رودخانه ای از گل

فریبا مرزبان
April 04, 2019

“رودخانه ای از گل”

پس از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی در خوزستان و چند شهر دیگر کانون ها و انجمن های صنفی یا فرهنگی مختلفی تشکیل گردیدند؛ و فعالیت های آن ها در اساسنامه هایی که تهیه و تنظیم کرده بودند تعریف و اعلام می شد. برای کمک و حفظ منافع زحمتکشان که حضور فعال در انقلاب داشتند از سوی مردم کانون های بیکاران و سندیکاها تشکیل شدند. کانون ها با عضو گیری از بیکاران و با پشتیبانی شهردارها آغاز به کار کردند و شهرداری ها مکانی در اختیار کانون های بیکاران قرار دادند با هدف فعالیت های صنفی و با انجام اقدامات قانونی کمک می کردند به ایجاد تغییر در شرایط بد زندگی کارگران و بیکاران.

در زمستان ۱۳۵۸ امامان جمعه علیه این کانون ها سخنرانی هایی کردند و امت حزب الله و سپاه و بسیج را به برچیدن و تعطیلی این مراکز صنفی و فرهنگی تشویق کردند. پیرو سخنان و تحریکات «قاضی» امام جمعه دزفول و «خیرخواه» خطیب جمعه و نماینده اندیمشک و هم چنین خطیب جمعه تهران نیروهای مسلح و چماق دار به کانون های بیکاران که در خوزستان فعال عمل کرده بودند یورش بردند. در شهر «مسجدسلیمان» درگیری و زد و خورد به مراسم نماز جمعه رسید و مردم با امام جمعه کتک کاری کردند و وی را از پشت میکروفن به زیر کشیدند.

هم زمان با سرما بارندگی های پیوسته ای شهرهای خوزستان را در بر گرفته بود. با جاری شدن سیل در شهرهای خوزستان سرکوب ها شدت و سرعت بیشتری گرفت.

در شهر «اندیمشک» از درگیری چند ساعته و چند روزه و برچیدن کانون بیکاران گذشت و مردم با سرکوب شدیدی روبرو شدند. چماق دارها سوار بر کامیون و وانت بار از دزفول به تجمع بیکاران اندیمشک منطقه راه آهن و اداره آموزش و پرورش حمله ور شدند؛ جمعیت زیادی را بازداشت کردند و تعدادی نیز کشته و نمایندگان بیکاران اعدام گردیدند.

---------------------------------------- ---------------

در روزهای اخیر سیل ویرانگر مناطق بسیاری را در کشور ویران کرده است و منجر به کشته شدن بیش از ۶۰ تن از هم میهنان ما شده است. گزارشی از سیل ویرانگر زمستان ۵۸ در پی می آید.

-----------------------------------------------------------------------

اعضاء بیکاران روزها و شبهای زیادی در آن محل (ساختمان آموزش و پرورش) حضور می یافتند و به ایراد سخنرانی و شعار می پرداختند. اطلاعیه های سازمان ها و گروههای سیاسی در جهت حمایت از بیکاران خوانده می شد. گاه ساعاتی را به نشانه حمایت با آنها می گذراندیم. راه پیمایی دانش جویی و دانش آموزی در حمایت از بیکاران و برای رسیدگی به وضع اقتصادی آنها فراوانِ فراوان برگزار می شد.

"رودخانه ای از گِل"

آغاز فصل سرما بود. بارندگی های پیاپی، استان خوزستان را بر داشته بود. باران های شدید تبدیل به سیل شد و قسمت هایی از خوزستان را نابود کرد. سال، سال بدی بود. به دنبال کشتار، سرکوب، فقر و تنگدستی، سیل هم آمده بود. سیل آن سال مکمل دردهای سینه دردمند اهالی جنوب بود. این در حالی بود که «خمینی» به طور مرتب تحمل و صبر انقلابی از طبقه زحمتکش و فقیر می خواست. اما صبر انقلابی خاص فقرا و زحمتکشان بود، نه سردمداران و عناصر وابسته به رژیم و سرمایه داران. این بار فعالیت یکپارچه مردم به سمت کمک به سیل زندگان گرایش پیدا کرد. گروههای سیاسی ستاد کمک رسانی به سیل زدگان را دایر کردند. کانون بیکاران هم ساختمان آموزش و پرورش را ستاد کرده بود. اعضاء کانون شبانه روز فعال شده بودند و به یاری هموطنان خویش می شتافتند. همه در سطح شهر کمک های مردمی اعم از پول، طلا و اجناس دریافت و میان سیل زدگان تقسیم می کردند.

من و مهری ملا و تعدادی دیگر از دوستانم جزو گروه امداد بودیم که برای کمک رسانی به مناطق مختلف سیل زده می رفتیم. در این میان صحنه های دلخراش و سختی می دیدم و تجربه می کردم. رودخانه آغشته از گل شده بود. زنی از ساکنان شهر شوش بر کف خیابان، که همچون رودخانه ای آب در آن جریان داشت، نشسته و گاو خفه شده اش را در بغل گرفته بود و زار زار می گریست. منبع در آمد مالی او از بین رفته بود. زندگی مردم زیر آوار مانده بود. دیوارها و سقف ها فرو ریخته بودند.

همه چیز نابود شده و جان آدم های بسیاری از دست رفته بود. آموزش و پرورش اهواز همکاری کرده و تعدادی از مدارس و دانشسرای دختران را در اختیار سیل زدگان قرار داده بود تا برای کوتاه مدت در آنجا زندگی کنند. وضعیت سیل زدگان اهوازی بهتر از سایر مناطق بود. حداقل به هر خانواده یک اتاق داده بودند اما در اندیمشک چندین خانوار در یک اتاق به سر می بردند و مردم نیاز مبرم به دارو داشتند و تهیه دارو از ما بر نمی آمد و به دارو دسترسی نداشتیم زیرا مراکز دارویی و پزشکی در اختیار سپاه پاسداران بودند. ما آذوقه ها، لباس ها و پتوها را میان مردم تقسیم می کردیم. شب هنگام که به خانه باز می گشتم، سر تا پایم پر از گل و لای بود، گویی از صبح تا شب در رودخانه ای از گِل شنا کرده بودم.

از سراسر کشور کمک های مردمی و نیروی کار دریافت می کردیم. در فکر کمک بیشتر و تلاش به آسیب دیدگان سیل بودیم. به همین منظور، برای تحویل دادن آذوقه و نفت و چراغ و لباس های گرم در حوالی «بالارود» در شمال شهر اندیمشک رفتیم. مشغول کمک بودیم که نیروهای سپاه پاسداران به ستاد ما حمله ور شدند و همه چیز را مصادره کردند. نیروهای مسلح به جای آن که به مردم و سیل زدگان کمک کنند، به تعطیلی ستادهای متعلق به «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» و دیگر جریانات چپ اقدام می کردند. آنها هر جا که آرم سازمان فداییان را روی لوازم و آذوقه ها می دیدند، ضبط می کردند. مأموران، سیل خانمان بر انداز و مردم صدمه دیده را نمی دیدند بلکه فقط همراهی سازمان با توده ها آزارشان می داد.

ستاد مجاهدین و کانون بیکاران بر قرار بودند. به همراه دوستم فاطی، که مجاهد بود و چند نفر دیگر به بازدید شهرها و محل های مختلف سیل زده رفتیم. همراه بهزاد که از هواداران سازمان فداییان بود، سری هم به ستاد مجاهدین زدم و چگونگی کمک رسانی آنها را دیدم. با برچیدن ستاد سازمان برای کمک رسانی، به کانون بیکاران ملحق شدم و کمکهایی را که جمع آوری می کردم به کانون بیکاران تحویل می دادم و با همراهی محمود دوست دیرینه و از اعضای بیکاران تقسیم می کردیم.

تحصن بیکاران در اداره آموزش و پرورش، حکومت را بر آن داشت تا مامورینی برای رسیدگی و حل مشکلات مردم به محل بفرستند. مامورین حکومت، به همه بیکاران قول دادند که آنها را در اداره مرغداری استخدام خواهند کرد. گروهی با این پیشنهاد مخالف بودند زیرا مدراک تحصیلی آنها متفاوت بود و نمی توانستند از تخصص خود استفاده بهینه کنند و دیگر اینکه گروهی از بیکاران به حرفها و وعده های مسئولین مملکت اعتمادی نداشتند. بیکاران به تحصن خاتمه دادند و تصمیم گرفتند ظرف چند روز به ادارات مختلف استان مراجعه و از آنها درخواست شغل نمایند. به اداره مرکزی راه آهن (ناحیه) در نزدیکی منطقه مسکونی «۶۰ فامیلی»، مراجعه کرده و گروهی از آنها داخل اداره شدند و گروهی دیگر در بیرون از محوطه در خیابان بسط نشستند. تا فرمان قطعی سرکوب از سوی رهبر جمهوری اسلامی آمد و …

۱۵ فروردین ۱۳۹۸ خورشیدی


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com