ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت (١٢)

اقبال نظرگاهی
May 31, 2020

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت (١٢)

جنبش ناسیونالیستی کردستان (= جنبش خلق کرد) زیر نقاب "حق ملل در تعیین سرنوشت خود"

نکته اصلی در این نوشته نه فقط نشان کردن ایدئولوژی ناسیونالیستی بعنوان یک آلترناتیو انحرافی در جنبش حق طلبانه کردستان بلکه مهمتر به انحراف بردن مبارزات مردم در رسیدن به آزادیهای سیاسی و برابری اجتماعی توسط احزاب و سازمانهای ناسیونالیست است. این احزاب بجای آماده کردن فرد برای مبارزه برای حقوق فردی و اجتماعیش و رسیدن به پایه و مقام یک انسان آزاد و برابر چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی (کاری که فقط از عهده جنبش کمونیستی ساخته است)- جوانان را آماده "شهادت" در راه کردستان و سرزمین اشغالی و میهن پدری و افتخارات نظامی و در "انقلابی"ترین حالت در راه حق ملل در تعیین سرنوشت خود میکنند. در این مبارزه ناسیونالیستی نه فقط جوانان به هیچ حق و حقوقی نمی رسند و همه دستآوردها به آینده موکول میشود بلکه خود فرد را در مصاف با دشمن به "شرف شهادت" میرسانند و سپس به میعادگاه دشمن رفته و مشغول مذاکره و بده بستان و سازش سیاسی با حکومتهای مرکزی میشوند. در نتیجه مبارزات ناسیونالیستی نه فقط فرد مبارز به حق و حقوقی نمیرسد بلکه جامعه هم بی نصیب از هر نتیجه مثبتی در معضلات عدیده اش تنها به انتظار آینده نامعلوم میماند. و در صورت پیروزی مبارزات ناسیونالیستی ستمگر کهنه کار (فرضن صدام) جای خود را به ستمگر گرسنه (طالبانی و بارزانی) میدهد و مردم و جامعه از هر دو ستمگر به انواع مختلف متحمل لطمات و تلفات میشوند. اگرچه جنبش ناسیونالیستی در هر جامعه ای دارای احزاب و سازمانهای ویژه خود است اما همه این سازمانها دارای خصلتها و ویژگیهای مشابه بوده و مخصوصن به دستآوردهای معین و محدود قابل پیش بینی منتهی میشوند.

ناسیونالیسم چپ و چپ ناسیونالیست. این خط در جنبش ناسیونالیستی کردستان را کومه له با پرچم "حق ملل در تعیین سرنوشت خود" نمایندگی میکند. این دوستان خودشان را چپ و حتا کمونیست معرفی میکنند اما جدا از ادعا و تعلق خاطر شخصی - آمال و آرزوی اعتقادی در واقع با برافراشتن شعار "حق ملل در تعیین سرنوشت خود" زیر چتر ناسیونالیسم فعالیت میکنند و نتایج فعالیتهایشان منهای نیت سوسیالیستیشان در پروژه سیاسی ناسیونالیسم ملیتانت ادغم میشود و به پلاتفرم ناسیونالیستی تعلق دارد و به تقویت آلترناتیو ناسیونالیستی منتهی میشود. این گرایش با شکست تجربه شوروی بند نافش را از آلترناتیو کمونیستی قطع کرد و به هر درجه ممکن ازاصلاحات سوسیالیستی قانع گشت.

ناسیونالیسم اسلامی را هر دو بخش حزب دموکرات کردستان نمایندگی می کنند. حزب دموکرات کردستان که نماینده دیرینه و رسمی ناسیونالیسم در کردستان است از ابتدای تاسیس اسلام پناه بوده اما تحت تاثیر مستقیم حاکمیت اسلام سیاسی در ایران و در دو دهه اخیر رشد اسلام سیاسی در خاورمیانه کاملن به کمپ اسلام سیاسی نزدیک شده و امروز به هیچ وجه نمیشود احزاب دموکرات را حتا خواهان "دموکراسی" دانست. این گرایش با تشکیل حکومت کردی در کردستان عراق روزبروز جرئت دخالتگری و سازش و تسلیم به دولتهای منطقه و اسلام گرایی پیدا کرد.

ناسیونال – سوسیالیست مدعی سوسیال دموکراسی. چند گروه و دسته و تعداد ی منفرد جدا افتاده از دموکراتها و کومه ایها هم در آرزوی یک حرکت تازه هستند تا با تلفیقی از هم دموکراسی و هم سوسیالیسم راه رفته ای را تازه شروع کنند. این گرایش در حالی که شکست کمونیسم را پذیرفته است بدیل خود را با الگو برداری از حکومتهای اروپای شمالی دنبال میکند و غافل است که با شکست تجربه شوروی بدیل سوسیال دموکراسی هم گام به گام عقب نشینی کرده و دیگر نمیتواند یک الگوی سیاسی واقعی باشد. کمااینکه حزب دموکرات آن را بایگانی کرده است.

                      اسلام سیاسی زیر چتر ناسیونالیسم خبات – مکتب قرآن – و سلفی ها. این خط با طلوع ننگین جمهوری اسلامی ظهور کرد و با الهام از جریانات مختلف اسلام سیاسی نوع سنی و در شکاف کثیف کشمکشهای اسلام سیاسی شیعه علیه اسلام سیاسی سنی در کل خاورمیانه به رشد بادکنکی خود در شهرهای کردستان ایران و عراق پرداخت.

جریان التقاطی هم ناسیونالیست هم چپ و هم اسلامی( شتر گاو پلنگ) پکک و پژاک. پ ک ک و شعبه ایرانیش پژاک نماینده غلیظتر ناسیونالیسم در کردستانند. اینها به خوبی خصلیت نامتعین و سیال و فرصت طلب ناسیونالیسم را نمایندگی میکنند. این خط هر جا با مردم روبرو میشود خود را مدافع مردمان کارگر و زحمتکش و رنجدیده میخواند و سوسیالیسم و شورا را عرضه میکند. وقتی در مصاف دولتها و احزاب سیاسی ظاهر میشود به نماینده خلق کرد شیفت میکند و ناسیونالیست است. و هرگاه در ارتباط با جنبش اسلامی سیاسی قرار میگیرد به اسلام میگرود و نماینده خلق مسلمان کردستان میشود. اما منهای اینکه در رابطه با مردم چقدر صادق است و در روابط خارجیش چقدر دیپلماسی بکار میبرد این حزب و سازمان در فرهنگ اسلامی و در سیاست ناسیونالیست است و کارنامه 26 سال فعالیت پ ک ک نشان داده است که ناسیونالیست هفت رنگ و فرصت طلب را نمایندگی میکند. این خط سیاسی در ناسیونالیسم کردستان تا قبل از فروپاشی شوروی بر کارگران کردستان و سوسیالیسم خواهی خود تکیه داشت. سپس با فروپاشی بلوک شرق ناسیونالیسمش را غلیظ کرد و پروژه کشورسازی را بدست گرفت که در سال 1999 به اوج خود رسید و تا مقطع بهار عربی کمابیش ادامه داشت. در آخرین مرحله دگردیسی این جریان شاهد اسلام گرایی و اسلام پنهای این خط ناسیونالیستی بودیم که از مقطع شکست بهار عربی در سوریه شروع و تا همکاری با جمهوری اسلامی پیش رفته است.

به این ترتیب شاهد خطوط و احزاب و سازمانهای متفاوت درجنبش ناسیونالیستی کردستان هستیم. بعضی خود را انقلابی و بعضی خود را آماده تسلیم به حکومت اسلامی و بعضی دیگر همکار جمهوری اسلامی و دولت بغداد و ترکیه هستند. و بعضی دیگر آماده کار با دولتهای امریکا و اسراییل و عربستان منتظرند. علی رغم تفاوتهای سیاسی این احزاب و سازمانها - همه در ناسیونالیسم و بیگانگی با فرد انسان و منافع شهروندان کردستان و سرنوشت آزادیهای سیاسی و اجتماعی در کردستان مشترکند. کومه له که چپ ترین و انقلابی ترین آنها است در سه دهه گذشته گام به گام از راه حل سوسیالیستی دور شده و به پلاتفرم ناسیونالیستی نزدیک تر شده است و اکنون در حال پیوستن به آن است. کومه له در سال 2020 را شاید بشود سازمانی چپ تعریف کرد اما کمونیست بودنش یک دروغ سیاسی بیش نیست. کمونیسم یعنی تلاش اجتماعی برای برقراری سوسیالیسم و نه تلاش حزبی برای رسیدن به آمال ملی.

 آزادی را اگر فقط برای کرد بخواهی و آن را لایق ترک و لر و عرب و فارس و بلوچ ندانی نه تو آزادیخواهی و نه آن آزادی است کمااینکه آزادی را اگر به طبقه کارگر بدهی و سایر اقشار جامعه (صد البته منهای چند درصد حاکمین سیاسی و اقتصادی و لشکری و کشوری) را محروم کنی نه تو آزادی خواهی و نه اون آزادی است. لذا فقط سوسیالیسم است که می خواهد و همچنین میتواند آزادی را و نه فقط آزادی را بلکه برابری را نیز برای همه آحاد جامعه متحقق سازد. نکته من این است که اگر کسی خواهان آزادی برای همه باشد آنگاه سوسیالیست است و نه ناسیونالیست. و لذا جامعه برابر را برای همه می خواهد و نه "حق تعیین سرنوشت" را که چیزی جز طرح سیاسی جدا کردن جوامع از همدیگر به بهانه ستم ملی نیست. ستم ملی را فقط در یک جامعه سوسیالیستی می توان بطور کامل حل کرد. لذا اگر کسی واقعن خواهان حل مسئله ملی باشد سوسیالیست است نه ناسیونالیست.

البته و صد البته کومه له مدعی سوسیالیسم است و خواهان آن است اما بی باور و نا امید از تحقق آن است و فقط در آرزو و رویا به سوسیالیسم میل دارد. اما در عمل در صف جنبش ناسیونالیستی قرار دارد لذا تحلیل کومه له از اوضاع کردستان و خاورمیانه بالا دستی نیروهای ناسیونالیستی در کردستان و اسلامی در خاورمیانه است و خود را برای شراکت در حکومت کردی آماده کرده است. کومه له در حال بازی در دو نقش است: 1. اگر جنبش چپ دست بالا بود که چه خوب و ما (کومه له) خود را کمونیست خوانده و در آن شرکت داریم و سابقه ادعای کمونیستی هم داریم و 2. اگر ناسیونالیسم پیروز شد (چه در اتحاد با اسلام و چه ناسیونالیسم غیر دینی) آنگاه بعنوان جناح چپ وارد حکومت کردی شده و از منافع توده ها دفاع خواهیم کرد. بی باوری کومه له به تحقق سوسیالیسم در کوبیدن بر شعار قدیمی و منسوخ "حق ملل در تعیین سرنوشت خود" به روشنی آشکار است. کومه له شعار میدهد یا سوسیالیسم یا بربریت تا طبقه کارگر و جوانان اسیر دنیای نابرابر سرمایه داری را جذب خود کند اما وقتی نزدیک میشوی میبینی در عمل میگوید یا سوسیالیسم یا دولت ملی. اگر سوسیالیسم شد که چه بهتر اگر نشد دولت ملی خودمان را میسازیم. این نوع سوسیالیسم گری غیر کارگری را کمونیسم کارگری سه دهه پیش نشان کرد و زد پس مورد نفرین ناسیونالیستهای درون و بیرون کومه له قرار گرفت. برای کمونیسم کارگری سوسیالیسم نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت عینی و ممکن است. کمونیسم کارگری از زاویه منافع طبقه کارگر و اکثریت عظیم جامعه به ضرورت سوسیالیسم و امکان تحقق آن نگاه میکند و کومه له به سوسیالیسم بعنوان یک استرتژی آیا بشه آیا نشه مینگرد و خود را مخیر در انتخب دوم کرده است یعنی اگر سوسیالیسم نشد آپشن بعدیش دولت ملی است. علت تنفر و کینه کومه له ایها از کمونیسم کارگری این است که کمونیسم کارگری نه سی سال پیش و نه امروز با آپشن دوم نیست و مدعی است یا سوسیالیسم یا بربریت: یعنی اگر سوسیالیسم شکست بخورد چیزی جز بربریت سرمایه داری نخواهد آمد. این راه نیامدن کمونیسم کارگری با دولت ملی توسط ناسیونالیستهای درون و بیرون کومه له به شوونیسم ایرانی ترجمه شده است چون بی باوری خودشان به امکان عملی سوسیالیسم را و انتخاب دوم یعنی دولت ملی را به دیگر کمونیستها تعمیم میدهند. در نگاه این دوستان اگر کمونیست باشی و با دولت ملی کومه له مخالف باشی میشوی شوونیست. طبقه کارگر کردستان مجبور است این راه رفته کومه له که در کشورهای مختلف بارها بشکست انجامید را ببینند و وارد بازی یا سوسیالیسم یا دولت ملی کومه له نشوند. زیرا در دولت ملی طبقه کارگر هیچ چیز بدست نخواهد آورد و این را تاریخ 200 سال اخیر ناسیونالیسم اثبات کرده است. در حالیکه برای کومه له "حق تعیین سرنوشت" تشکیل دولت ملی معنی میدهد -برای کمونیسم کارگری شوراها چه با پیروزی سوسیالیسم و چه بدون پیروزی سوسیالیسم "حق" مردم است "در تعیین سرنوشت خود" و نه دولت ملی زیرا دولت ملی دولت طبقه حاکمه است و کمونیسم جنبش طبقات محروم جامعه است.

اما ناسیونالیستهای چپ و یا با ارفاق چپ های ناسیونالیست در کومه له ناچارند اول مخالفت با طرح ناسیونالیستی "حق ملل در تعیین سرنوشت خود" را مخالفت با حق جدایی جلوه دهند. و دوم این مخالفت را دفاع از تمامیت ارضی و عظمت طلبی بنامند و در نتیجه مخالفین "حق ملل" را شوونیست بنامند. اما ایران را کثیرالمله نامیدن توسط کومه له مهر اثبات ناسیونالیست بودن کومه له است. کومه له در حالی از موقعیت افول یافته سوسیالیسم در جهان و آماده نبودن شرایط ذهنی و عینی سوسیالیسم در ایران سخن میگوید که در همان حال همه شرایط را برای جدایی و تشکیل کشور مستقل را مهیا میبیند و این چیزی جز اثبات ناسیونالیست بودن کومه له ایها نیست1. منهای اینکه این دوستان در "حق ملل" چقدر سوسیالیسم کشف میکنند اما این طرح ناسیونالیستی است و تکرار یک تاریخ شکست خورده است.

مدعیند سوسیالیسم خوبه اما سوسیالیسم برای کردستان. متذکر میشوند نباید به سوسیالیستهای مرکز گرا اعتماد کرد چون هدفشان حفظ تمامیت ارضی است. صراحتن میگویند استقلال حق ماست. و به این ترتیب سیاست ناسیونالیستی غالب بر سوسیالیسم طلبی خود را افشا میکنند. این سوسیالیستهای دروغین مدعیند که تا جدایی اتفاق نیفتد دزدی و غارت ادامه دارد و بلاخره اینکه کردستان متعلق به ملت کرد است2 .

اینها نظرات با پرنسیپترینهایشان است. اگرنه تعداد کسانی که کارشان تهمت و اتهام و شانتاژ است بسی بیشتر است.3

ناسیونالیسم یک معضل و یک عقبگرد و یک فاجعه سیاسی - قالب کردن یک شگرد سیاسی بعنوان یک راه حل است. ناسیونالیسم چیزی جز کلاهبرداری سیاسی نیست. طرف میخواهد خودش بقدرت سیاسی و امکانات مالی برسد نگاه میکند میبیند ستم ملی وجود دارد. از این ستم ملی استفاده میکند تا خودش بهدفش برسد. گیرم که وطن پرستی و قهرمان بازی و عرق ملی و غیرت اخلاقی باعث شود که خود تا سرحد مرگ پیش برود. این وسط چه بمردم میرسد ممکن است تغییرات اندکی صورت بگیرد مثلن خود کم بینی و ممنوعیتهای فرهنگی رفع شود ممکن است اعتماد بنفس فردی و اجتماعی بالا رود و شهرسازی رونق بگیرد. اینها هست اما چیزی که مردم به آن نمی رسند آزادیهای سیاسی و برابریهای اجتماعی و حقوق فردی و شهروندی است. این حقوق اجتماعی دیگر مغایر با حکومت ناسیونالیستی و "حق ملل" است و فقط در پلاتفرم سوسیالیستی متحقق میشود. حال فرد و حزب و سازمان سوسیالیستی که خود به پلاتفرم ناسیونالیستی راضی و یا مجبورشده است دیگر نمی تواند آن دورنمای سوسیالیستی را متحقق سازد چون با پذیرش آلترناتیو ناسیونالیستی تمام اسم و گذشته و نیروی خود را زیر آن آلترناتیو هزینه میکند چه با میل و رغبت باشد چه با اجبار و وادار. کومه له به این وضعیت رسیده است.

حق ملل در تعیین سرنوشت خود در بهترین حالت ممکن است بتواند به رفع ستم ملی منجر شود کمااینکه در اقلیم کردستان ستم ملی رفع شده است. اما این حق کذایی ملل نه پاسخی است به ستم بر زنان و نه ستم بر اقلیتهای سیاسی و اجتماعی و مذهبی. نه درد جوانان را حل میکند و نه معضل فرهنگی را نه خواستار قوانین مدرن و امروزی است و نه خواهان رفع ستم طبقاتی. کمااینکه در اقلیم کردستان هیچکدام از این ستم ها و معضل های اجتماعی حل نشده است. پس حق ملل فقط یک ماسک است تا ناسیونالیستها با آن خود را سوسیالیست معرفی کنند و بنمایندگی از جامعه که ملتش نام نهاده اند میل جامعه به ستم گریزی و ظلم ستیزی را به کیسه سیاسی خود بریزند. اگر کمونیسم در ایران و در کردستان نفوذ دارد و اجتماعی است که هست پس چرا نباید همزمان خواهان حل همه ستمها بود و نه فقط ستم ملی؟ چرا نباید همزمان برای تغییرات بنیادین اجتماعی گام برداشت و فقط به رنگ و لعاب کاری دیوارهای کثیف وضع موجود اکتفا کرد؟ در نتیجه بسیار مهم است که حزب و سازمانی که خود را کمونیست مینامد نیروهایش را سازمان و آموزش دهد برای تمام سوسیالیسم برای خود سوسیالیسم برای فقط سوسیالیسم و در این مبارزه قبل از هر کس خود فرد مبارز باید از همه قید و بندهای دنیای کهن رها شود و به مرتبه انسان برسد و سپس برای ایجاد یک جامعه انسانی بجنگد. آیا کومه له در این مسیر است و یا در بند و بست با سازمانها و احزاب ناسیونالیست برای شریک شدن در پارلمان آنها؟

آیا کومه له بدلیل حضورش در اقلیم کردستان مجبور است به تملق جلال طلالبانی و به کرنش برای حکومت پرو جمهوری اسلامی سلیمانیه بپردازد – و یا بدلیل نا امیدی به آلترناتیو سوسیالیستی به آلترناتیو ناسیونالیستی پیوسته است؟ علی رغم وجود شواهدی در تایید حالت اول اما کومه له در بزنگاه های متعددی نشان داده است که در حالت دوم بسر میبرد. بعنوان مثال پیام کمیته مرکزی کومه له بمناسبت فوت جلال طالبانی میتوانست بر وجوه غیر سیاسی متمرکز شود تا حضور خود را در قلمرو سلیمانیه بخطر نیندازد اما در این پیام طالبانی "رهبر خستگی ناپذیر مبارزه حق طلبانه ملت کرد" عنوان میگیرد. آیا خود کومه له به همین مبارزه حق طلبانه تعلق ندارد؟ دارد. و آن مبارزه حق طلبانه ناسیونالیستی برای رفع ستم ملی است و ربطی چندانی به اکثریت مردم جامعه کردستان ندارد و شاهد مدعا وضعیت زندگی اجتماعی مردم در اقلیم کردستان است.

 

  1. Shahoo Abbasi
  2. Farhad Mohamadi
  3. Aram Gorgin

اقبال نظرگاهی

31 می 2020


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com