در حاشیه "روانشناسی مارکسیستی" خانم اناهیتا اردوان!

سعيد صالحى نيا
March 10, 2019

در حاشیه "روانشناسی مارکسیستی" خانم  اناهیتا اردوان!

salehinia@aol.com

مقدمه:

مقاله حیرت انگیز خانم اناهیتا اردوان (1) من را به یاد خاطرات قدیم انداخت! دوران جنگ سرد که کشاکش "کمونیزم بلوک شرقی با امپریالیزم غرب، به دعوای بین دو گرایش "مارکسیستی" و فرویدیستی در روانشناسی کشیده شده بود و دو طرف بدجوری هم را محکوم می کردند!

خانم اناهیتا اردوان در اون دوران زندگی می کند.احتمال نمی دهم ایشان بطور واقعی دستی در درمان بیماریهای روانی داشته باشد. بیشتر فکر می کنم حرفه ای حاشیه ای مثل مددکاری اجتماعی داشته باشد . طبیعتا بد نیست ایشان حرفه اش و تحصیلاتش مشخص باشد تا ما بدانیم واقعا این حرفهائی که ایشان زده از زبان یک ادم حرفه ای زده می شود یا اینکه مثل سایر "مارکسیستها" دستی از دور بر اتش وظیفه "مارکسیستی کردن" دنیا انگیزه ایشانست! و ما باید منتظر باشیم بالاخره عرصه های دیگر علم را هم ایشان مورد تجاوز انقلابی قرار دهد!

داستان اینست که خانم اناهیتا اردوان ادعاهای بزرگی کرده که تازگی هم ندارد و تکرار این ادعاها در قرن 21 بعد از تحولات شگرف علمی مثل رویت یک دایناسور زنده در خیابان باعث می شود که هر اهل فنی به حیرتی بیفتد که من دچارش شدم!

بله! تب داغ "روانشناسی مارکسیستی" مربوط به دوران دیگریست.الان دیگر اون دوران نیست."مارکسیزم" همانطور که در علوم اجتماعی نمی تواند ادعای سرزمین مستقلی بکند همانطور که فلسفیدن مارکسیستی مثل هر نوع فلسفیدنی دورانش را دارد به تفکر علمی می دهد ، طبیعتا عرصه روانشناسی و دانش عملکردی مغز دیگر دوران این هارت و پورتهای ایدئولوژیک را مدتهاست به پایان رسانده.منتهی ادمهائی هنوز در دوران قدیم زندگی می کنند درست مثل مذهبیونی که هنوز مدعی هستند دنیا عمرش 6 هزار سالست و مرغ یک پا دارد!

اجازه بدهید مثل همیشه از اینجا اغاز کنم که خانم اناهیتا چه فرمودند و بعد برسم به اینکه واقعیت چیست. ضمن اینکه این مقاله فقط روی سر تیترها متمرکز است و طبیعتا فضائی نیست که کلیت دانش غملکردی مغز ارائه شود(2)

 

(1)خانم اناهیتا اردوان چه فرمودند؟(1)

 

اول:

خانم اناهیتا در مقاله کشاف خود "اختلالات روانی و "روحی"(؟) را متصل کردند به طبقه کارگر و بعد همه را متصل کردند به "بیگانگی از کار" و دو دلیل بزرگ اوردند : اول حرف یک نفر جامعه شناس(؟) که مارکسیست است بنام فرگوسن و دوم دست نوشته های مارکس در سال 1844! باور بفرمائید! اینها دو منبع این خانمست ! قرار است با این دو منبع ایشان ادعاهای خودش را به کرسی بنشاند!

البته روان به کنار باید این وسط از خانم اناهیتا پرسید "روح" چند منست؟! ایا این روح را هم مارکس در دست نوشته هایش فرموده یا اینکه ایشان اصرار دارد به روان بچسباند!

اما!

دوم:

ایشان بعد از اغاز انقلابی بحثش ما را به یک "واقعیت مارکسیستی" مواجه می کند و می فرماید (1)

"... تئوری مبنی بر عدم توازن هرمونهای مغزی متصدی سازوکارهای پیامرسانی عصبی نظیر سروتونین و دوپامین برغم عدم حمایت  گسترده از سوی پژوهشگران و کارشناسان ماهر از سوی اکثریت مردم عادی بعنوان علتی منطقی و آکادمیک پذیرفته شده است"

خوب! ایا ادعای ایشان درست است؟ یعنی پزوهشگران و کارشناسان ماهر(؟) از تئوری هورمونهای مغزی در توضیح بیماریهای روانی حمایت نکردند و دوما مردم عادی ناگهان به فکرشان رسیده این تئوریها و بر عکس، این تئوریها را پذیرفته اند؟!

تصور بفرمائید! مردم عادی یک روز صبح بیدار شدند به فکرشان رسید که ترانسیمترهای معینی در بخشهای معینی در مغز دچار اختلال هستند و لذا بیماران روانی از اختلال عملکرد این ترانسمیترها در فضای سیناپسی رنج می برند و بیچاره پزوهشگران که شب و روز کارشان اینست که این مردم عادی را از این فکر خطرناک برهانند! اینست متد فکری خانم اناهیتا به زبان خودش!

 

سوم:

خانم اناهیتا مدعی هستند که ادمها یعنی طبقه کارگر و لذا همه اختلالات روانی کارگرها ناشی از اونیست که مارکس کشف کرده یعنی "از خود بیگانگی از کار"! خوب! من بعنوان فردی که هر روز با کارگرها و بیماریهایشان سرو گار دارم ندیدیم یکیشان بیاید این را بگوید! مثلا بگوید "اقا من اسکیزوفرنی دارم چون از کارم بیگانه شدم! یا دوقطبی دارم بخاطر بیگانگی از کار"!

شاید خانم اناهیتا ادعا کند که خود کارگران حالیشان نیست! خوب ایا کارگران الان چون جزو مردم عادی هستند اعلام می کنند که مشکلاتشان نورورسپوتورهاست؟ و من کارشناس نیمه ماهری هستم کارم باید این باشد که کارگرها را راضی کنم که خیر؟!

 

خلاصه نظرات خانم اناهیتا اردوان اینست که علم روانشناسی و دانش عملکردی قرن 21 را بی خیال! مردم عادی را هم که بی خیال! حرف اول و اخر همانست که مارکس در سال 1844 فرموده!

اما! ایا خود مارکس چنین ادعائی کرد؟ ایا او ادعای پایه گذاری علم روانشناسی داشت؟ اینجا نکته مهمی است! مارکسیست ما از خود مارکس بیشتر مارکسیست هست! ادعائی که مارکس نکرده ایشان می کند!

ما را یاد حجازی می اندازد که به خمینی گفت "بگو که خودت امام زمانی بگو!"

باور بفرمائید اینقدر نوشته خانم اناهیتا جوک است که دیگر لازم نمی بینم بیشتر بشکافمش! از قدیم گفته اند که اسب مرده را نباید لگد زد!

 

(2) علم دانش غملکردی مغز قرن 21 چه می گوید؟

علم خیلی وقتهاست که این تناقض ظاهری گرایش محیط و ژنتیک را پشت سر گذاشته.همینطور تاثیر نورورسپتورها در پیدایش و تداوم بیماریهای روانی پایه علم روانشناسی و روانپزشکی است.

دهه 80 میلادی نظریه چند بعدی بیوسایکوسوشیال فرمولبندی ایچاد و تداوم بیماریهای روانی را مثل سایر رشته های پزشکی پایه گذاری کرده و در همه دانشگاههای معتبر دنیا فرمولندی واحدی در توضیح و درمان بیماریهای روانی حاکمست.

به خلاف ادعای خانم آناهیتا هیچ ادم عاقلی در حرفه روانشناسی و روانپزشکی درکی یک سویه به مسئله ندارد و درکی چند بعدی و چند لایه ای تدریس و پراتیک می شود.

آیا بحران نظام سرمایه داری نقشی در توسعه بیماریهای روانی دارد؟ االبته که دارد اما نقش این بحران نقش محیطی است.چنانکه در همین بحران عمومی همه مردم دچار بیماری مزمن روانی نمی شوند و اقلیتی هستند که دچارند. اگر عامل محیطی تنها عامل بود باید همه مردم دنیا دچار بودند!

لذا توضیحاتی که یک عامل را عمده می کند برای همه موارد همواره نادرست هستند.اینست متد علمی قرن 21!

دانش عملکردی مغز مرتب رو به جلوست و نظریات جدیدی مرتب پرده از اسرار مغز برمی دارد.مغز انسان پیچیده ترین پدیده جهان شناخته شده ماست.طبیعتا درک نوروسیناپیتیک در قرن 20 بتدریج به درک شبکه نورونها ی همگرا تبدیل شده و نقش سلولهای گلیال در سازماندهی بیماریهای روانی در حال تحقیق است. نقش ژنتیک و اپی ژنتیک در تولید بیماریهای مزمن منجمله بیماریهای روانی در حال بررسی است و درهای بسیاری رو به دانش روانشناسی و روانپزشکی به کمک پژوهشگران رو به گشودنست.

بدون اینکه نقش محیط و عنصر یادگیری و تاثیر شگرف دوران کودکی فراموش شود ، نقش عوامل محیطی در تغییر ژنتیک انسانها (اپی ژنتیک) بیشتر روشن گردیده.

امروزه دیگر نمی شود بیماری پی تی اس تی یا سایر بیماریهای روانی را صرفا بخاطر فشارهای محیطی دانست چرا که اکثریت افراد دچار همان صدمات و فشارها دچار این بیماریها نمی شوند.این دلیلش اینست که استعدادی ذاتی و ژنتیک لازمست و زمینه دوران کودکی تا یک بیماری به مرحله بروز برسد و ادامه یابد!

ایا روانشناسی طبقه کارگر داریم؟ خیر! طبقه کارگر همه انسانیت نیست.درون طبقه سرمایه دار و طبقات میانی جامعه هم بیماریهای روانی به همان اندازه شایع است! تحقیقی در دنیا وجود ندارد که ثابت کند اعتیاد بیماریهای مزمن روانی فقط وجه طبقاتی دارند. داستان بسیار پیچیده تر است همانطور که نمی شود کسی ادعا کند که کارگرها بیشتر بیماری قند می گیرند یا فشار خون!

استرس ناشی از زندگی در جامعه طبقاتی همه گیر است و طبقات حاکم را هم درگیر می کند.لذا "روانشناسی طبقاتی" ضد درک همه شمول انسانگراست و فاقد پایه علمی!

 

خلاصه کنم:

 تلاشهای خانم اناهیتا اردوان از دید من تلاشهائی دیر هنگامست.دوران این "روانشناسی مارکسیستی" خیلی وقت است تمامست! در بلوک شوروی صدها هزار مخالف سیاسی را با همین مهملات به تیمارستان فرستادند و الانهم مارکسیستهای ایرونی مخالفینشان را "بیمار روانی" خطاب می کنند! ا

این مانده از کشتی غرق شده "روانشناسی مارکسیستی"، جوکی تاسفبار!

 

منابع بیشتر:

(1) اختلالات روحی – روانی بازتاب بیگانگی از کار (اناهیتا اردوان)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=72537

 

(2)مقالات پزشکی(سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C

 

 

.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com