در سرزمین من روزنامه لال به دنیا میآید رادیو کر و تلویزیون کور و کسانی که طالب سالم زاده شدن این همه باشند را لال میکنند و میکشند کر میکنند و میکشند کور میکنند و میکشند در سرزمین من آه سرزمین من
ادامه مطلب »شيرکو بيکەس
من هم طعمهام و هم ماهی
در آن شب نه مهتابی بود گرد آویز شوم نه سوسوی ستارهای در کنارم بیاساید و نه آواز عاشقی تا خودم را در او بیابم. تنها تنها، در خواب تنها و در روشنایی تنها در تاریکی تنها، دو تنها بودم در تنی. در ظلمت آن فروشگاه تنها درون خود را میدیدم جای غریبی جایی که باد خدا هم هرگزدر آن ...
ادامه مطلب »مگر چه می خواهم از وطن؟
تقدیم به جانْ فدا رفیق ناصح مردوخ که صدایی نا سور و اُستوار داشت – مگر چه می خواهم از وطن؟ جز گهواره و گندم و اندکْ خیالی خیس با طعمِ تُردِ کوهستان ها چه می خواهم من؟ جز تکه ای نان و آفتاب و آرامش جز بارانی که آهسته و نرم می بارد و آن پنجره : که ...
ادامه مطلب »زنی سوخت
زنی سوخت درختی سوخت دودش شعری گریان برای باغ نوشت. باغ که سوخت دودش داستانی بس غمگین برای کوه نوشت. کوه که سوخت دودش قصیدهای اشکآلود برای روستا نوشت. روستا که سوخت دودش نمایشنامهای تراژیک برای شهر نوشت. در شهر اما زنی بود که زیبایی درخت و کوه و روستا و شهر را یک جا در دل و قامتش داشت ...
ادامه مطلب »نمی دانم چه کسی صاحب من است؟
نمی دانم چه کسی صاحب من است؟ کدام خدا صاحب من است؟ کدام شیطان؟ نمی دانم چه کسی حامی من است؟ نه آسمان به دادم می رسد نه دنیا نه قانون نه ناقوس کلیسا و نه مناره ی مسجدها نمی دانم آخر من به که و به چه سوگند یاد کنم نمی دانم چه کسی پناه و پشتیبان من است؟ ...
ادامه مطلب »