فروغ فرخزاد

من به پایان دگر نیندیشم

امشب از آسمان دیدهٔ تو روی شعرم ستاره می‌بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه‌هایم جرقه می‌کارد شعر دیوانهٔ تب آلودم شرمگین از شیار خواهش‌ها پیکرش را دوباره می‌سوزد عطش جاودان آتش‌ها آری آغاز ، دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا حذر کردن شب پر از قطره‌های ...

ادامه مطلب »

اندوه پرست

اندوه پرست کاش چون پائیز بودم کاش چون پائیز بودم کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم برگ‌های آرزوهایم یکایک زرد می‌شد آفتاب دیدگانم سرد می‌شد آسمان سینه‌ام پر درد می‌شد ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می‌زد اشک‌هایم همچو باران دامنم را رنگ می‌زد وه چه زیبا بود اگر پائیز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز ...

ادامه مطلب »

Google Translate