ادامه نقدها به روشنفکری نوع اسماعیل هوشیار!

سعيد صالحى نيا
April 28, 2019

ادامه نقدها به روشنفکری نوع اسماعیل هوشیار!

salehinia@aol.com

مقدمه:

بررسی و انالیز اسماعیل هوشیار بعنوان یک فرد نیمه جدا شده اما دل نکنده از رجویزم که با امواج سیاست طی سالهای گذشته مرتب به رجوی دور و نزدیک شده اما ریشه و بند ناف فرهنگیش هرگز قطع نشده برای من یک پروژه بسیار مهم است.

اسماعیل هوشیار نمونه خوبیست تا نشان دهم عضویت در یک فرقه سیاسی بنام مجاهد چه بلاهائی سر ادم می آورد و چگونه مغز ادم را تیلیت می کند.در ناخوداگاه ادم تخریبی ایجاد می کند که درست بشو نیست.

نمونه های دیگری از این صنف مثل حبیب بکتاش یا رضا ازموده هم قبلها مورد بررسی من بودند.این دو نفر از فرقه مجاهد جدا شدند بعد به فرقه تقوائی پیوستند و الان معلوم نیست توی کدام خلوتی ساکنند!

فرقه مجاهد نه فقط حامیانش را به خود سوزی به 3 تلاقه کردن همسر به تبعیت گوسفند بار از رهبر سوق داده بلکه حتی انها را که از این فرقه سالهاست جدا شده اند یا به زامبی هائی گوشه نشین تبدیل کرده یا اگر اینها تلاش کردند سیاسی بمانند اثرات مخرب فرهنگ شرقی و عقب مانده هرگز اذهانشان را رها نکرده.

از دید من بررسی روانشناسی فردی و اجتماعی اثرات فرقه ها در اعضایشان توسط متخصصین امر باید سالها ادامه یابد . اریک فرم این تلاشها را در بررسی انسان از خودبیگانه حامی هیتلر اغاز کرد اما این تخقیقات در سالهای بعد همچنان ادامه دارد و در فرهنگ سیاسی ایران از انجا که راست و چپش مذهبی و غیر مذهبیش دچار این فرقه ایزم هستند و بودند ، این مهم وظیفه مهم فعالین ازادیخواه و متخصصین امر است.باشد که نسلهای بعد با شناخت اثرات بسیار مخرب فرقه ایزم در روان فردی و اجتماعی ادمها این پدیده را خوب بشناسند و منزوی کنند.

بخش دیگر فرقه ایزم طبیعتا در ساختار خود رژیم اسلامی براحتی قابل مشاهده است.رژیم اسلامی تمام تلاشش این بوده که از نهادهای فرقه ای برای خودش یارگیری کند.خمینی و خامنه ای را رهبر مقدس اعلام کرده و از عاشفان اینها بخواهد که در این ولایت ذوب شوند.بخش مهمی از اراذل لمپن و گوش بفرمان این رژیم ارتباطشان با رهبر، از نوع ارتباط فرقه ای است.لایه معینی در اجتماع هستند که از این زوایه وارد "مدار" رهبر" می شوند و شده اند!

لذا با ذکر موارد بالا می بینیم چقدر بررسی فرقه ایزم سیاسی در ایران اهمیت دارد.و در این کانتکس است که من به امثال اسماعیل هوشیار می پردازم:

 

(1)اسماعیل هوشیار و حمله اش به روشنفکری ایرانی(1)

 

حکم اول اسماعیل هوشیار:

در مقاله اخیرش، اسماعیل هوشیار ، روشنفکری ایران را یک "قشر" می نامد که در زمان پهلوی "هویتی مستقل و قابل دفاع داشت"چرا که رژیم ساواک نمی توانست از تاثیر گذاری روشنفکری بکاهد!لذا دید جامعه به این قشر نگاه بالنده بود!

بعدش رسیدیم به رژیم خمینی که با دیکتاتوری (که شاید در زمان پهلوی نبود!) باعث شد روشنفکری "نتواند با زمان جلو برود و لذا وارد فاز زودرس یائسگی شده"

حکم دوم اسماعیل هوشیار:

ایشان می فرماید:

" حیطه روشنفکری با حیطه انقلابی گری ( عمل گرا ) کاملا مجزا است . قطعا افرادی عملگرا میتوانند لایه های روشنفکری هم داشته باشند و یا بالعکس . در مقطع 1357 این 2 حیطه مجزا کاملا و جبرا درهم آمیخت .... جامعه و مردم ایران بعد از 40 سال سرکوب عریان امروز سرش در سیل و گرسنگی و بحرانهای دینی فرو رفته است . گُسست جبری و طولانی نیروهای خارج از حاکمییت از بافت جامعه ایران ، عدم شناخت واقعی از مشکلات و خواسته های نسلهای جدید ، عدم شناخت مکفی از ساختار پیچیده قدرت سیاسی حاکم ، و بازی ساکنان تنها کلوپ قدرت سیاسی موجود ... یعنی اینکه این جامعه هیچ تمایلی برای پیوند با روشنفکر خارج از کشور ندارد . همان روشنفکری که فعلا با خودش هم بیگانه است

در اخر مقاله، ایشان حملات خود را بر علیه فضای مجازی و بی تاثیریش در حالی ادامه می دهد که با نوشتن 1100 مقاله کوتاه و همینجوری، رکورد دار نوشتن در فضای مجازیست و دیگر هیچ!(بقول خودش!)

 

(2)ایرادات و تناقضات اسماعیل هوشیار:

 

اول: "سنت حمله روشنفکری" در تاریخ سیاسی ایرونی چه ریشه ای دارد؟

هر کس با ادبیات حکومتی پهلوی و خمینی که هیچ با ادبیات حکومتی سایر دیکتاتورها از لنین تا استالین تا خمر سرخ تا مائو تا انور خوجه تا.هیتلر و موسولینی تا همین فرقه مجاهد و فرقه های چپ و چول ایرونی ... تا سینه چاکان پهلوی ....اشنائی داشته باشد می داند که همه اینها در یک اصل تفاهیم انترناسیونالیستی داشته اند! بله تنفر از روشنفکری! تنفر تا مغز استخوان!

خوب این تحلیل نیست بیان یک واقعیت است.چرائیش را می شود بررسی کرد و تحلیل کرد.

انواع "دلایل" را هم آورده اند.یکی گفته اینها کافرند یکی گفته اینها طبقه کارگر به اندازه کافی نیستند دیگری گفته خائن هستند یکی مثل بابک یزدی اعلام کرده اخته اند دیگری گفته اینها مسلمان نیستند و ..تا رسیدیم به اسماعیل هوشیار که کشف کرده که اینها یائسه هستند! بازهم تاکیید دارم اینها تحلیل نیست فاکت است!

لذا یک سنتی هست هر جا دیکتاتوری و عقب ماندگی بوده که اول سراغ این روشنفکری بروند قلمهایش را بشکنند خفه اش کنند اگر نتوانند بی ابرویش کنند زنبیل بدست جسدش را بیندازند بیابان بشاشند روش بگویند بچه باز است یا اعلام کنند که یائسه هست و در گذشته مانده!

اسماعیل هوشیار به این خیل ضد روشنفکر تعلق دارد که طبیعی هم هست! رجویزم یکی از بلاهائی که به سر مغز ادم می اورد این خصلت ناخوداگاه ضد روشنفکریست! فرقه نمی تواند روشنفکر را تاب بیاورد! بهش الرژی دارد!

 

دوم: روشنفکر ایا یک قشر است؟

طبیعتا یکی از ایرادات درک راست در جامعه شناسی همینست که "قشر" را از محتوی طبقاتی خالی می بیند. برای خاک هوا کردن ابتدا لازمست روشنفکر را تبدیل کنیم به یک مفهوم بیرون طبقاتی بعد راحت تر توسرش بزنیم!

اسماعیل هوشیار مثل سایر ضد روشنفکران ناب همینکار را می کند تا اگر قلمهاشان را نمی شکند چون زورش نمی رسد، اقلا با یک دست بریزدتشان توی گونی قشر!بعدش اعلام کند الان هپروتی هستند مجازی هستند و عیره!

باز هم خارج از هر تحلیلی روشنفکری از مبارزه طبقاتی واقعی جدا نیست و هر طبقه اجتماعی روشنفکران خود را دارد لذا از ابتدای تاریخ تمدن ، روشنفکران حاشیه حکومتی بوده اند و زروشنفکرانی که کنار جنبشهای اعتراضی ایستاده اند و طبیعتا سرنوشتها و روندهای بسیار متفاوتی را طی کرده اند.تاریخ ایران هم سوای اینها نیست.

 

سوم: تقسیم بندی "ذوران پهلوی و دوران رژیم اسلامی" برخوردی کاملا من در اوردی:

وقتنی طبقات و گرایشات طبقاتی را در روند روشنفکری ایران ضرب کنیم طبیعتا بهتر می فهمیم که روشنفکر درباری دوران پهلوی می شد پرویز خانلری و و غیره و بعد روشنفکر مخالف حکومتی سر از زندان و شکنجه در می اورد و سرکوب می شد لذا دو سرنوشت متضاد دو گرایش طبقاتی روشنفکری ایرانی را از هم جدا کرده که ربطی به پهلوی و خمینی ندارد.هردوی اینها ضد روشنفکر مخالف خود بوده اند و اجازه نفس کشیدن نداده اند.تاریخ اینست که روشنفکری مخالف حکومت همواره زیر شکنجه زیر فشار بوده و این یعنی دیکتاتوری.

 

چهار: تاثیر دیکتاتوری بر روشنفکری ایرانی:

نظامهای دیکتاتوری همواره مبارزات تبلیغاتیشان ضد روشنفکری بوده.طبیعتا هر کدام تا حدی موفق بوده اند که چهره روشنفکری ضد حکومتی را بسابند و تخریب کنند . طبعا هم در زمان پهلوی هم زمان خمینی فشارها بر روشنفکری عامل مهم جدائی با مردم با تحولات شگرف مدرنیته مانع دسترسی روشنفکری به منابع خارجی به فرهنگ مدرن بوده و طبعا دیکتاتوری همانطور که مردم را عقب نگه داشته اپوزسیون خودش را هم کوتوله و عقب مانده می کند، همانطور روشنفکری مترقی خودش را هم کوتوله می کند.

در زیر سایه دیکتاتوری پهلوی خسرو گلسرخی می شود روشنفکرش که فرقه علی را با سوسیالیزم نمی داند هر چند که مردم او را شناختند و بتش کردند! لذا این نیست که دیکتاتوری فقط در دوره خمینی این بلا را سر روشنفکری اورده باشد این بلا سر همه مردم همه اپوزسیون و در تمالمی دوران دیکتاتوری امده اما چون اسماعیل هوشیار اخیرا دنبال اتحاد رجوی و پهلوی دوم بود  لذا دارد مقادیری به پهلوی نان خشکه قرض می دهد!

 

پنج: اسماعیل هوشیار خودش چکاره این داستانست؟

اسماعیل هوشیار فکر می کند که راوی نامرئی داستان سیاست و روشنفکریست! خوب حق دارد اینجور فکر کند!

من اما فکر می کنم ایشان نمی تواند در گوشه دنج خانه اش در سوئیس پشت کامپیوتر بنشیند در فضای مجازی هی بنویسد و روشنفکری را بله اخیه بکشد بدون اینکه کسی یادش بیاید "خودت چکاره حسنی"؟!

من مدعی هستم اسماعیل هوشیار هم یک روشنفکر جهان سومی است با همه خصائل این نوع روشنفکر که خود را اپوزسیون حکومت می داند مدعی است از رجویزم عبور کرده فرهنگ فحاشی و لیچار را عاشقانه دوست دارد و فکر می کند در احکامش برش و تیزی ایجاد می کند. اما عمیقا مذهب زده ضد کمونیست و فرصت طلب است! همه خصائل یک روشنفکر ملی اسلامی را هنوز دارد .در رویاهاش هم ازدواج سیاسی رجوی و پهلوی را "بعنوان دو عنصر اصلی قدرت الترناتیو" می بیند و اینها را هم از سر تحلیل نمی گویم مستند به نوشته های اوست!

ایا اسماعیل هوشیار می پذیرد که خودش سمبل همان "قشر " روشنفکریست که دارد نقدش می کند یا ما باید به او یاد اور شویم شاید او دارد روایت خودش را بازگو می کند و فرافکنی می کند؟!

 

شش: اسماعیل هوشیار و مبارزه با "خارج نشینی روشنفکر"!

اسماعیل هوشیار به عادت همه رفرمیستهای داخل رژیمی یک مرز در ذهن دارد که "داخل" را با "خارج" جدا می کند .این یک خط سیاسی است یک اشتباه نیست!

از قول جامعه مثل همه ضد روشنفکرها مدعی می شود که "جامعه تمایل به روشنفکر خارج از کشور ندارد"! خوب دقت کنید! مبارزات ضد روشنفکرانه اسماعیل هوشیار کشید به جداسازی جامعه با خارج نشینان!

گذشته از اینکه باز ما متوجه هستیم خود اسماعیل هوشیار هنوز در سوئیس پشت کامپیوتر نشسته، از او بپرسیم که روشنفکر ضد حکومتی واقعا جایگاهش کجاست؟ تا وسط توپخانه ننشیند اه است و منفور؟! این خاک ایران چه معجزی برای روشنفکری کرده جز عقب نگه داشتن ان از فرهنگ مدرن؟ مگر نه اینست که امواج نیم بند روشنفکری مدرن همواره از انها حاصل شده که سر از اون خاک توانسته اند بیرون بزنند؟ جز اینست که اسماعیل هوشیار بعد از بیرون زدن از زندان مجاهد و حکومت امریکا در عراق تازه در سوئیس دارد دنیا را می شناسد؟

اما نه! اسماعیل هوشیار بر وزن حکومتیان همواره ضد خارج نشینان است.در داخل یک خاصیتی هست خاک مقدس روشنفکری را می الاید و تیز می کند چایت را گذاشتی بیرون اونموقع می شوی  بدور از مردم! کی گفته؟ اسماعیل اقا!

از دید من بر عکس ، بدون سر کشیدن روسنفکری خواهان ازادی به بیرون ایران بدون درگیر شدن ذهنی روشنفکر ایرانی با فرهنگ جهانی ، روشنفکری مترقی و مردمی اساسا شانسی ندارد که نقش خود را ایقا کند.اتفاقا همان می شود که می بینیم! تاریخ بخش مترقی روشنفکری ایرانی تاریخ شاملوهاست که توانسنتند از تقدس خاک ایرانی بیرون بزنند و جهانی شوند.

روشنفکری برای درک مدرنیته نمی تواند در فضای دیکتاتور زده ایرانی حبس بشود و هر انکه درون مرز را حوزه مقدسی بکند با هر انگیزه بیشتر به کوتولگی روشنفکری ایران کمک می کند.

 

هفت: اسماعیل هوشیار و ناتوانی در درک اهمیت روشنفکری در سیاست و فرهنگ ایران:

اسماعیل هوشیار بعنوان یک روشنفکر ملی اسلامی که بند نافش را به مصدق السلطنه که هیچ به خود فرقه رجوی کاملا قطع نکرده و روشنفکر ستیزی ژنتیک گرایشات ایدئولوژیک فرقه ای را هم به یدک می کشد، اساسا درکی از اهمیت نقش روشنفکری ازادیخواه مدرن و برابری طلب ندارد.

بیش از 1100 مقاله او را در سایت ازادی بیان مطالعه کنید ، اگر توانستید از فحاشیها لیچارها و قاطی کردنهای معمول نوشته های او عبور کنید و باز حوصله داشتید از خود بپرسید این روشنفکر، روشنفکر ستیز بالاخره برنامه خودش چیست؟

بخوبی می بینید که چیزی نمی بینید! ایشان ما را فرا می خواند به دیدن واقعیتهای رو به جلو که البته منظورش دنبال کردن نظم کنونی جهانی است چون قدرت دست اینهاست! چون زمین سیاسی مال رجوی و پهلویست!

دشمنی او با کمونیزم و سوسیالیزم خواهی ژنتیک است. از سر حمایت از نظم جهانی است مثل فرمانده رجوی دنبال بانک جهانی است سرمایه داری راه حل اوست و لذا؟ بیش از این نمی گوید که راست سیاسی ساده تر بی پیرایه تر گفته.

روشنفکری ایران نقش بسیار مهمی در تحول اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران دارد که باید بازی کند.هرگز احزاب و سازمانها نمی توانند جای روشنفکری را بگیرند.

بجای برخوردهای قیقاجی ، لگد زدن به روشنفکری و لیچار گفتن بخشی از این روشنفکری تاریخساز باید شد.از دید من روشنفکری ازادیخواه و برابری طلب موتور محرکه هر تحول اجتماعی است. رهبران احزاب اپوزسیون همانقدر از این روشنفکری واهمه دارند که حاکمان! اهمیت روشنفکری مترقی در برخورد ازاد و نقادانه به همه افکار است و توسعه مناظره فکری و اجتماعی و معرفی دائم افکار نو و جهانی کردن فرهنگ عقب مانده و شرق زده و اسلام زده ایرانی منجمله اپوزسیونش از چپ تا راست!

 

هشت: اسماعیل هوشیار و قاطی کردن دوران یائسگی با وضعیت روشنفکری

بعد از شاهین نجفی که موضوع قاعدگی زن را چسباند به سیاست حالا نویت اسماعیل هوشیار است که نادنی خود و فرهنگ ضد زن خود را به رخ ما و روشنفکران دیگر بکشد!

کسی نیست بپرسد بالاخره مردهای ایرونی کی از سر زن دست برمی دارند و قد می کشند؟ چه ربطی دارد وضعیت روشنفکری در ایران به یائسگی زن؟ کی گفته که مرحله یائسگی زن مرحله بدیست یا ضعف است؟

کی قرار است اسماعیل هوشیار یا شاهین نجفی بالاخره یاد بگیرند افکار مالیخولیائی خودشان در مورد زن را به هر چه مخالفند نچسبانند؟

این را در اخز نوشتم اما اهمیت اخر ندارد.بخشیست از فرهنگی که باید روبیده شود و به سطل زباله انادخته شود.حتی اگر بعنوان تمثیل باشد زشت است بی معناست.توهین است به زنها.

 

منابع دیگر:

 

(1)یائسگی زودرس روشنفکران ایرانی!(اسماعیل هوشیار)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=73341

 

(2)تب تبلیغ برای فرقه مجاهد در استانه قیام بر علیه رژیم اسلامی و اسماعیل هوشیار(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=68686

(3) ناصر اصغری، “ضعفهای حزب کمونیست کارگری و رسالت ما”(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=72396

.

 
 
 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com