
تلاش برای انحلال حزب کمونیست ایران، نشانه یا بهانه، برای چه کسانی
آوار این تلاش برای کیست؟
از مدتها پیش مباحث درونتشکیلاتی در حزب کمونیست ایران علنی شده و دهها و دهها مقاله و مصاحبه را بدنبال داشته است. خیلی از مباحث به انتقاد از مقاله و نوشتاری همدیگر و بخشا جنبه مباحث روشنفکرانه به خود داشته اما در این میان موضوعاتی نیز مطرح شده است که اختلافات را بر اساس نگرش متفاوت به اهداف و برنامه و سرنوشت محرومان بوده است.
شخصا بدنبال بروز اختلافات درونی در حزب کمونیست ایران و بدنبال خواندن مقالهای از عبدالله مهتدی تحت عنوان “اختلافات ساختگی و واقعی آقای ابراهیم علیزاده” در دسامبر ٢٠٢٠ این مقاله را نوشتم. تحکم و درخواست آمرانه عبدالله مهتدی: (“بله، درست فهمیدید، گفتم پوزشخواهی. شما و دوستانتان در حزب کمونیست ایران یک پوزش بزرگ به ما، حزب کومهله کردستان ایران، بدهکارید.”)، از کجا نشات میگرفت من را وادار نمود که این نوشته را به تحریر درآورم، اما نوشته را آنزمان پخش نکردم چون همزمان بود با اعتراضات مردم علیه رژیم و نخواستم ذهن مخاطبین را اگر در مقیاس کوچک هم باشد به مسائل داخلی و اختلافات میان احزاب و یا درون سازمانی در حزب کمونیست معطوف کنم. از دیدگاه خودم به درست بایگانی کردم، اما امروز علنی میکنم که هراس خود را از انشعاب دیگری از حزب کمونیست ایران بیان دارم و از بعد اجتماعی به این هراس بپردازم.
اگر چه از نظر من تلاش برای انحلال این حزب از جانب عبدالله مهتدی پنهان نبوده و بدنبال جدایی از کومهله در سال ٢٠٠٠ در اولین مصاحبه با مجله شهروند و خبرنگاری بنام محمد تاج دولتی، تاکنون سیستماتیک ادامه داشته است. اما انحلال حزب برای وی و همفکرانش فقط بهانه است، تقابل با رادیکالیسم در جامعه کردستان نشانه است. آقای مهتدی در مقاله خود از کرسی بدهکار بر صندلی طلبکار می نشیند و گستاخانه حزب کمونیست ایران را ملزم به عذرخواهی از خود میداند!؟ تا جایی که ما خبر داشته باشیم آقای عبدالله مهتدی باید بخاطر دزیدن نام و اعتبار کومهله با اقلیتی بسیار کم بعد از انشعاب، ماجرای “جعبه سیاه”، طرح حمله نظامی به اردوگاههای کومهله، طرح ترور کادرهای حزب کمونیست کارگری ایران در سالهای بعد که در دسامبر ٢٠١٨ میلادی برملا شد، مصاحبه با تلویزیون فرانسه و گزارش “همکاری تشکیلاتی” لقمان و زانیار مرادی در زندان رژیم (بعدا اعدام شدند)، جو و فضای ضد کمونیستی و ارعاب و کتککاری کادرها و یا چاقو کشی برای منشعبین درون اردوگاه خود، چندین بار مذاکرات مخفی با رژیم و مورد معامله قراد دادن سرنوشت یک ملت با رژیم ایران و رژیمهای منطقه و دشمنان خلق کرد، دست تمنا بسوی میرحسین موسوی، پیام دادن برای مرگ منتظری، اتحاد عمل با احزاب پانایرانیست و شونیست و همپیمانیاش با بنیانگذار سپاه پاسداران(محسن سازگارا)، همکاری با گروهایی اسلامی و… که لیست بلند بالایی دارد، باید نه فقط از حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن که نامش را لکهدار کرده، بلکه از مردم کردستان که درمبارزهاش ٥٠ هزار کشه و زخمی و زندانی دارد، عذرخواهی کنند.
خارج از عکس العمل افراد دیگری در این زمینه، ازقبل اشاره کنم که برای بیش از چهل سال تلاش و مبارزه خود و هزاران هزار نفر در جبهه چپ و انقلابی در ایران و کردستان ارزش قائل هستم و نمیتوان بی تفاوت بود که احزاب بورژوا- ناسیونالیست چگونه میخواهند دستاوردهای تاکنونی یک جنبش ومبارزه یک ملت را بازیچه امیال و آرزوی خود برای حکومت بر مردم قرار دهند. در تقابل با این تلاشها انسانهای فراوانی ساکت ننشستهاند. آخرین تلاش تعدادی از این جبهه چپ، نوشتن یک فراخوان( با امضا حدود هشتاد نفر از فعالین سیاسی) قبل از بروز آشکار مباحث درون حزب کمونیست و تاکید بر مبانی پایهای و باورهای مشترکمان به ویژه در مورد جایگاه حکومت شورایی در تقابل سیستم پارلمانی بورژوایی بود. همان مبانی که برروی کاغذ در برنامه حزب کمونیست ایران بمانند دکور تاقچه میماند.
هنوز شرایط را آنچنان نمیبینم که بگویم باید از فرای حزب کمونیست ایران و عبور از آن باید جبههایی را برای متشکل شدن مبارزه محرومان تشکیل داد. چون فکر میکنم حزب کمونیست ایران بخشی از این جبهه و بخش نقش آفرین این جبهه رهایبخش بویژه در کردستان میباشد. این حزب باید خود را به پاسخ به ضرورتهای اجتماعی در عمل ملزم نماید، در غیر اینصورت جامعه از این حزب نیز عبور خواهند کرد. متاسفانه در یکی از آخرین مصاحبه رفیق علیزاده در برنامه تلویزیونی “ما و فعالین” در اواخر سال گذشته میلادی، وی عامدانه در مورد قدرت گیری مردم از طریق شوراها اشارهای نکرد. این یک غفلت عادی نبود بلکه به مانند عقب نشینیهای دیگر بصورت آهسته رفیق علیزاده (یا به قول رفقای علیزاده قطره چگانی) میپندارم و در جهت نزدیکی و در راستای اهداف عبدالله مهتدی برای سیستم پارلمانی بجای شوراهای مردمی است، چرا و چگونه ؟
و اما بحث در مورد شوراها:
در ظاهر امر نیز اکنون یکی از مهمترین اختلافات درون حزب کمونیست ایران نیز، نگرش متفاوت گرایشات مختلف درون حزبی به سیستم حکومتی در فردای سرنگونی است. گرایشی به همسویی با احزاب ناسیونالیست که از هم اکنون ساختارهای دولت بورژوایی را با ارتش و مجلس و قانون و ابزاراهایش را میخواهند که بعنوان آلترناتیو حکومتی بر مردم تحمیل کنند. از سوی جناحی در درون حزب کمونیست ایران بر جایگاه حکومت شورایی و قدرت مردم تاکید میشود که خود را “جناح چپ” مینامند.
شخصا نقد خود را به چرخش رفیق علیزاده و گرایش حامیاش را در سخنرانی در دانشگاه سلیمانیه، دنباله روی به جای همکاری مشروط بر حفظ اصول خود با احزاب ناسیونالیستی. سکوت در مقابل برنامه ترور فعالین سیاسی در کردستان و حمله نظامی به احزاب، بیخبر گذاشتن جامعه از شرکت در مذاکرات مخفی با دولت جمهوری اسلامی به همراه احزاب ناسیونالیستی کردستان و… بررسی میکنم و در موقع لزوم به این لغزشها عکسالعمل نشان داده شده است.
این روند از دیر زمان از جانب رفیق علیزاده و همفکرانش و در راستای اهداف عبدالله مهتدی (خواسته و ناخواسته) آغاز شده است. مثلا در سالروز پیشمرگ کومهله در شهرک “ماوت” چند سال پیش رفیق علیزاده گفتند:
“برای تصادف نکردن ٥٠ درصد شما که خود راننده هستید تصادف نکنید و ٥٠ درصد دیگر باید مواظب خطای راننده دیگر باشید. رفیق علیزاده این استدلال را در رابطه با جنگ داخلی و برای چراغ سبز دادن به حزب دمکرات بکار برد که غیر مستقیم حزب دمکرات را از سیاست جنگ داخلی و ویرانگر تبرئه نمود. ایشان از مقررات رانندگی خیلی به اشتباه در موارد مختلف در بحثهایش تحت عنوان چراغ زرد و سبز و… استفاده میکند که منطقی به نظر نمیرسد.
در طول سالهای گذشته تقریبا تمام سخنرانیهای رفیق علیزاده را گوش دادهام (کمتر نوشته دارد). در یکی ازآخرین مصاحبه وی در برنامه تلویزیونی ما و فعالین در ٤٢ دقیقه مصاحبه (متاسفانه دقایق آخر صوت نداشت) رفیق علیزاده نگرانی خود را از تشکیل واحدهای بسیج رژیم در محلات را بیان کرد و خواست که در مقابله با آن مردم هم تشکل خود را درست کنیم. خوب اشکالی در ظاهر توصیه ایشان نیست اما چگونه و برای چه هدفی؟
اولا باید بگویم با دخالت و یا خارج از راهنمایی ما، سالهاست که این نهادها و تشکلهای مختلف مردمی، از گروههای ورزشی، حفظ محیط زیست، هنری، مبارزه با کرونا، حمایت از زندانیان و خانوادههایشان، لغو اعدام، انجمنهای کودکان، معلمان، زنان، کارگران، آموزش زبان کردی و دهها نهاد مردمی دیگر که فعالیت خود را در خدمت جامعه با هر توانی دارند به پیش میبرند. ما احزاب چپ بطور کلی جایگاه این تشکلها و مبارزه مستقل مردم را بر اساس وزنه اجتماعیشان بدرست تشخیص ندادیم و برسمیت نشناختیم و اهمیت لازم ندادیم. در بهترین حالت بلندگوی باز گویی فعالیتهای آنها و بخشا با دخالت سازمانی کار آنها را مختل کردیم، بخصوص در مورد مبارزات ماه مهها تلاش میکردیم که مبارزه را با نام حزب و تشکیلات خود منعکس کنیم.
در همین مصاحبه ایشان یادآوری آموزش زبان کردی را میکرد. این توصیه به خودی خود جای ایراد نیست، دستش درد نکند. ولی چه شده بعد از چهل سال تازه برایش مهم شده است؟ برای حسن نیت به احزاب ناسیونالیستی است، یا شاید تقابل صوری از فعالیت جریانات اسلامی که کلاسهای قرآن و تفسیر اشعار، احادیث، مثنوی و غیره دارند؟ و گرنه خیلی وقت پیش میتوانستیم در هفته یک نیم ساعت یا یک ربع ساعت آموزش زبان کردی در تلویزیون کومهله داشته باشیم. شخصا زمانی این پیشنهاد را شفاها به رفقای دستاندرکار در تلویزیون دادم.
اکنون اولویت تشکیل شوراهای محلات و کارگری است که میتواند نقش رهبری مبارزات مردم در شرایط کنونی و منجمله دایر کردن کلاس کردی هم در محلات را برعهده بگیرد. اولویت تلاش برای زنده ماندن است و به قول خود رفیق علیزاده، رژیم دچار سراسیمه شده و عصبی است و کنترل خود را از دست داده و ارگانهای رژیم هماهنگی ندارند. در چنین شرایطی چشم پوشی از بحث جدی و مهم درباره شورا چه چیز را میتوان استنتاج کرد. امروزه نان خالی در سفره نیست وکسی فرصت رفتن به کلاس سوادآموزی ندارد. مردم ناچارا بچه خود را از مدرسه بیرون میآورد و با پائینترین حقوق برای زنده ماندن به کار شاق تن میدهد؟
به چند نکته اشاره کنم که اولویت است و ما در مباحث خود فراموش میکنیم و به دنبالهروی از احزاب ناسیونالیستی خواستهای فرهنگی را عمده میکنیم که در غیاب یک حکومت شورایی همین خواستهای اولیه فرهنگی و زبان مادری و بدیهی بمانند دست نیافتنی است.
جریانات جدی و دخیل در زندگی مردم جدا از پخش اخبار کشتههای کولبران برای سازماندهی بیش از هشتاد هزار کولبر به نقشه عمل احتیاج داریم، برای هزاران کارگر کورهپزخانه و هزاران کارگر قالیباف، حقوق معلمان، وضعیت بیکاران، وضعیت ترافیک و تلفات یک میلیون کشته در زمان حکومت اسلامی، اوضاع مدارس، بهداشت و آب آشامیدنی، محیط زیست، خودکشی غیر قابل شمارش که بصورت خطری جدی در بعد اجتماعی مردم را نگران کرده، آپارتاید جنسی، حقوق معوقه کارگران و شرایط سخت محیط کاری و ناامنی و عدم تامین اجتماعی، برای کودکان کار که استثمارشان فاجعه بار است برنامه مشخص نیاز داریم. ما یک بچه را سراغ نداریم که برنامه احزاب چپ را دوست داشته باشد و کوچکترین نزدیکی با این احزاب احساس کنند. ایا کودکی را میشناسیم و یا سراغ داریم که تلویزیون چپها در کردستان را نگاه کند و گوش دهد؟ مگر با گریه والدین در هنگام پخش برنامه یاد جانباختهگان و دهها و دهها مسلئه دیگر درون جامعه میتواند مبنای تمام مدعیان گرایشات مختلف درون حزب کمونیست ایران و مبارزین خارج از این حزب قرار گیرد.
جمهوری اسلامی سه نسل از فرزندان ما را با افکار خود پرورش داد و هنوز ما برنامه برای کودکان نداریم. چند و قت پیش خامنهای در کنار این همه فشارهای جامعه و بین المللی میگوید که مهدکودکها باید بیشتر اسلامی شود. همان خامنهای که به قول رفیق علیزاده ” کنترل عصبی” ندارد (در مصاحبهاش در برنامه ما و فعالین).
در زمینه ترک اعتیاد داریوش اقبالی از تمام احزاب چپ در کردستان در این زمینه با نفوذتر است و خودش هم در ایران نیست اگر بگوییم که ما در محل نیستیم و کاری از دستمان ساخته نیست. چون داریوش اقبالی به موقع عمل کرد. پاسخی بصورت دخالت در مورد معضلات جامعه را در مقطع لازم ارائه داد. معضلات روز پاسخ روز را میخواهد نه و نباید وعده بهشت و سوسیالیسم بدهیم یا به تعریف کردن خود به دورانی درخشان از گذشته اکتفا کنیم.
باید بگویم ما احزاب چپ بیشتر مفسر و مداح و یا منعکس کننده اخبار جامعه هستیم. دخالتگری ما کمتر پاسخگوی مسائل جامعه بوده و به همین دلیل احزاب چپ جایگاه خود را برای هژمونی این مبارزات خود جوش مردم از دست داده است. به دلیل عدم دخالتگری و نقشه عمل برای چگونگی به میدان آوردن و سازماندهی مردم نقشه نداشتیم و به پروش عنصر آگاهی اهمیت لازم ندادیم، بجای اینکه خود را در خدمت رهبران عملی قرار دهیم، تلاش کردیم رهبران عملی را در خدمت اهداف سازمانی قرار دهیم.
اکنون با مماشات در مقابل فعالیت اخوان المسلمین و سلفیها ظاهر میشویم. گروههایی از اسلامگرایان عرض اندام میکنند که بدتر از فعالیت بسیج رژیم در کردستان، برای جامعه زیان آور است و به این جانیان به قدرت نرسیده اشاره نمیشود. خواسته و ناخواسته به آنها باج میدهیم. نکند به مانند دیگر احزاب ناسیونالیستی نگران “رنجیدن مسلمانها” باشیم. در صورتیکه تمام مسلمانها افراط گرا نیستند خودشان قربانی همین اسلامگرایی هستند. افراط گرایی شاید مورد پسند اقلیت کوچکی از مسلمان در حد یک یا دو درصدی جامعه باشد اما نماینده تمام مسلمانها که باور به خدا دارند نیستند.
قدرت همین اسلام گرایان به مانند دیگر مخالفان قدرت شورایی، در منسجم بودن و متشکل بودنشان است. ایا رفیق علیزاده به خاطر متشکل شدن گروههای اسلامگرا به آنها باج نمیدهد همانطور که در رابطه با متشکل شدن ناسیونالیستها و مخالفین قدرت شورایی میگوید: چه خوب که ما منبعد با یک نهاد (مرکز همکاری احزاب ناسیونالیستی در کردستان) طرف هستیم و به عنوان دستاورد به خورد جامعه مدهد. این احزاب نه اینکه نماینده جامعه کردستان نیستند بلکه هیچ ربطی به رفع ستم ملی هم ندارند. مبارزه محرومان کردستان برای رفع ستم ملی را به حساب ناسیونالیسم و نژادپرستی واریز نکنیم. ما باور داشتیم که کمونیستها پیگیرترین مبارزین رفع هر نوع ستم و منجمله رفع ستم ملی هستند. جامعه با به حاشیه راندن مذهب و نژادپرستی به سعادت میرسد و این دو پدیده شوم، بلای تمام رویدادهای تلخ تاریخ و بویژه سالهای اخیر در دنیا و بخصوص خاورمیانه بوده است.
به قول روانشناس شناخته شده دکتر هولاکویی در مورد خوب و بد بودن انسانها در جامعه گفت که ده درصد انسانها در این دسته بندی خوب ویا بد و در تقابل همدیگر قرار میگیرند. ٩٠ درصد بقیه انسانها مثل هم اما متفاوت هستند که باید همدیگر را با تفاوتها بپذیرند. خارج از بحث ایشان اینجا نیزبگویم که در کشمکش وجدال طبقاتی، میان انقلاب و ضد انقلاب یک درصد بصورت آگاهانه در روبروی هم صفآرایی سیاسی کردهاند. ولی برای ارائه بحث من همان ١٠ درصد آقای هولاکویی را در مورد کشمکش طبقاتی مبنا قرار میدهم. آری این ده درصد در صحنه مبارزه طبقاتی فعال هستند و درتقابل همدیگر قرار دارند که جمعیت ٩٠ درصدی را به سوی خود و در حمایت از خود جلب کنند. تمام صحبت اینجاست که ما برای اینکه اکثریتی از این ٩٠ درصدی جامعه را با خود متقاعد کنیم چکار باید بکنیم؟
آیا ما مرعوب سازمان یافتگی ٥ درصد ارتجاع مذهبی و ناسیونالیستی و شوینیستی (ارتجاع دینی و نژاد پرستی) بشویم یا برای حقانیت خود به این ٩٠ درصدی تکیه کنیم. دروغهای احزاب مذهبی و ناسیونالیستی که دوروی یک سکهاند را برای مردم روشن کنیم، بدون اینکه شمشیری به کار آید، مگر جنبه دفاع از خود باشد.
اکثریت جامعه کردستان میدانند که تابحال احزاب کمونیستی، کسی را صرفا بخاطر مخالفت سیاسی آزار ندادهاند. مسجدی را به آتش نکشیده، ملایی را به جرم قران خواندن و یا مسلمان بودن نکشتهاند. و یا پدر و مادر خود را بخاطر مسلمان بودن تحریم نکرده و دستمال نماز را از زیر سر کسی پرت نکردهاند. پس چرا نگران رنجیدن این گرایشات مذهبی و بورژوا-ناسیونالیستی و تشکلهای آنها باشیم و مرتب از استفاده از “زبان زبر” میهراسانید. افراط گرایی و نسنجیدگی در میان چپ را منکر نمیشوم، اما بیانگر سیمای ما کمونیستها در کردستان نیست و به همین دلیل نفوذ کمونیستها را در کردستان نمی توان دست کم گرفت. ما به اشتباه فکر می کنیم که گویا مخالفت با افراط گرایی اسلامی و اهداف بورژوا-ناسیونالیستی ما را در تقابل با توده میلیونی قرار میدهد. این تصور بیشتر از این سرچشمه میگرید اگر به برتری این احزاب بورژوا-ناسیونالیستی متوهم باشیم. این همان بهانه برای احزاب مخالف حکومت مردمی است که مردم را به تمکین به سنتها و عادات رایج تشویق میکنند و اخیرا رفیق علیزاده و گرایش در درون حزب کمونیست ایران به این نگاه سمت و سو دارند.
تاریخ بشریت مملو از جنایات مذهب و ناسیونالیسم است که نباید به این جریانات در کردستان خوشبین باشیم و باج بدهیم. نباید به بورژوا- ناسیونالیستها، مذهبیون و دیکتاتورهای به قدرت نرسیده که تنها با اتکا به عرق و غرور ملی و ناسیونالیستی و دینی متکی هستند تکیه کنیم. با تکیه به همان ٩٠ درصدی جامعه باید این احزاب و جریانات را به حاشیه برانیم تا زمانی که شمشیر را از رو علیه مردم نبسته باشند. این جریانات امتحان خود را هرروزه پس میدهند و پس دادهاند. از پینوشه و ناسیونالیسم اسرائیل بگوییم یا ترکیبی از ناسیونالیسم و مذهب در کشور ترکیه و اردوغان، از قطع دستان ویکتور خارا با تبر که دیگر برای مردم نوزانده گی نکند. از جوهیل ترانه سرا و شاعر سوئدی که در اوایل قرن گذشته با دسیسه و پرونده قتل در آمریکا کشتن. از فاجعه ناسیونالیسم و جنگ قبیلهای در رواند و یوگوسلاوی سابق ویران کردن شهرهای قامیشلو و جزیره و یا به ایران برویم و از درویش خالکی، احمدآباد، قارنا و قلاتان و سپس کوبانی و عفرین و جنایات داعش شیعه و سنی که همه و همه از ناسیونالیسم و مذهب تراوش کرده است.
در کردستان نیز در صورت قدرت گرفتن سلفی و اخوان المسلمین و طرفداران مفتی زاده، داعش دیگری را سر بر میاورند که از سالها پیش خودش را برای قدرت گرفتن آماده کرده است و در مصر امتحان خود را دادند و در سوریه و عراق و اخیرا افغانستان می بینیم. زمانی که سلفیها در خیابانهای جوانرود دختران بی حجاب را تهدید کردند ما در خواب بودیم و مشغول بند و بست با احزاب ناسیونالیستی و دیدارهای رسمی بودیم که جریانات اسلامی، مذهبی و ارتجاعی آهسته و با چراغ خاموش در کردستان در حال رشد بودند. اکنون که از نفوذ آنها و حداقل از سازمانیابی آنها بیدار شدهایم میخواهیم آنها را از خود “نرجانیم” که گویا توده میلیونی مسلمان از ما میرنجند؟؟ نه باور کنید مردم مسلمان در کردستان از سلفی و اخوان المسلمین همان ضربه را خواهند خورد که مسلمانان شهر رقه و موصل از داعش نصیبشان شد. به توده میلیونی و همان ٩٠ درصدی که شاید خیلی هم باور دینی داشته باشند تکیه کنیم و از انسجام یک درصدی مذهبیون و ناسیونالیسم به هراس نیافتیم.
چند درصد از همان مردمی که بصورت میلیونی برای کربلا میروند به دلیل گرفتن امتیاز برای شغل، سیر کردن شکم برای دوهفته و یا گرفتن پولی چندرقاز میروند طرفدار رژیم اسلامی و یا داعش شیعه هستند و به امامانشان پایبندند. بیشتر همین مسلمانها اگر نگهبان در کنار قبر امامانشان نباشد، یک شبه گور را برای پیدا کردن “زیر خاکی” زیر و رو میکنند اسکلت و فسیلهایشان را بیرون میکشند (البته اگر به مانند امامزدهای در مصر جمجمه خری در آن پیدا نکنند)، گنبد و ضرح طلا را پائین میکشند، چون شکم گرسنه خدا نمی شناسد. و گروههای اسلامی برای برخی نیازهای گرسنهگان عوامفریبی کردهاند و جایگاه برای خود درست کردهاند وگرنه طرفداران عوام سلفی و گروههایی اسلامی نیز در کردستان همین اندازه به دنباله رویهای خودشان از اسلام و گروههای افراطی باور دارند.
چرا اکنون بخشی از حزب کمونیست ایران و اکثریت سازمان کردستان این حزب شیفته چراغ سبز دادن به احزاب ناسیونالیستی است؟ چون نتوانسته نیروی میلیونی را متحد و متشکل کند. درمقابل، نیروی بورژوازی و ناسیونالیستی با حمایت دولتها و در حال قدرت گرفتن را میبیند و میترسد که گویا اینها جمع وسیعی را از نیروی ٩٠ درصدی جامعه را دنبال خود بسیج کند و میترسد سرش بی کلاه بماند. در صورتیکه ما صدای رسا و قاطع و موضعیگری انقلابی صدیق کمانگرها را لازم داریم و موضعگیری در مقابل اسلامگرایان و سلفی و اخوان و ناسیونالیستهای در کمین نشسته برای سوار شدن بر قیام مردم را با قاطعیت پاسخ داد.
اینکه امروز تمام مباحث خطاب به رفیق علیزاده است به دلیل جایگاهی وی در این حزب میباشد والی توقع صرفا از ایشان اشتباه محض است. او هم مثل همه ما انسان است، ساعاتی را باید مطالعه کند، استراحت کند، به موسیقی گوش دهد، زندگی شخصی داشته باشد، مریض میشود، کم حوصله خواهد شد و … در صورتی که بحث بر سر نگرش است که جمعی و منجمله رفیق علیزاده را با خود همنوا کرده است. این یک فضای عمومی و اوضاع جهانی و در خاورمیانه است که دین را برای دخالتگری در سرنوشت مردم زنده کرده اند. با سر کار آوردن رژیم اسلامی و چراغ سبز به اردوغان و پرورش القاعده و داعش و طالبان روبرو بودهایم و این فضای منطقه بر احزاب سیاسی و بر ما افراد و بر رفیق علیزاده و گرایش همراه وی نیز بی تاثیر نیست. برای پاسخگویی به مسائل روز میان همان نیروی ٩٠ درصدی کارشناس و تحلیلگر، روانشناس، استادان در زمینه پرورش، افراد صلاحیتدار محیط زیست، اقتصاد دان ، متخصص در زمینههای مختف همچون بهداشتی، مقابله با سیل و زیانهای دیگر طبیعت، تامین برق، بالا بردن استاندارد جاده و ترافیک، حل مشکل اعتیاد، راه حل برای تن ندادن به تنفروشی و هزارو یک مشکل جامعه باید به دانش اجتماعی و آن همه انسانهای توانا در جامعه تکیه کرد، نه صرفا به احاد حزب خود.
تعریف از یک حزب سیاسی اجتماعی پویا همان به میدان آوردن و سازمان دادن تواناییها مردم در بعد اجتماعی است. متاسفانه رفیق علیزاده برای متحد کردن جبهه چپ بجای اینکه سراغ جامعه و همان ٩٠ درصدی برای رهایی باشد، صرفا فراخوانهای مکررش برای برگشت اعضای مستعفی به حزب است که به مانند من از کار حزبی فاصله گرفتهاند. تازه اگر صد نفر فعال قدیمی برگردند چه تاثیری در بعد اجتماعی و سازماندهی همان نود درصدی جامعه دارد که اشاره کردم؟ این یک پارادوکس آشکار است که رفیق علیزاده در سالروز پیشمرگ کومهله خطاب به مخالفین سیاسی درون خود که فعالین حرفهای است میگوید راهتان را بگیرید و بروید ولی از کسی که سالهاست از فعالیت سیاسی فاصله گرفته میخواهد برای تقویت حزبش به حزب بازگردد؟؟
اکنون اهداف بورژوازی کردستان برهم زدن تشکیلات حزب کمونیست ایران است. ناسیونالیستها و مذهبیون از تعدادی کادر و یا اردوگاه و تشکیلات علنی کومهله و حزب کمونیست نگران نیستند. میخواهند با شکست حزب کمونیست ایران، شکست آلترناتیو کارگری، رادیکالیسم، برابری طلبی و کمونیسم را جار بزنند. همانطور که بلوک غرب بعد از شکست شوروی، شکست جنبش کارگری و رادیکال را در دنیا جار زدند. اکنون نیز در فردای انشعاب و یا انحلال حزب کمونیست ایران، احزاب بورژوازی در ایران و به طریق اولا احزاب ناسیوسنالیستی در کردستان بر شیپور میدمند که کمونیسم شکست خورد و بر طبل آلترناتیو بورژوازی و سیستم پارلمانی به عنوان تنها راه حل میکوبند و خود را برای خفه کردن صدای کارگر و زحمتکش و محرومان و ستمدیده گان سازمان میدهند. اما این تصوری خیالی است و بورژوا شونیستهای ایرانی و احزاب بورژوا ناسیونالیست کردستان بهتر از همه میدانند که به آسانی نمی توانند چپ و رادیکالیسم و برابری طلبی و انسان مداری و آزادی و دیگر خواستها انسانی را به آسانی از مردم سلب کنند همانطور که در ایران نتوانستند حجاب اجباری نوع اسلامی را آنطور که میخواستند عملی کنند.
نکته ای دیگر اینکه رفیق علیزاده طوری از طبقه متوسط حرف میزند انگار که کارگران و زحتمکشان منافعشان جدا از منافع این طبقه متوسط و یا کارمندان اداری است. کارگر با معلمان و کارمند منافع مشترک دارند. کارگران و محرومان جامعه چه مشکلی با آموزش و پرورش و کادرهای پزشکی و متخصصین، فعالان محیط زیست دارند، جز منافعی مشترک. دیگر نمیدانم چرا منافع کارگران و زحمتکشان را از این اقشار جامعه باید جدا کنیم و با احزاب دیگر که مردم را از قدرت گیری کارگران و زحمتکشان میترسانند، همسو باشیم . در حکومت شوراهاست که این ارگانها در شرایط دمکراتیک و امکان دخالت در برنامهریزی و اداره امور، دخیل و توانائیهایشان بارور میشود و دستاورد کارشان مثمر ثمر میگردد. در حکومت شورایی و دخالت مردم در سرنوشت خود موجب میشود که هنرمندان، شاعران، نویسندگان، فعال محیط زیست و حقوق کودک شکوفایی یابد. پس چرا ما باید منافع خود را از منافع این اکثریت جامعه و نود درصدی که طبقه متوسط نیز بخش عمده آن است جدا کنیم. طبقه کارگر به حکم جایگاه و موقعیت تاریخی که طبقهای متشکل بوده این وظیفه را بر عهده دارد که پرچمدار این مبارزه باشد.
کمونیسم جنبش اجتماعی کارگران علیه نظام سرمایه داری است و حزب کمونیست متشکل کننده این حرکت اجتماعی و طبقاتی و بخش سازمان یافته و تحزب پذیرفته آن است. حزب کمونیست ایران برای این جایگاه درست شد و اکنون سرپناهی بری محرومان است و به امید ساختن یک عمارت خیالی این سرپناه را ویران نکنیم.
برای این امر مهم شما خوانندگان و جویندگان مباحث را به مباحث کنگره ششم کومهله رجعت میدهم و بدنبال دهها مقاله و نوشته و منجمله جزوه ٥٧ صفحه ای منصور حکمت در مورد این دورنما که متاسفانه به فراموشی سپرده شده است. این مباحث زمانی از جانب کسانی همچون عبدالله مهتدی ترویج میشد که اکنون در تقابل کاملا آن گام بر میدارد. من گوشههایی از این مباحث را اینجا خدمتتان بازتکثیر میکنم. چنانچه حوصله داشتید به آن در زیر مروری بفرمایید :
درونمای فعالیت ما در کردستان
ترسیم دورنمای فعالیت ما در کردستان و آینده آن بی شک یکی از مسائل مهم پیشاروی حزب کمونیست ایران است. این البته کاری است که در اصولیترین وجوه آن در قطعنامه کنگره ششم کومهله انجام گرفته است. با این همه بنظر نمیرسد هم اکنون درک کاملا واحدی از این موضوع و از اینکه کدام دورنما و کدام فعالیت مورد نظر است و چگونه باید به آن رسید، وجود داشته باشد. در واقع همین نیز به طرح مجدد این بحث مبرمیت ویژهای میدهد.
کدام دورنما؟
اگر بخواهیم در یک کلام تصویری از آینده هدفمند حزب ما، شکل مطلوبی که حزب کمونیست باید در کردستان به خود بگیرد، به دست دهیم، باید بگویم که حزب کمونیست باید به حزب اعتراض اقتصادی و اجتماعی طبقه کارگر تبدیل شود: حزب اعتراض واقعی خود کارگران در مبارزات اقتصادی روزمره و دائمی برای بهبود شرایط کار و معیشت، حزب اعتراض و مبارزه کارگران علیه ستم های اجتماعی گوناگون و در عین حال حزب اعتراض و مبارزه متحد و طبقاتی کارگران به کلیت جامعه سرمایه داری موجود.
ما در اینجا نه از حزبی که راجع به مسائل کارگری صحبت میکند، یا از مطالبات اقتصادی کارگران “دفاع” مینماید و… ، بلکه از حزب خود کارگران، از حزبی که با نفوذترین و در عین حال گسترده ترین رهبران و فعالین کارگری را با خود دارد، صحبت میکنیم. حزبی که به این ترتیب خود درگیر و در خط مقدم مبارزه اقتصادی و روزمره خود کارگران است و طرف حساب معتبر این مبارزه و مطالب در مقیاس کردستان است. حزبی که موافقت و یا مخالفت آن با موضوعات این مبارزه میتواند بالمال تاثیر قطعی در رد یا قبول آنها توسط توده کارگر داشته باشد. حزبی که در ارتباط معنوی و سیاسی نزدیکی با سازمانهای کارگری گوناگون قرارگیرد. سازمانهای کارگری که خود از اتحادیهها و شوراها و مجامع عمومی گرفته تا صندوقها و تعاونیها و کلوبها و باشگاهها و غیره و غیره اساسا به ابتکار و با پیشقدمی خود همین حزب پاگرفته است و رشد کردهاند. حزبی که توسط رهبران و فعالین کارگری خود با هزار رشته با این سازمانهای گوناگون مربوط و مرتبط است. حزبی که کل این مبارزه را با مبارزه در راه انقلاب کارگری و حکومت کارگری پیوند میدهد و بهم مرتبط میکند.
الف- اعتبار و نفوذ اجتماعی کومهله بطور کلی. کومهله از نظر نفوذ و اعتبار اجتماعی در مکانی قرار دارد که هیچ حزب و جریان کمونیستی در ایران تاکنون به آن نرسیده است. آنچه باید سالها سخت برایش تلاش کرد، امروز، به یمن همین تلاش، برای کومهله در دسترس است. نفوذ معنوی عظیم و محبوبیت عمیق و صمیمانه کومهله نزد تودهها بالقوه به کومهله ظرفیت فراتر از مقیاسهای خُرد در مبارزه سیاسی و به سمت اقدامات و فراخوانهای بزرگ و تودهای را میدهند.
ب- مسلط بودن گرایش کمونیستی اگر نگوییم منحصر بفرد بودن آن در جنبش کارگری در کردستان که از لحاظ سیاسی و تشکیلاتی با حزب کمونیست و کومهله تداعی میشود. این بلا منازع بودن گرایش سوسیالیستی در میان فعالین و رهبران و پیشروان کارگری در کردستان اگر چه در عین حال نشان از کمتر پیچیدگی و کمتر پختگی جنبش کارگری در کردستان دارد و نباید مورد ستایش یک جانبه قرار گیرد، اما میتوان سنگ بنای بزرگی برای ساختن یک حزب نیرومند و با نفوذ کارگری- کمونیستی در کردستان باشد.
در واقع شکل گیری کومهله و طبقه کارگر و عروج آنها اجتماعا و تاریخا بهم جوش خورده است. پروسه خود آگاهی طبقه و وقوف آن به موقعیت خود از فعالیت سیاسی کومهله جدایئ ناپذیر است. اغراق نیست اگر بگوئیم که کارگر کرد با کومهله و از طریق کار آگاهگرانه و تبلیغات گسترده آن اخترام و ارزش خود را شناخته و به حقوق خود پی برده است. این یک ارتباط سیاسی و روحی عمیق بین کومهله و کارگر کرد ایجاد کرده است که بیشک سختترین آزمایشها، سرکوبهای بورژوازی و دورانهای اختناق را تاب خواهد آورد.
نقاط ضعف و موانع
حال باید پرسید ما در رابطه با درونمای مطلوب مورد بحث در چه موقعیتی هستیم؟ آیا در قبال هدف مذکور در جای شایسته و مناسب و یا در مسیر صحیحی قرار داریم؟ و اگر نه، اشکال کجاست؟ موانع کدامند؟
اولین واقعیتی که بلافاصله مانند یک نقص جدی در کار ما به چشم میآید و البته گفتن آن به هیچ وجه تازگی ندارد این است که نفوذ معنوی و سیاسی کمونیسم و بطور مشخص حزب کمونیست در کردستان به هیچ وجه با درجه سازمان یافتگی آن در میان طبقه کارگر و جنبش کارگری همسنگ و متناظر نیست. به عبارت دیگر حزب ما با وجود برخورداری از موقعیت منحصر بفرد در میان کارگران کردستان هنوز نتوانسته نه کمونیسم را به یک جریان کاملا متشکل و سازمان یافته در درون کارگر تبدیل کند و نه کارگران را با تشکلها و سازمانهای گوناگون و متنوع با هم و با این جریان کمونیستی بهم مرتبط کند. ما در این زمینه از ظرفیتهای بالقوهمان به مراتب عقب هستیم. اشکال وقتی بزرگتر جلوه میکند که بدانیم ما عملا در مسیر طبیعی و با سلاح “خود بخودی” برطرف کردن سریع و موثر این نقیصه هم قرار نداریم.
اما این فاکت، این شکاف، که خود بهاندازه کافی گویاست، فقط نشان میدهد که چگونه ما هنوز نتوانسته ایم حزبمان را به مثابه یک تشکیلات معین با نیازها و الزامات طبقه کارگر تطبیق دهیم و تلاش در این زمینه تا چه حد موضوعیت و ضرورت دارد. در کردستان به دلیل نفوذ سیاسی بسیار گسترده و با توجه بهاینکه حزب ما بهاصطلاح با کارگر احاطه شده است، این شکاف و این ناهمخوانی با شدت بیشتر به چشم می آید.
از لحاظ تحلیلی، این عقب ماندگی این ناهمحوانی، چیزی جز بقای میراث سنت و پراتیک چپ غیر کارگری نیست.
عوامل عینی و واقعی ، که ریشه در تاریخ دهه اخیر کردستان و کومهله دارند تشریح آنها در حوصله این مقاله فشرده نیست، وجود دارند که زمینه کمابیش با دوام و بازتولید شوندهای را برای یک نگرش و یک شیوه عمل خاص فراهم کردهاند. نگرشی که کومهله را در عمل تنها و یا بطور عمده در ابعاد محدود سازمان بلافاصله در دسترس و آشنا یعنی بطور ویژه سازمان علنی مسلح میبیند و ابعاد اجتماعی و طبقاتی کار خود را از خاطر میبرد و یا کمرنگ و فرعی میکند. بقای این درک محدود و رواج آن جز بیان و شکل دیگری برای پدیده ندیدن و غفلت کردن، ولو در عمل و بطور “خود بخودی”، از نیروی اجتماعی بزرگ کارگران کردستان نیست که با اشتیاق و پشتیبانی در پیرامون کومهله گرد آمده و هر روز بیشتر گرد میآیند. این نگرش که خود را نه در اعتقادات و یا پلتفرم سیاسی مشخص و متمایز، بلکه اساسا در عملکرد و پراکتیک”خود بخودی” نشان میدهد، بهناگزیر به نوع معینی از دورنما، نوع معینی از مشغلهها و اولویتها، نوع معینی از عملکرد رهبری، و نوع معینی از الگوها و روشهای عملی و غیره می انجامد و بنا براین طی یک دوره عملا به پراکتیک دیگری- غیر از آنچه در خور یک جریان واقعا کارگر است – منجر میشود. اما این روش رایج و “خود بخودی”، جز با نقد آگاهانه و با تغییر هدفمند پراکتیک، اولویتها، مشغلهها و جهتگیریهای عملی جای خود را به روش دیگری نخواهد داد.
…….واقعیت این است که این تنها افقی نیست که وجود دارد و یا دقیقتر بگوئیم این افقی نیست که بر مبنای آن عمل میشود و مبنای استنتاج پراکتیک روزمره و دائمی ما در عرصههای گوناگون قرار میگیرد.
معطوف شده به “سازمان خود” به معنای محدود این کلمه که در مورد کومهله بطور مشخص معنایش سازمان علنی مسلح است به بهای کمرنگ شدن جنبه اجتماعی طبقاتی وسیع و پایهای کار ما، که بنا به تعریف اساسا فلسفه وجودی ما را تشکیل میدهد، یک مشکل واقعی را در سازمان کردستان حزب ما تشکیل میدهد.
قابل درک است که در این شرایط مساله افق و دورنمای کار ما اکثرا و بطور “خودبخودی” با تشکیلات علنی کومهله و فعالیت و آینده آن یکی گرفته میشود. (و در این اواخر با دوره تاکتیکی پایان جنگ ایران و عراق مربوط میشود).
اما پیش از پاسخگویی به این گونه مسائل و در عین حال برای دادن جواب درست به آنها بدوا باید خود صورت مسئله را “تصحیح” کرد: درونمای فعالیت ما در کردستان به هیچ وجه به تشکیلات علنی، نیروی پیشمرگ و کار مسلحانه محدود نمیشود و مولفههای اصلی ترسیم این دورنما نیز از شرایط تاکتیکی حاضر استنتاج نمیشود. تنها با پاسخ درست به کل افق سیاسی حزب کمونیست در کردستان، و تنها در پرتو یک افق جامع کارگری بطور کلی است که این مسئله هم مکان درست خود را خواهد یافت.
** اغراق نیست اگر بگوئیم که کارگر کرد با کومهله و از طریق کار آگاهگرانه و تبلیغات گسترده آن احترام و ارزش خود را شناخته و به حقوق خود پی برده است. این یک ارتباط سیاسی و روحی عمیق بین کومهله و کارگر کرد ایجاد کرده است که بی شک سختترین آزمایشها، سرکوبهای بورژوازی و دوران های اختناق را تاب خواهد آورد.
مشغله و اولویت، الگوها، روشهای عمل، امکانات، کادرها، آرایش و تقسیم کار و نوع فعالیت رهبری کومهله، همه و همه باید در پرتو یک افق جامع کارگری از نو مورد باز بینی و شکل بندی قرار گیرند.
این تحول و یا باصطلاح این تغییر ریل بخشی از کار تلاش برای تحقق کمونیست کارگری است. وتنها در این صورت است که ما میتوانیم بگوییم گسست اجتماعی و طبقاتی خود را از چپ رادیکال و غیر کارگری واقعا متحقق کردهایم.
پایان نقل قول از نوشتههای عبدالله مهتدی در سال ١٣٦٨ و نشریه کمونیست شماره ٥٠