جنبش مهسا ؛ دست آورد ها و آسیب ها

ایران ِ ما در متن تحولات بزرگی ست . سمت و سوی این تحولات و چیستی و چگونه گی و چشم اندازهای آن ، اما ، از پیش تعیین شده و تعین یافته نیستند ؛ بلکه با امکان هایی گشوده و گسترده روبه روییم که توازن قوای نیروهای دخیل در این کشمکش تاریخی-طبقاتی ، سنگینی ِ کفه ی آنها را سرانجام و در مسیر پیشارو ، مشخص می کنند .

دستاوردهای این قیام عمومی تا همینجای کار آنچنان سترگند که نه تنها جان و نام مهسا را جاودانه ساخته اند بلکه این رویداد را نقطه ی عطفی در رویارویی جامعه با جمهوری اسلامی کرده اند که دست کم ترین آنها اینست که زین پس نظام حاکم و سکانداران مناسبات مسلط با دریافتن اینکه «یک من ماست ،چقدرکره»در سپهر سیاسی ایران داراست ؛ نه تنها فکر تهاجم را میبایست از مخیله شان بیرون کنند بلکه برای هر گونه برخورد اجتماعی و تصمیم سیاسی معطوف به جامعه ، دوباره و دوباره بیاندیشند ؛ تازه اگر از این طوفان ها –چند صباحی – جان سالم بدر ببرند !

دوم اینکه وحدت و همدلی و همبستگی ِ نسبی اما  گسترده ای که در مقابله با اینچنین شبیخون رذیلانه ای به شآن و کرامت و حیات اجتماعی باشندگان این سرزمین صورت می گیرد ؛ بروزیافت ، نشان داد که جامعه ی ایران برغم سرکوب ها و برغم ناسازمانیافته گی ها و برغم فقدان احزاب و تشکل های مستقل و فعال ِ صورتبند ِ سیاسی-طبقاتی ؛ جامعه ای بیدفاع نیست ! برمی خیزد ، آذرخش وارغرش می کند ، سیلاب می شود ، براه می افتد ، و خیمه و خرگاه ِ حاکمیت و حکومت را زیر می گیرد .

سوم اینکه :ایران جامعه ای بی تجربه نیست . مردم ما از گذرگاه انقلاب ۵۷ آمده اند . بلدند که چگونه« صدای انقلاب » خویش را به گوش سنگین ِ حکام ِ گوش-سنگین برسانند !

جنبش -اما با اینهمه – در معرض آسیب های فراوانی ست . نخستین آنها ؛ موج سوارانی اند که موج سواری را در مکتب بنیانگذار همان نظامی آموخته اند که خود در صدد جایگزین شدن آنند : خمینی ؛ همو که بر موج انقلاب ۵۷ سوار شد و بر اریکه ی قدرت تکیه زد و همان مناسبات را این بار با بی رحمی هرچه تمامتر و با قتل عام آرمانخواهان ، تحکیم بخشید . از حکاکا و طیف های مشابه بگذریم که دیریست که گوش همگان از یاوه های آنان و این مهمل تکراری شان که «این انقلاب است و ما هم رهبرشیم» ، پر است و دیگر کسی آنان را جدی نمی گیرد . مجاهدین هم چشم در چشم دوربین های تلویزیون های معلوم الحال جنبش اعتراضی جاری را کار «کانون های شورشی»و خود را رهبر آن و سازمان مربوطه را «یگانه آلترناتیو»آن اعلام میکنند و این درحالی ست که حتی یک مورد در حتی یکی از محلات و یا کوچه پس کوچه های یکی از شهرهای کوچک ایران نشانی ازسردادن شعاری به نفع اینان و یا معطوف به منویات اینان از سوی تظاهرکنندگان دیده نمی شود .سلطنت طلبان و آن شاهزاده ی جاه طلب نیز در حالی بیانیه صادر می کنند و ژست رهبری می گیرد و رسانه های اربابان امپریالیستی –صهیونیستی- و ارتجاع ِ منطقه ای آروغ های او را پژواک می دهند که تا کنون کوچکترین شعاری که نشانی از حمایت از نظام زوال یافته ی پادشاهی و خاندان پهلوی باشد در این قیام دیده و یا شنیده نشده است و حتی اما برعکس ؛ طنین شعارهای خودآگاهانه ی  : «مرگ بر ستمگر/چه شاه باشه، چه رهبر»در آسمان شهرهای ایران بلند است و این اوست و مگس های پیرامونیانش که نمیخواهند این طنین را بشنوند !

در این میانه و میدان ؛ همچنین مدعیان تازه ای نیز ناگهان از آسمان قحط الرجال سیاست سرکوب و رانت جمهوری اسلامی پدیدار شده اند که «سلبریتی»یشان نام نهاده اند . اینان در خوان یغمای ج.ا پروار شده اند و از مزایای آن بهره مند گشته اند و اکنون بر آنند که در زمین اپوزیسون نیز بخت خویش بیازمایند ؛ و چرا که نه ؟! ویژه در زمینه و زمانه ای که «بیابان را سراسر مه گرفته ست /و چراغ قریه خاموش است »!

احزاب کردی که زمانی بعضاً نمایندگان خواست ها و آلام خلق کرد بودند و نسل ما و می توان گفت همه ی مردم ایران و نیروهای چپ و رادیکال و آزادیخواه و پیشرو از آنان پشتیبانی می کردند وگرمای همدلی و همراهی جامعه را با خویش حس می کردند و اکنون دیریست که به منجلاب ناسیونالیسم واپسگرا و همدستی و همداستانی با امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع منطقه در غلطیده اند ، اگر چه نتوانستند جنبش و قیام ملی پیامد قتل مهسا امینی را موضوعی کردایتی کنند اما متاسفانه توانستند در خلا و فقدان حضور کارامد احزاب و سازمانهای چپ و رادیکال ؛ شعار بورژوایی «زن ،زندگی،آزادی»را به میانه ی میدان خالی ِ شعار اصلی ، پرتاب کنند و اینچنین همه گیر و شعار محوری اش سازند . و چرا که نه ؟! هنگامی که جریان چپ ما بیانیه صادرمی کند  و پس از توضیح واضحاتی چند ، در پایان به این بسنده می کند که بنویسد : دربرابر این فداکاری ها «سرتعظیم فرود می آوریم» و نمی داند و یا نمی خواهد بداند و نمی فهمد و یا نمی خواهد بفهمد که کار یک جریان سیاسی چپ و کمونیست و پیشرو و یا روشنفکر مسئول و متعهد و یا پیشگام این نیست که تنها سر تعظیم در برابر جنبش توده های به پا خواسته فرود آورد بلکه پیش از هر چیز و بیش از هر چیز عبارتست از نقد آن حرکت و پیش نهادن راه کار ها و پیشنهاد ِ شعارها و سویه گیری راهبردهای آن ؛ بدیهی ست که طرف های بورژوایی ِ داخلی و جهانی ، بر موج جنبش سوار می شوند و به آن سمت و سو می دهند .

سخن ، کوتاه :

جنبشی که در پی قتل تراژیک مهسا در ایران ما شکل گرفت بستر تحولاتی ست که آینده ی آن را برآیند نیروهای متقابل و متعامل تعیین می کند اما آنچه در آن تردیدی نیست و به ما به منزله ی کارگران و تهیدستان ایران مربوط می شود اینست که بدانیم که پادزهر مصادره ی جنبش و بردن آن به مرداب گندیده ی سرمایه داری از هر نوع و نام آن ؛ پادزهر ناسونالیسم ِ واپسگرای قومیتی ، پادزهر منازعات وحشیانه ی مذهبی ، پادزهر طرح ها و دسیسه های امپریالیستی –صهیونیستی- ارتجاعی ؛ پادزهر سمپاشی و خاک افشانی بر چشم توده های ستمکش از سوی ایران اینترنشنال ها و من و تو ها و بی بی سی ها و رادیو فرداها و اصلاح طلبان و سلطنت طلبان و سلبریتی ها و دریده رویانی همچون مسیح علینژاد ها و پادزهر خودفروختگان و آلترناتیوهای خود خوانده و امثالهم، همانا و بی تردید : ژرفش و گسترش مبارزه ی طبقاتی ست . برای این کار خویشتن را سازماندهی کنیم و شعار ها و خواست هایی متناسب این کار ، پیش نهیم . مبارزه ی ما ، مبارزه ای تاریخی ست ؛ اما آن نیز از مسیر مبارزه ی طبقاتی می گذرد ..

زنده باد آزادی

زنده باد سوسیالیسم

وزیر فتحی

سوم اکتبر۲۰۲۲

۱۱مهرماه۱۴۰۱


Google Translate