تصویر معوج از کمونیسم و احزاب کمونیستی (در حاشیه اظهارات سامان کریم از کردستان عراق)

سامان کریم هم “کارگری ” از آب درآمد. البته نمایش صحنه برای “کارگری” شدن نمیتوانست مانند نمونه های قبلی بدون لگد زدن به تاریخ کمونیسم کارگری و منصور حکمت صورت گیرد. اما سامان کریم از همه نمونه های پیشین عمیق تر “کارگری” شد و اصلا تمامی تاریخ تشکیل احزاب کمونیستی ایران و عراق را یکشبه و در خیالاتش با خواندن ذکر ” کارگر” دود کرد و هوا داد!

سامان کریم ضمن خواندن اورادی اعلام داشته است که تشکیل حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان عراق و حزب کمونیست کارگری ایران درست نبوده و اصلا همه کمونیستها در طول این ۴۰ سال میبایست  صبر میکردند تا سامان کریم در سن بازنشستگی شغلی و سیاسی سر میرسید و با چاق سلامتی کردن با کارگران آنها را به جلسات کنگره و کنفرانس حزبیشان رهنمون میکرد تا این احزاب بدرستی و با خواندن نام کارگر اغاز کنند.

حالا سامان کریم با نقد تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق و نتیجه گیری از آن میخواهد بقیه عمر خود را صرف چه کاری کند، خدا میداند. اما اسلاف این تئوری به او میگویند به چه کاری باید مشغول شود. در بهترین شکل سامان کریم به نام کارگر و جنبش کارگری سعی میکند  از فرسنگها دور از عراق با پخش اخبار آنها در فیسبوکش ” کارگری” شود و ” کارگری” جلوه کند. و احتمالا مانند شعبه ایرانی ” کارگریها” هر چند ماه یکبار هم اعلام میکند که میرود تا حزب کارگری را به همراه کارگران تشکیل دهد. 

حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران با شرکت سازمانهای کمونیستی و صدها کادر شناخته شده و بانفوذ کمونیستی و بر اساس تئوریهای مارکسیستی که سالها  در مبارزه سیاسی و اجتماعی با بورژوازی و انواع و اقسام سوسیالیستهای بورژوائی پرورده شد، شکل گرفتند. منصور حکمت نقش عظیم و بلامنازعی در نبرد با انواع و اقسام سوسیالیسمهای غیر کارگری و سنتهای غیرکارگری داشته است. تشکیل این احزاب بر مبنای آن تلاشهای فکری و پراتیکی و بر مبنای سنت سازمان دهی احزاب کارگری و یا دقیق تر بگویم تلاش برای حاکم کردن آن سنتها ممکن شد. حزب کمونیست کارگری عراق هم بر مبنای این تجربه تاریخی و پیوستن سازمانهای کمونیستی و دهها و صدها کادر کمونیست به این تجربه و تئوری تشکیل شد. همه این احزاب در بدو تشکیل خود نسبت به بسیاری از احزاب تاریخ کمونیسم در کشورهای مختلف جهان احزابی قدرتمند، توده ای  و نسبتا کارگری بودند. 

حزب کمونیست کارگری عراق در سالهای آغازین در اتحادیه های کارگری و در میان رهبران کارگری صاحب نفوذ بود. نمایشات اول ماه مه این حزب و سخنرانیهای رهبران آن در میان تجمع هزاران کارگر از تاریخ زنده آن حزب میباشد. حزب کمونیست کارگری عراق در طول سالها با ترجمه و نشر ادبیات کمونیستی فعالیت موثری را در عراق در جذب کارگران به کمونیسم پیش برد، این حزبی است که با سیاستهای درست ضد جنگش در جریان محاصره اقتصادی و حمله نظامی آمریکا به عراق در دهه نود، مورد اتکاء پیشروترین کارگران و مردم عراق قرار گرفت و بخشهایی از جنبش ضد جنگ و اتحادیه های کارگری در سطح جهانی از آن حمایت کامل نمودند. اینکه این حزب در ادامه حرکتش دچار مشکل شد و نتوانست آن توده های کارگر و مردم را با خود داشته باشد میتواند مورد بحث قرار گیرد و به جستجوی مشکل آن پرداخت. این مشکل حزب عراق نیست، بلکه مشکل جهانی جریان چپ جامعه در دوران کنونی میباشد. با پشت کارگر قایم شدن و با این تصور که با خواندن نام کارگر همه عقل و هوش خود را از دست میدهند و سر به صحرا میزنند، تنها از محیطهای عقب مانده 

روشنفکران طبقه دارا سرمیزند. کارگران و بخصوص کارگران کمونیست این شامورتی بازیها را خوب میشناسند و فریب ” دعا و ذکر” نام کارگر را نمیخورند. 

سامان کریم به جای حرفهای کلی در باره کارگری و غیرکارگری و تعمیم آن در سطح تئوری، میتوانست این سوال را با خود طرح کند که چه شد که حزب کمونیست کارگری عراق که در بدو تشکیل و سالهای اولیه اش در قامت یک حزب نسبتا  توده ای و کارگری ظاهر شد، آرام ارام آب رفت و نتوانست آن توده ها را با خود داشته باشد و در سطح جامعه فعل و انفعال کند. و یا بهتر بگویم چرا حزب کارگری کمونیستی نسبتا  پرنفوذ، آنهم پس از سقوط بلوک شرق و حمله به کمونیسم، به حزب کم نفوذ کمونیستی تبدیل شد و این عیب و نقض از کجا میاید؟ 

اما سامان کریم که با کلمه ” کارگر” در خلسه فرو میرود و  به زیارت کارگر میرود و رو به آن نماز میخواند، به این تاریخ و این سوالهای واقعی کاری ندارد. او میخواهد در باقیمانده عمر ” کارگری” شود یعنی به پخش اخبار اتحادیه های کارگری و نه الزاما حتی به سازماندهی اتحادیه ای همت گمارد. این رفیق قدیمی ما وظیفه سنگینی اختیار کرده است و از این به بعد خواب در چشمان ندارد! ۳۰ سال در رهبری حزب کمونیستی خود را ملزم ندید که سازماندهی کمونیستی کارگران را پی گیرد و حتی به عنوان یک محفل کمونیستی آبی گرم کند، حالا میخواهد بقیه عمر ” کارگری” شود. بیش از ۳۰ سال است مردم کردستان عراق بدنبال نیرویی میگردند که کردستان را از این وضعیت پا در هوا خارج کند، سامان کریم قدمی در این راه برنداشت،  راهی که میبایست برود را نرفت، حالا به ما میگوید تا حالا راه گم کرده بود. لباس ” کارگری” نبوشیده بود! سالهاست مردم برای معیشت خود یقه احزاب ناسیونالیستی حاکم را گرفته اند، اما سامان کریم به نماینده مبارزه مردم بر سر معیشت مردم هم تبدیل نشد، حالا میگوید مقصر تئوری ما بود. علت این بود که ” کارگری” نبودیم. حزب کمونیست کارگری عراق در دهه نود با چهره های مبارز جنبش زن شناخته میشد، امروز دیگر آن چهره ها و آن عرصه های کاری به خاموشی گراییده اند و جای آنها را نیروی جوانی پر نکرده است. سامان کریم به ما میگوید علت این است که ما ” کارگری” نبودیم. 

 این تئوری و غالب ” کارگری نبودیم” در طول سالها تجربه برای من یک معنا یافته است  و آن استعفا از فعالیت کمونیستی کارگری است. سامان کریم به جای اعلام صاف و ساده این تصمیم خود، آن را در زرورق ” کارگری” میپیچد. 

برای سامان کریم باید گفت از آنجا که کشور ایران از نظر سیاسی پیشرفته تر از عراق میباشد و تجربیات زیادی از سر گذرانده است، بد نیست خود را در ایران در آینه ببیند. ما سامان کریمهای زیادی در هیبت فردی و جمعی در ایران داریم و ۴۰ سال است در باره تشکیل حزب کارگری حرافی میکنند و هر مرکز کمونیستی کارگری و هرگونه سازمان کمونیستی را به نام اینکه شرائط نیست ، ” پیوند” برقرار نشده و یا اینکه از “دل خود جنبش کارگری” نیامده است نفی میکنند. اینها عقب مانده ترین محافل سیاسی روشنفکری هستند که بموقع اتوریته احزاب بورژوازی را میپذیرند، تا  ظهور” حزب کارگری” مانند ظهور امام زمان به پایان دنیا و آخرت مربوط شود. 

این شکی نیست که حزبی کمونیستی که بعد از یک دوره فعالیت در جنبش کارگری کشوری معین مطرح و جاگیر نشده باشد، باید فکری به حال خود کند. اما کمونیسم مانند لیبرالیسم، ناسیونالیسم، راسیسم، دموکراسی طلبی و…جنبشی سیاسی و اجتماعی در جامعه میباشد، تشکیل سازمانها و احزاب این جنبشها میتواند اشکال مختلفی به خود بگیرد. سازمان کمونیستی میتواند مانند حزب کمونیست کارگری عراق در یکدوره قوی و پرنفوذ باشد و برای دوره ای دیگر نفوذش را از دست دهد. این ربطی به تئوری “تشکیل حزب از درون جنبش کارگری” ندارد. این به رهبران و کادرهای حزبی و به شرائط مختلف سیاسی و اجتماعی که این احزاب در آن  فعالیت میکنند، به سنتها و سبک کارها برمیگردد.

کمونیسم مانند لیبرالیسم و ناسیونالیسم و فاشیسم و….وقتی یکبار به عنوان جنبشی در جامعه و در سطح جهانی طرح شد،  مانند دیگر جنبشهای اجتماعی میتواند برای سازماندهی طبقه خود و در پاسخ به مسائل روز جامعه به عنوان یک قدرت عرض اندام کند، سازمان بیابد و کارگران و مردم را حول خود گرد آورد. کافی است ماتریال کافی کادری و رهبری برای عرض اندام یک حزب در جامعه فراهم شود، کافی است کادرهای کمونیست به تئوری و سبک کار برای فعالیت حزبی در یک جامعه معین دست یافته باشند، کافی است کادرها و رهبرانی برای پوشاندن عرصه های مختلف فعالیت حزبی و سازماندهی کارگران و مردم پا پیش گذاشته باشند، تا حزب کمونیستی را تشکیل داد. 

همچنین با تئوری سامان کریم، کمونیسم در افغانستان، در سومالی، در سوریه امروز، در خود کردستان عراق و بسیاری از نقاط جهان به عنوان یک جنبش و حزب کمونیستی نباید عرض اندام کند و پاسخ مسائل روز جامعه را بدهد، قدرت سیاسی شود و قدرت سیاسی را کسب کند، چون در آن کشورها و منطقه ها جنبش کارگری به معنای اخص کلمه وجود ندارد. در جامعه ای مانند افغانستان و سوریه وتا اندازه ای در  کردستان عراق، در سومالی و… کسی که به نام کمونیسم  دور خود میگردد که باید دوباره حزبش را از درون جنبش کارگری و رهبران کارگری در آورد یا یک آدم ساده لوح است که سادگیش به حماقت میزند و یا اینکه یک شارلاتان به تمام معناست که میخواهد کمونیسم را دنبال نخود سیاه بفرستد. کمونیسم در افغانستان و کردستان عراق و….مانند ناسیونالیسم و جنبشهای دیگر باید پاسخ روز جامعه را بدهد وگرنه حرافی زیادی در مورد کارگر بی ارزشترین کالایی است که میشود در آنجا سراغش رفت. دیگر اینکه اگر کمونیستهای کشوری و یا منطقه ای از محافل کارگری و کمونیستی بیرون آمدند و به خود سازمان دادند و حزب تشکیل دادند، اگر سازمان خود را در سطح جامعه طرح نکنند، دوباره به محفل خود برنمیگردند، بلکه سکتهای مهجوری میشوند که کسی نگاهشان نمیکند. اگر ما در افغانستان و کردستان شاهد جنبش کارگری نظیر ایران، فرانسه، انگلستان، برزیل و… بودیم و حزب کمونیستی در آن جنبش نقشی بازی نمیکرد، ممیتوانستیم انتقاد کمونیستی یک کمونیست را به بی نقشی کمونیسم و سازمان کمونیستی در آن بفهمیم. اما در همین کشورها هم سازمان کمونیستی الزاما از درون حرکت جاری کارگران بیرون نمیاید. کمونیستی که از قبل تلاش میکند تا محافل و شبکه های کمونیستی کارگران را به هم وصل کند و سازمان دهد، در جایی هم مرکزی برای این گرایش کمونیستی سازمان میدهد و تلاش میکند آن مرکز و سازمان به سازمان عمومی کارگران کمونیست تبدیل شود.

بی نفوذ و کم نفوذ ترین احزاب کارگری میتوانند با سبک کار و تاکتیکهای درست احزاب با نفوذ کارگری شوند و پرنفوذ ترین احزاب کارگری با سیاستها و تاکتیکهای نادرست میتوانند به بی نفوذ ترین احزاب تبدیل شوند. کافی است زمان شروع یک جنگ ارتجاعی میان دولتها، حزبی به آن بی تفاوت و موضع پاسیف اتخاذ کند، یا جانب بورژوازی خودی را بگیرد و یا حزبی در کشوری معین که نازیسم،  اسلامیسم، آپارتاید نژادی و…در آنجا قدرت را در دست گرفته، بجای سازماندهی مقاومت در مقابل آپارتاید نژادی، نازیسم و فاشیسم، به ” کارگر” و اتحادیه گرایی روی آورد تا کاملا از چرخه سیاست بکنار رود و نفوذش را در میان کارگران و مردم از دست دهد. کافی است حزبی بجای فوکوس برای درآوردن کردستان عراق از وضعیت پادرهوا، تنها به جلب کارگران به خود همت گمارد تا هم کارگر و هم جامعه را از دست دهد. کافی است حزبی در عراق ضمن سازماندهی کارگران و جلب پیشروترین آنها به سازمانش، به جای محور قرار دادن فعالیتش برای بیرون بردن جامعه  عراق از وضعیتی که جامعه را به لبه پرتگاه قرار داده و در پیش گرفتن استراتزی برقراری یک حکومت غیر قومی و غیر مذهبی، فوکوسش را به ” کارگری” شدنش بگذارد تا هم کارگر را از دست دهد و هم جامعه را. حزب کمونیست آفریقای جنوبی نمیتوانست جنبش کارگری آفریقای جنوبی را با خود کند، قبل از اینکه سیاست برچیدن آپارتاید را در سیاست خود گنجانده باشد. 

تجربه های تاریخی به ما چه میگویند؟

مورد کومله

بگذاریم ابتدا به چگونگی شکل گیری یک سازمان توده ای در بغل گوش سامان کریم برویم، منظورم مورد شکل گیری کومه له در کردستان ایران است تا به سامان کریمها بگویم شکل گیری احزاب توده ای میتواند چه اشکال متنوعی به خود بگیرد.

رهبران چپ و کمونیستی در سال ۵۷ و ۵۸ در کردستان ایران در پاسخ به سوالهای روز جامعه ایران و کردستان ایران، دست به سازماندهی مقاومت سیاسی و نظامی در مقابل حمله رژیم جمهوری اسلامی به کردستان زدند. سازماندهی این مقاومت ،کومه له را ساخت و آن را به یک سازمان توده ای و محبوب تبدیل کرد. اگر رهبری چپ در کردستان، رهبری کومه له دید پیش رو تری داشت، اگر کمونیستهای روشن بینی بودند، میتوانستند در آنجا حکومت کمون، نظیر کمون پاریس برقرار کنند. ” کارگری” شدن کومه له در آن زمان با اجرای قوانینی نظیر کمون پاریس معنی میداد و نه شمردن آحاد کارگر در کومه له و یا در آمدن از دل انجمن خبازان. با این همه با همان اندازه از کمونیسم و عمل کمونیستی و مقابله با حزب ناسیونالیستی آنجا، کارگران و مردم زحمتکش کردستان تحت نفوذ کومه له قرار گرفتند و این نفوذ و تعمیق کمونیسم در کومله در سالهای بعد، موجب خلق جنبش کارگری نوینی در کردستان ایران تحت نفوذ حزب کمونیست ایران در دهه ۶۰ شمسی شد.  جمال چراغ ویسیها، اتحادیه صنعتگر و اول ماه مه های سالهای ۶۵ تا ۶۷ محصول آن تلاشها بود. من به بقیه تاریخ جریان کومله در اینجا نمیپردازم. اما همین را بگویم که کومه له در کردستان شبیه گارد ملی در پاریس ۱۸۷۱ بود. انقلاب کارگری کمون پاریس توسط  بخش کارگری گارد ملی صورت گرفت. بسیاری از قوانین اولیه کمون در همان ۶ روز اول توسط کمیته مرکزی گارد ملی به عنوان حکومت موقت به اجرا درآمد. حالا سامان کریمها انشاء بنویسند که کومه له به جای سازماندهی مقاومت میبایست برود ” کارگری” شود و بعد بیاید تا ببینیم چه کار میتوانست انجام دهد. کومه له میتوانست مانند یک سازمان و حزب نیرومند کارگری و کمونیستی قد علم کند و بسیار فراتر از آن رود که رفت، اما هر چه بود و گذشت، همه به آن بیگ بنگی برمیگشت که رهبران و فعالین چپ و کمونیستی در روزهای پس از قیام بهمن ۵۷ اغاز کردند. همه چیز، همه موجودیت و قدرت به سازماندهی سیاسی و نظامی مقاومت مردم در مقابل رژیم اسلامی،  به نوروز خونین سنندج، به ۲۳ تیر مریوان، به فواد مصطفی سلطانی، به صدیق کمانگر و صدها رهبر و فعال کمونیست که با شرکت فعال خود کومه له را ساختند، برمیگشت. بدون سازماندهی و شکل دادن آن مقاومت کومه له متولد نمیشد. اینکه ضعفهای کومه له چه بود و چه جنبشها و سنتهایی مانع عمیق تر شدن کومه له و قد علم کردن آن به عنوان یک حزب کارگری کمونیستی در منطقه ای از ایران شد، اینجا مورد بحث من نیست. مسخره ترین بحث شمردن آحاد کارگر در کومه له در سال ۵۸ و ۵۹ و یا نبودن ” فعالین کارگری” و جنبش کارگری با آن در مقطع عروج آن است. اگر محلی گری و ناسیونالیسم خودبخودی در کومه له جا نداشت، کومه له در یک بخش از ایران، در کردستان، در سال ۵۸ و ۵۹ حکومت کمون برقرار میکرد. کارگری شدن کومه له با تصویب و اجرای پیشرفته ترین و انقلابی ترین قانون کار، قانون ازادی زن و شهروندان،  قانون جدایی دین از دولت و.. در شهرها و مناطقی که تحت کنترل آن بود به عمل میامد، نه با تلاش برای “متحد و متشکل کردن” کارگران. آن قانون و دیگر قانونهای مترقی کارگران را متحد و متشکل میکرد، آنهم نه فقط از پایین، بلکه از بالا ، در حکومت موقتی که در سنندج و مریوان و….برقرار میشد.

حزب کمونیست کارگری عراق حداقل در کردستان عراق امکان ” کومه له” شدن را در مقاطع مختلفی داشته است. متاسفانه این موقعیتها از دست رفتند. کسی که نقدی به حزب کمونیست کارگری عراق دارد باید از آن مقطع ها و از آن سیاستها حرف بزند. 

تا آنجایی که به کمونیسم کارگری برمیگشت تلاش شد تا به این سوال پاسخ داده شود. سخنرانیها و سمینارهای “مبانی کمونیسم کارگری” ، ” حزب و قدرت سیاسی” و ”  کمونیسم کارگری در عراق” توسط منصور حکمت خطوط عمومی این مشکل را بیان کرده است. 

hekmat.public-archive.net #3595fa.html

hekmat.public-archive.net #0440fa.html

مثالی دیگر از تجربه توده ای شدن احزاب چپ در ایران

تشکیل حزب توده ایران: انتخاب حزب توده در این مبحث برای این است تا نشان دهم که یک حزب سیاسی  چگونه میتواند جنبش کارگری یک کشور معین را فتح کند و در آن نفوذ قابل ملاحظه و یا بلا منازعه داشته باشد. حزب توده یک حزب کمونیستی کارگری نبود، اما هم جنبش کارگری ایران را فتح کرده بود و نفوذ بلامنازعه در آن داشت و هم کارگران کمونیست در آن زمان انتخابی به جز حزب توده نداشتند و بالاجبار و یا با رغبت در آن دوره به آن پیوستند و در آن فعل و انفعال کردند. حزب توده یک حزب چپ رفرمیستی بود که در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، مهر ۱۳۲۰، ۱۹۴۱ میلادی تشکیل شد و تا بیش از یک دهه در صحنه سیاسی ایران نقش بازی کرد. حزب توده تنها یکسال بعد از تشکیل، به توده ای ترین و کارگری ترین ( از نظر نفوذ در میان کارگران و سازماندهی اتحادیه ها و سازمانهای کارگری) حزب سیاسی در خاورمیانه تبدیل شد. این حزب چگونه تشکیل شد؟ این حزب برخلاف تصور سامان کریم از دل جنبش کارگری و ” پیوند” با آن و با شرکت رهبران کارگری و فعالین کارگری تشکیل نشد، بلکه تشکیل آن با شرکت تحصیل کردگان بود که مهر خود را بر برنامه و اهداف آن حزب کوبیدند. تشکیل دهندگان این حزب یک عده از رهبران چپ جامعه ایران بودند که با اشغال ایران و سقوط حکومت رضا شاه از زندان ازاد شده بودند. آن ۲۷ نفر به محض ازادی از زندان، حزب توده ایران را تشکیل دادند و منتظر هیچ شرط و شروط و پیوند و قید و بند هم نشدند. از میان آن ۲۷ نفر تنها یک نفر کارگر و سابقه در جنبش کارگری ایران داشت که بعید میدانم در زمان تشکیل حزب آن سابقه و ارتباط وارد محاسباتشان شده باشد. تنها چیزی که این حزب را به حزبی توده ای و با نفوذ در میان کارگران و مردم زحمتکش تبدیل نمود، سنت و سبک کار آن بود. سنت و سبک کار آنها برگرفته از سنت و سبک کار احزاب توده ای چپ و کمونیستی در جهان بود. نمونه حزب توده به ما میگوید که حتی حزبی که در اهداف و برنامه کمونیستی نیست، میتواند با تکیه بر سنت و سبک کار سیاسی و تشکیلاتی درست به حزب توده ای تبدیل شود. 

حالا سامان کریم و کسانی که خیلی کارگری شدند و در سالهای  بازنسشتگی شغلی و سیاسی یاد این افتادند که نمیبایست حزب کمونیست کارگری عراق را در سال ۱۹۹۳ با شرکت رهبران کمونیست از سازمانهای مختلف کمونیستی تشکیل میدادند، بفرمایند کمونیسم در عراق میبایست کدام مسیر را بپیماید؟ به ما بگویید سازمانهایی که همان زمان در کردستان عراق و عراق صاحب اتوریته در محافل و گروههای کمونیستی، و تا اندازه ای در میان کارگران بودند، که نقش آنها در سازماندهی مردم در شوراها در شورش ۱۹۹۱ تنها یک چشمه از کار و فعالیت آنها بود، میبایست چه کنند و کدام مسیر بروند؟ 

واقعیت این است که سامان کریمها بدنبال حزب کمونیستی کارگری و کمونیسم قدرتمند نیستند. وگرنه حزبی که دو سال پس از تشکیل آن صاحب نفوذ در میان رهبران کارگری و اتحادیه های کارگری بود و پیوستن رهبران کارگری قدیمی چون حکمت کوتانیها به آن داشت عادی میشد، میتوانست و هنوز هم میتواند، علارغم شرائط ناهنجار جهانی به ضرر کمونیسم، به حزبی توده ای و پرقدرت تبدیل شود. 

 نفوذ حزب کمونیست کارگری عراق در چه زمانی چشمگیر شد؟  درست پس از سقوط بلوک شرق و حمله بی سابقه به کمونیسم و دوره ” پایان تاریخ”. حالا به جای اینکه ما برگردیم و یقه سامان کریم را بگیریم که چرا حزب توده ای ما نفوذ خود را از دست داده است و کم نفوذ شده است، او برای ما  “شکست” کمونیسم را به علت نبودن کارگر مینویسد و به صف کسانی میپیوندد که دهه هاست دارند بقول خودشان ” قدم اول” تشکیل حزب را تمرین میکنند. 

احزاب کمونیستی پس از انقلاب اکتبر

شکلگیری احزاب کمونیستی کارگری مانند هر جریان حزبی طبقات دیگر میتواند اشکال متنوعی به خود بگیرد. بسیاری از احزاب کمونیستی در جهان که پس از انقلاب اکتبر در کشورهای غیرصنعتی و مستعمره تشکیل شدند، تنها بر اساس برنامه عمومی انترناسیونال ۳ در کشورهای مختلف پایه گذاری شدند و در برخی از کشورها اعضای آن از انگشتان دست تجاوز نمیکرد. در کشورهای صنعتی هم کارگران بیشتر زیر نفوذ انترناسیونال ۲ بودند و لنین میگفت بسیاری از احزاب ما احزاب حقیقی کارگری نیستند. این را لنین در چه زمانی میگفت؟ در بعد از انقلاب اکتبر و زمان رشد انفجاری کمونیسم در جهان. پس از انقلاب اکتبر تا چندین سال اکثریت طبقه کارگر در اکثر کشورهای اروپایی زیر نفوذ انترناسیول ۲ بود و احزابی که با گرایش لنینی انترناسیونال ۳ را تشکیل دادند گاها دارای کمترین نفوذ در میان طبقه کارگر بودند. اینها هیچکدام مانع از تشکیل حزب برای آنان نبود. لنین در نامه ای به کمونیستهای آلمانی در ۱۴ اوت ۱۹۲۱ مینویسد:

 ” در اکثریت عظیم کشورها، احزاب ما از آنچه که احزاب کمونیستی حقیقی باشند، خیلی دورند. آنها از این موضوع که پیشاهنگ حقیقی طبقه انقلابی اصیل و تنها طبقه انقلابی باشند، و اینکه هر فرد، تک تک افراد حزب در مبارزه، در جنبش، در زندگی روزمره توده ها شرکت داشته باشند، خیلی دورند. ولی ما بر این نقص آگاهییم. ما آن را به برجسته ترین نحو در قطعنامه کنگره سوم در باره کار حزب مطرح کردیم و ما بر این نقص غلبه خواهیم کرد”

لنین و کمونیستهای انترناسیونال منتظر نماندند تا “زمینه های” احزاب حقیقی ایجاد شود و آنرا تشکل دهند، بلکه مانند هر جنبش سیاسی دیگری حزب آن جنبش را تشکیل دادند و با تلاش آنها را به احزاب حقیقی تبدیل کردند.

این وضعیت احزاب کمونیست در کشورهایی با آزادی سیاسی وسیع و کارگران متشکل در سازمانهای اتحادیه ای و سازمانهای مدنی دیگر و انتخابات پالمانی آزاد و …بود. روشن است که وضعیت حزب طبقه کارگر و نفوذ آن در میان توده کارگر در شرائط استبدادی و سرکوب شبیه کشورهای ایران و عراق بسیار متفاوت تر از چنین وضعیتی است. چنین احزابی معمولا در شرائط انقلابی و بحرانی به احزاب توده ای تبدیل میشوند. حالا کسی مانند سامان کریم پیدا میشود و میگوید ” اگر در زمانی که کمونیسم تحت شدیدترین فشارها قرار دارد حزبی ” پیشاهنگ حقیقی طبقه انقلابی” نیست و  اگر “افراد حزب از طبقه و از جنبش” “خیلی دورند”، درش را تخته کنیم و برویم.   

تجربه ای دیگر در روسیه

در سالهای پس از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه  تا ۱۹۱۳ که اختناق در روسیه حاکم شده بود ( البته در مقایسه با ابعاد سرکوب و اختناق در ایران و عراق و…در آنجا آزادی حاکم بود) ، کم کم احزاب فوق العاده محدود شدند. انحلال طلبان روسی با مشاهده وضعیت احزاب، اعلام داشتند که حزبی وجود ندارد و حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه ( هم بلشویک و هم منشویک) وجود خارجی ندارد و آنچه وجود دارد تنها افراد و نهادهای علنی غیرمتشکل هستند. انحلال طلبان روسی میگفتند حزبی وجود ندارد که منحل شود. لنین با نقل قولهای زیادی از آنها امیال لیبرالی آنها را افشاء نمود. لنین مینویسد: ” در فوریه سال ۱۹۱۰، آقای پوترسوف….صریحا نوشت ” حزبی وجود ندارد که بمثابه سلسله مراتب ( سیستمی از موسسات) کامل و متشکلی باشد و آنچه که در حقیقت دیگر بمثابه واحد کامل متشکلی وجود ندارد، نمیتوان منحل ساخت”

لنین سپس تکرار این جملات توسط دهها نفر دیگر از انحلال طلبان از اکسلرود، مارتینف، دان، مارتف و….را میاورد و و به علت طبقاتی و سیاسی انحلال طلبی میپردازد. 

واقعیت این است علارغم تلاش لنین برای ورود کارگران به حزب سوسیال دموکرات، وضعیت حزب در دوره اختناق چنان شده بود که انحلال طلبان که اتفاقا از شخصیتهای برجسته حزبی هم بودند میتوانستند ادعا کنند: ” حزب سوسیال دموکرات تنها عبارت است از آن چند رفیقی نیست که واقعیت آنها را مجبور میکند به طور مخفی کار کنند. اگر فعالیت حزب منحصر به کار مخفی بود، در این صورت عده اعضای این حزب چقدر میشد؟ دویست سیصد نفر؟ آیا در این صورت هزارها و شاید دهها هزار کارگری که در واقع تمام بار کار سوسیال دموکراسی را به دوش خود میکشند چه میشدند”( لوچ شماره ۱۸۱)

لنین پس از آوردن این فاکتها مینویسد” برای شخص فکور تنها همین یک استدلال کافی است که نویسندگان آن را لیبرال بداند.” 

در اینجا من با درستی و یا نادرستی ادعای انحلال طلبان روسی در سال ۱۹۱۲ کاری ندارم. اما این روشن است که زمانهای بسته شدن فضای سیاسی و اختناق بسیاری از کارگران فعال و معترض نیز صفوف احزاب را ترک میکنند. باز هم مجبورم به لنین رجوع کنم که در سازماندهی یک حزب توده ای و یک انقلاب نقش فوق العاده ای بازی کرد. لنین در زمانی که انقلاب ۱۹۰۵ موجب شکستن دیوار اختناق شد در جزوه ای با عنوان ” تجدید سازمان حزب” نوشت: ” حزب ما در دوره‌ای که به فعالیت زیرزمینی‌ می‌پرداخت راکد شد. همانطور که یک نمایندۀ کنگرۀ سوم بدرستی گفت، طی چند سال اخیر در زیرزمین خفه‌ می‌شود. «زیرزمین» در حال فروپاشی است. پس شجاعانه‌تر به پیش روید؛ سلاح جدید را بردارید، آن را میان مردم تازه‌ای توزیع کنید، پایه‌هایتان را گسترش دهید، سوسیال-دمکراتهای کارگر را گِرد خودتان جمع کنید، صدها و هزاران نفر از آنها را وارد صفوف سازمانهای حزبی نمایید.” 

سوسیال دموکراتهای روسی که یک هزارم اختناق و سرکوب ایران را تجربه نکرده بودند، کسانی که نشریه علنی داشتند، در انتخابات دوما شرکت میکردند و بعد از دستگیری حتی شاخص ترین رهبران نظیر لنین و ترتسکی و… تنها تبعید در انتظارشان بود و از سیبری هم روانه اروپا میشدند و با انترناسیونال کمونیستی در جهان ارتباط و کمک میگرفتند، صحبت از رکود حزب در اثر اختناق و سرکوب و دور شدن کارگران از حزب میکنند. تازه دوره های میان اختناق و ازادی در روسیه بیش از ۵ و یا ۱۰ سال طول نمیکشید. حالا سامان کریم آمده و مدعی است تشکیل حزب کمونیست ایران در سال ۶۲ درست نبود چون رهبران کارگری در آن حضور نداشتند!!

مشکل حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان عراق در چیست؟

مشکل این دو حزب برخلاف تصورات معوج سامان کریم در کارگری بودن و نبودن آن نیست. این احزاب هم از نظر برنامه ای و هم تلاشهای خود احزاب کارگری محسوب میشوند. آنچه این احزاب را به احزاب کم نفوذ و حاشیه ای تبدیل کرده است، تبدیل نشدنشان به حزب سیاسی است. بنظر من مشکل این احزاب در این رابطه چندگانه است.

من در اینجا فقط به دو اشتباه حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان میپردازم.

یک نمونه اخیر

حزب کمونیست کارگری عراق چند ماه قبل کنگره خود را در بغداد برگزار کرده است. هر کمونیستی از اینکه حزبی کمونیستی در شرائط ترور و در شرائط جولان دادن جریانات مختلف اسلامی در قلب بغداد کنگره خود را با برگزاری شمار قابل توجهی کمونیست و کارگر برگزار میکند خوشحال میشود و آرزوی پیشروی و پیروزی برایشان میکند. من شخصا جدا از هر قطعنامه و سخنرانی و تصمیم آنها از این اقدام آنها بسیار خوشحال شدم. اما همین رفقای ما در قلب جنگ و جدالهای نظامی و تروریستی جریانات اسلامی و نفوذ دولت جمهوری اسلامی، به جای پرداختن به مسائل اصلی و روز جامعه عراق، قطعنامه شورا را با کپی برداری از حزب حکمتیست خط رسمی تصویب کردند. روشن است با چنین سیاستی در جامعه عراق نمیتوان قدم از قدم برداشت. مردم عراق دنبال نیرویی میگردند که به وضعیت حاضر، به سوال جامعه عراق، به جولان دادن جریانات اسلامی، به مسئله نفوذ جمهوری اسلامی، به جدال آمریکا و جمهوری اسلامی در خاک عراق، به تعرض اسلامیون به مردم و اسلامیزه کردن جامعه  و… پاسخ دهد، آنهم نه پاسخ حاشیه ای بلکه اجتماعی، نه فقط با قطعنامه و تبلیغات بلکه بصورت حزب جامعه، حزب و  قدرت سیاسی. رفقای ما به جای گام برداشتن در این راه به مردم میگویند؟ شوراهایتان را تشکیل دهید. آیا احدی در عراق به این فراخوان گوش میدهد. ایا همین یک چشمه کافی نیست تا یک حزب حتی با نفوذ به حزبی حاشیه ای تبدیل شود.

حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان عراق حتی آنجایی که همه بادهای داخلی و بین المللی موافق آنها میوزید، یعنی مبارزه و سرکوب داعش،  قدمی برنداشتند تا نام خود را به عنوان یک جریان دخیل در مبارزه ای مهم ثبت کنند. وقتی داعش قد علم کرد و در حال پیشروی بود، انتظار این بود که حداقل حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان عراق یکجایی در مقابل داعش ظاهر شوند،  و به صورت نمایشی هم شده، دو تا نارنجک و خمپاره به طرفشان پرت کنند و اعلام کنند که حزب وارد نبرد نظامی با داعش شده است. به جای آن، ما شاهد صحبت کردن این رفقا در باره مسلح شدن مردم در فلان شهر بودیم. مردم به چنین حزبی چگونه اعتماد کنند؟ همان مردمی که مسلح میشوند هم به چنین احزابی اعتماد نمیکنند. حزبی میتواند اعتماد کارگر و مردم را جلب کند که خود آن حزب در صف اول مبارزه ظاهر شود. 

روزه خواندن در باره کارگر و نقش کارگر بخصوص در کشوری مثل عراق ارزان ترین کاری است که میشود کرد. سازمان چریکهای فدایی ایران در مقطع انقلاب ایران یک گروه کوچک بود، شرکت آنها در مقطع ۲۲ بهمن در قیام مسلحانه و نقش بازی کردن در آنجا، آنها را به توده ای ترین سازمان چپ پس از انقلاب تبدیل کرد. اگر چریکهای فدایی یک حزب کارگری بودند و یا این قابلیت را داشتند که به آن تبدیل شوند، کارگر را در ایران صاحب یک حزب کارگری پر قدرت میکردند. 

اشتباه مهلک تحریم انتخاباتهای پارلمانی و شهرداریها در عراق و کردستان عراق

در کردستان عراق بر اساس معیارهای خاورمیانه و جهان سوم آزادی سیاسی نسبی وجود دارد. اما حزب کمونیست کارگری عراق تاکنون در عرض ۳۰ سال تقریبا بدون استثناء همه انتخابات شهرداریها و انتخابات پارلمانی را تحریم کرده اند. هر بار که در عراق و کردستان عراق انتخابات برگزار میشود، دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان عراق اطلاعیه تحریم میدهند و اعلام میکنند انتخابات ” آزاد” نیست و یا اینکه این پارلمان نیست ….و آن را تحریم میکنند. کردستان عراق و عراق ایران نیست. در آنجا احزاب سیاسی و از جمله احزاب سیاسی چپ و کمونیستی فعالیت آزاد دارند و میتوانند در انتخاباتها شرکت کنند. شرط شرکت کمونیستها در انتخاباتهای ارتجاعی این نیست که انتخابات با معیارهای دموکراسی آزاد برگزار میشود یا نه، بلکه مسئله این است که آیا حزب کمونیستی مربوطه در آنجا میتواند به نام خود و یا سازمانهای نزدیک به خود در انتخابات شرکت کند یا نه؟ اگر حزب کمونیست کارگری کردستان در انتخاباتها شرکت میکرد و با فرصت از انتخابات برنامه های رفاهی و آزادیخواهانه خود، قانون کار انقلابی خود، برنامه برای استقلال کردستان، برنامه دفاع از ازادی زن و قوانین آن و….به گوش و چشم مردم میرساند، میتوانست دهها برابر تلاش برای تشکیل اتحادیه کارگران ساختمانی در سلیمانیه،  کارگران و مردم را به خود نزدیک و متحد و متشکل کند و مهمتر از آن آن را حفظ کند و سرمنشاء تغییرات مهم در جامعه شود.

محرومیت از انتخابات باید با زور به کمونیستها تحمیل شود و نه بدست خود آنها.

حزب کمونیست کارگری عراق تنها یکبار در دهه نود میلادی آن هم در سلیمانیه در انتخابات شهری شرکت کرد که در آنجا هم به دلیل معرفی دو چهره ناشناس و عدم فعالیت در تبلیغات انتخاباتی و غیر جدی گرفتن شرکت در انتخابات، کاندیداهای حزب آرای بسیار پائینی( بنا به روایتها حدود ۲۰۰ رای) آوردند که در واقع  حزب با دست خود خوراک تبلیغاتی برای دشمنان حزب فراهم آورد. 

به خاطر دارم که حزب کمونیست کارگری عراق چند سال پیش در اطلاعیه ای انتخابات مجلس عراق را تحریم کرد و دلائل عجیب و غریبی برای آن برشمرد. یکی از دلائل آن این بود که  شرائطی که برای شرکت در انتخابات تعیین کردند مخارج مالی بالایی دارد و تامین آن سخت است و یا از ناامنی و ترور به عنوان دلیل نام بردند. مثل اینکه این رفقای ما میخواهند حتما شرائط انتخاباتی در اسکاندیناوی برقرار شود، تا رفقای ما رضایت دهند در یک انتخابات در عراق شرکت کنند. شرائطی که بلشویکها در انتخابات دوما شرکت میکردند بدتر از شرائط شرکت در انتخاباتهای عراق بود. کاندیداهای شرکت کننده در دومای روسیه میبایست ورقه ای را امضاء کنند که به تزار وفادارند. با این همه سوسیال دموکراتهای روسیه در انتخابات دوما شرکت میکردند و آن ورقه فرمالیته را هم امضاء میکردند. اهمیت شرکت در انتخابات تا این اندازه میباشد.

استفاده از مکانیسمهای اجتماعی و فعالیت علنی و قانونی آنقدر برای کمونیسم اجتماعی ( نه کمونیسم فرقه ها) مهم است که لنین مینویسد بدون آن ما نمیتوانستیم هسته محکم حزب را در شرائط اختناق حفظ کنیم:

 ” اگر بلشویکها ضمن مبارزه شدید از ضرورت حتمی درآمیختن شکلهای علنی با شکلهای غیر علنی مبارزه و شرکت حتمی در ارتجاعی ترین پارلمان و از یک سلسله از موسسات دیگری، که قوانین ارتجاعی برای آنها وضع شده ( صندوقهای بیمه و غیره) دفاع نمیکردند، نمیتوانستند هسته محکم حزب پرولتاریا را در سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ حفظ نمایند و بطریق اولی نمیتوانستند آن را مستحکم سازند، رشد دهند و تقویت کنند. ( بیماری کودکی چپ روی)

حزبی که در بغداد کنگره برگزار میکند، حتما میتواند در انتخابات پارلمانی و شهرداریهای آن کشورهم ، علارغم خطر ترور و حمله به آن حزب، شرکت کند. مگر اینکه تقاضای حزب مربوطه علنا رد شود و در آن صورت آن ردیه خود برای یک حزب دستمایه تبلیغاتی بر علیه همه موسسات و دولت میباشد. حزبی که در انتخابات شرکت میکند با فرضت انتخاباتی که بورژوازی فراهم کرده است میتواند بیشترین استفاده را ببرد. به نظر من در هر کشوری که حزب کمونیستی امکان شرکت در انتخابات به نام خود را دارد و از آن اجتناب میکند به حاشیه ای ترین گروه در جامعه تبدیل میشود. 

نتیجه گیری

مشکل حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان عراق نه در کارگری بودن و نبودن آنها، بلکه در در پیش نگرفتن عملی سیاست “حزب و جامعه” و “حزب و قدرت سیاسی” میباشد که به گوشه ای از آنها در این نوشته اشاره کرده ام. اما به سامان کریمها میگوییم موجودیت این دو مرکز کمونیستی برای کمونیسم و کارگر در عراق و کردستان عراق اهمیت دارد. تنها وجود سنت کمونیستی و تنها وجود همین مراکز کمونیستی، این امید و این امکان را میپروانند که کارگر و کمونیسم در عراق و در کردستان عراق امکان یابند تا در سطح جامعه و در سیاست نمایندگی شوند. سامان کریم میتواند برود ” کارگری” شود و دو روز با دو تا کارگر بیشتر چاق سلامتی کند و از خود راضی شود. اما سنت کمونیستی در جامعه عراق و کردستان عراق و این مراکز کمونیستی که دارای سنت و تاریخ هستند میتوانند کارگران کمونیست را متحد و متشکل کنند و در سطح جامعه فعل و انفعال کنند. 

ما در مقابل انواع و اقسام نیروهای بورژوازی، در مقابل دستجات باند سیاهی داعش و حشد الشعبی، در مقابل احزاب مذهبی و قومی، در مقابل بارزانی و طالبانی و….تنها یک نیروی سیاسی را میشناسیم که امید ما هستند. میتوانیم صدها ایراد به آنها بگیریم، اما آنها تنها امید ما و تنها امید بالقوه کارگران و مردم عراق میباشند. تاکنون تلاشهای زیاد و ارزنده ای داشته اند و امیدواریم بر ضعفها هم غلبه کنند و به احزاب پر قدرت کمونیستی تبدیل شوند.

محمود قزوینی 

۷ آگوست ۲۰۲۲


Google Translate