معرفی کتاب «برابرآزادی» اثر اتین بالیبار
نویسنده: راینر کوون Rainer Kühn
مترجم: داریوش آرام
مقدمهی مترجم: دربارهی مسئلهی حق و پروژههای حقوق بشری
پدیدار شدن موجودی بنام جمهوری اسلامی منجر به زیروروشدن تمامی عرصههای زندگی در جغرافیایی بنام ایران شده است. اسلامیسازی تمامی شئون زندگی پدیدهای است که مردم ایران هر روزه آن را تجربه کرده و میکنند. غلبهی تمامعیار فقه و شریعت شیعه بر ارکان زندگی روزمرهی جامعه، علاوه بر واکنش اهل فَن، با نارضایتی تودهی مردم نیز همراه شد. نیاز به داشتن حقی فرای آنچه در سیستم قضایی رژیم حاکم اجرا میشود، شروع به سربرآوردن کرد. عبارت «حقوق بشر» هر چه بیشتر بر سر زبانها افتاد.
از همان ابتدا دو درک موازی از این حقوق بشر در کنار هم حرکت کرده و میکنند. یکی درک مردم در زندگی روزمره است که از نیاز به داشتن حقوق بنیادی بشر ناشی میشود. نیازی که در رژیم وحشت و ترور حاکم، هر روز خود را بیشتر عیان میکند. نیاز انسانها برای تضمین هستیشان، از امور سادهی زندگی تا پیچیدهترین حالتهای زندگی جمعی. تضمین این هستی اجتماعی بهواسطهی حقی بنیادین که هر انسانی میبایستی داشته باشد؛ و محافظت از این حق بهوسیلهی قانون. این نیازِ بنیادی، خود احتیاج به بیانشدن دارد و محتاج آن است که به لحاظ نظری تدوین و به لحاظ عملی در پراتیک زندگی روزمره جاری شود.
درک دیگر، درکی است که از حقوق بشر پروژهای سیاسی را مدنظر دارد. این دیدگاه بلادرنگ با گرایشهای اصلی موجود در جامعه تعریف میشود و اساساً منشاء آن بدیلهای سیاسی و اجتماعی تاریخاً موجود در جامعهی ایران است. در وضعیت کنونی جامعهی ایران، نگاه غالب، تبلیغ و ترویج سیستم ادارهی جامعه در کشورهای مرکز سرمایهداری یا شمال جهانی است. مطابق این دیدگاه با اتکاء به فلسفهی روشنگری، برپایی دولت قانونی بر مبنای تفکیک قوای سهگانه شرط برابری حقوقی و سیاسی شهروندان است.
این دیدگاه حقوق بشری در واقع با سوءاستفاده از بنیانهای ایدئولوژیک رژیم که بر اساس مواد و مصالح اسلامی و شریعت شیعه شکل گرفته است، به تبلیغ و ترویج حقوق بشری ایدهآلیزه شده در غرب میپردازد که در ماهیت خود به حفظ پایههای سرمایهدارانهی جامعهی ایران کمک خواهد کرد. مدعیان این پروژه و سردمداران آن که خود در رقابتی سخت با یکدیگر بسر میبرند، با نیت سوار شدن بر احساس و درک مردمی از حقوق بنیادی بشر، سعی در جاانداختن پروژهای را دارند که در زادگاههای خود، در شمال جهانی، با شکست و تردید روبرو شده و مورد مناقشه است.
کتاب اتین بالیبار با اتکاء به طرح مسئله توسط مارکس در نوشتهی «مسئلهی یهود» به مناقشهای میپردازد که از آغاز انتشار اعلامیه حقوق بشر در فرانسه وجود داشته است.
معرفی کتاب:
اتین بالیبار فیلسوف در نوشتارش به دو اصل بنیادی نظم سیاسی ارجاع میدهد: برابری و آزادی. این دو میبایستی درهم تنیده شوند، یکی بدون دیگری نمیتواند مَد نظر قرار گیرد.
اتین بالیبار به بازنگری اصول اساسی سیاست مدرن میپردازد. هنگامی که در سال ۱۹۸۹ ما ذوقزده به تحولات [بلوک]شرق مینگریستیم، او خود را معطوف فرانسه کرده بود؛ الهامگرفته از دویستمین سالگرد انقلاب فرانسه. به گفتهی بالیبار درحالیکه این انقلاب فرومیریخت چیزهای کاملاً جدیدی را خلق کرد.
یک
«وحدت ساخته شده از ضدین: وحدتی از انسان و شهروند، وحدتی از مفهومهای آزادی و برابری.»
وحدت بشر و شهروند. هر انسان میبایستی بیدرنگ یک «citoyen» باشد. یک فرد به لحاظ سیاسی برابرحقوق. چنین چیزی تا آن زمان وجود نداشته است. بهیکباره آریستوکراتها و خاندان سلطنت دیگر مشروعیتشان را از سنت یا مرحمت خدایگونه کسب نمیکردند، بلکه هرکس برابر و آزاد بود. آنگونه که مارکسیست پیر مینامد: «برابرآزادی/ Gleichfreiheit».
نظر نویسنده معطوف به چیست؟ از ۱۹۸۹، بهعبارتی از زمانی که این کرهی خاکی به دهکدهای جهانی تبدیل شد، خیلی چیزها تغییر کرده است. با رجوع به تغییرات بینالمللی امکانات مشارکت دمکراتیک محدود شده است. بعضیها مثل وندی براون (Wendy Brown) آمریکایی که بالیبار از او نمونهوار نقل میکند، این موانع سیاسی را به اجبارهای بیرونی نسبت دادهاند. نویسنده برعکس میخواهد که:
«هیأت حاکمههای نئولیبرال را تاحدی از نزدیکتر واکاوی کنم. وندی براون در آنها یک فرآیند دمکراتسازیزدایی از دمکراسی را مشاهده میکند. من برعکس در آنها به بیان آمدن وجه سلبی را میبینم، وجهی که ذاتی تضاد درونی تابعیت دولتی است.»
بالیبار در واقع سعی میکند بر تضاد درونی نظم سیاسی ما روشنی افکند. [از نظر او] اینکه حاکمیت مردم از بیرون در معرض تهدید است البته درست است، اما به همان اندازه مهم است که با اعلام حقوق بشر و شهروند به لحاظ سیاسی سرپوش پاندورا[دیگ مشکلات] برداشته شده است. در اینجا بالیبار بر تأملات تئوریک دوستش میشل فوکو تأکید میکند: خلافکاران چه میشوند؟ یا آنهایی که عموم آنها را بیمار روانی تعریف کردهاند؟ اینها بشر، در واقع برابررأی نیستند؟ یا بچهها؟ چه کسی در اصل اجازه دارد تصمیم بگیرد که انسان تازه از ۱۸ سالگی به بلوغ سیاسی رسیده است؟ بالیبار در مورد اعتبار شناخت خود کاملاً مطمئن نیست. برای او
«برابرآزادی یک واژهی متداخل است. از زمانی که برای این پیشنهاد خطرکردم، که ترکیب هردو مفهوم کلیدی فلسفه سیاسی کلاسیک هستهی هر تصوری از شهروند را میسازد، خود این ایده برای من عمیقاً معماگونه به نظر میرسید.»
نویسنده تلاشی پنجگانه را برای توضیحدادن مفهومسازیاش به عهده گرفته است. او دلیل میآورد:
«شرایط تاریخی آزادی همان شرایط تاریخی برابری هستند. آنها همیشه اجباراً هردو باهم مورد مناقشه قرار میگیرند.»
پنج فصل کتابْ سخنرانیهای او را از ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۹ بازارائه میدهند. خواننده بهتر است ترتیب ارائه شده را نادیده بگیرد و ابتدا فصل ۴ را در برنامهاش بگذارد. زیرا در اینجا انسان یک دید اجمالی بهدست میآورد. تقریباً مورد توافق است،
«که منفیت آزادی در واقعیت برابری را تخریب میکند و منفیت برابری در واقعیت آزادی را تخریب میکند. اگر آزادی برابری نیست، به معنای برتری، سلطه و یا فرودستی و وابستگی به هر قدرتی است که بیمعناست.»
کسی که وعدهی آزادی بدون برابری را میدهد سر از روسیه درمیآورد. و کسی که برابری اقتصادی بدون آزادی را جار میزند خود را در چین پیدا میکند. به نظر بالیبار هردو بنیان مشترک نظم سیاسی را برای تمام دمکراسیها بنا میکنند. حق هر عضو جامعه به مشارکت سیاسی. یا به بیان دیگر:
«معنای تساوی بشر = شهروند، قدرتمندکردن یک حق عمومی به سیاست است. از زمانهی انقلابی مزدبگیران، فرودستان، زنان، بردگان و بعدها مستعمرهنشینان از این گشایش نامحدود استفاده میکنند تا مطالباتشان را اعلام کنند.»
و بالیبار با همین اشاره به تضادهایی توجه میکند، که از همان آغاز تفسیر “اعلامیه حقوق بشر” را داغ کرده است. زیرا همواره گروههای جدیدی وجود دارند که بنام برابرآزادی بپامیخیزند.
«لحظهی شورشی پیوندهخورده با اصل برابرآزادی نه تنها بنیانگذارندهی نهادهای مستحکم است بلکه دشمن آن نیز هم.»
بالیبار باز هم پیشتر میرود: آیا یک فرد برای مشارکت در قلمروی سیاسی نیازمند تواناییهای ویژه نیست؟ و این در مورد یک گروه اجتماعی چگونه است؟ اما نویسنده در انتها خوشبین است که همواره جنبشهای جدیدی به شخمزدن زمین لمیزرع اقدام میکنند. بالیبار به طرح این پرسش میپردازد:
« مسئلهی امید. این کاملاً مربوط به وجود شکلهای مقاومت، همبستگی، توانایی آفرینش جمعی و شورش فردی است.»
مارکسیست پیر از تأملات خود نتیجه میگیرد، که تضادهای درونی حوزهی سیاسی [میبایستی] همواره در خدمت تغییرات قرار گیرد. و اینکه هر تلاشی برای بیرون راندن شهروند از سیاست در بلندمدت موفق نخواهد بود. بالیبار بر «اقلیتها» انگشت میگذارد، زیرا اینها
«میتوانند در تغییر شکل امر سیاسی همکاری مؤثر داشته باشند. در زمانهی ما میتوان این را گفت،که سوژهی سیاسی صدالبته هنجار-سوژه نیست، بلکه فراریان، بیخانمانها، آنان که برگهی هویت ندارند و…هستند.»
با پیششرط تمایل اساسی به تئوری، خواندن این کتاب ارزشمند است. هنگامی که آلمان تقریباً بطور شگفتانگیزی آرام است، فرانسه مدتهاست اولین ناآرامیها و لاستیکهای آتشگرفته در مناطق حاشیهنشین را تجربه کرده است. و شاید ماهم بتوانیم همانطور که زمانی کارل مارکس فکر میکرد، کم و بیش از “بانگ خروس سرزمین گل” الهام بگیریم. اگرچه محلههایی مثل Marxloh در دویسبورگ و Neukölln در برلین یا Billsted در هامبورگ دیگر کاملاً آرام نیستند، آنطور که تا بهحال بودند. از آنجا که ما میتوانیم از بالیبار بیآموزیم: آلترناتیوها ممکن هستند همسایهی عزیز..
Buchinfo:
Etienne Balibar: „Gleichfreiheit“, Surkamp Verlag, 258 Seiten, ISBN:
978-3-518-58586-3, Preis: 24,95 Euro