مبارزه طبقاتی در دوره رونق سرمایه

عباس گویا
March 30, 2019

مبارزه طبقاتی در دوره رونق سرمایه


این یادداشت پاسخی به اظهار نظرات دوستانه به مقاله "ترور در نیوزیلند، خارجی ستیزی در دوره رونق اقتصادی" است

احزاب پوپولیست دست راستی در غرب به یك نُرم در مین استریم غرب تبدیل شده اند. اگر هیچ پارامتر جدیدی به سیاست دم و دستگاهی افزوده نشود، این احزاب به حكم شرایط عینی و جاری اقتصادی ـ سیاسی ـ حكومتی، جانشین احزاب سنتی (ترادیشنال) محافظه كار خواهند شد. مطلوبیت این احزاب پلاتفرم اقتصادی پروتكشنیستی كه اجرای آن ممكن نیست، نیست. علت این جابجائی مطلوبیت سیاسی این احزاب است. شرایط جاری شامل این اجزا اصلی است 1) سرمایه داری دوره ای از رونق، ولو شكننده، را پشت سر میگذارد 2) این رونق نتیجۀ فعل و انفعالات جدیدی از كاركرد امپریالیستی سرمایه از قبیل صدور سرمایه، "غارت" منابع طبیعی "ملتها"، قلدری، جنگ وحتی كار ارزان در خاور دور نیست! دلیل رونق جاری ساده و سر راست افزایش نرخ استثمار كارگر در غرب است. با افزایش نرخ استثمار شتاب گرایش نزولی نرخ سود كاهش خواهد یافت و بحران به تعویق میافتد 3) جهت گیری جاری سرمایه در رابطه با كارگر در غرب عبارت از سقوط استاندارد زندگی او تا سطح زندگی كارگر در كشورهای موسوم به حوزه كار ارزان است. این جهت گیری صرفا یك آرزوی دست نیافتنی نیست. اجزای رسیدن به هدف، یعنی كاهش بسیار چشمگیر هزینه كار عبارتند ازتضعیف و در نهایت متلاشی كردن تشكلهای كارگری و حذف دستاوردهای رفاهی. برخلاف ادعای احزاب سوسیال دمكرات و لیبرال كه مایلند نقطه آغاز این حملات را دهه 80 قرار دهند، نقطه آغاز یورش به دستاوردهای كارگری بحران اقتصادی نیمه دهه 70 بود. دوره رونق پس از جنگ دوم جهانی پایان یافته و سرمایه داری بار دیگر دچار بحران شد. از آنهنگام تا كنون دو جز تشكیلات زدائی از محیط كار و یورش به دستاوردهای رفاهی با فراز و نشیبهائی بطور مستمر اجرا میشوند. در چهل و اندی سال گذشته ما بطور مداوم "كات بك"(ریاضت اقتصادی) داشتیم، افزایش رفاه نداشتیم. 4) متناسب با تغییرات زیربنایی، روبنای سیاسی نیز دچار دگرگونی میشود. دوقطبی احزاب سوسیال دمكرات/لیبرال در مقابل محافظه كار به پایان خود رسیده است. چه چپ و چه راست دم و دستگاه نیاز دارند خود را بازتعریف كنند. در سطح اقتصادی نه چپ جدید میتواند رفرم را پیاده كند و نه راست جدید میتواند اقتصاد ملی براه اندازد. ارزش مصرف پوپولیستهای راست و چپ، سیاسی است.

 


آنچه در فردای جنگ دوم جهانی تغییر كرد، مفهومی جدید از دولت بود، "دولت رفاه". دولتهای رفاه بخاطرخطر سوسیالیسم بدنیا آمدند. وجود چنین دولتهائی سرمایه داری را وادار میكرد كه برای رفاه كارگر از خیر بخشی از سودش بگذرد. میگذشت چون اگر نمیگذشت ممكن بود اصل و اساس سرمایه داری را از دست بدهد. اما این تا كجا قابل تحمل بود؟ بحران نیمه دهه هفتاد اولین سیر بازگشت بود. دولتهای رفاه ترمز كردند، دنده عقب گرفتند، و امروز تقریبا از آنها اثری باقی نمانده است. این پروسه را من میگم پروسه ای كه ربطی به احیای سود از طریق سیاستهای امپریالیستی نداشته است.

 


امروز ما با بحران اقتصادی سرمایه روبرو نیستیم، حداقل در 190 كشور دنیا. اما سرمایه داری دچار بحران عمیق سیاسی است. رد پای بحران سیاسی حكومتی در غرب را باید در اقتصاد جستجو كرد. رونق جاری اقتصادی به این خاطر ممكن شده كه دولت رفاه در اصل و اساس خود از بین رفته است و به تبع آن نرخ استثمار كارگر در غرب را بالا بردند. این اقدام سرمایه را موقتا به رونق انداخته است اما همزمان باعث بحران معیشتی كارگران شده است. بحران معیشتی كارگر او را به جستجوی راه حل میاندازد. حال این جستجو را در سیستم دمكراسی غربی ضرب كنید. برای پاسخ به معضل كارگر یك حزبی پیدا میشود كه میگوید "كارگرخارجی كار تو را گرفت چون او حاضراست با دستمزد نازل و شرایط زیر استاندارد كار كند. پس مشكل تو كارگر خارجی است، بگو مرگ بر خارجی". حزب دیگری در نقطه مقابل میگوید "مالیاتها كم شده است. همه بدبختیها زیر سر طمع شركتهای بزرگ است. این شركتها كار را با كارخانه اش به چین و مكزیك منتقل كردند. باید آنها را به میهن مان برگرداند. باید مالیاتها را افزایش داد، ثروت را عادلانه تقسیم كرد و... " ناگهان این گرایشات سیاسی پوپولیستی كه در احزاب حاكم نماینده ای ندارند یا در حاشیه احزاب اصلی حضور محقری داشتند از طریق رای كارگران اتمیزه شده به جلوی صحنه سیاست رانده میشوند. رای كسب میكنند، ترامپ رئیس جمهور میشود. باین ترتیب بحران معیشتی كارگر در یكی دو حلقه به یك بحران سیاسی حكومتی تبدیل میشود. خب من به این میگویم مبارزه طبقاتی. كارگر با تحمیل بحران سیاسی به دم و دستگاه بدنبال راه چاره برای بحران معیشتی خود است و تكرار میكنم این درخود بروز دیگری از مبارزه طبقاتی است. حال هم چپ و هم راست دم دستگاه ناچارند خود را با شرایط جدید وفق دهند تا بتوانند كارگر را مهار كنند. میایند وعده وعید اقتصاد پروتكشنیستی میدهند، وعده برگرداندن دولت رفاه را میدهند. اما سوال مهمتر شاید این باشد كه خب این راه حلها كه شدنی نیست، آیا این وعده وعیدهای پوچ ارزش مصرفی بجز فریبكاری دارد و اگر نه مگر میتوان حتی در میانمدت هم میتوان مردم را بدنبال نخود سیاه فرستاد؟ جواب این سوال بنظر من باز است، سوالی شرطی است، شرط a به نتیجۀ b منجر میشود و شرط c به نتیجه d.

 


تا آنجا كه به منافع كارگری مربوط میشود، اعتلای شكل مبارزاتی جاری مستلزم نقد چپ در این جوامع است. بعنوان مثال گرایش مسلط در جنبش موسوم به سوسیالیستی در غرب، گرایش رفرمیستی است. این گرایش توان انجام هیچ رفرمی را ندارد چرا كه موجودیت سرمایه داری را زیر سوال نمیبرد و درنتیجه برای آن خطری محسوب نمیشود. سرمایه داری دلیلی برای سازش با كبریت بی خطر رفرمیسم ندارد. اما رفرمیسم ابزار مناسبی برای توهم آفرینی است و این ابزار میتواند بنفع سرمایه كارا باشد. كافی است به آنچه "اصلاح طلبی" در ایران موسوم است نگاهی انداخت. جناحی از ملاها كه تمام "رفرم" شان در متنوع كردن رنگ روسریها و اشكال غیر حیوانی اعدام است. این اوج "رفرم" ی بود كه نزدیك به دو دهه مردم را سركار گذاشت. تصور كنید سندرز تا چند دهه میتواند جوانان آمریكائی را تشنه لبان دور كوزه "بهبود شرایط" بچرخاند. اعتلای سوسیالیسم كارگری در غرب مستلزم نقد بی امان چپ رفرمیستی است. شانس محتمل تر اعتلای سوسیالیسم كارگری در غرب، پیروزی انقلابی سوسیالیستی در گوشه ای از جهان است. شاید بهترین كاندید امروز دنیا برای آن "گوشه"، ایران است.

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com