ریشه های مشترک توده ایزم و لنینیزم

Salehinia@aol.com
مقدمه:
دو بحث اخیر اعضای فرقه علی جوادی ، یعنی محمود احمدی و بعدش جناب جمال ارژنگ(۱) از یک بعدی منرا واداشت به بحثی عمیق تر در مورد لنینیزم وارد بشوم. همانطور که خواننده سری مقالات نقد لنینیزم شاهد بوده، این بحث با دو شیوه پیش می رود، یکی تعمیق بحث نقد لنین و دیگری تعمیق بحث از طریق پاسخگوئی به پاسخگویان هوادار لنینیزم. در واقع خود هواداران لنینیزم با هر مقاله شان، راه پیشبرد بحثها را برای من هموار تر می کنند و مسیرها و قدمهای بعدی را نشان می دهند و از اینروز من حتی به بی پرنسیبترینشان هم از این جهت مدیون هستم! نقد لنین از نقد درک محدودش در موضوع آزادی شروع شد و نمونه هائی در این موضوع با توجه به اسناد تاریخی توانست حد اقل تیترهای بحث را روشن کند. در مرحله بعد ، موضوع نقد لنین به نقش او در قحطی روسیه کشید و آنجا هم با اسناد روشن کردم که قحطی وحشتناک روسیه بعد از انقلاب اکتبر، ناشی از تصمیم گیریهای نادرست اقتصادی حکومت او بود که به مرگ و خانه خرابی ملیونها انسان انجامید که نمونه اش بعدها در ابتدای انقلاب چین توسط جناب مائو هم با مرگ ملیونها و ملیونها دهقان فقیر، تکراری بود بر همان تاثیر “طراحی های ” من در آوردی اقتصادی بنام سوسیالیزم و کمونیزم! دوره بعد بحثهای من، مربوط می شد به بحث سرکوب طبقه کارگر توسط دولت لنین که قرار بود حکومت طبقه کارگر باشد و بررسی نمونه کرونشتاد که تنها نمونه هم نبود و ما بعدها نمونه های دیگر را بررسی خواهیم کرد.
اما موضوع مهم دیگری هم در مورد لنین و لنینیزم هست که با توجه به نوع حمله اخیر “پیروان لنینیزم” در فرقه علی جوادی، لازم است بعنوان صورت مسئله باز شود و برای تفکر بیشتر در اختیار خواننده قرار گیرد. محمودی احمدی و جمال ارژنگ مدعی شده بودند که من بخاطر “عضویت در حزب توده” از زاویه ارتجاعی و راست به نقد لنین پرداخته ام. این دو نفر بنوعی مدعی هستند که توده ایزم و نقد راست از لنین بنوعی پیوند منطقی دارند. من بطور حاشیه ای در چند بحث قبلیم، توضیح دادم که این نظریه کاملا خطاست و برعکسش بیشتر درست است!
من مدعی هستم که اتفاقا توده ایزم و لنینیزم هم سنخی بیشتری دارند و ریشه های فکری لنینیزم در ایران به همین حزب توده کذائی برمی گردد! حالا ممکنست هواداران لنینیزم دوباره فشارخونهاشان بالا برود و بخواهند سیل اتهامات و فحاشیها را شروع کنند که البته من از همین الان استقبال خواهم کرد و بر طبق مسیری که پیش گرفته ام، از پاسخهای احتمالی این عزیزان هم نردبانهای محکمی برای ادامه بحثهایم خواهم ساخت!
حالا اجازه بدهید بطور اجمال به چند نکته که از دید من می شود ارتباط تاریخی و منطقی لنینیزم و توده ایزم را نشان داد اشاره ای بکنم:

(۱)ویژگی لنین و لنینیزم در “کشورهای پیرامونی”
الف:- “تئوری مترقی بودن بورژوازی و اتحاد با آن!”
صرف نظر از تئوریهای لنین در روسیه و دوران تلاش بدست گیری قدرت و تئوری سازیهای بعد از بقدرت رسیدنش برای حفظ قدرت در روسیه، ما عرصه دیگری داریم که بخصوص از نقطه کمونیستهائی که در اروپا و کشورهای غربی زندگی نمی کنند، اهمیت مستقلی دارد و خواه ناخواه در تاریخ چپ و کمونیزم “کشورهای پیرامونی” تاثیر عمیقی داشته است. لنین، آنچه در این فضا نوشت و موضع گرفت، بخاطر نقش انترناسیونال سوم در پایه گذاری جنبشها و جریانات کمونیستی کشورهای پیرامونی اهمیت بسیاری دارد و هر نقد جدی از لنین و لنینیزم باید روی این عرصه خم بشود.
من مدعی هستم که لنین و لنینیزم نقش بسیار مخربی در پایه گذاری کمونیزم کشورهای پیرامونی ایفا کرده اند. علتش اینست که لنین و طبعا دنباله روان او در کشورهای پیرامونی اساسا عادت به جدا سازی “شرایط” کشورهای پیرامونی و کشورهای پیشرفته را تبدیل کردن به یک سنت. لنین در بحثهای بعد از انقلاب اکتبر که روسیه و حزب بلشویکش تبدیل شده بود به قبله عالم کمونیستها بخصوص در جهان “سوم” مرتب روی “ویژه بودن” شرایط این کشورها، روی عقب افتادگی فرهنگی و اقتصادی این کشورها تاکیید می کرد و بنوعی این توهم را دامن می زد که “راه این کشورها” با راه طی شده در کشورهای پیشرفته سرمایه داری باید متفاوت باشد. ریشه این تفاوت در برخورد را هم باید در درک جبرگرایانه “ماتریالیزم تاریخی” دانست که او از مارکس “پیر ” و انگلس به ارث برده بود.
تئوری امپریالیزم لنین در جهان پیراونی با تئوری “اتحاد ضد امپریالیستی” از سوی او گره خورد و یک قدم جلوتر در کنگره دوم کمینترن(۳) لنین رسما از پدیده “جنبش بورژوازی مترقی” و ضرورت اتحاد کمونیستها با آن بر علیه امپریالیستها سخن گفت. این در حالی بود که درون کمینترن، لنین مخالفینی مثل روی(از هندوستان) (۴) پیدا کرد که بر عکس او معتقد بودند که کمونیستها به هیچ وجه بخاطر”عقب افتادگی کشورهای پیرامونی” نباید متحد بورژوازی” بشوند بلکه برعکس باید مبارزه مستقل خود را برای سوسیالیزم به پیش ببرند.
لذا تئوری “اتحاد با بورژوازی” برای ساختن جامعه بورژوا دموکراتیک و حتی مترقی دانستن بورژوازی در این کشورها بخاطر خصلت ضد امپریالیستیش توسط لنین در کنگره دوم کمینترن تبدیل شد به سرمشق کمونیستهای این کشورها و ریشه تاریخی مهم پدیده ای که اسمش الان توده ایزم است.
متعاقب ارائه این تئوری توسط لنین و هوادارانش در کنگره دوم انترناسیونال، بخص.ص سیاستهای حکومت شوروی به احزاب در حال شکل گیری” خاور دور و میانه” بنوعی دیکته می شود و از آنجا که در آن دوره، “انترناسیونالیزم” بطور عملی معادل دنباله روی “برادران کوچکتر از برادر بزرگتر” معنی می شده، سیاستهای سوسیال دموکراتهای ایران و حزب کمونیست ایران هم توسط کمینترن طراحی و “تصحیح می شود” که نمونه اش برکناری سلیمانزاده و حمایت از حیدعمواوقلی برای توسعه سیاستهای “اتحاد با بورژوازی و خرده بورژوازی ضد امپریالیست” در جنبش جنگل و ماجرای مشروطه بود که خواننده شاید بهتر بداند! این شد که مدتها قبل از پایه گذاری حزب توده، گرایشی در ایران شکل گرفت که کمینترن پایه اش را گذاشت و بعدا استالین دنبالش را گرفت. این گرایش، کمونیزم را آلترناتیو بلافصل وضعیت ایران نمی دید. می گفت که در ایران “شرایطی هست” که باید زیر اتحاد با خورده بورژوازی و بورژوازی “مترقی” رفت و دورانی از حکومت دموکراتیک سرمایه داری طی بشود تا طبقه کارگر رشد کند و بعدش وقتی “شرایط آماده شد” نیروهای مولده رشد کردند(همانطور که مارکس پیر فرمول آشپزی سوسیالیزم را نوشته بود!)بعدش زمانی فرا می رسد که این کمونیستها، “متحدین قدیمی را هول می دهند و ناگهانی حکومت را قبضه می کنند همانطور که لنین در روسیه انجام داد!
ادعای من اینست که فضای حاکم بر کمونیزم ایران، اینطور شکل گرفت و توده ایزم هم فرزند خلف این طرز تفکر بود!

ب: حمایت از اسلام انقلابی! بخشی از تئوری لنین و لنینیزم!(۲)
لنین در سیاست از ماکیاولیزمی بسیار مرئی استفاده می کرد. “مذهب” که قرار بود افیون توده ها باشد، وقتی لنین به قدرت رسید ، دیگر “افیون” نبود! می شد در سر بزنگاه ازش ابزار ساخت برای “مبارزه ضد امپریالیستی”! لنین و رفقایش در حزب بلشویک بعد از پیروزی انقلاب اکتبر در مذهب اسلام و “آسیای دور” چشمشان به پدیده ای باز شد و آن اسلام و نقش “ضد امپریالیستی” آن بود! پیام به “مسلمانان خاور” از دید من یک چهره شفاف ماکیاولیزم و بازی با اسلام را ارائه می دهد. در طی سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ این ازدواج بلشویزم با اسلام به نقطه ای رسمی رسید و حکومت شوروی اعلام کرد که مردم آسیای دور و میانه می توانند از “قوانین اسلامی” برخوردار شوند(بجز مجازات سنگسار!). این نکته بسیار مهم است برای درک پایه دوم نقش لنین و لنینیزم در کمونیزم ایران! زمانی که هنوز حزب توده ای هم در سیاست نبود، کمونیزم با امضای لنین دچار ملاطفتی ماکیاولیستی با اسلام و اسلامیون گردید چرا که لنین مدعی بود که “نقش ضد امپریالیستی” جنبشهای اسلامی را کشف کرده است!
حمایت لنین از “اسلام ضد امپریالیستی” روی درک نادرست او از فرهنگ و نسبی گرائی او استوار بود. درک او این بود که مثلا در شرق، اسلام ابزار مبارزه ضد امپریالیستی است و وقتی همین مذهب از مرزهای شرق عبور می کند، شاید تبدیل به “افیون توده ها” می شود!
ماکیاولیزم لنین، در این موضوع خلاصه نمی شود و استفاده از ابزار سرکوب و اعدام نیز بعد دیگری از ماکیاولیزم او در سیاست است.

(۲)چرا برداشت لنینیستی در تاریخ کمونیزم ایران به توده ایزم ختم شد؟
حتی اگر این دو بعد مطرح شده در بحث منرا دنبال کنیم، کاملا طبیعی می یابیم که توده ایزم بشود فرزند خلف لنینیزم.
کمونیزم ایرانی، کمونیزم جهان سومی و ناسیونالیست که نماینده طبقات روبه رشد بورژواو خرده بورژوای شهری بود با دخالت مستقیم لنین و کمینترن و بعدها استالین و “حزب برادر” روی دوپایه “اتحاد ضد امپریالیستی” و فرهنگ اسلامی- ناسیونالیستی با روکش کمونیزم لنینی، پایه گرفت. از دید من حزب توده و توده ایزم که حتی توانست بخش اصلی خط دوو  چهاررا در چپ ایران با خود ببرد و “اکثریتی” و “راه کارگری” و هزار تا انشعاب ریز و درشت را بازتولید کند!
حزب توده دارای همان خصلتهای لنینیزمی است که برشمردم: به شدت ماکیاولیست، سمبل تئوری “اتحاد ضد امپریالیستی” و سمبل تئوری اتحاد با اسلامیون بخاطر “مبارزاتشان با امپریالیزم”!
اینجاست که این حزب بطور تاریخی از سال ۱۳۲۴، ایدئولوژی مارکسیزم – لنینیزم را گذاشت روی سر در برنامه اش که تا آخرین سند برنامه اش در سال ۱۳۷۶ شمسی تکرار کرده است:

” جهان بینی حزب توده ایران
جهان بینی حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر و زحمتکشان ایران، مارکسیزم – لنینیزم  است و هدف های دور و نزدیک و مشی سیاسی و سازمانی آن، از انطباق خلاق این جهان بینی علمی و انقلابی بر شرایط ویژه جامعه ایران ناشی می شود.
(اسناد کنگره چهارم حزب توده ایران-مصوب سال ۱۳۷۶)

(۳)چرائی لزوم جدائی رسمی کمونیزم ایران از لنینیزم

اگر به مسیر عروج کمونیزم کارگری دقتی بکنیم، متوجه می شویم که پایه گذار این تئوری و تحزب، منصور حکمت به دو دلیل مهم توانست از مدار کمونیزم سنتی ایرانی بیرون برود:

اول: مسیر زندگیش در ادامه فرهنگ سنتی کمونیزم ایرانی که لنینیست بود، شکل نگرفت
دوم: ریشه فرهنگی اش در آمیخته با شیعه گری و اسلام و درک مذهبی در سیاست و مشتقاتش نبود

عمده آثار منصور حکمت که از لنین یاد می کند، عطف به تاریخ شکل گیری بلشویزم برای کسب قدرت سیاسی است و هر قدر به تاریخ کسب قدرت سیاسی توسط لنین و لنینیزم نزدیک می شویم، ادبیات منصور حکمت در این دوره انتقادی تر و دورتر می شود از لنینیزم دوران به حکومت رسیدن لنین!

چرا اینطور است؟ چرا رفقائی که از درون جنبش کمونیزم کارگری مدتهاست در دفاع از لنینیزم سینه می زنند، این واقعیت را نمی بینند و به شکل کودکانه ای چسبیده اند به تکرار جمله ای از منصور حکمت و کل ماجرا را نمی خواهند ببیند؟!

منصور حکمت در هیچ جای ادبیاتش سرکوب و اعدامی که لنین بعد از بقدرت رسیدنش روا داشت تایید نکرده. منصور حکمت با دیدی انتقادی به برنامه اقتصادی حکومت لنین نگاه کرده و اساس سیاست اقتصادی لنین را دلیل شکست تجربه شوروی دانسته. نقد منصور حکمت به لنین است در تجربه شوروی و نه به استالین!
منصور حکمت در برنامه حزب کمونیست کارگری ، ایدئولوژی مارکسیزم-لنینیزم را نگنجانده است.
اینها فاکت هستند و نه برداشتهای من!

سوال مهم اینست که اگر منصور حکمت توانست سرش را از دایره بسته و مغشوش لنینیزم و توده ایزم بیرون بیاورد و بنوعی به مارکس جوان برگردد تا سر و ته کمونیزم را در ایران جابجا کند، چرا هوداران امروش اینقدر از مرحله پرت افتاده اند و گاها با سخیف ترین ابزارها سعی دارند نقاد لنین را توده ای و پاسدار جابزنند؟!
این سوالات جلوی اینها قرار دارد و با هزار انکار و هیاهو و خاک پاشیدن و اتهام پراکنی نمی توانند از زیرش شانه خالی کنند!

کمونیزم ایران با کمونیزم کارگری، از دید من از لنینیزم فاصله گرفته و این راز موفقیت این کمونیزم است.

خلاصه:
از دید من، توده ایزم در تاریخ ایران، بدون لنینیزم و تئوریهایش در “کشورهای پیرامونی” نمی توانست شکل بگیرد و به شکل مسلط کمونیزم ایران تبدیل شود. اگر به حق این گرایش طبقاتی در کمونیزم در ایران قرار است به حاشیه کشیده شود، نمی شود با ابزار لنینیزم اینکار را کرد. تئوری کمونیزم کارگری اساسا و ماهیتا در تقابل با توده ایزم و مشتقاتش شکل گرفت و شناخت ریشه واقعی توده ایزم در تئوری و انزوایش از وظایف مهم تئوریک متفکران گفتمان کمونیزم کارگری است.

منابع دیگر:

(۱)چند سوال از سعید صالحی نیا- جمال ارژنگ
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19135

(۲)زمانی که لنین و اسلام به هم رسیدند!
http://www.thejakartapost.com/news/2009/10/08/when-lenin-and-sharia-met.html

(۳)یاد داشتهای کنگره دوم انترناسیونال کمونیستی
http://www.marxists.org/history/international/comintern/2nd-congress/foreword.htm
(۴) روی و مارکسیزم انسانگرا
http://www.egyankosh.ac.in/bitstream/123456789/25822/1/Unit29.pdf
(۵) جهان بینی حزب توده ایران-اسناد کنگره چهارم حزب توده ایران در سال ۱۳۷۶

(۶)شانتاژ و بازی با احتمالات، شیوه مبارزه با لنینیستها(مجموعه نقد لنینیزم شماره ۳۷)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=19050

(۷)نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ های ایئولوژیک به نقد لنینیزم … پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم(بخش دوم)- نقد لنین شماره ۳۶)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=18890

(۸)نگاهی دوباره به آناتومی پاسخ های ایئولوژیک به نقد لنینیزم … پاسخ به رفیق بهروز شادیمقدم(سعید صالحی نیا-شماره ۳۵)
HTTP://WWW.AZADI-B.COM/ARSHIW/?P=18748

(۹)نامه سوم به لنین: وقتی بلشویزم به سرکوب طبقه کارگر می پردازد! ماجرای سرکوب قیام کرونشتاد(سعید صالحی نیا-نقد لنینیزم شماره ۳۴)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=18643

(۱۰)وسواس حمایت از لنینیزم- پاسخ دوم به رفیق ناصر اصغری- نقد لنینیزم شماره ۳۲)
http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=18345

(۱۱)بخش لنین و آزادی در سایت روزنه
http://rowzane.com/fa/component/content/category/145-lenin.html