بازخوانى تاريخ معاصر سازمان چريك‏هاى فدايى خلق(فصل سوم ... قسمت دوم)

محمود طوقى
July 13, 2019

بازخوانى تاريخ معاصر

سازمان چريك‏هاى فدايى خلق

 

محمود طوقی

 

 

 

فصل سوم؛تولدى مبارك

قسمت دوم

 

 

 

اشرف دهقانى

در اوايل مهر ۱۳۴۹ اشرف دهقانى از شاخه تبريز به تهران منتقل شد. و توسط پويان به جواد سلاحى وصل شد. فرهودى نيز به سلاحى سپرده شد. و پنج ماه با سلاحى زندگى كرد. پس به حميد اشرف وصل شد. و اشرف او را به سياهكل برد و به گروه جنگل ملحق شد.

تغييرات در فرم تشكيلات

پاييز سال ۱۳۴۹ بين اشرف و مسعود بحث بر سر تقدم مبارزه در كوه يا شهر بود.

 براى «نظارت بيشتر و دادن نقش مؤثر به افراد شايسته» وضع هسته‏ ها تغيير يافت.

۱-هسته نورزى: حسن نوروزى، مجيد احمدزاده و جواد سلاحى

۲- هسته سلاحى: كاظم سلاحى، جلال نقاش و ابراهيم دل ‏افسرده

۳- هسته جمشيدى: عباس جمشيدى رودبارى، سعيد آريان، شهين توكلى و بهمن آژنگ

نخستين ضربه

در اواخر دى ماه، جلال نقاش در جريان اعتصاب دانشگاه دستگير شد. خانه نيروى هوايى لو رفت و ابراهيم دل ‏افسرده، كاظم سلاحى و بيژن هيرمن ‏پور در بيست و سوم دى ۱۳۴۹ دستگير شدند پويان و جواد سلاحى مخفى شدند.

جواد سلاحى خانه ‏اى را كه در آنجا با اشرف دهقانى زندگى مى‏ كرد تخليه كرد و به‌خانه حسن نوروزى رفت. پويان نيز خانه خيابان هاشمى، محل جلسات او با احمدزاده و عباس مفتاحى را تخليه كرد و به خانه سعيد آريان رفت. مسعود و عباس مفتاحى به‌خانه خيابان شهباز رفتند.

زخمى شدن پويان

در يكى از شب‏ ها پويان هنگام پاك كردن اسلحه تيرى به سوى خود شليك كرد گلوله از پهلوى او خارج شد. احمدزاده، پويان را به منزل چنگيز قبادى برد كه پزشك بود. پويان مدت سه هفته در منزل قبادى بسترى بود تا بهبود يافت.

شاخه تهران

شاخه تهران گسترده ‏ترين شاخه سازمان بود.

 

هسته قبادى

عباس مفتاحى نخست چنگيز قبادى و همسرش مهرنوش ابراهيمى را عضوگيرى كرد. قبادى برادرش بهرام را (با نام مستعار آندره ‏آ) به گروه وصل كرد. و بعد عباس جمشيدى رودبارى كه فارغ ‏التحصيل دانشكده علوم دانشگاه تهران بود را در سال ۱۳۴۸ عضوگيرى كرد و رودبارى (با نام مستعار فوچيك) حسن سركارى را جذب كرد.

هسته سلاحى

كاظم سلاحى قبلاً توسط پرويز اسماعيل‏ زاده، دانشجوى داروسازى، با متون ماركسيستى آشنا شده بود. مفتاحى او را عضوگيرى كرد و آثار بيشترى در اختيار او قرار داد.

كاظم اين آثار را در اختيار برادرش جواد قرار مى‏ داد كه معلمى در روستا بود.

بعد از مدتى مفتاحى احمد زيبرم را به سلاحى وصل كرد. زيبرم كارمند كتاب‏خانه ‏هاى عمومى شهردارى بود. كاظم به ‏همراه برادرش جواد و احمد زيبرم هسته ‏اى سه نفره را تشكيل دادند.

در سال ۱۳۴۹۱، مفتاحى آن ‏ها را به پويان وصل كرد.

پس از مدتى كاظم، حسين خوشنويس را عضوگيرى كرد.

نخستين عمليات

مسعود احمدزاده مهر ۱۳۴۸ به سربازى رفت. و در مهر ۱۳۴۹ به صلاح ديد پويان و مفتاحى مخفى شد. و به پايگاه ستار رفت. ستار نام مستعار جلال نقاش بود.

در اين پايگاه حسن نوروزى، حاجيان سه ‏پله زندگى مى‏ كردند. احمدزاده رساله «مبارزه مسلحانه هم استراتژى و هم تاكتيك» را در خانه خيابان شادمان به اتفاق جلال نقاش ماشين كرد. براى شروع عمليات مسلحانه، اولين عمل تداركاتى، تهيه پول بود. پويان موضوع را با كاظم سلاحى در ميان گذاشت. و از مهر۱۳۴۹ عمل شناسايى آغاز شد.

بانك ملى شعبه ونك مناسب تشخيص داده شد. پويان سلاحى را فرمانده عمليات كرد پس خانه ‏اى گرفته شد تا عده ‏اى كه از شهرستان براى عمليات گزينش شده بودند به آنجا بروند.

شانزده مهر عباس مفتاحى، احمد فرهودى، كارمند اداره دارايى مازندران و حميد توكلى را به كاظم سلاحى وصل كرد.

براى عمليات احمد فرهودى با شناسنامه ‏اى كه از سارى با خود آورده بود به اسم اصغر مزدكار مقدم پيكانى خريد.

بيست و هشت مهر كاظم سلاحى، احمد زيبرم، حميد توكلى، احمد فرهودى با تعويض پلاك ماشين به سوى بانك حركت كردند. ساعت ۱۰:۳۰ صبح مبلغ۲۵۰۰۰۰۰ ريال پول بانك مصادره شد. در اين عمليات احمد زيبرم گلوله خورد.

لو رفتن فرهودى

پس از عمليات اتومبيل در خيابان فرعى توسط حميد توكلى پارك شد. و همگى به‌پايگاه خود برگشتند. پس از چند روز به سراغ اتومبيل رفتند و آن‏را نيافتند. پويان تصور كرد ماشين را دزديده ‏اند۱. كه اشتباه بود. پليس ماشين را پيدا كرده بود و از طريق نام خريداربه اداره ثبت شهر مراجعه مى ‏كنند. مى‏ گويند شناسنامه به سارى فرستاده شده است و در سارى معلوم مى‏ شود كه شناسنامه در اختيار پدر فرهودى كه كارمند اداره ثبت احوال است، قرار داشته است. لذا فرهودى لو مى‏ رود.

شاخه مشهد

پويان در سال ۱۳۴۷ با حميد توكلى آشنا شد. حميد پس از اخذ ديپلم به دانشگاه مشهد رفت تا زبان انگليسى بخواند. و در آنجا با بهمن آژنگ آشنا شد. آژنگ، توكلى را با ماركسيسم آشنا كرد. اما آشنايى‏ اش با پويان شناخت او را از ماركسيسم غنى ‏تر كرد.

شهين توكلى خواهرش و سعيد آريان همسر شهين از زير جمع ‏هاى حميد بودند. و حميد آن‏ها را تغذيه فكرى مى‏ كرد.

شهين دانشجوى سال دوم دانشسراى عالى بود كه به ‏عنوان سخنگوى دانشجويان اعتصابى به ساواك احضار شد. در اين دوران شهين بيشتر تمايلات مذهبى داشت اما با مطالعه آثار صمد بهرنگى و تحت تأثير تبليغات حميد به ماركسيسم گرايش پيدا كرد.

شهين در سال دوم دانشگاه، با سعيد آريان، كه پسرخاله ‏اش بود ازدواج كرد. آريان در سال ۱۳۴۷ به دانشگاه مشهد رفت تا تاريخ بخواند.

سعيد آريان با غلامرضا گلوى نيز ارتباط داشت و او را تغذيه فكرى مى‏ كرد.

 

شهادت جواد سلاحى

پخش اعلاميه زير نظر پويان و با شناسايى قبلى نابدل و اشرف دهقانى صورت مى‏ گرفت. تيم مسعود نيز در اين‏كار شركت داشت.

اعلاميه ‏هاى چريك ‏ها پخش مى‏ شد. و بعد توسط محافل و جريانات فعال تكثير مى‏ شد. حتى متن اعلاميه با امضاى ديگران در بعضى جاها ديده مى‏ شد۲.

نصب و پخش اعلاميه در اماكن و كوچه ‏ها به‏ عهده نابدل و سلاحى بود. ساواك درتاريخ بيست و دوم فروردين۱۳۵۰ جواد سلاحى را كه اعلاميه ‏هاى چريك‏ ها را درمدرسه عالى بازرگانى پخش كرده بود شناسايى كرده بود.

در تاريخ بيست و پنج دى۱۳۵۰ نابدل و سلاحى حين پخش اعلاميه در حوالى بازار با پليس درگير شدند۳. سلاحى به شهادت رسيد و نابدل از ناحيه پا گلوله خورد. ضارب نابدل پاسبان خاور زمينى بود. خليل بادكوپه و خاور زمينى سلاحى را به‌شهادت رساندند.

به دنبال اين ضربه خانه خيابان صفارى كه پويان و نابدل و اشرف دهقانى درآن زندگى مى‏ كردند تخليه مى‏ شود. پويان به خانه سعيد آريان و اشرف هم به‌تبريز می رود.

يك نكته

شهادت جواد سلاحى و دستگيرى نابدل حاوى دو نكته مهم است:

۱- نخست آن‏كه چريك‏ ها به تقسيم سازمان به رهبرى و بدنه باور نداشتند. آن‏ كه اعلاميه را مى‏ نوشت خود نيز پخش مى‏ كرد. قرار نبود كسى در كنار گود بنشيند و بگويد لنگش كن. آن‏ كه بيشتر مى ‏فهميد با شور و عشق بيشترى در صف مقدم مى ‏ايستاد.

۲-نكته دوم مرحله رشد آغازين چريك ‏ها است. در اين دوران سازمان بدان حد گسترش نيافته است كه كارها تخصصى شده باشند به ‏ناچار نيروهاى كيفى در معرض آسيب قرار مى‏ گيرند. و اين نيز در مراحل رشد جنينى يك تشكيلات امرى اجتناب ‏ناپذير است.

 

خلق حماسه

پويان، گلوى، نابدل و سلاحى براى پخش اعلاميه به اطراف بازار مى ‏روند. هنگام پخش اعلاميه با يك استوار بازنشسته برخورد مى‏ كنند و او سعى مى‏ كند با خبردار كردن پليس‏ هاى آن نواحى آن‏ها را دستگير كند. پويان و گلوى از منطقه خارج مى‏ شوند. اما نابدل و سلاحى با موتور اشتباهى وارد كوچه روبه ‏روى كلانترى پامنار مى‏ شوند. پس تيراندازى شروع مى‏ شود. نابدل از ناحيه ران گلوله مى‏ خورد. سلاحى تا آخرين گلوله شليك مى‏ كند. و چون فقط يك گلوله براى او باقى مانده است از پشت سر به خود شليك مى‏ كند تا شناخته نشود۴.

حماسه بعدى را نابدل خلق مى ‏كند. او را در حالى‏ كه به ران و شكم ‏اش گلوله خورده است به زير شكنجه مى‏ برند. بازجوها مى‏ گويند: اگر حرف نزنى، گلوله‏ ها را از بدنت بيرون نمى‏ آوريم. نابدل مى‏ گويد: تير مال شماست و حرف مال من. من آنچه را كه متعلق به خلق‏ ام است حفظ خواهم كرد. پس شكنجه شروع مى‏ شود. كارش به بيمارستان كشيده مى‏ شود. در بيمارستان شهربانى خود را از طبقه سوم به پايين مى ‏اندازد تا با مرگ خود اسرار جنبش را حفظ كند.

زنده مى ‏ماند و فقط بخيه‏ هاى شكم ‏اش پاره مى‏ شود. پس با دستان خود سعى مى ‏كند روده‏ هايش را بيرون بريزد تا كشته شود. مأمورين از راه مى ‏رسند و مانع كار او مى‏ شوند. حاصل اين سقوط كوتاه شدن دست راستش بود. نابدل مى‏ گفت: اين مهم نيست كه ما در مقابل دشمن مى‏ شكنيم، ولى هرگز خم نمى ‏شويم۵.

اتفاقات بعد از درگيرى پامنار

آن شب را پويان و اشرف دهقانى در خانه مشترك‏شان با نابدل ماندند. اشرف فردا به‌تبريز رفت و پويان آن خانه را ترك كرد.

 

 

 

 

آغاز شد

سالى بلند

سالى كه سروهاى جوان

برف‏ هاى خونين را

از شانه‏ هاى خويش تكاندند

محمد مختارى

شهادت كاظم سعادتى

نابدل زير شكنجه‏ هاى وحشيانه نام بهروز دهقانى را مى‏ گويد. ساواك براى دستگيرى او به خانه آن‏ها هجوم مى‏ آورد. بهروز را نمى‏ يابند. پس كاظم سعادتى شوهرخواهر بهروز، و محمد دهقانى۶ برادر او را مى‏ گيرند و به زير شكنجه مى ‏برند. سعادتى با آن‏ كه يكى از سمپاتيزان‏ هاى پيش‏رفته۷سازمان بود حرفى نمى ‏زند. پس او را به ‏عنوان طعمه آزاد مى‏ كنند تا بهروز را بگيرند. كاظم براى آن‏كه بهروز را مطلع كند و خود بار ديگر در زير شكنجه حرفى نزند دست به خودكشى مى ‏زند. سم مى‏ خورد و رگ‏هايش را مى ‏برد. ساواك تلاش بسيار كرد تا او را زنده نگاه دارد. چون فهميده بود كاظم اطلاعات ارزشمندى دارد اما نتوانستند. مردم تبريز تجليل پرشكوهى از كاظم كردند.

كاظم به مادر بهروز قبل از مرگش گفت: مادر ممكن است دشمن فرزندان تورا در زير بدترين شكنجه‏ ها بكشند. اما تو هرگز به دشمن التماس نكن. دشمن پست‏ تر از آن است كه تو از آن ‏ها كوچك‏ترين چيزى بخواهى.

كاظم سعادتى در سال۱۳۱۹ به ‏دنيا آمد. او در دانشسرا با صمد و بهروز آشنا شد و به ‏زودى به يك يار جدانشدنى از صمد و بهروز تبديل شد. همراه آن‏ها معلم روستاهاى آذربايجان شد و بعدها با خواهر بهروز دهقانى ازدواج كرد.

از بزرگى او همين بس كه صمد، اولدوز و كلاغ‏ ها را به او و همسرش روح ‏انگيز دهقانى۸ تقديم كرده است.

تغيير در تركيب تيم‏هاى عملياتى

براى جلوگيرى از آسيب‏ پذيرى تيم ‏ها، تغييراتى ضرورى بود. تيم حميد توكلى با حضور اسكندر صادقى ‏نژاد و رحمت پيرونذيرى و سعيد آريان

 احيا ءشد.

حميد اشرف، محمد صفارى آشتيانى، منوچهر بهايى ‏پور و چنگيز قبادى تيم ديگرى را تشكيل دادند احمد زيبرم بعدا به آن‏ ها اضافه شد.

تيم مسعود احمدزاده با همان تركيب قبلى بود. و تنها اسداله مفتاحى به آن‏ها اضافه شد.

با دستگير شدن نابدل كه رابط مركزيت با شاخه تبريز بود بهروز دهقانى و اشرف خواهرش به تهران منتقل شدند. مناف فلكى و رقيه دانشگرى۹ نيز كه جزء شاخه تبريز بودند در نيمه دوم ارديبهشت به تهران آمدند.

مناف و دانشگرى، احمد زيبرم و اسداله مفتاحى يك هسته را درست كردند و رابط آن‏ها مسعود احمدزاده شد.

اشرف  دهقانی در تهران به حميد توكلى وصل شد و توكلى او را با نام مستعار الينور به خانه جمشيدى برد. و كمى بعد او به بهروز برادرش وصل شد تا در خيابان فرجام خانه ‏اى بگيرند.

شهادت وان تروى، خليل سلماسى‏ نژاد

تنگناى مالى سازمان را تحت فشار قرار داده بود. بانك ملى شعبه آيزنهاور شناسايى شد تيم عملياتى مسعود، مسئول اين‏كار شد. مجيد احمدزاده، اسداله مفتاحى، خليل سلماسى‏ نژاد در اين تيم بودند.

تيم عملياتى پيكانى سرقت مى‏ كند و به حميد توكلى مى ‏دهد تا به خانه نيروى هوايى ببرد. صبح روز عمليات خليل سلماسى‏ نژاد (با نام مستعار وان تروى) در حين تهيه كوكتل مولوتوف آتش مى‏ گيرد مجيد احمدزاده به او كمك مى‏ كند تا آتش را خاموش كند او نيز دچار سوختگى‏ هايى مى‏ شود.

مفتاحى خليل و مجيد را به بيمارستان مى‏ برد. در بيمارستان سينا، خليل بانام مستعار سيروس افخمى ‏نژاد بسترى مى‏ شود. و مجيد با مداواى سرپايى مرخص مى‏ شود. در اين فاصله خانه خيابان نيروى هوايى تخليه مى‏ شود.

عباس مفتاحى با چنگيز قبادى كه پزشك بود مشورت مى‏ كند. با توصيه او خليل به‌بيمارستان خصوصى آسيا منتقل مى‏ شود. در آنجا به شهادت مى ‏رسد. خليل سلماسى ‏نژاد با نام وان تروى به شهادت رسيد. در حالى‏ كه نام اصلى او را كسى نمى‏ دانست تا به خانواده ‏اش اطلاع دهد.

وان تروى كه بود؟

كارگرى ويتنامى بود كه در سال۱۹۶۸ به اتهام سوءقصد عليه جان سفير امريكا درويتنام تيرباران شد.

توهوله شاعر ويتنامى در وصف نگوين وان تروى شعرى سرود. اين شعر در سال ۱۳۴۱ توسط رفيق بهمن آژنگ به فارسى ترجمه شد. عليرضا نابدل او را به صورت شعرى درآورد و وان تروى در ايران بلندآوازه شد.

وان تروى كارگر كمونيستى بود كه در سال ۱۹۶۴ دستگير شد. در شكنجه‏ گاه  «چى‏ هوا» قهرمانانه مقاومت كرد. و در اكتبر ۱۹۶۸ به ‏دست رژيم نگووين خاى تيرباران شد.

وان تروى هنگام تيرباران چشم ‏بند را از چشم خود برگرفت و گفت مى‏ خواهم در آخرين لحظات زندگي ام، سرزمين ‏ام را تماشا كنم. و با فرياد «مرگ بر نگوين خاى و زنده باد هوشى ‏مينه» تيرباران شد. و اين هم بندى از شعر وان تروى

 

«لحظاتى هستند كه دوران‏ سازند

كلماتى كه دل ‏انگيرتر از آوازند

مردهايى كه تو گويى آنان در دل پاك حقيقت زادند

....

وان تروى، مرده ‏اى تو

نه نه، زنده ‏اى تا به ابد

طرح گروگان‏گيرى سفير انگليس

تيم عملياتى اسداله مفتاحى، با نام مستعار پرويز، به خانه تيمى مناف فلكى منتقل شد تا روى دو مسأله كار كنند:

۱- شناسايى مسير رفت و آمد سفير انگليس براى گروگان گرفتن

۲- ساخت تى.ان.تى.

اعضاى اين تيم عبارت بودند از: مفتاحى، فلكى، دانشگرى و احمد زيبرم

عمليات بانك آيزنهاور

با عمده شدن مسأله مالى، تهيه پول به عهده تيم اسكندر صادقى ‏نژاد گذاشته شد. بانكى در آيزنهاور شناسايى شد و در ساعت ۱۰ صبح بيست و سوم ارديبهشت ۱۳۵۰بانك آيزنهاور مصادره انقلابى شد. و تيم عملياتى سالم به پايگاه خود بازگشت.

تيم عمل‏ كننده عبارت بود از: اسكندر صادقى ‏نژاد، اميرپرويز پويان، حميد توكلى، رحمت پيرونذيرى، احمد زيبرم و سعيد آريان

دستگيرى اشرف دهقانى

با دستگيرى نابدل، ساواك پى به رابطه بهروز و اشرف دهقانى با چريك‏ ها برد. پس درصدد دستگيرى آن‏ ها برآمد.

اشرف در آمدنش به تهران تا وصل شدنش به سازمان، خانه رحيم برادرش و مدتى هم به خانه نزهت‏ السادات روحى آهنگران رفت و آمد داشت.

همسايه رحيم برادر اشرف مخبر ساواك بود. و چند بارى هم اشرف را در اطراف دانشگاه ديده بود. پس ساواك از طريق اين مخبر از حضور اشرف در تهران باخبر شد. تور خود را در اطراف دانشگاه پهن كرد. تيم ستوان دو محمد منوچهرى ثابت، ستوان دو حسين فرى، ستوان يك مرتضى سررشته ‏دارى به‏ همراه مخبر ساواك در خيابان ۲۱ آذر در تاريخ بيست و سوم ارديبهشت ۱۳۵۰اشرف دهقانى را دستگير كردند. اشرف در آن روز همراه بهروز برای شناسایی علی نقی عالیخانی رئیس دانشگاه تهران که در سرکوب دانشجویان نقش فعالی داشت رفته بود.۱۰

  اشرف با مأموران اطلاعات شهربانى درگير شد، فردى به ‏نام سيامك مهاجر قمى كه ناظر اين درگيرى بود مداخله كرد و مردم ديگر نيز كه شاهد اين درگيرى بودند مداخله كردند و كار به تيراندازى كشيد۱۱.

اشرف دهقانى بعدها در اطلاعات شهربانى سيامك مهاجر قمى را ديد كه به شدت شكنجه شده بود۱۲.

قرار براین بود که اشرف بعد از این عملیات خودش را به عملیات بانک آیزنهاور برساند و در آن جا انجام وظیفه کند.

بر ما روشن نيست كه اين مخبر ساواک  چه كسى بوده است اشرف نيز خود در خاطراتش نامى از او نمى‏ برد.

اشرف موقع دستگيرى به عمد با ماموران ساواک  درگير مى‏ شود تا بهروز را از خطر آگاه كند. بهروز درگيرى را مى‏ بيند و از تور ساواك خارج مى‏ شود.

با دستگيرى اشرف، منزل جمشيدى رودبارى كه اشرف در آنجا زندگى مى‏ كرد، در  خيابان باغ شريعتى تخليه مى‏ شود. و رودبارى به خانه زيبرم در خيابان تهران ‏نو مى ‏رود. و هم تيم بهمن آژنگ و گلوى مى ‏شود.

 

دستگيرى و شهادت بهروز دهقانى

بودن يا نبودن، حرف در همين است

آيا بزرگوارى آدمى بيش در آن است

كه زخم فلاخن و تير بخت ستم پيشه را تاب آورد،

يا آن‏كه دربرابر دريايى فتنه و آشوب سلاح برگيرد

و با ايستادگى خويش بدان همه پايان دهد؟

مردن، خفتن، نه بيش، و پندارى كه ما با خواب

به دردهاى قلب تعصب و هزاران آسيب طبيعى كه نصيب تن آدمى است پايان مى‏ دهيم، چنين فرجامى سخت خواستنى است.

هملت ـ ترجمه به‏ آذين

 

اشرف در بازجويى‏ هايش مقاومتى حماسی  كرد پس ساواك از اين ‏كه از اشرف به بهروز برسد نااميد شد. ساواک در پیگیری هایش به نزهت السادات روحی آهنگران رسید که نزدیکی هایی با اشرف خواهر بهروز داشت..

نزهت كه بود؟

نزهت اهل تهران بود. او از جمله دختران نادرى بود كه در دهه ۴۰براى يافتن راه مبارزه به هر درى مى ‏زد. پس از شنيدن خبر مرگ مشكوك صمد، درس و دانشگاه را رها كرد و به تبريز رفت. او دانشجوى رشته رياضى بود.

در ابتدا با اسد برادر صمد تماس گرفت. اشرف از طريق كاظم سعادتى، شوهر خواهرش از وجود نزهت در تبريز مطلع شد. اشرف در اين زمان در حال گذراندن دوره سپاه دانش بود. تا معلم شود. نزهت نيز به ‏همراه اشرف معلم شد. و به ‏زودى آن‏ دو بسيار صميمى شدند اين رفاقت خانواده ‏هاى اشرف و نزهت را نيز به ‏هم نزديك و آشنا كرد.

بهروز از آنجا كه بعد از مرگ صمد شديداً تحت كنترل ساواك بود. براى سفيدسازى سعى مى‏ كرد نشان دهد كه سياسى نيست. اين تلاش نزهت را متقاعد كرد كه بهروز كار سياسى نمى ‏كند و يك آدم معمولى است.

نزهت يك سال بعد از تبريز به تهران رفت و در اين فاصله اشرف به سازمان چريك ‏ها پيوست و نزهت نيز محفل مطالعاتى ـ تبليغاتى داير كرده بود.

بعد از دستگيرى نابدل، اشرف دهقانى به نزهت نيز سر مى ‏زد و مطلع شد كه آن‏ها كار سياسى مى‏ كنند. و شبانه به پخش اعلاميه مبادرت مى‏ كنند. در ضمن اعظم خواهر نزهت نيز براى تماس با كارگران در يك كارخانه كار گرفته است.

ساواك ابتدا نزهت را بازداشت كرد اما چيزى دستگيرش نشد. پس او را آزاد كرد تا از او به ‏عنوان طعمه استفاده كند. ساواك در خانه نزهت به كمين بهروز نشست.

بهروز از تاريخ سى و يك ارديبهشت ۱۳۵۰ با نزهت تماس گرفت. تا براى پيوستن به‌سازمان از او دعوت كند. در همان ساعتى كه ساواك در خانه نزهت بود يكى از دوستان نزهت نيز قرار بود ساكى پر از كتاب‏هاى ممنوعه را به آنجا بياورد. نزهت با اين تصور كه بهروز كار سياسى نمى‏ كند. ساواك را به سر قرار بهروزبرد.

بهروز در سر قرار درگير مى‏ شود و يكى از مأمورين را گلوله مى ‏زند. اما ساواك موفق مى‏ شود او را زنده دستگير كند.

طبق اسناد ساواك بهروز در تاريخ سى و يك ارديبهشت ۵۰دستگير مى‏ شود. و درتاريخ هفت خرداد۱۳۵۰ با حال عمومى بد به بيمارستان منتقل مى ‏شود و در تاريخ هشت خرداد ۱۳۵۰ به شهادت مى ‏رسد.

حدود هشت روز تمام بهروز به معناى اخص كلمه سلاخى مى‏ شود.۱۳

براى اين‏كه از جاده انصاف نسبت به عناصر ساواک  خارج نشويم. كه به ‏راستى پژوهش تاريخ، جاى غرض و مرض نيست. گزارش پزشكى قانونى را بازخوانى مى‏ كنيم تا ببينيم در همان حداقلى كه پزشكى قانونى رژيم شاه مى‏ توانسته است بنويسد، چه نوشته است. هرچند اين گزارش تمامى واقعيت نيست:

۱- كبودى در ساق پاى چپ

۲-كبودى در بازوى چپ

۳-كبودى در ساعد چپ

۴-كبودى تا ناحيه سرين راست

۵-كبودى در بازوى راست

۶-كبودى در ساعد راست

۷- پوست ‏رفتگى در آرنج راست

۸- پوست ‏رفتگى در ساق پاى چپ

۹-پوست ‏رفتگى در مفصل قوزك هر دوپا

۱۰- شكاف ‏هاى پوستى و خون‏مردگى مربوط به زمان حيات

۱۱-محل تزريقات متعدد در ناحيه سرين

۱۲-پوست ‏رفتگى‏ هاى سطحى در قدام بدن كه مربوط به زمان حيات نيست

۱۳- خون‏مردگى مختصر در زير پستان راست مربوط به زمان حيات

۱۴-حفره ‏هاى جنبى انباشته از مايع سيال

۱۵- حفره پريكارد انباشته از مايع

۱۶- قلب بزرگ‏تر از طبيعى و در مايع غوطه ‏ور

۱۷- ريه ‏هاى متورم و پرخون

۱۸- در برش ريه‏ ها مايع و كف فراوان از ريه ‏ها خارج مى‏ شود

۱۹- در حفره شكم مقدارى مايع وجود دارد

۲۰-حجم مايعات موجود در سينه و شكم پنج ليتر است.

۲۱-پوست ‏رفتگى و كبودى سينه ‏ها در اثر برخورد با جسم سخت

۲۲-پارگى بخيه شده در كف پاى چپ

چند نكته

۱- پزشكى قانونى روشن نمى‏ كند كه تزريقات مكرر چه علتى داشته است. آيا موادى براى به حرف درآوردن او تزريقاتى شده است. يا داروهايى بوده است كه بهروز را سرپا نگاه دارد تا شكنجه ادامه يابد.

۲-پوست ‏رفتگى‏ هاى سطحى در قدام بدن كه مربوط به زمان حيات نيست. نشان مى‏ دهد ضداطلاعات شهربانى آن‏قدر از بهروز كينه داشتند كه جنازه او را يا روى زمين كشيده ‏اند يا جنازه او را مورد ضرب و شتم قرار داده ‏اند.

و باقى ماجرا كه پارگى ريه و قلب بهروز بوده است.

دستگيرى عرب ‏هريسى و چراغ‏زاده

اصغر عرب‏ هريسى در روز سى و يكم ارديبهشت، همان روزى كه بهروز دستگير شد، با او قرار داشت. اما به جاى بهروز محمدتقى ‏زاده چراغى بر سر قرار او آمد و خبر دستگيرى بهروز را به او داد.

هريسى به تازگى از مراغه برگشته بود و با خودش دو قبضه اسلحه و مقدارى فشنگ خريده بود كه در تبريز به تقى ‏زاده داده بود.

هريسى و تقى‏ زاده به خانه مشترك بهروز و هريسى مى ‏روند، در بى ‏سيم نجف ‏آباد و ضمن تخليه خانه روز بعد براى گرفتن هزار تومان وديعه به بنگاهى كه خانه را اجاره داده بود مى ‏رود. افشانى ابتدا به بنگاه مى‏ رود اوضاع را عادى مى‏ بيند. اما با رفتن هريسى براى گرفتن وديعه تور ساواك بسته مى ‏شود و او در تله مى‏ افتد. تقى ‏زاده و افشانى از تور مى‏ گريزند. تقى ‏زاده چهار ماه بعد در آذرشهر دستگير مى ‏شود.

يك نكته

بنگاه های معاملات ملكى هرچند به‏ كلى از عناصر شرافتمند تهى نبوده‏ اند. اما هميشه پربوده ‏اند از عناصر ناشرافتمند و در شناسايى چريك‏ ها و همكارى با ساواك اين فرومايگان يد طولايى داشته ‏اند.

شايد نتوان حكم قطعى داد ولى بى‏ شرافتى در كار كه با كار دلالى عجين است به‌بى ‏شرافتى در همه امور تسرى مى ‏يابد.

بعدها نيز اينان به همين شغل ناشرافتمندانه خود ادامه دادند.

——————————————————-

۱-عباس مفتاحی:اسناد بایگانی ؛ساواک

۲-عباس مفتاحی ؛همان

۳-عباس مفتاحی ؛همان

۴-حماسه مقاومت؛اشرف دهقانی

۵-حماسه مقاومت

۶-محمد دهقانی در سال ۵۱ دستگیر شد .در زیر شکنجه دچار مشکلات روحی شد و مدت ۴ سال در زندان بود

۷-سمپات پیشرفته؛کاندیدای عضویت بود

۸-روح انگیز دهقانی در سال ۱۳۶۰ اعدام شد

۹-رقیه دانشگری دانشجوی دارو سازی بود .آشنایش با احمد ریاضی او رابه سیاست کشاند. ریاضی کتاب های ساعدی و گورکی را به او می داد.با تشکیل شاخه تبریز مناف فلکی به ریاضی پیشنهاد عضویت داد نپذیرفت ولی دانشگری را به مناف وصل کرد دانشگری بعد از مدتی توسط مناف عضو گیری شد .

۱۰-حماسه مقاومت ؛ومقاله  ویکی پدیا و بهروز دهقانی نوشته اشرف دهقانی.

علی نقی عالیخانی تحصیل کرده فرانسه بود در رشته حقوق بین الملل و اقتصاد . در سال ۱۳۳۶ به عضویت ساواک در امد . بعد از بر کناری تیمسار بختیار از ساواک کناره گرفت و به شرکت نفت و بعد به دفتر بازرگانی رفت . در سال ۱۳۴۱وزیر اقتصا د شد بمدت ۸ سال و از سال ۱۳۴۸ به ریاست دانشگاه تهران رسید و از سال ۵۰ از کارکناره گرفت و در بخش خصوصی بکار مشغول شد .

۱۱- گزارش ساواک؛کتاب محمود نادری ؛چریک های فدایی خلق

۱۲-حماسه مقاومت؛اشرف دهقانی

۱۳-حماسه مقاومت؛اشرف این مدت را ۱۱ روز می داند.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com