نگاهی به فرهنگی بسیار خودی! پاسخ به رفقا یونسی و کرامت

شماره ۳۹ از مجموعه مقالات نقد لنینیزم
مقدمه :
مقاله ای کوتاه از سوی رفقا مصطفی یونسی و سعید کرامت در سایت آزادی بیان ارائه شد بنام “نگاهی به فرهنگ بیگانه”(۱) که از دید من دارای نکات مهمی است. این رفقا تلاش کردند به فرهنگی اشاره کنند که بقول خودشان “بیگانه است” یعنی فرهنگ ما کمونیستها نیست و چیزی است بیرونی که شاید از دید این رفقا از بیرون به ما تحمیل شده. بحث رفقا البته سر راست نیست و پیچشی درش هست. دو منظوره نوشته شده. ظاهر قضیه اینست که رفقا رفتار بدی را از سوی محمود احمدی دیده اند و اعتراض دارند و این رفتار را جزئی از فرهنگ بیگانه اعلام می کنند. اما وقتی نوشته این عزیزان را با دقت بیشتری می خوانیم می بینیم هدف دومی را هم دنبال می کنند. هدف دومشان اینست که دو طرف این دعوا را در شکل سیاسیش یعنی حزب کمونیست کارگری ایران و فرقه علی جوادی (اتحاد کمونیستهای کارگری) را بطور “مساوی” محکوم کنند! قبلا هم شاهد چنین برخوردهائی بوده ایم وقتی رفیقی در پاسخ به نقدهای من به لنینیزم تلاش می کرد از نقد بحثهای من یا حتی در کنار نقدهای من، یک جوری به جنگ حزب کمونیست کارگری ایران هم برود و تصویه حسابی هم با این حزب داشته باشد!
اینست که من فکر کردم پاسخ به مقاله کوتاه این عزیزان را در چهارچوب مجموعه مقالات نقد لنینیزم ارائه دهم و مثل معمول، قضاوت را به عهده خواننده بگذارم:
(۱)صورت مسئله چه بود؟
صورت مسئله این بود که محمود احمدی در مقاله ای تلاش کرد بجای پاسخ به مجموعه نقدهای من به لنینیزم، چیزهائی را به چیزهای بچسباند و نتیجه بگیرد که نقد لنین و لنینیزم یعنی توده ای بودن و پاسدار بودن که خودش علامت اینست که حزب کمونیست کارگری راست است و غیره!
صورت مسئله این بود که من در پاسخم به ایشان توضیح دادم که لنینیزم بالا و پائینش همین گونه متدهاست. فرهنگ جهان سومی هم به شدت قاطی اش شده و مثل سرطان چپ ایران را بیش از یک صده در خودش نگه داشته و از پیشرفتن و اجتماعی شدن محروم کرده. توضیح دادم که “پاسخ محمود احمدی” تابلوی تمام قد متدی است که در ادبیات لنین و ادبیات چپ ایران یک سنت و گرایش اصلی است که فقط هم به جنگهای لفظی ختم نمی شده و نمی شود بلکه هر جا پایش برسد و توانش باشد به دریدن همدیگر هم می انجامد.
وقتی لنین ، مخالفش را مرتد می نامد یا نوکر امپریالیزم و بعدش او را اگر دستش برسد محرئم می کند از انتشار افکارش و بعد تبعید و اعدام را هم روا می دارد. وقتی لنین ماکسیم گورکی ها را به پذیرش عارفانه “مشیت دیکتاتوری پرولتاریا” و خطاهای ناچیزش فرامی خواند همانست که مردم می گویند که پیشنماز که فلان کار را کرد ، پس نماز حتما بدترش را می کند! این می شود که در زمان خود لنین، کار می رسد به سرکوب جنبشهای کارگری و دولتی کردن و فرمایشی کردن شوراها و خود لنین نگران می ماند که سازمان چکایش با مخالفین چه خواهد کرد!
حالا همه این ارث و میراث را ضرب کنید در فرهنگ جهان سومی که جامعه ما بخاطر سنت دیکتاتوری و گریز از نو شدن بهش دچار بوده که هیولای لنینیزم مدل ایرانی را نسل به نسل بر دوش موجود عجیب الخلقه ای بنام کمونیست ایرانی حمل می کند و فرهنگی می سازد که بر خلاف ادعای رفقا یونسی و کرامت، به نظر من کاملا خودی است! بیگانه که نیست هیچ، اصلا کمونیزم ایرانی را  مثل شیعه گری ایرانی باید “صاحب امتیاز” این فرهنگ نامید!

(۲) فرهنگ خودی لنینیستی، پرتاب اتهام و شانتاژ و بیرون آمدن از آن:
از دید من ، اگر پتانسیل جدی در بیرون زدن از این چرخه عقب افتادگی در کمونیزم ایرانی قابل اثبات باشد، بطور عمده در همین جنبشی است که اسمش شده کمونیزم کارگری. ریشه چنین تمایزی در اینست که کمونیزم کارگری تداوم کمونیزم ایرانی نبود. فرهنگی ” بیگانه” بود. دقیقا بخاطر ریشه های “بیگانه” این فرهنگ از فرهنگ سیاسی ایرانی، نه دنبال تجدید شیعه گری در قالب چپ رفت که فدائی گری نمونه اش هست و نه دنباله روی لنینیستی – استالینستی را برتافت.
فدائی گری و توده ای گری را من دو شاخه فرهنگی کمونیزم ایرانی می دانم که القاط شیعه گری و نوع معینی از کمونیزم لنینیستی- استالینستی هستند که هنوز که هنوز است به شدت روی اذهان کمونیستهای ایرانی تاثیر گذارند.
آنها که شب و روزشان با هزار فحش و بد و بیراه می خواهند از فرهنگ توده ایستی و فدائیستی “مارکسیزم- لنینیزم” خود را مبری نشان دهند، باز زیر پوستشان همان اصالیب را می توان یافت!
اسطوره سازی، پرتاب همه اتهامات ممکنه و به لجن کشیدن مخالف به هر قیمت و مدعی همه حقایق جاودان بودن و بها ندادن به مخالف ، از خصائل همان فرهنگ کاملا خودی و خودی شده است که کمونیزم ایرانی نسل به نسل بازتولیدش کرده.
(۳) سخت جانی فرهنگ خودی شیعی- لنینیستی-استالینستی در کمونیزم “کارگری”
عقب افتادگی فرهنگی چرا اینقدر سخت جانست؟ چرا وقتی آدمها قرار می گذارند که عقب افتاده نباشند ، باز چیزی عوض نمی شود؟
ریچارد داوکین در اولین اثر مهمش بنام “ژن خود خواه” که در دهه هفتاد سر و صدای زیادی بپا کرد، بحثی را ارائه می دهد بنام “میم”. او مدعی است که همانطور که ژنها حاملین اطلاعات بیولوژیک و فیزیکی موجودات زنده اند و تداوم خصوصیات و گاها تغییر آنها را از نسلی به نسلی ممکن می سازند، فرهنگ ها هم حاملین تجاربی هستند که باعث تکرار رفتارهای نسلهای بعدی می شوند.
درون فرهنگها، هسته ای بسیار قوی است که تداوم آن فرهنگ را در نسل بعدی ممکن می سازد و “تغییر” را با اشکال مواجه می کند.
اگر محمود احمدی با هزار قسم حضرت عباس خودش را کمونیست کارگری بداند، به همان دلیل که فرهنگ ارتجاعی را هم در سلولهای مغزش حمل می کند و از آن کمونیزم ایرانی بیرون آمده، مرتب در معرض تکرار همان الگوهاست و عضویتش در هیچ گروهی نمی تواند او را مصون بسازد.
لذا حداقل می شود مدعی شد که همه ما، حتی وقتی دهه ها از کمونیزم کارگری حرف زده ایم، در معرض همان فرهنگی هستیم که ازش گریخته ایم. هر روز که از خواب بلند می شویم باید تعهدی بدهیم بخودمان که یادمان باشد که بنا به مادیت زندگیمان، می توانیم به سرعت تبدیل شویم به همان آخودند و روضه خوان جامعه سنتی که کوچکترین نو آوری، کوچکترین “انحراف” از خط را با عربده کشی و تکفیر پاسخ می گفت!
تغییر عمیق در ذهنیت ما کمونیستها به دید من در یک نسل امکان ندارد. خوش خیالی است اگر فکر کنیم که ما از این فضای سنتی بیرون آمده ایم که هیچ، حتی توانسته ایم ضعفهای فرهنگی خودمان را تشخیص بدهیم و شجاعانه و هر روز به جنگش برویم!
(۴) ایراد بحث رفقا یونسی و کرامت چیست؟
اینکه رفقا یونسی و کرامت اعلام کردند که فرهنگ بکار گرفته شده توسط رفیق محمود احمدی، فرهنگ “بیگانه ” است از دید من ایراد اساسی آنهاست و بنوعی خوش خیالیشان!
اما ایراد دیگری را هم به این رفقا دارم و اینست که خشک و تر را با هم می سوزانند! اگر این رفقا آمده اند که نحوه برخورد غیر انسانی رفیقی را نقد کنند ، چرا این وسط کاسه و کوزه را به سر حزب کمونیست کارگری ایران شکسته اند؟!
به مقاله رفیق خلیل کیوان دقیقا چه انتقادی دارند که بسیار متین و مستدل، نشان داد که متاسفانه سنت رفقای “اتحاد کمونیزم کارگری” که هنوز معلوم نیست چی را توانسته اند با چی متحد کنند، همین برخوردهای غیر سیاسی و غیر مسئولانه بوده است. رفیق خلیل کیوان، در مقاله اش(۴) به دو مورد دیگر، یعنی مورد جنجال حول ماجرای اسماعیل مولودی و مورد بابک شدیدی اشاره می کند که بدرستی نشانده این است که در گروه علی جوادی، متاسفانه اتهام زنی و لیچارگوئی خودش سنتی است متصل به همان “فرهنگ خودی” کمونیزم ایرانی!
از دید من، راه درست انتقاد این بود که مسئله را دقیقا آنطور که هست باز کرد. هر منتقدی باید مواظب باشد که خاطرات گذشته اش و قضاوتهای گذشته اش همیشه ممکنست در نقد امروزش اثر منفی بگذارد و وزن نقدش را پائین بیاورد. از دید من ، رفقا یونسی و کرامت دچار چنین خطائی شده اند. قضاوتشان در مورد کمونیزم کارگری بطور اعم و حزب کمونیست کارگری ایران که در این موضوع مشخص، فقط یک عضوش مورد اتهامی پوشالی و غیر انسانی است، باعث شده که این رفقا خشک و تر را با هم بسوزانند.
نتیجه:
نتیجه اینکه همه ما که منهم یکی اش هستم راه طولانی داریم تا این مدرنیته را کاملا هضم کنیم و به درکی برسیم که بتواند واقعا اجتماعی شود. درکها و ایدئولوژیها و مذاهب متاسفانه به رغم درست بودن یا غلط بودنشان ، هنوز که هنوز است می توانند به رغم خواست ما اجتماعی شوند و ما صاحبان “بهترین افکار” را دوباره و دوباره منزوی کنند.
جامعه عاصی از رژیم اسلامی، درش پتانسیلهای متضادی جمع شده که می تواند خود را به شکل روی آوری به افکار و تئوریهای به شدت ارتجاعی با روکشهای “جدید” نشان دهد و ما مدعیان اندیشه های انقلابی را دوباره مات و مبهوت گرداند!
ترکیبهای عجیب و غریبی از فرهنگ مقاوم سنتی و مذهبی و شیعی و کمونیزم ایرانی و لیبرالیزم نیم بند و ناسیونالیزم و هزار ایزم ریز و درشت می توانند نسل جدید ما را در خود ببلعند. “رهائی فرهنگی” معنیش لزوما رهائی از فرهنگهای ارتجاعی نیست که هیچ بلکه می تواند بزرگترین تله باشد برای سقوطهای بعدی!
چسباندن مارک “کمونیزم کارگری” هم همانطور که شاهد بودیم، کسی را بیمه نمی کند.  سر بزرگ سخت جانی فرهنگهای عقب افتاده اینست که در نیکره راست ما از زمان کودکی خانه دارند و اگر ما هر روز و هوشیارانه و جمعی به مقابله این سنتها نرویم، متاسفانه جمعی شکست خواهیم خورد و تاوانش را هم ما می دهیم و هم نسلهای قبلی و بعدی ما!
قدری عمیق تر و با تعمل بیشتر فکر کنیم! موفق تر خواهیم بود!
 سایر منابع:
(۱)نگاهی به یک فرهنگ بیگانه / مصطفی یونسی- سعید کرامت
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/J/2011/01/POST_30.HTML
(۲)ریشه های مشترک توده ایزم و لنینیزم(شماره ۳۸ از مجموعه نقد لنینیزم)سعید صالحی نیا
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19184
(۳)شانتاژو بازی با احتمالات(شماره ۳۷ از مجموعه نقد لنینیزم)سعید صالحی نیا
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/ARSHIW/?P=19050
(۴)دریغ از یک جو پرنسیب- خلیل کیوان
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/ARSHIW/?P=19160