تحلیل ""ستاندارد"" کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست از انقلاب ٥٧

فرهاد جوانمردی
February 17, 2020

تحلیل ""ستاندارد"" کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست از انقلاب ٥٧

آیا مسله "انقلاب ٥٧" از بنیاد یک طرح امپریالیستی بودویا غربیها دست آوردهای انقلاب ٥٧ رابه تاراج بردند؟ دراین نوشته کوتاه به مقاله ای میپردازم بانام ""چگونه امپریالیستها راه به قدرت رسیدن خمینی را هموار کردند؟"" که درسایت "کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست چاپ شده است.منظورمن ازبکارگیری "" ستاندارد"" تکرار همان سبک "سانسور" شده اززبان نمایندگان بورژوازی ومیدیای داخلی و خارجی آنان است. البته بغیرازنوشته مذکور، چند مقاله دیگر درهمین رابطه درسایت کومه له مشاهده میشود که محتوا و مزمونی همرنگ دارند :چند جمله ازمقاله موردنظر.  گویا خصلت نمائی کردن انقلاب ۱۳۵۷به عنوان “انقلاب اسلامی”،یک جعل تاریخی است، گویا  در ماه های پائیز همان سال (٥٧)ناتوانی رژیم شاه در کنترل اوضاع برای دولت آمریکا و هم پیمانان آن اشکار شده بود. گویا کنفرانس گوادلوپ سرنوشت شاه را رقم زد. در آخرین جمله سوممین مقاله درهمین رابطه مینویسد،چرا توانستند انقلاب را شکست دهند؟(منظورش اسلامیهاست) جواب میدهد،  این چنین خلاصه کنیم: زیرا رژیم اسلامی توان مادی و سازمانی واقعی برای به شکست کشاندن انقلاب را کسب کرده بود و با بی رحمی غیرقابل تصوری، آن را به کار گرفت.

قبل از اینکه سخنانم را آغازکنم ، من نیز میپرسم: آیا خیل وسیع نیروی مادی از انسانهای که ماشین سرکوب ونیروهای بیرحم رژیم اسلامی را تشکیل میدادند  وهنوز هم تشکیل میدهند چه کسانی بودند بجز شهروندان درجه یک ایران ؟ ماکمونیستها موظف نیستیم حقایق ملموس جامعه را وارونه جلوه دهیم تا کم تاثیری سیاستهایمان درجامعه را لاپوشانی بکنیم.

پیش پرده ریشه صفوی انقلاب57!

باگذشت ٤٠ سال وروشن بودن زوایای ابعاد آن "جابجایی" که بعقیده من یک انقلاب ناسالم بود(تعویض محمدرضا شاه با خمینی) کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست میخواهد به مردم بگوید که شما انقلاب کردید و خمینی و غربیها آنرا تصاحب کردند؟ میخواهد بگوید مردم این شما نبودید با فراخوان خمینی بعنوان ارتش "گیج" بیست میلیونی خیابانها ومساجد راپرمیکردید وبه بازوی مسلح خمینی تبدیل میشدید ؟ میخواهد به مرمی که ازسالها پیش خواب خمینی رادر صحنه ماه میدیدند تا از کربلای فرانسه به ایران باز گردد وبهشیت موعود را برپاکند بگوید که شما انقلاب کردید وآمریکا واروپائیان آنرا از بنیاد طراحی نکردند؟  این شیوه تشریح انقلاب درایران همان سبک "ستاندارد" شناخته شده بورژوازی، چپ سنتی وپسا سنتی است که به اصتلاح، خودرا طرفدارکاررگران، تدارک وتحویل خمینی به ایران را "انقلاب کارگران" نام نهادند. آنها بدون اطلاع کارگران به آن پسوندهای" پرولتاریایی" حیرت انگیز چسباندند وهمینطوربه جامعه قول واژگونی نظام تازه وارد را دادند که بخشی از سنتهای ناگسستنی آن جامعه آخوندزده وتشیع زده بود. چپ سنتی وچپ مدرنیزه شده با امید امروز برو فردا بیا وما حکومت ضدبشری را سرنگون خواهیم کرد،بمدت چهل سال بمردم دروغ گفتند. امما اینکه آیا این یک "" انقلاب اسلامی بود ویاپرولتاریای جواب آن در نیم دهه اول سال "٦٠"  کاملا مشخص بود. درواقع انقلاب هرقشر وقبیله ای بود بجزطبقه کارگر وزحمتکشان جامعه. چرا؟ چون جامعه کارگری بدلیل پراکندگی ناشی از مرض اجتماعی شهروندی، سایه ستم ملی برحقوق اجتماعی وسیاسی نابرابر، هیچگاه همچو یک طبقه یکسان، همدرد ومتشکل محسوب نشده است.. بخشی از کارگران زمانی به خیابان آمدند که نزدیک یکسال از بستن کارخانه ها، مدارس،وامورات دولتی ونظامی واقتصادی گذشته بود. تمام جامعه درحالت بلاتکلیفی بسر میبرد. درواقع ""فضای سیاسی آزاد که از آن نامبرده"" میشود در این فاصله زمانیی، یعنی بی صاحبی جامعه بود که از آن بعنوان شاهکار انقلاب یاد میشود.

 درآن شکی" نیست که بنا بربافت اجتماعی ایران، فرهنگ وسنن وبازبودن دست شیعیان، زمینه ها وتاثیرات مذهب آنان حتی در درون کاخهای محمد رضا پهلوی، مجلس شورای ملی، قانون اساسی دهه دهه ٢٠، پدیده یک انقلاب اسلامی که ازروابط دیپلوماتیک ورایزنیهای سیاسی وسیعی باپشتوانه توده های وسیع مرم شیعه وآخوندها درامامزاده ومساجد وحسینیه ها بعنوان رهبران سنتی وتاریخی ایران از دوران "صفویه" تاکنون وهمچنین ""علایق امپریالیستها به آنان بعنوان نمایندگان روحی واخلاقی مردم ایران"" از آن برخوردار بود، به واقعیات نزدیکتر است. بنابر گفته ها و اسناد تاریخی، آن به اصلاح "انقلاب" ریشه اسلامی و صفوی داشت.

چپ شیعه

اما "چپ  سنتی ایرانی ومنتقدین بریده از اردوگاه آنان" که جایگاهی در دیپلوماسی سیاسی نداشته واصلا شعور وتوانایی سازماندهی اجتماعی در دوران بحران سیااسی وبیصاحبی رانداشتند، گروه راست آن جریان بزودی به خمینی بعنوان یک الگوی ضد امپریالیست آنان که دستاورد فرهنگ تشیع ایرانی بکمک امپریالیستها بود، روی آوردند. یادمان باشدکه این روی آوری  صرفه ن بدلیل "متوهم بودن انان" در سالهای هیجان انگیز اول" انقلاب مذبور" به خمینی نبود، بکله دلیل ازرابطه تنگاتنگ فرهنگی، خانوادگی وتاریخی چپ ایرانی ورهبران حزب توده باجامعه نسل اندرنسل آخوندی ایران بود. توده ایها وچپ ایرانی دروطنپرستی مذهبیون شیعه وهمینطور آخوندها از منظر چپ ایرانی بعنوان منشا ملی مذهبی ناسیونال سوسیالیسم ایرانی وحفظ تمامیت ارزی از لحاظ سیاسی وایدئولوژیک باهم مشکلی نداشتند. با دوباره خوااانی تاریخ آن بخش ازچپ ایرانی که بزودی در"کومه له" درکردستان خودرابازبینی وتوسط کومه له ایجاد نیرو وسالها برای طبقه کارگر داستانسرایی کرد، پس از کلنجاربا خود وطرح ایده های کارگری، کمونیستی، انقلابی وهیاهو، بلاخره از لحاظ عملی وروحی به همان جریان فکری ماقبل خود پیوست ومحو شد. بنابر این، خط دهنده  ناسیونالیسم ایرانی ، چپ باشد یا راست، مذهبی ویا افراطی، زیاد مهم نیست، بلکه  طبق الگوهای ناسیونالیسم فارس، وطن پرست ، تمام ارزی و بطور مقطعی بخشی از جامعه را در شرایط بحران سیاسی وتجزیه هدایت ومنحرف کند مورد قبول آنان است.

جامعه تشنه حاکمیت تشیع!

درمقاله سایت کومه له، اشاره ای به نقش اجتماعی مردم درتقویت فرهنگی" انقلاب خمینی" که همانا سیاه جامگان حسین وقمه زنهای لشکریان ابوذر، مهدی ومجریان خیابانی فرهنگ زن ستیزی مدل شیعی وآرزوکنندگان "ایران بهشت" درکوچه بازار، محله، مسجد، محیط کار، خانوده وشهر وروستا با صدها هزار نیروی نظامی و اطلاحاتی که همان جامعه میلیونی ایرانی است ،اشاره ای نشده است. حتتا در مقاله های مربوط به انقلاب ٥٧ نیز همینطورنمیفرمایند که اگر ""آن انقلاب سیاسی و اجتماعی وکارگری بود ومهم""، این لشکریان کجایی اند؟. همچنین اشاره ای نشده است که اگر همه بدیها زیر سر امپریالیستها بود وچنین زمینه های قرونوستایی درجامعه ایران موجود نبود، چگونه شد که در عرض کمتر از چند ماه اسلامزدگی مثل قارچ کوچه خیابان، مدرسه وکارگاه وکارخانه را دربرگرفت ؟ برای نمونه اگرخمینی یک شخص بود وباکمک مجموعه ای آخوند سعی در تصاحب انقلاب مذکورد را داشت، همان مردم ،که به امید شهادت وکشتار کففار سینه بیگناه مردم کردستانرا میدریدند، به زنان ارمنی اسید میپاشیدند، گله های هزار نفری از شهرو روستا بعنوان سربازان نهی از منکر وبا صفوف انبوه خود به نخبگان سازمانیافته تروریسم دولتی وحفاظت ازحاکمیت جهل وعقبماندگی ذهنی میپیوستند، از کجا آمدند؟. آنانر هم امپریالیسم فرستاد؟ آنها ناآگاهانه به چنین عملی روی نیاورده بودند، فریب نخورده بودند، به آنان فشارایدئولوژیک و شستشوی مغذی داده نشده بود بلکه آنها مردم اصیل آن کشور وشهروندان درجه یک ایران بودند وبسیار آگاهانه برای حفظ حاکمیت مذهبی شیعه که جامعه مللی مذهبی ایران شیعه را نمایندگی میکردبه این جلادی و کشتار روی آورده بودند .این "" ملت ایران"" هنوزهم ٤٠ سال پس از آن با صفوف میلیونی به بدرقه دست قاسم سلیمانی میروندوبا افتخار زیر دست وپا هم له میشوند.

توضیح تفکیکها.

البته در آنچیز که سایت کومه له بیان میکند هیچ شکی نیست که این اتفاقات افتاده است. اما این همه ماجرا نیست. درست نیست اگر استراتیژی درازمدت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی کشورهای غرب در قبال خاورمیانه و ایران رابه فاصله زمانی کوتاهی قبل از سالهای ٥٧خلاصه و تصویر کرد بلکه استراتیژی غرب بسیار حسابشده بوده وهنوزهم بر همان مبنا است. بنابر این همانگونه که در بحث من روشن است، مقالات مذکوردر سایت کومه له، به نقش اصلی مردم در"انقلاب مربوطه" وتضمین سوخت درونی آن تاکنون اشاره ای نکرده است. دوم اینکه به نقش تاریخی مذهب شیعه وایجاد زمینه های تاریخی فرهنگی وسیاسی آن در٤٠٠ سال گذشته در حاکمیت ملی مذهبی وذوب کردن ملل ایرانی درخدمت اهداف خود اشاره ای نکرده است. نقش امپریالیستها را در جنگ سرد وماههای قبل ازانقلاب "به اصلاح ٥٧" خلاصه میکند. به همبستگی فکری ناسیونال شوینیسم فارس ومذهب شیعه همچون پایه های ایدئولوژیک انقلابی وتاریخی این جریان توجه ندارد. انقلاب به اصلاح٥٧ را درذهن خودسوسیالیستی میشماردکه باحقایق ورویدادهای اجتماعی وتاریخ وفرهنگ ایرانی کاملا درتضاد است. درحالیکه خود میگوید که پس از کنفرانس گوادلوپ خمینی بعنوان آلترناتیو مطرح میشود. مقالات مذبوردرسایت کومه له طبق روال عادی و سانسور بین المللی به مردم ایران، ازتاریخ ایران ، نقش مردم ونقش امپریالیستها درانقلاب ایران به آنان دروغ میگوید. به مردم آنچه که نبودند را میدهد ودر یک کلام ازبرشمردن ضعفها وعقبماندگیهای اجتماعی، سیاسی، فکری،فرهنگی وتاریخی ایرانیان که به خوره خلقهای ساکن ایران تبدیل شده اند، توجه اخلاقی نمیکند.

مسله جنگهای جهانی ومطرح سدن انقلاب شیعیان!

اما جهت بازیابی ارتباط استراتیژی غرب در خصوص ایران باید تحولات جنگ سرد وهمچنین چند دهه قبل از کودتای ٢٨ مرداد در جهت تحمیل دوباره شاه به جامعه ایران برای سرکوب اندیشه ها"" دربعد داخلی"" که توسط جنبش مشروطه شکل گرفته بودو میرفت که جامعه ایران را به کشوری آزاد، دمکراتیک نامتمرکز تبدیل بکند، متصل ومورد ارزیابی قرارداد. هرچند که رژیم آخوندها درسالهای اخیربه کررات از جنبش مشروطه جانبداری کرده اند اما مصدق در واقع به همان میزان که برای قدرت سیاسی شاه خطرناک بود، برای آخوندها وبه حاشیه راندن آخوندها توسط قانون خطرناک بود.همانگونه که تاریخ بازگو میکند، بسیاری از مهره های مساجد وحسینیه در شوراندن مردم علیهه مصدق وایجاد فضای باز سیاسی، رای به حاکمیت مطلقه وهمکاری با سفارتخانه های خارجی علیهه مصدق نقش ایفا کردند. مسله بی کفایتی شاه برای غربیها این نبود "که بقول سایت کومه له" او نمیتواند جنبشهای اجتماعی علیهه خودرا کنترل بکند. بنابراین غربیها تصمیم گرفتند درکنفرانس گوادلوپ فاتحه شاه را خوانده و ازخمینی پشتیبانی بکنند  وگویا ازآن هنگام دستاوردهای"آن انقلاب" درآن سرزمین عجایب را به تاراج بردند.

طرح غربیها دردوران جنگ سرد بهای گزافی بود که مردم بدلیل ناآگاهی و عقبماندگیهای سیاسی فرهنگی و اجتماعی میبایست پیپرداختند. پس ازکودتای ٢٨ مرداد، رفتن شاه بصورت خودکاردر دو ونیم دهه آینده برنامه ریزی شده بود. بنابر این نه اینکه در کنفرانس گودالوپ، بلکه از اواسط سالهای ١٩٦٠غربیها آلترناتیو دلخواه خودرا قبل از تبعید خمینی از بورسای ترکیه به نجف وفرانسه یافته بودند.  اما اگر شاه طرح مصدق را قبول میکرد شاید هنوز هم شاه میبود. اما مسله ایکه به اختلافات جبهه ملی باحکومت پهلوی مربوط میشد وناسیونالیسم ملی مذهبی ایران آنراصرفه ن"درسیاست ملی کردن نفت" خلاصه وتحریف میکند، دور از حقیقت است. چون اختلاف مصدق تنها با شاه نبود بلکه باپدر شاه هم مخالفت سرسختانه داشت و مصدق سالها توسط رضا شاه تبعید بود.پس از جنگ جهانی دوم و تبعید ومرگ رضاشاه توسط متفقین، مصدق دوباره برگشت وبه رهبری جبهه ملی انتخاب شد. سیاست مشروطه سلطنتی در سال ١٩٠١ در مجلس ایران تصویب شده بود اما شاهان ایران وجناع ملی مذهبی آن(جامعه آخوندی) توان تحمل آن گشایش رانداشتند بنابراین بدلیل امضای آن توافقنامه توسط ناصرالدین شاه به قتل او می انجامد. دستور مرگ ناصرالدین شاه توسط سید جمال الدین اسد آبادی که (ساکن استانبول بوده)صادر واو توسط میرزا رضا کرمانی(یک مجتهد شیعه) (همه اینها ازمجتهدان سلسله دینی شیعه بودند)، ترور میشود. پس از گماردن محمد رضاشاه درگیریها با شاه جدید از نو آغازمیشود.بنابر این یک نزاع سیاسی وایدئولوژیک ٣قطبی در میان ٣جناح دیکتاتوری، مذهبی ومردمی جریان داشته ریشه است. مذهبیون شیعه عوامل اصلی در ترمز وخرابکاری سیستماتیک درتاریخ سیاسی اجتماعی ایران بوده اند.

برای نمونه ! درجنگ جهانی اول درحالیکه مجلس وحکومت ایران تعطیل و روسها، انگلیسیها وعثمانیها وآلمانیها کنتل ایران را دردست داشتند، یک اعتلاف وپیمان مخفیانه حکومت مرکزی ایران با انور پاشا عثمانی وآلمان، موجب شد که یک گروه باسرکردگی ڕضا قلی نظام مافی که یک نظامی بانفوذ دربار بودکه بعد از ماموریت درکردستان به والی خراسان برگذیده شد ویک آخوند شیعه بنام سید محمد طباطبایی که نماینده مجلس بودوچند نفرهمراه به" صحنه" در کرمانشاه آمدند وبرای خود نام "حکومت درتبعید" برگذیدند. آنان دراصل فرستادگان قاجاریه به نمایندگی جناح های ملی مذهبی بودند که هدفشان منحرف کردن جنبشهای "کوردی" بود. برنامه شان اینبود که با به جنگ واداشتن کوردها علیهه روسها و انگلیسی ها در اوج تقصیم امپراتوری عثمانی و تشکیل عراق و سوریه ازیک کردستان مستقل جلوگیری بکنند.این گره با به میان کشیدن اسلام، ایران، سرزمین اجدادی، کردها را از خرم آباد تا کرمانشاه، سنندج تامناطق شمالی کردستان ایران وکردستان عراق به جنگ اسلام علیهه کفر(جنگ کردها بنفع ترکها و آلمانها) علیهه روسها و انگلیسیها(بریتانیا) کشاندند. بااینکه کردها امکان تسلیح ٣برابر کل نیروی نظامی ایران را داشتند، نتوانستند به شکرد آخوندها که نقش مرکزیت درسیاستهای ملی مذهبی ایران را بازی میکردند پی ببرند وبه هیچ حقوقی نرسیدند. درجنگ جهانی دوم نیز بدلیل شرکت کوردها درجنگ علیهه روسها در جنگ اول ، استالین کوردهارا مسلح کرد، به استقلال درجمهوری مهاباد فراخواند وبرای محمدرضاشاه تنهاگذشت که آنانرا نابود کند.

 اشاه ایران پس از شکست مصدق باسیاست ساده لوحانه وبدون استراتیژی هوشیار،به مدرنیزه کردن جامعه ایران توجه داشت که متکی باشد برضدیت سنتی با بریتانیا. درحالیکه ٤٠درصد ازسهمیه استخراج نفت ایران طبق پیمان کنسرسیوم مال بریتانیا بود. شاه میخواست ارتشی مدرن،سیستم حفاظتی وامنیتی فوق سرری داشته باشد که فقط او درراس آن باشد درحالیکه ژنرالهای آمریکایی دارای نفوذ بیشتری بودند. شاه تصور داشت ناسیونالیسم فارس برادر بیدفاع اوست ومذهب تشیع را میتواند بدون توجه به وسعت اجتماعی ،فرهنگی وتاریخی آن به امری حاشیه ای تبدیل میکند، درحالیکه مجتهدان شیعه رئسای مجلس ودارای نفوذ سیاسی و اجتماعی بودند. نفوذ آخوندها بعنوان پایه های اصیل سنت و فرهنگ شیعی قرنها قامت دارد. بطور خلاصه، شاه نمیخواست درهیچ جنگی بنفع امپریالیستها اقدام بکند. غربیها نیز به بلوک نمایشی سلطنتی شاه ایران دریک قدمی شوروی که منافع ایدئولوژیک آنانرا نمایندگی نکند نیازی نداشتند. از سوی دیگر "" مسله مدرنیزه کردن فکری جامعه و دمکراسی "" در دکترین غربیها برای هیچکدام ازکشورهای خاورمیانه هیچ جایگاهی ندارد. بنابراین جامعه ایران بسوی گشایش ٢ ترمز داشت. یکی جامعه آخوندی باپشتیبانی اقشار وسیع عقبمانده بدنبال یک حکومت کاملا اسلامی بود ودومی کشورهای خارجی که منافع سیاسی ایدئولوژیک واقتخادی مشترک داشتند. پس از کودتای ٢٨ مرداد١٣٣٢ برابر با١٩ آوگوست ١٩٥٣همراهی غربیها دربرگرداندن شاه به ایران، آمریکا، فرانسه، بریتانیا وهلند شاه ایران را با یک قرارد نفتی بمدت ٢٥ سال راضی کردند تا به اوضاع خود موقتا سروسامان بدهد. این قرارداد کنسرسیوم نام نهاده شد ویکسال پس ازکودتا یعنی در سال ١٩٥٤ به امضا رسید که سهم خالص ایران حدود ٢٠ درصد بود. جالب اینجاستکه پس ازپایان زمان آن بمدت ٢٥ سال فروش نفت متوقف شد. ازسال ١٩٧٩ که مصادف بود با انقلاب شیعیان اسلامی تاریخ مصرف شاه نیز برای غربیهاتمام شده اعلام شده بود که حاضر نشدند اورا حتتا بعنوان پناهنده سیاسی بپذیرند. که درفورمول ریاضی آن ١٩٥٤+ ٢٥ = انقلاب ١٩٧٩ وگماردن خمینی بعنوان نماینده تام الاختیارمذهبی غرب در ایران طبق برنامه واستراتیژی آنان.  

دردهه ٧٠م مخالفتهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی درآن حد نبودند که به انقلاب بینجامد. بلکه مشکل اساسی این بود که کشورهای خارجی از ساپورت حکومت پهلوی دست کشیده بودند. شکاف وعدم ساپورت حکومت محمد رضا شاه از سوی غرب برای بار اول در جشن ٢٥٠٠ ساله شاهنشاهی در تخت جمشید در سال ١٩٧١بروز کرد. شاه ساپورت بین المللی نمیشد وغربیها درمقابل خواستهای او همچون معاملات بانکی، تجاری وروابط بین الملل غیره سکوت اختیار کرده بودند وتمدید قرارداد نفتی عملا اجرا نمیشد. بنابر این خمینی ازیک دهه قبل آلترناتیو حسابشده غرب محسوب شده بود.

 کنفرانس گودالوپ را نمیتوان کم اهمیت اما نمیتوان بعنوان کنفرانس "طراح" قلمداد کرد چون آلمان، فرانسه، آمریکا وبریتانیا  در اداره سیاست مشترک در اروپا و خاورمیانه متفق القول بودند. اروپائیها بدلیل بودجه هنگفتی که آمریکا درجنگ اول و دوم به آنان پرداخته بود طابع فرمان آمریکا بودند. بااینکه پس ازجنگ دوم جمهوری خلق چین بکمک شوروی تشکیل شده بود، جنگ ژاپن، کره ، خاورمیانه و اسرائیل ویتنام وانقلاب کوبا وبحران کوبا جهان را از دهه ٥٠ تا ٨٠ دوقطبی کرده بود، امپریالیستها به استراتیژیهای درازمدت واقتصاد کلان جهت عقبراندن ایدئولوژی وماشین جنگی شوروی نیاز داشتند. معادلات منطقه پس ازترسیم دیوار برلین وجدایی دو آلمان بار دیگربهم خورده بود. متفقین جنگ جهانی دوم که شوروی یک طرف عمده آن بود، برسر خسارتهای جنگ جهانی دوم به شوروی ونقش سیاسی آن در آینده اروپا باطرح مارشال وزیر خارجه آمریکا به بازسازی کشورهای اروپایی، شوروی بعنوان یک ابرقدرت خودراتحقیر شده یافته و ازآن ائتللاف خارج شد. پس از آن بنابر نفوذ سیاسی ومعنوی تاریخی روسها دراروپای شرقی، کل اروپای شرقی ونیمی ازبرلین را ضمیمه خود کردند.

حربه اسلام و مسیحیت!

ازسوی دیگر قبل از استفاده از حربه اسلام علیهه شوروی در ایران ویا افغانستان، بامیانجیگری آلمان وآمریکا ""یک روز"" قبل از سالروز انقلاب اکتبر شوروی یعنی ١٦ اکتبر ١٩٧٨ وچند ماه قبل از بهمریختن اوضاع ایران، ""یوهانیس پاولوس دوم"" بعنوان پاپ اعظم به رهبری کاتولیکهای جهان در واتیکان گماشته شد چون یک لهستانی بود. لهستان درکنترل اتحاد شوروی، برخلاف مذهب مسیحی ارتودوکس در شرق اروپا و روسیه، لهستان حدود ٨٠ درصد آن پیروان مذهب کاتولیک هستند وقرنها زیر سلطه نظامی اتریش ، سوئد،و بعدا آلمان نازی وروسها بود. انتخاب یک لهستانی بعنوان پاپ همان بازی سیاسی ایدئولوژیک فرهنگی حسابشده بود.جا دارد در این رابطه به لخ والسا چهره کارگری اشاره بشود که اروپا بدلیل فعالیتهای کارگری در لهستان که در کنترل شوروی بود جایزه صلح نوبل داد تا اورا درمقابله با تهدید روسها حفظ بکند. لخ والسا پس از خروج شوروی اولین رئیس جمهور لهستان شد. بنابر این شگرد غربیها درست شبیه کاربرافغانسان ویا ایران جهت ایجاد شکاف در جمهوریهای ساتلیت شوروی ازحربه های متفاوت استفاده میکردند.  درمقابله بابلوک شوروی ، غرب نیزبه اقتصاد و سرمایه وبودجه های کلان، دردو دهه آخرمسله فرهنگ و مذهب نیز به استراتیژی غرب اضافه گردیده بود.استفاده غرب اازبکارگیری ادیئولوژی مذهبی وفرهنگ قرونوستایی درجامعه (ایران) نشان درک وشناخت عمیق آنان از جامعه وفرهنگ ایران بود. بااینکه پس از استقرار خمینی فشارهای غیر مستقیم آمریکا به خمینی و ایران برروابط آنان ماثر واقع شد، ومسله گروگانگیری، عملیات طبس وتحریم بمیان آمد، که بسیاری گمان آنرا میکردند که دلیل آن ازغرب ستیزی خمینی باشد. اما برعکس. غربیها و آمریکا باتحریک ایران خمینی در واقع سعی در رادیکالیزه کردن ایران خمینی جهت تولد حزب الله جدید را داشتند که بعدها و همین امروز تروریسم جهانی ورادیکالیسم بخش عمده سیاست خارجی ایران است. که این موضوع در شناخت ونگرش ودانش غربیها نصبت به فرهنگ سیاسی اجتماعی مردمان خاورمیانه و ازجمله ایران تعیین کننده وتاکنون ماثر بوده است. بنابر این توضیحات، جامعه ایران لیاقت مهره ای بهتر از خمینی و تسلط آخوندهای شیعه رانداشت.

نقش ومسئولیت مردم واپوزسیون درجامعه ایران .

ایران یک جامعه عقبمانده است ! مدرن بودن جامعه ایران را نباید ازسبک خودستایی فرهنگی ناسیونالیسم فارس سنجید.  برای شناخت اجتماعی خلقهای ایران باید به عمق فرهنگ روشنفکری، به تاریخ ایران، به درون مدعیان مدرنیت و انسان مدرن در آن جامعه وبه عمق فرهنگ سیاسی، مذهبی و اجتماعی وبه درون تونلهای زمان که جامعه وفکر فرهنگ ایرانی را حروفچین کرده است سفر کرد تا بروشنی دریافت که دررابطه با چه اقشاری، چه مللی، چه جوامعی وچه سنتهای ودست آخر چه تاریخ عجایبی دریک سرزمین عجایب سخن میگویی. تازه آنوقت متوجه خواهید شد چه طاقت فرساست وررفتن باچنین ممالکی.

اشتباه اساسی اپوزسیون مخالف خارج از"دایره قانونی رژیم" درتحلیل جامعه ایران، همانا شناخت ازخود آنهاست. پراکندگی اجتماعی ایران رامیتوان در سیمای اپوزسیون مخالف رژیم دید. موجودیت متفرق و پراکندگی اپوزسیون رژیم ، تصویر عینی جامعه ایران درشکل اپوزسیون آن است. این اپوزسیون گذشته ازاینکه به دها و صدها فرقه متعدد تقصیم ومتلاشی شده، کاملا بیمار است. چون پس از چهار دهه بدلیل عدم صداقت سیاسی ایدئولوژیک(برنامه و عمل) درقبال جامعه ایرانی ومخالفین خود، هنوز هم درارائه یک استراتیژی "ساده" جهت عبور از نظام اسلامی "در جهان مدرن امروز" ناکام مانده است چون خود بخشی از همان کوته فکری اجتماحی جامعه بیماروبرآمده ازآن است.

 بنابراین ذهن اپوزسیون نه صرفآ درباره نقش وجایگاه اساسی خود اوبعنوان رهبران خود خوانده جامعه دراشتباه است، بلکه در تحلیل"" درونی و اجتماعی" جامعه ایران نیز کاملا دچار کلی گوئی وعدم بیان جایگاه ایدئولوژیک خودوعدم بیان حقایق اجتماعی ودچار دروغگویی وسرهمکردن هزیانات اجتماعی وگاهه ن کارگری و پرولتاریایی مدرنگرایی نیز میشوند. بارها بوده که نیروهای اپوزسیون، جامعه ایران راچنان معرفی و ازدرون آن کمونیسم وسوسیالیسم وطبقه کارگررنگین خیالی بی پدر ومادر تولید کرده اند که بسیار شباهت به فیلمهای ساینس فیکش در جنگ ستارگان خیالی درهالیوود بوده تا بررسی درست وپایه ای یک جامعه بایک مجموحه فرهنگ سیاسی ساختگی ومریض که در واقع هیچگونه ربط فیزیکی ومعنویی باشناخت اپوزسیون از آن ندارد.

نویسنده سایت کومه له نیزازنقش عینی ومسئولیت مردم ایران واپوزسیون آن درحفظ وتحمل نظام کنونی،نقش فرهنگ ملی مذهبی فارس در بدوش کشیدن نظامات خرافاتی همچون بقیه جریانات راست وچپ ایرانی ازکنارآن میگذرد. بدون برخورد دقیق به سهم مللی مذهبی ناسیونالیسم فارس درحفظ نظامات ایران وخرافه اندیشی سنتی شیعه هیچ انقلاب سالمی درایران امکانپذیرنخواهد بود. بدون ایجاد فاصله ایدئولوژیک واخلاقی ناسیونالیسم ملی مذهبی ایران ازاتوپیهای خود، امکان وقوع یک انقلاب سالم وسیاسی اجتماعی وجود ندارد.

اگربپذیرند که جامعه ایران یک مملکت فرامللی است وناسیونالیسم مذهبی تشیع اجازه به گشاییش سیاسی و شکوفایی سنتهای مللی آن جامعه رانداده اند. این اتفاق در"هردگرگونی ویابه اصلاح انقلابی" در آینده تکرار خواهند شد. پس باید نوک حمله منتقدین سیاسی، حزبی وفرهنگی مستقیما شبکه های سیاسی وفرهنگی، اجتماعی، مذهبی وسنتهایشان ومردم را مورد حمله وتحقیرقرار بدهد تامردم به نقش وجایگاه خود در جامعه وپیروی ازاخلاق ایدئولوژیک ناسیونالیسم ملی مذهبی ایران پی ببرند. هر انقلابی در ایران رخ بدهد و ملل آن جامعه  جهت تعیین تکلیف اجتماعی و حق تعیین سرنوشت بپاخیزند، ناسیونالیسم فارس و اقشاراجتماعی و مللی مذهبی وابسته به آن، تمام اختلافات خودرا کنار نهاده وهمانند فتوای خمینی علیهه مردم کردستان علیهه آنان اعلان جنگ میکند. چون ناسیونالیسم مللی مذهبی ایران دارای چنین ظرفیت وانعطافی نیست.

بنابر خصلتها، فرهنگ اجتماعی ناسیونالیسم فارس،نمیتوان به عوامفریبیهای اپوزسیون ملی مذهبی ایران درتبعید اهمیت داد که گویا پس از رژیم کنونی، آنان آینده بهتری رابه خلقهای ایران هدیه میکنند. این اپوزسیون درموقعیتی نیست که بتواند پیمان نامه امضا بکند. حتتا اگرچنین کاری هم بکند جای تردید دارد چون آنان دارای تاریخ شفافی نیستند. یک جامعه گندیده اپوزسیون گندیده تولید میکند و اپوزسیون مربوطه بنوبه خود همچون جامعه کنونی درحاکمیت ایران تولیدمثل میکند وپای سرکوب و کشتار رژیمهای دستنشانده خود نیز خواهد نشت. نکته ایکه میخواهم به آن برسم این استکه، اونیورسالیسم اجتماعی ایران که باتوسل به زورنقش ناسیونالیسم فارس در پرچمداری از نهادهای کورکننده جامعه که خودرا بعنوان ""ملت ایران"" میشناساند بسیار برجسته است. مذهب تشیع درایران بایک تاریخ قانونی٥٠٠ ساله مبنای بی عدالتیها، کشتاروعقبماندگیهای فکری بوده است. جامعه ایران بمدت ٥٠٠ سال آبستن یک حکومت کاملا مذهبی شیعه بود. زمینه های مذهبی، اجتماعی وسنتی برای تولد چنین" گاوی" در سال ١٣٥٧در بخش وسیعی از جامعه ایران وجود داشت. از دوران صفویه تاکنون تغییر دمگرافی ملل ساکن ایران وآسیمیلاسیون فرهنگی واجتماعی توسط جامعه (فارس، آذری) مشترکه ن درسکوت کامل اجرا شده است. پس باید بدانیم مردم ایران کیها هستند، سنتها، خواسته ها، زبانها، وتاریخ شان چیست و آنها چه میخواهند!. واز سوی دیگر،قبل از اینکه غربیها درباره تغییر وجابجایی درحاکمیت ایران در"" گودالوپ""تصمیم بگیرند،زمینه های اجتماعی ارتجاع مذهبی و قرونوستایی بمدت بیش از ٥٠٠سال در ایران بصورت گسترده درعرصه اجتماع ایران عمل میکرده وفضای سیاسی وایدئولوژیک رابرای غربیها آماده کرده بوده است. اینجاست که خصلت نمایی آنچه که انقلاب اسلامیون٥٧ نامیده میشود، اصلا جعلی نیست بلکه خواست ملی مذهبیون ودست اندرکاران قانون وصاحبان ثروتهای آن جامعه و حاصل رنج عقبماندگیهای سیاسی فرهنگی وناسیونالیسم ملی مذهبی فارس ایران است.

فرهاد جوانمردی. سوئد  ١٥ فیبریه ٢٠٢٠


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com