یاد رفیق جانفشان محمود حسنی گرامی باد
روز ۸ شهریور امسال ۳۸ سال از به دار آویختن رفیق جانفشان محمود حسنی در شیراز می گذرد.
دستگیری ۲۹ مهرماه ۱۳۶۲در شیراز
اعدام ۸ شهریور ۱۳۶۳شیراز( او به دار آویخته شد)
رفیق جانفشان محمود حسني در خرداد ۱۳۳۹ در يك خانواده كارگري در آبادان متولد شد. پدرش كارگر پالايشگاه آبادان بود. اوتحصيلات ابتدايي و متوسط خود را در آبادان گذراند. تلاش سخت پدرش براي تامين زندگي خانواده ي پر اولاد كارگري و استثمار وستمي كه در محيط آبادان بر كارگران اعمال مي شد، او را به سوي مبارزه كشاند. محمود در زمان جشن هاي ٢٥٠٠ ساله در سال١٣٥٠ تنها ١١ سال داشت. اين پسر ١١ ساله در آن زمان با دليل و استدلال در باره ولخرجي هاي شاه و ستم گرانه بودن محتوي اينجشن ها براي دوستانش صحبت مي كرد.
او فردِ با مطالعه اي بود. با درك ضرورت كار جمعي محفل مطالعاتي سازمان داده بود. از سال ١٣٥٥ محمود فعاليت هاي عملي وتبليغي در محلات كارگرنشين آبادان مي كرد. سحرگاهان قبل از اين كه سرويس كارگران شركت نفت براي بردن كارگران به سر كارشانبيايد، اعلاميه هاي دست نوشته شده را به آن ايستگاه ها آورده و در محل تجمع كارگران مي چسباند.
علاقه زیادی به مطالعه ادبیات داشت. داستان می خواند و بسیاری از اشعار شاعران را حفظ می کرد. به اشعار حافظ و شاملو و نیما و فروغ و اخوان ثالث و شفیعی کدکنی توجه ویژه ای داشت.
در مرداد ١٣٥٧ با آتش زدن سينما ركس آبادان توسط عمال ارتجاع، با همدردي با بازماندگان اين فاجعه در گسترش تظاهرات واعتراضات آن زمان شركت فعال داشت.
در مبارزه انقلابي كه به سرنگوني شاه منجر شد فعالانه حضور داشت. او يكي از ياران خود به نام رفیق ناصر سعيدي ساماني را درتظاهرات ضد شاه از دست داد. ناصر سعيدي ساماني توسط دو تن از پلیس هاي مخفي شاه ( آنها با لباس شخصي سوار موتوربودند) به نامهاي زاكري و تنگستاني به قتل رسيد.
بعد از سرنگون شدن رژيم شاه، محمود جذب سازمان چريك هاي فدايي خلق ايران شد و در شاخه آبادان آن فعال بود. او در جريانمبارزات بيكاران آبادان حضور داشت و در همبستگي با بازماندگان فاجعه سينما ركس در تحصن آنها فعال بود. در سال ١٣٥٩ با آغازجنگ ايران و عراق، محمود مدتي در آبادان ماند و با مردم در باره ماهيت جنگ خانمان سوز صحبت مي كرد. و هر جا مي توانستمرهمي بر زخم و درد قربانيان جنگ مي گذاشت.
پس از خروج از آبادان به شيراز رفت و در آن جا با سازمان اقليت به فعاليت پرداخت. او در ميان فعالين سياسي به عنوان يكسوسياليست انتقادي و انقلابي شناخته شده بود. با نشريه خروش در شيراز همكاري مي كرد. پس از سركوب هاي وحشيانه رژيم در سال١٣٦٠ محمود براي سازماندهي مبارزه عليه يورش خونين حكومت اسلامي بر شدت فعاليت هاي خود افزود. يكي از شگردهاي او درمحيط خفقاني اي كه رژيم ايجاد كرده بود، پخش اعلاميه در مراكز پر تردد و مكان هاي تجمع مردم در شيراز بود. او در غالب فعاليت هايعملي سالهاي ١٣٦٠ تا زمان دستگيري اش در مهرماه سال ١٣٦٢ در شيراز شركت فعال داشت. به همين دليل نيز رژيم روي او بسيارحساس شد و براي دستگيريش، آدمكشان خود را بسيج نمود.
محمود حسني به عنوان فدایی خلق و فعال سازمان چریکهای فدایی خلق ایران اقلیت كاملا براي نيروهاي امنيتي حكومت شناخته شدهبود. رژيم محمود را به گونه اتفاقي در خيابان دستگير نكرد، بلكه به گونه حساب شده و سيستماتيك براي دستگير نمودن او نيروهاي خودرا بسيج كرد. نيروهاي مسلح رژيم يك روز قبل از دستگيري رفیق محمود به منزلي كه احتمال می دادند كه او به آن جا سر مي زند، يورشآوردند و تمام طول روز، چند فرد مسلح در خانه مستقر شدند و شب را آن جا به سر بردند و منتظر محمود شدند. در همان حال يكيازبرادران محمود را در همان منزل دستگير كردند و به زندان بردند. صبح روز ٢٩ مهر ماه محمود به گونه اتفاقي براي ديدار خواهر زادهي بيمارش به آن منزل رفت و توسط افراد مسلح دستگير و به محل نامعلومي انتقال داده شد. شواهد نشان مي دهد، كه محمود را به شدتشكنجه كردند. چند ماه پس از دستگيري او اعضاي خانواده اش براي چند لحظه در زندان سپاه پاسداران با او ملاقات داشتند. آنها ميگفتند كه محمود به شدت لاغر شده بود و به سختي تكان مي خورد.
محمود افراد بسياري از مخالفين رژيم و هواداران سازمان اقليت را مي شناخت و از محل زندگي آنها مطلع بود. اما به جرات مي توانم بگويم كه رژيم به هيچ يك از اين افراد دسترسي پيدا نكرد. بنابراين رژيم نتوانست از طريق شكنجه محمود به افراد ديگر دسترسي پيداكند و حتي يك نفر از افرادي كه محمود آنها را مي شناخت و بیرون از زندان بودند، پس از دستگيري و شكنجه او به خطر نيافتادند.رژيم در اين امر كاملا ناكام ماند و اين موضوع كينه عميقي در آنها نسبت به محمود به وجود آورده بود.
در مورد خصايل و سجاياي برجسته ي محمود مي توانم بسيار بنويسم. يكي از اين ويژگي هاي محمود، تعهد و فداكاري او نسبت به رفقاو آشنايان و هم چنين مردم محروم بود. فداكاري او نسبت به ديگران تا حد جان بر كف بودن او گسترش مي يافت. به ياد دارم در آغازجنگ ايران و عراق، او در آبادان بود. ارتش عراق به شدت آبادان را بمباران مي كرد. روزي را به ياد مي آورم كه به شدت منطقه پيروز آبادآبادان توسط خمسه خمسه و يا كاتيوشا گلوله باران شد، در آن روز تني چند از اهالي اين منطقه بر اثر اين گلوله باران كشته و مجروحشدند. زماني كه گلوله ها به زمين نزديك مي شدند سوت و زوزه ي مرگباري فضا را آغشته مي كرد. در لحظه ي فرود آمدن خمسه خمسهها غريزه حفظ جان و صيانت از هستي بلاواسطه افراد را به گونه طبيعي وا مي داشت كه خود را روي زمين بياندازند. در يك آن گلوله هايخمسه خمسه در كنار جمعيتي كه محمود هم كنار آنان بود فرود آمد. همه بدون استثناء خود را روي زمين انداختند و دو دست خود راحايل سرهايشان نمودند. وقتي خطر بلاواسطه رفع شد و من به خود آمدم و به اطرافم نگاه كردم، ديدم محمود خود را روي زمين نيانداختهاست، بلكه خود را سپر افرادي كه هنگام گلوله باران در كنار او ايستاده بودند، كرده تا از تن خود حايلي سازد براي عدم اصابت تركشهاي گلوله ها به تن آنها. زنده ياد محمود، براي اين كه از هستي بلاواسطه دوستان و رفقايش دفاع كند، خود را انداخته بود روي آنها تاشايد توسط تن و پوست و گوشت خود از اصابت گلوله بدانها جلوگيري كند. به راستي چنين لحظه اي محل آزمايش است. او به گونهغريزي به جاي صيانت از جان خود، در وهله اول صيانت از جان رفقايش را وظيفه خود قرار داده بود و خود را سپر بلاي آنها كرده بود.همين بزرگمنشي و تعهد در زمان دستگيري و شكنجه او باعث شد كه همه ي فشارها را به جان بخرد و حتي آدرس سكونت يك نفر را بهرژيم فاش نكند.
در زمانی که زنده ياد محمود حسني توسط نیروهای سپاه دستگیر شد، دستگير شدگان را ابتدا به زندان سپاه پاسداران شيراز مي بردند. ومعمولا پس از بازجويي و تخليه اطلاعات آنها را به زندان عادل آباد شيراز منتقل مي كردند، ولي تا آن جا كه من مي دانم، محمود را طي زماندستگيري در ٢٩ مهرماه ١٣٦٢تا زمان اعدام در ٨ شهريور ماه ١٣٦٣ همواره در زندان سپاه نگه داشتند. محمود در همان سال ١٣٦٢ به تازگيازدواج كرده بود. زماني كه دستگير شد، همسرش باردار بود. دختر او تقريبا سه ماه قبل از اعدامش متولد شد. زمان دستگيري تا اعدام او كميبيش از ده ماه و يا دقيقتر نوشته باشم، ٣١٤ روز بود.
رفیق محمود حسني خواهان زندگي بهتر براي كارگران و محرومان بود و براي دست يابي به اين آرزو مبارزه كرد. اوآزادي خواه و سوسياليست بود. به تمام معني فردي فداكار، بلند همت، صادق و وارسته بود.
يادش گرامي باد
حمید نوشادی( جلیل محمودی)