درباره خط سیاسی خسرو گلسرخی

عباس گویا
February 22, 2019

این یادداشتی برای ثبت است در غیر اینصورت تاریخ انقضای پدیده سیاسی ای كه گلسرخی به آن تعلق داشت بسر آمده است، جمهوری اسلامی در آستانه سقوط است.

هدف این یادداشت قضاوت كردن  یك زندانی سیاسی دوره شاه نیست بلکه نقدی بر خط سیاسی اوست. بدیهی است كه دفاع از آزادی بیقید و شرط بیان و فعالیت سیاسی، که نویسنده خود را به آن متعهد میداند، در تضاد مستقیم با پدیده ای بنام زندانی سیاسی قرار میگیرد. همچنین، باید توجه داشت كه خواست آزادی بیقید و شرط زندانی سیاسی و آزادی بیان و فعالیت سیاسی  مترادف با حمایت از قهرمانان جنبشهای ارتجاعی که به زندانهای شاه افتادند نیست. من پشیزی ارزش برای مقاومت نواب صفوی قائل نیستم. برایم یك ذره اهمیت ندارد كه خمینی در مقابل شاه سر فرود آورد یا نیاورد. برایم اصلا مهم نیست كه خلخالی در زندان شاه كوتاه آمد یا نیامد یا لاجوردی چه غلطی در زندان شاه كرد، که آیا رفسنجانی مرتجع در زندان شاه روی حرفش ایستاد یا نایستاد.  برای من "مجاهدت" طالقانی در زندان هیچ اهمینی ندارد. خیر، وظیفه منِ حمایت از آرمانهای زندانی سیاسی یا قهرمانان جنبشهای ارتجاعی در زندانهای شاه و جمهوری اسلامی نیست بلکه من مخالفت با پدیده زندانی سیاسی و همچنین شكنجه و آزار زندانیان تحت هر عنوانی هستم. از این سطح كه گذشت هر جنبشی قهرمانان خود را گرامی میدارد و بزرگ میکند. من نیز تنها برای قهرمانان جنبش سوسیالیستی که خود را به آن متعلق میدانم هورا میكشم.

دوستی در فیس بوک نوشته بود «چپ برجسته ضد دیکتاتوری، خسروگلسرخی».

من چپی كه در بالا به گلسرخی نسبت داده شده را بمعنای سوسیالیستی آن نمیفهمم بلکه ادعا میکنم گلسرخی حتی به یک "چپ عام" در آندوره تعلق نداشت. نماینده چپ دهه 50 جنبش چریكی پرو شوروی و استالینیست یا همان گرایش ناسیونال رفرمیست بود. تعلق گلسرخی به چپ را لازم است ثابت و نه اعلان کرد. بقول ماركس « هیچکس را بر مبنای آنچه خود دربارۀ خویش می‌گوید قضاوت نمی‌کنند»، بر همین اساس ادعای "من مارکسیست- لنینست هستم" حتی در سطحی ترین بیان آن ادعائی بیش نیست.

گلسرخی گفت:«ان الحیاه عقیده والجهاد. سخنم را با گفته‌ای از مولا حسین، شهید بزرگ خلق‌های خاورمیانه آغاز می‌کنم. من که یک مارکسیست لنینیست هستم، برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم...از اسلام سخنم را آغاز کردم. اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبش‌های رهایی‌بخش ایران پرداخته است. سید عبداله بهبهانی‌ها، شیخ محمد خیابانی‌ها، نمودار صادق این جنبش‌ها هستند. و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبش‌های آزادی‌بخش ملی ایران ادا می‌کند.» (تاکید از من)

 

ادامه میدهد: «هنگامی که مارکس می گوید: «در یک جامعه طبقاتی، ثروت در سویی انباشته می‌شود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوی دیگر، در حالی که مولد ثروت طبقه محروم است» و مولا علی می‌گوید: «قصری بر پا نمی‌شود، مگر آنکه هزاران نفر فقیر گردند»[گلسرخی برای اینكه به علی باج بدهد، ماركس را تا سطح حامی " طبقه محروم"، نه طبقه كارگر، تقلیل میدهد. این ابدا ملانقطی نیست. یا گلسرخی مارکس را در همان ابتدائی ترین مفاهیم نفهمیده است که بسیار بعید است یا بعمد دست به تحریف زده است. برای خمینی نیز "طبقه محروم" همان "طبقه مستضعف" بود]، نزدیکی‌های بسیاری وجود دارد. چنین است که می‌توان در تاریخ، از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان فارسی‌ها و ابوذر غفاری‌ها. زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ماست که جان بر کف، برای خلق‌های محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می‌شویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حکومت، قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هر چند یزید گوشه‌ای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلق‌ها تکرار کردند و می‌کنند، راه مولا حسین است.»(کروشه از من)

 

گلسرخی، ماركسیست كه تعارف است، به باور من به جنبش ملی – اسلامی  تعلق داشت. او تحت فشار چپِ پرو شوروی عنوان "ماركسیست ـ لنینیست" را با خود یدک میکشید. عكس این قضیه صادق نیست. گلسرخی چپی نبود كه تحت فشار اسلامیون به صحرای كربلا زده باشد چرا که در دهه 50 گرایش اسلامی در حاشیه و چپ پرو شوروی در متن اپوزیسیون قرار داشتند. خسرو گلسرخی نماینده خط ملی – اسلامی بود. خط سیاسی گلسرخی الان 40 سال است كه در ایران حکمرانی میکند. اگر خط او، نه لزوما شخص گلسرخی، را دنبال كنیم-- و تا آنجا که به مشاهیر ادبی - هنری این خط برمیگردد-- به محمود دولت آبادی، كسرائی، ابتهاج و مسعود كیمیائی میرسیم.

مدعیان «چپ برجسته ضد دیکتاتوری، خسروگلسرخی» لازم است نشان دهند منظور گلسرخی از «اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبش‌های رهایی‌بخش پرداخته است» چیزی بجز اسلام سیاسی حاکم در ایران، جمهوری اسلامی، بوده است.

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com