سال ۲۰۱۰ درساعت ۲۵ !

چند روزی دیرکردم ولی درذهنم بود . موضوع آنچه که درسال گذشته ازسرگذراندیم . فقط مانده بودم ازکجایش باید شروع کنم ؟ از سیاست و احمدی نژاد و نظم نوین و اسلام انقلابی …..یا از ایدئولوژی ومبارزه و دکان ….یا جامعه ایی که ممکن است فکرنکند ! …..یا خودم و بازهم همزاد !
راستش این تیتررا درجایی دیده بودم و من کمی فکرکردم که چه کردم ؟ همزاد گفت : هیچ…..چه میخواهم بکنم ؟ بازهم همزاد گفت : هیچ…..چه میکنم ؟ و همزاد ساکت بود . یک سال گذشته مثل ۴۵ سال گذشته ….پای ثابت غریزه و تجربه و انتظار و دوری و دوستی و سفر و خطرو…..بازهم و هنوز هم انتظار !
رستوران شلوغ و گرم و خفه . هوای بیرون سرد است . درآستانه تعطیلات کریسمس سال ۲۰۱۱ هستیم واین فارغ از سیاست و ایدئولوژی ، برای من فقط فرصتی بود تا ازآن کمپ “بهشتی” فرار کنم . مثل تیراز کمان دررفتم و ۴۸ ساعت بعد در جشن تولد دوستی قدیمی حضورداشتم . همه چیز مهیا بود غذا وتب الکل و من دنبال قلم میگشتم . دوست نداشتم درآن حالت حس شوم اما میخواستم چیزی حس کنم چیزستان !
فایده نداشت تازه اگرم کسی میفهمید میشدم مسخره خاص و عامش . خاصی که وجود نداشت به جز صاحب مجلس که تولدش بود و ۲ نفر دیگرحداکثر! بقیه بسته بودند . هم تلفنهاشان را و هم درب خانه هاشان را و هم ……ببخشید چیز دیگه ایی ندارند !
بحث داغ کار و اضافه حقوق و پاداش و طلاق اون و ازدواج این و دوست دختروپسرورنگ لباس و ……زندگی به شدت جریان داشت . باید همسان میشدم و یا چکار میکردم ؟ وارد بحث کاریها شدم و معترض به کم شدن ساعات کار و کم شدن “حقوق” و کم شدن خودم و…..
ببخشید شما کجا کارمیکنید ؟ بله من من …..توی چیز کار میکنم مسئول بخش چیز هستم …..
سرشان را هم خاراندند و هم تکان دادند ….
چیزیعنی چی ؟
راستش آلمانیشو یادم رفته…..
نمیدانم کی بود که به دادم رسید . هرکه بود هم مرا میشناخت و هم مهمانان کنجکاو را ، و اون جواب داد : دراداره آمار کار میکند !
آمار؟ نگاهش کردم و چشمکی تحویلم داد که نجاتم داده بود و من بهتربود تشکر میکردم و سریع موضوع بحث را به جمع راحتر دیگری کشاندم . هرچند تیرنگاههای شکاک را حس میکردم ! آخه دراداره آمار حداقل باید واژه آلمانی آن را میدانستم ولی خب ….کی به کیه !
این هم از جشن….این هم از سال نو میلادی….این هم از اون….این هم از من ! برمیگردم به کمپ و مثل همیشه به همه احترام میگذارم و اونها هم فکر میکنند با چه احمقی طرف هستند ! اینکه چه نسبتی با چی دارند  …..موضوع الان نیست . آن شب بعد از جشن تولد زدم بیرون و درپیاده رو راه افتادم . مواظب بودم که به کسی تنه نزنم . ولی خب ، چند تایی فحش آخرشب نصیبم شد .
با این همه در طی این چند روز کسی به من نخندید تا من به حالش گریه کنم . چقدردوست داشتم آن شب و خیلی از شبهای دیگرمیتوانستم همان چیزستان را حس کنم . نشد که نشد . یک سال خبرو مبارزه و مرگ و تولد و زندان و شکنجه و این شهرواون کشور وکنکاش و اخبار! فکر کنم “لقمان حکیم” به پسرش وصیت کرده بود که : اخباررا از منابع مختلف بگیرو بعد خودت جمع بندی کن . وقتی فقط مخاطب دائمی یک رسانه میشوی وبا اعتمادی ابلهانه هرچه میگویند قبول میکنی ، یعنی خیلی گاوی !
یک سال یعنی ۳۶۵ روز و این یعنی ……ساعت و این یعنی ….دقیقه و ثانیه و……کلا عدد ! عدد هایی که خودمان کاشتیم و درو میکنیم . شاخص همه چیز به عدد است . آمار و عدد چنان چمبره زده به ذهن و روحت که خودت هم نمیدانی کجایی ؟! یک نگاهی به لینک زیربکن و سعی کن حس کنی !
http://www.worldometers.info/fa/
درست یا غلطش مهم نیست مهم این است تا به این تصویرآماری نگاهی دیگر داشته باشیم  تا بعد وقتی از خودت میپرسی که بودی یا چه کردی ….بدانی که هیچ نکردی و هیچ نبودی به جز یکی از همین عددها یی که با سرعت بالا و پائین میشوند . و چه با سرعت میرویم .
طبیعت همیشه مهربان است و ما تا به حال با طبیعت خیلی نامهربان ! تقریبا تمام طبیعت را قطعه قطعه کرده و به هم میفروشیم حتی خودمان را…. که جرم فشرده هستی را درخودمان نشان میدهیم . مجازاتهای طبیعت مثل معلم است . پسرشاه همسن من بود و پدرش همسن پدرم ….! حالا هیپکدام ازآنها نیستند و طبیعت با همه آنها مهربان بود و ما با هیچکس مهربان نبودیم . این بود بیلان کارما دریک سال گذشته !
زندگی ادامه دارد . ببخشید که ناچارم اسمش را زندگی بگذارم . به تعاریف رویایی و فلسفه ایی نمیشود تکیه کرد . یک مشت احساسات بی سروته…..هیچ شکلی از زندگی ندارد . به من چه که کتاب را نمیشناسند اما موبایلم و ماشینم سال به سال باید عوض شود ! چرا انتظار داری که بهترین لب تاپ را بخرند و فقط باهاش موزیک و ایمیل و چت و…. چک نکنند ؟ به تو چه که چشمش به یک مطلب سیاسی میافتد درخارج از ایران هم زرد میکند ! سانسور میکند و اگر سانسور نشود معترض میشود . همیشه یک چیزی برای اعتراض هست !
تولستوی وکسروی و…..فقط اسم هستند و تازه کهنه و قدیمی …..اینا ربطی به زندگی ندارن . زندگی یعنی آنجیلینا جولی….براد پیت …..بالاترین…..یعنی خودت…. که نمیدانی با طبیعت چه کردی و چقدر طبیعت با تو مهربان است ؟ هیچ فرقی بین کسی نمیگذارد . وقتی القاب را به رسمیت نشناسد که شاه یا پسرشاه یا کارگر و زندانی سیاسی و…..باشی یا نباشی ! خاک فقط به احترام جسمت ، نرم میشود ای انسان ! وراث برای ارثت خم میشوند ( اگرارثی داشته باشی ) و بقیه فقط تا ۲۴ ساعت یادشان هست . به جز تاریخ که ثبت میکند و فراموش نمیکند و بالغ است ، گناه یا خطای صغیرو کبیرکسی را ، سوختن کریم پورشیرازی را…..به گردن کودکان نمیاندازد ….. وطبیعت همیشه مهربان است !
 راستی تو دراین یک سالی که گذشت چه کردی ؟
من که هیچ ! جزدوست داشتن…… ولقمان را به خاطر نصایحش و آنتی ویروس را و ایرج میرزا ونان جو وسپهری و دانشگاه را برای یاد گرفتن  …..وآدمهایی که هیچوقت دوست ندارم عمیقا با آنها خداحافظی کنم ! حتی کسانی که معیارهای کودکانه برای هر رابطه ایی دارند . منظورم سیاست و مواضع فکری است . چقدروقت تنگ است !
اینکه از الان به فکرپیامهای نوروزی باشیم و یا به دیگران تذکربدهیم عید رسمی برای ما نوروز است یا اینکه  …….هیچ ربطی به تورم جهانی ، نوسان بازار ، تحریم ، فیلتر، گرانی ، اعدام و یا خودکشی های داخلی و خارجی……ندارد . فقط به گفته لقمان حکیم گوش بده و بعد از حذف سوبسیدها ، حتما گوجه را از قلهک بخرکه ارزانتر است . برای کنسرتهای نوروزی در دبی ، حتما با “چیز” برو که با حالتراست ! احمدی نژاد و امیراحمدی را حتما درسالنهای دانشگاه ملاقات کن که هم سوادت بیشترمیشود و هم میرود……
آدم بکش …. زندانها را گسترش بده…اعدامها اوج بگیرن…جنگ راه بیاندازید….مذاکرات پنج بعلاوه یک پایدار بماند
مواظب بورسها و قیمتها باش
دولت عراقی را به رسمیت بشناس
مقاومت را فراموش نکن
وسریال شیرین مورچه و مورچه خوار
این هم از سال ۲۰۱۱…..و فقرهمچنان درمیزند !
عجب شروع غریبی کرد علیرضا درآغاز سال ۲۰۱۱ و چه دلگیر…..
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/01/110104_u04_pahlavi_dead.shtml
 
اسماعیل هوشیار
ژنو
۰۶٫۰۱٫۲۰۱۱ 
info.tipf.www