تعریف انقلاب، ماهیت انقلاب

عباس گویا
February 19, 2019

تعریف انقلاب، ماهیت انقلاب


این تعریف از انقلاب به مخالفت با انقلاب مشروعیت میدهد: «هر زمان در پایتخت یک کشور چند صد هزار نفر- طبق آمار ویکی پدیا از چهارصد تا هشتصد هزار نفر در هقته اول دسامبر و پنجاه تا دویست هزار نفر در راهپیمائی ها- علیه دولت حاکم بخیابان بیایند، میدان اصلی شهر را تصرف کنند، تحت حمله پلیس و تک تیراندازها بیش از هشتاد کشته بدهند و عقب ننشینند، و بالاخره باعث سقوط دولت و فرار رئیس جمهور بشوند، و بعد هم دولت موقت ناگزیر شود بمیدان رجوع کند و اعتبارش را از مردم بگیرد، من آن تحول را انقلاب مینامم.» (حمید تقوائی)


بنا به تعریف بالا نه تنها آنچه در اوکراین بلکه آنچه در سوریه، لیبی، قرقیزستان، یمن و همچنین در كشورهای بلوك شرق سابق در آخرین ماههای دهۂ هشتاد میلادی در چکسلواکی، رومانی، لهستان، آلمان شرقی، روسیه و... همچنین ایران 1357، اتفاق افتاد انقلابند. حال اگر به مردم انقلاب كرده در کشورهای بالا حق میدهیم که انقلاب كنند چرا به مردم عاصی امروز در همان کشورها حق نمیدهیم که گله کنند "كاش انقلاب نمیشد، انقلاب ما را بیچاره كرد". ما در اینجا بواقع با یک دو قطبی کاذب روبروهستیم. یكی، تقوائی، كه  نفس انقلاب را مثبت میداند، دیگری، مردم، كه در قضاوت از نتیجۂ انقلاب به این استنتاج میرسند که نفس انقلاب مذموم است. در هر دو مورد عنصر عینی انقلاب با قدر مطلق گرفتن از اصفات خوب و بد آن بكنار گذاشته شده است.


چرا ماركس تعریفی از انقلاب بدست نداد، آیا سوادش را نداشت یا انقلاب را تجربه نكرده بود؟ چرا او حكم كلی انقلاب "خوب یا بد"  است را صادر نکرد؟ ماركس نه تنها در مورد انقلاب، بلكه به جرات هیچیك از مفاهیم كلیدی سیاسی و اجتماعی را تعریف نكرد. او هیچگاه انسان را تعریف نكرد، مختصاتش را در ریزترین شكل بدست داد اما انسان را در شكل انتزاعی آن هیچگاه تعریف نكرد، ذات انسان را تعریف نكرد. هیچگاه نگفت انسان ذاتا خوب است. در دستگاه فكری ماركس، پراتیك انسان، انسان را میسازد و تعریف میكند، تاریخ را میسازد، تاریخی كه اول بشکلی تراژیك و سپس بشكلی كمدی خود را تكرار میكند. نقش انقلابات در ساختن تاریخ مستثنا از قاعده بالا نیست. تا آنجا كه من میدانم ماركس هیچگاه انقلاب را "خوب  و بد" نکرده است بلکه گفته است در مرحله ای از رشد نیروهای مولده انقلاب میشود. او قضاوت اخلاقی از انقلاب نداشت. ما بعنوان کمونیستها در انقلابات شركت میكنیم و سعی میكنیم  تاثیر مثبتی در نتایج آن، در بثمر رسیدنشان داشته باشیم، اگر شانس اش را بدست بیاوریم هدایتش كنیم و سوسیالیسم را برقرار كنیم.


ممكن است در یك ارزیابی عمومی بتوان ادعا کرد بشریت از سدۀ گذشته تا كنون در عصر انقلابات ضد سرمایه داری بسر میبرد. این حكم كلی را چگونه میتوان در یك تحرك توده ای خاص نشان داد؟ آیا در، بقول تقوائی، شرکت چند صد هزار نفر در یك حرکت اعتراضی در روز چهارشنبه علیه قدرت سیاسی حاکم که منجر به کشته شدن 80 نفرشان میشود میتوان انقلاب ضد سرمایه داری را یافت؟ یا باید منتظر نتیجه انقلاب بمانیم، آیا سرمایه داری واقعا لغو میشود یا خیر؟ هر جور كه به این پدیده نگاه میكنم میبینم حق با ماركس بود! ملاك ماركس از انقلاب ضد سرمایه داری تعداد خاصی از شرکت کنندگان در اعتراض عمومی نبود. اگر بود، او مانند تقوائی، بسادگی میتوانست به یك فرمول ساده ریاضی برسد، مثلا "هنگامیكه 10 درصد به بالای جمعیت در یك كشور دست به اعتراضات بزنند ... انقلاب ضد سرمایه داری آغاز شده است". او نگفت چه تعداد باید كشته شوند، چه تعداد باید مسلح شوند، چگونه باید حكومت را ساقط كرد. او بلو پرینتی از انقلاب نداد اگر چه در انقلابات 1848 شركت كرده بود و در هدایت كمون پاریس نقش داشت. بعدها لنین با جمعنبدی از مشاهدات خود در روسیه به یك فرمول عمومی در خصلت نمائی از شرایط انقلابی رسید. اگر لنین با تعریف حمید تقوائی از انقلاب همنظر بود، قاعدتا نباید كاخ زمستانی را تصرف میكرد، و حال که کرد نباید تصرف قدرت سیاسی را انقلاب مینماید و ... حال برگردیم سر حكمی که انقلابات عصر حاضر را با فرض تعریف تقوائی از انقلاب، انقلاباتی ذاتا ضد سرمایه داری قلمداد میکند. انقلابات مخملی دهه 90 بلوك شرق با کدام معیار ضد سرمایه داری بودند؟ کجای "انقلاب قرقیزستان" ضد سرمایه داری بود؟ "انقلابات" اوكراین و ونزوئلا دقیقا چگونه ماهیت ضد سرمایه داری پیدا کردند؟


با اتکا به متدولوژی ماركس، صرف تعداد جمعیت معترض و یا جمعیت در امتزاج با ضدیت با قدرت سیاسی حاکم چیزی از ماهیت ضد سرمایه داری یك تحرك توده ای بما نمیگوید. چگونه میتوان ماهیت تحرك توده ای را ارزیابی كرد؟ وقتی انسان شالوده یک پدیده را تشکیل میدهد، ماهیت آن پدیده را باید در خود انسان، در عملکرد انسان در آن پدیده جستجو کرد. اگر قرار باشد ماهیت یك تحرك توده ای ضد سرمایه داری باشد، این ماهیت را تنها با نقش و جایگاه گرایش سوسیالیستی كارگری در حداقل بخشی از شرکت کنندگان آن تحرک میتوان نشان داد. با این وصف حتی اگر چهارصد هزار ونزوئلائی در كاراكاس در یك روز چهارشنبه علیه حكومت سرمایه داری مادورو دست به اعتراض بزنند و 80 نفرشان كشته شوند، مادام كه هیچیک از آنها پرچم ضدیت با سرمایه داری را بلند نکنند (که بر عکس، زیر بیرق جناح دیگری از سرمایه داران برای به حاکمیت رساندن آن جناح علیه قدرت سیاسی جاری دست باعتراض بزنند، یعنی مادام كه گرایش ضد سرمایه داری در این تحرك غایب است) ما با یك انقلاب ضد سرمایه داری روبرو نیستیم. ممکن است با یك تحرك، بخوان یک انقلاب تراژیك توده ای روبرو باشیم. توجه داشته باشید که من در اینجا ادعا نمیکنم كسی كه در ونزوئلا این تراژدی را مشاهده میكند -- مادام كه نقش مشاهده گر را بازی میکند -- سوسیالیست كارگری است. خیر نیست. با محفوظ نگه داشتن خط فاصل بلانکیسم از کمونیسم کارگری، او لازم است بعنوان یك عنصر فعال نقش خود را در این تحرک توده ای بازی كند و بجای مفسر عامل تغییر باشد.


آیا در اوكراین و سوریه و لیبی و قرقیزستان و یمن انقلابی رخ داد؟ آیا تحرك توده ای 88 در ایران انقلاب بود؟ برای یك فعال كمونیست سوال این نیست، این رد گم كردن است. برای او سوال این است: جنبش سوسیالیستی كارگری در كجای آن تحركات توده ای قرار داشت؟


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com