ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت (١٣)

اقبال نظرگاهی
June 03, 2020

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت (١٣)

به بهانه جنایت پلیس نژاد پرست امریکا

همه دولتهای جهان ناسیونالیستند. چه دولتهای دموکرات غربی چه دولتهای اسلامی خاورمیانه و شمال افریقا و چه دولتهای چپ گرای کره و چین و کوبا و ونزوئلا همگی در ناسیونالیسم متفق اند. هیچ یک دولت غیر ناسیونالیست در دنیا نداریم. ناسیونالیست های هر کشور محدود به قلمرو جغرافیایی و مرزهای سیاسی خود هستند و خارج از آن مرزها دارای کمترین حق و حاکمیت و قدرتی نیستند (طبق قوانین خود ساخته بین المللی). و البته همیشه این قوانین خود ساخته را به بهانه "امنیت ملی" و یا در واقع مصلحت دولت حاکم زیر پا میگذارند. در مقابل اما نژاد پرستی بی مرز است. نژاد پرستان هیچ گونه مرز و محدوده ای برای دامنه نژاد پرستی خود قائل نیستند. طرف امریکایی است اما از ژاپنی و چینی و هندی و ترک و عرب و افریقایی متنفر است. طرف ایتالیایی است اما از روسی و صرب و آلمانی و ترک و یونانی و عرب متنفر است. طرف ترک است و از صرب و روسی و یونانی و آلمانی و عرب و کرد و ارمنی و گرجی متنفر است. طرف عرب است و خود را قوم برگزیده الله و طرف اسراییلی است و خود را قوم برگزیده یهوه میداند. نژاد پرستی جهانی و گسترده است.

ناسیونالیسم به نظر من نه محصول روشنگران عصر روشنگری و نه محصول شکست انقلاب فرانسه بلکه محصول پیروزی جنگ استقلال امریکا و ریشه در مالکیت خصوصی بر زمین در مستعمره نشینهای شرق امریکا دارد. لذا قدمت ناسیونالیسم فقط 250 سال است. در اواسط قرن(1750) 18 میلادی ناسیونالیسم هنوز ظهور نکرده بود و یا ابداع نشده بود. در مقابل اما نژاد پرستی قدمتی هزاران ساله دارد. رمیان (رومیان) باستان مردمان شمال آفریقا را به برده گی گرفتند و آنها را در حد اموال خود تضعیف کردند و مردمان شمال کوه های آلپ را بربر نامیدند تا با تمدن بودن خود را هر لحظه به آنان یادآور شوند. رمیان هیچکدام از مردمان همسایه خود را همتراز و همردیف خود نمی دانستند بلکه آنها را پایین تر و وحشی تر و بی فرهنگ میدانستند اما این فقط در ذهن و قوانین و رفتار رمیان نبود که غیر رمیان پایین تر بودند بلکه در اساس همه آن مردمان یا دشمن محسوب میشدند و باید کشته میشدند و یا باید در خدمت رم میبودند و یا در مالکیت رم و بخشی از اموال رمیان و این در مورد سایر تمدنهای قدیمی مانند مصر و ایران و چین و غیره هم صادق است. ایرانیان عرب ها و ترکهای بیابانگرد را بی تمدن و فرهنگ و وحشی می دیدند و خود را بسی فراتر و برتر میشمردند. چینیان هم همین نگاه را به مغولان در شمال و دیگر اقوام همسایه خود داشتند.

ریشه ناسیونالیسم سیاسی است یعنی بازتاب مالکیت در سیاست است. در مقابل ریشه نژاد پرستی طبقاتی است و به خود مالکیت و ثروت یک اقلیت کوچک درمقابله با نداری و فقر و فلاکت یک اکثریت است. پس آیا ریشه مشترک دارند؟ هم خیرهم آری. مالکیت بر زمین و ثروتهای منقول و غیرمنقول یک گروه کوچک از مردم و نداری و فقر یک اکثریت از مردم در تمدنهای باستانی اساس نژاد پرستی را گذاشت و در مراحل و مراکز مختلف تاریخی شکل و رنگ های متفاوتی بخود گرفت. از نوع لباس و کفش پا تا رنگ پوست و موی سر تا بزرگی و کوچکی اندام تا اندازه و حجم کله و سر. اما بعنوان مبدا و مبنای تفاوت نژادی باید گفت این ثروت و دارایی یک درصدیها و فلاکت و گرسنگی و کثیفی محل زندگی اکثریت مردم بود که استارت نژاد پرستی را زد. اقلیت صاحب زر و زور خود را جانشین خدا بر زمین و دیگران را در حد احشام میشمردند و این اساس جدایی اجتماعی و قانونی و سیاسی و همه جانبه بود که تاریخن به مدافعین این جدایی عنوان نژادپرست داده شده است. اما منشا و مبدا ناسیونالیسم قدرت دولتی و سیاسی است. ناسیونالیسم پلاتفرم سیاسی یک اقلیت یک درصدی است برای قانع و راضی کردن یک اکثریت عظیم از مردم و به تمکین و تسلیم کشیدن آنها و حتا فراتر ازاین به خدمت خود درآوردن آن اکثریت است. ناسیونالیسم به یک گروه از مردم با زبان مشترک و جغرافیای مشترک و سنن و مرسومات مشترک میچسبد و میگوید ما یک ملت هستیم و از سایر ملل جدا هستیم. نمی گوید بهتریم میگوید متفاوت هستیم. و با آوردن شواهدی چون زبان و فرهنگ و با کمک گرفتن از تاریخ و لاجرم با تحریف تاریخ و با نشانه کردن مرز و محدوده و لاجرم با بیرون کردن عده ای از مردمان بیگانه از مرزهای تاریخی و مجبورن با تاخت و تاز و جنگ برای باز پس گیری بخشهایی از این مرزهای تاریخی که سنتن وطن مادری نامیده میشود اما توسط فرهنگ مردسالار بیشتر وطن پدری خوانده میشود به خود شکل و شمایل کشوری میبخشد. برای کم نیآوردن در میان سایر ملل دست در جیب میکند و مفاخر ملی و افتخارات تاریخی خارج میکند و در نهایت یک اقلیت سوار بر اریکه قدرت سیاسی و ثروت اقتصادی بر یک اکثریت مفتخر به داشتن کشور و مرز و پرچم و فرهنگ و تاریخ حکم میرانند و سواری میگیرند.

از ترکیب ناسیونالیسم و دین و نژادگرایی فاشیسم خلق میشود. از میان حکومتهای فاشیستی جهان سه نمونه را میتوان مثال زد: حکومتهای هیتلر+ موسولینی و خمینی + صدام+ اردوغان  و نتانیاهو+ ترامپ. در هر سه این حکومتها سه وجه سیاست کثیف حضور دارند. اول ناسیونالیسم سیاست را کثیف کرد با پلاتفرم هدف وسیله را توجیه میکند + دوم دین سیاست را کثیف کرد با پلاتفرم گردن بزن در راه خدا تا به بهشت بروی و کشته شدگان اگر بی گناه باشند به بهشت و اگر گناه کار باشند به جهنم میروند و در هر دو حالت کشته شدنشان به از زنده بودنشان است و خداوند قومی را بر قومی دیگر ارجحیت داده و برگزیده است + و سوم نژاد پرستی سیاست را کثیف کرد با ایده حکومت از آن قدرتمندان است و ثروتمندان همانا با هوش ترین و بهترینها هستند و حکومت به قدرتمندان تعلق دارد. ماهی بزرگ ماهی کوچک را میخورد و این قانون طبیعت است. آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی و آپارتاید جنسی در ایران و آپارتاید طبقاتی در امریکا محصول مستقیم این سه وجه سیاست-کثیف هستند.

همه نژاد پرستان ناسیونالیست هم هستند اما بعضی از ناسیونالیستها نژاد پرست نیستند. بعنوان مثال یک شهروند متعلق به رنگین پوستان ناسیونالیست است اما به احتمال زیاد نژاد پرست نباشد در حالیکه همه آن نژاد پرستانی که خود را با هر ذهنیت و احساس و موقعیتی بهتر و برتر میدانند به احتمال زیاد ناسیونالیست هم هستند. علت این است که مردمان رنگین پوست نامیده شده (و لذا مورد تبعیض و تحقیر روزانه و اجحافات اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته) را سیاستمداران باید با یک تعلق مصنوعی و ابداعی و اختراعی بنام ملت با دیگر مردم و از جمله با نژاد پرستان متحد نگاه دارند. در این تلاش فریبکارانه سیاستمداران ایدئولوژی ناسیونالیسم را بخدمت میگیرند تا همه 333 میلیون مردم امریکا و از جمله رنگین پوستان به مقام شامخ و ذهنی و افتخار آمیز احساسی "ملت امریکا" نائل گردند. اینگونه است که بخشی از ماشین سرکوب در همه کشورهای جهان از میان قربانیان هستند که حتا به آن هم افتخار میکنند.

باری یک عدد رئیس جمهور فاشیست در راس یک دولت ناسیونالیست و با تعدا د زیادی پلیس و نظامی نژاد پرست بر جامعه بزرگ امریکا حکومت میکنند. دولت ناسیونالیست برای اقلیت ثروتمند و سفید بهشتی را مدیریت میکند و برای اکثریتی محروم و تحت تبعیض و کارکن رنگین پوست و بعضن سفید اردوگاهی را حاکم است. پلیس امریکا سگ پاسبان تربیت شده ای است که اتوماتیک فقیر را سیاه را مظلوم را به زمین خورده را مجرم میداند و وحشیانه مورد حمله قرار میدهد. در راس این قرارگاه خاتم جانیین شخص فاشیستی قرار دارد که همه سیاستهای کثیف را یک جا در خود حل کرده است: هم امریکای دو آتشه است هم مذهبی و خداباور دو آتشه است و هم خود را بهتر و برتر از همه میپندارد. در این قرارگاه جنایتکاران کشتن یک فرد فقط بجرم رنگ پوستش نه یک اتفاق و استثنا بلکه یک قائده سیاسی فاشیسم است.

نتیجه اینکه "زندگی همه مهم است" و این را فقط سوسیالیسم تضمین میکند. هیچ ایدئولوژی دیگری وجود ندارد که متضمن حق و آزادی و یکسانی همه آحاد بشر باشد. ناسیونالیسم نه فقط منشا فاشیسم است نه فقط همراه نژاد پرستی است نه فقط همکلاس ادیان است بلکه منحط ترین ایدئولوژی سیاسی است. فقط ناسیونالیسم است که توانسته چند میلیارد نفر را به کار برای یک درصدیها راضی و وادار نماید + که توانسته است از میان قربانیان حامیان زیادی را جلب و جذب کند + که توانسته است بشر را در اوهام و خیالات و احساست جعلی "ملت" گردهم آورد + که توانسته است آدم را در حد یک گوسفند تحقیر کند و مطیع نماید + روزانه شیرش را بگیرد و آخر سر هم او را بکشد و هنوز این گوسفند به همه نداشته هایش راضی و به همه اجبارات تمکین کند. اگر برای رهایی انسان در فلسفه لازم بود که خدا را بکشد در سیاست لازم است که ناسیونالیسم را دفن کند. بدون مرگ ناسیونالیسم انسان آزاد نمیگردد.

اقبال نظرگاهی

سوم ژوئن 2020


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com