وقتی که ياسر عرفات به موضوع ساخت و پرداخت حماس توسط دولت اسرائیل اشاره نمود، مجبور شد که از آن به مثابه يکی از اشتباهات اسرائيل نام ببرد.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate