مروری کوتاه بر چند مقاله کائوتسکی (بخش اول)

محمود طوقى
February 10, 2019

مروری کوتاه بر چند مقاله کائوتسکی

بخش اول

 

چند نکته

۱-کتاب کارل کائوتسکی علیه لنینیسم مجموعه مقاله ‏هایی است  که توسط منوچهر صادقی ترجمه شده است و توسط نشر اختران در سال۱۳۸۳ در ۱۶۵۰نسخه به چاپ رسیده است.

۲-این کتاب در سال ۱۹۸۱ توسط پترلوپه در آلمان انتشار یافته است.

۳-تاریخ نشر مقالات از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۸ است.

 

۱- ذکر چند نکته ضروری

برای ما که با مارکسیسم از کانال سوسیال ـ دمکرات‏های قفقازی آشنا شدیم نام کائوتسکی بعد از انقلاب اکتبر بدون کوچک‏ترین تردیدی، نام مرتدی را به ذهن تداعی می‎کرد که در صفوف جنبش کارگری نفوذ کرده است تا مارکسیسم انقلابی را به سوسیالیستی بی‏رمق، دلخواه بورژوازی تبدیل کند.

و در مقابل نام کائوتسکی، نام لنین همیشه قرار داشته است که چون پیامبرو قدیسی بی‏ خطا وخورشیدی بی‏ غروب می‎درخشید.

اختلاف بین لنین و کائوتسکی درواقع اختلاف بین دو نحله و برداشت از مارکسیسم بود برداشتی اروپایی و غربی که نماینده آن کائوتسکی بود و برداشتی آسیایی که نماینده آن لنین و بعدها استالین و حزب بلشویک اتحاد شوروی و احزاب اقمار اوبود.

 

۲- ما کجا بودیم

نخستین تماس ما با کائوتسکی نامه‎ای است که محفل تئوریک تبریز در آغاز انقلاب مشروطه به کائوتسکی می‏ نویسد و در مورد ماهیت انقلاب مشروطه از کائوتسکی استفسار می‏ کنند. در آن زمان در محفل تبریز دو نگاه به انقلاب مشروطه بود:

۱-نگاه نخست انقلاب مشروطه را از آن‎جایی که برعلیه استعمار و استبداد بود مترقی می ‏دانست و بر این باور بود که سوسیال دمکرات‏های ایران در آن باید فعالانه شرکت کنند.

۲-نگاه دوم بر این باور بود که سمت و سوی ضدغربی انقلاب از آن‎جا که برعلیه سرمایه خارجی است و سرمایه خارجی در این مرحله باعث انکشاف سرمایه ‏داری در ایران می‏ شود نهضتی است ارتجاعی و سوسیال دمکرات ‏های ایران در آن نباید شرکت کنند.

کائوتسکی در پاسخ نامه حوزه تبریز نوشت که مبارزه مردم ایران برعلیه استعمار و استبداد سمت و سوی ترقی‏خواهانه را دارد و کمونیست‏ ها باید در آن فعالانه شرکت کنند و به آن سمت و سوی انقلابی‎تر بدهند.

سند دیگری دال بر این‎که از این زمان به بعد سوسیال دمکرات‏های ایرانی تماس با کائوتسکی داشته ‏اند وجود ندارد. و هرچه هست تماس با سوسیال دمکرات‏های قفقازی و روسی است که همگی تمایل به اندیشه‏ های لنین دارند.

 

۱

 

دیکتاتوری پرولتاریا

کائوتسکی این مقاله را در ۱۹۱۸ در وین نوشته است که مجموعاً در ۳۳ فاکت مهم خلاصه می‎شود. اما ابتدا ببینیم کائوتسکی چه می‎گوید. و بعد داوری کنیم که این گفته‎ها در گذار از پروسه ‏های اجتماعی تا چه حد با واقعیت همخوانی داشته است. و حق با کدام بوده است لنین یا کائوتسکی.

 

۱-تناقض موجود بین دو گرایش سوسیالیستی، نتیجه حسادت‏ های کوچک شخصی نیست بلکه نتیجه تضاد در اساس شیوه ‏های این دو گرایش است:

الف) شیوه دمکراسی

 ب) شیوه دیکتاتوری

۲-سوسیالیسم هدف نهایی ما نیست بلکه هدف از میان برداشت هر گونه استثمار و ستم است که علیه یک طبقه، یک حزب، یک جنسیت و یک نژاد اعمال می‏ شود.

۱-تفاوت میان دمکراسی و سوسیالیسم در این نیست که یکی وسیله و دیگری مقصود است، هر دو وسایل برای دستیابی به یک مقصدند.

۲-سوسیالیسم در حکم وسیله رهایی پرولتاریا بدون دمکراسی قابل تصور نیست.

۳-در یک مناسبات تکامل نیافته، یک اقتصاد کمونیستی می‏ تواند اساس استبداد را تشکیل دهد.

۴-سوسیالیسم بدون دمکراسی قابل تصور نیست در نزد ما سوسیالیسم مدرن صرفاً به معنای سازمان‎دهی اجتماعی تولید نیست بلکه سازمان‏دهی دمکراتیک جامعه را نیز دربر می‏ گیرد.

۵-سوسیالیسم بدون دمکراسی شدنی نیست اما دمکراسی بدون سوسیالیسم شدنی است.

۶-ضرورت پشتیبان پرولتاریا از دمکراسی با چنگ و دندان است و اگر مخالفانش درصدد باشند تا حقوق خلق را با کاربرد قهر نابود کنند او با دفاع قاطعانه آنان را از لحاظ سیاسی سرنگون نماید.

۷-هرگاه دریک جامعه دمکراتیک  پرولتاریا از نظر کمی زیاد و نیرومند شود  و بتواند قدرت سیاسی را با استفاده از آزادی‏ های موجود فتح کند در آن صورت دیکتاتوری سرمایه‏ داری مشکل خواهد توانست ابزار ضروری را برای سرکوب قهرآمیز دمکراسی فراهم آورد.

۸-ارزش دمکراسی محدود به تأثیری نیست که می‎تواند بر روی اشکال انتقال قدرت به پرولتاریا داشته باشد اهمیت ویژه ‏ای در این دوران در این است که بتواند بر روند بلوغ پرولتاریا تأثیر کند:

الف: اشکال انتقال قدرت به پرولتاریا

 ب:روند بلوغ پرولتاریا

۹-دمکراسی پیش‎شرط مبارزه طبقاتی پرولتاریا به مثابه مبارزه ‏های توده‎ای است.

۱۰-یک سازمان مخفی نمی‏ تواند سازمانی دمکراتیک باشد.

۱۱-دمکراسی برای به وجود آوردن شیوه تولید سوسیالیستی مبنا و ضرورت را تشکیل می‎داد تنها تحت تأثیر دمکراسی است که پرولتاریا می‎تواند به بلوغی دست یابد که برای عملی ساختن سوسیالیسم به آن نیاز است.

۱۲-متأسفانه مارکس به توصیف مفصل این نکته نپرداخت تا روشن شود که او از دیکتاتوری پرولتاریا چه درکی دارد.

۱۳-مارکس با به‎کار بردن این اصطلاح نه شکل حکومتی بلکه وصفی را در نظر داشت که ضرورتاً می‎تواند در هر مکانی به وجود آید که پرولتاریا قدرت سیاسی را فتح کرده است.

۱۴-دمکراسی گذرا مسالمت‏ آمیز را تضمین نمی‎کند لیکن تحقق یک چنین گذاری بدون دمکراسی غیرممکن است.

۱۵-مارکس کمون پاریس را دیکتاتوری پرولتاریا می‎دانست که برآیند مبارزه تولیدکنندگان علیه طبقه تصاحب‎ گر و سرانجام آن شکل سیاسی بود که در چارچوب آن رهایی اقتصادی کار می‎توانست عملی گردد.

۱۶-کمون از شوراهای شهری تشکیل می‎شد که نمایندگان آن از مناطق مختلف پاریس از طریق حق رأی همگانی انتحاب شده بودند.

۱۷-مارکس دائماً از حق رأی همگانی مجموعه خلق و نه از حق رأی ویژه برای طبقه ‏ای ممتاز سخن می‎گوید.

۱۸-آن‏ها دیکتاتوری به مقوله یک وضع را با دیکتاتوری به مقوله شکل حکومتی یکی می‎گیرند.

۱۹-مارکس و انگلس در مانیفست می‎گویند: تمامی جنبش‎های کنونی به جنبش اقلیت‏ ها و یا جنبش‎های در خدمت منافع اقلیت ‏ها بوده‎اند جنبش پرولتاریا جنبش مستقل اکثریتی عظیم در خدمت منافع اکثریت عظیم است.

۲۰-رژیمی که از حمایت توده‎ها برخوردار است از قهر نه برای نابودی بلکه در حمایت از دمکراسی استفاده خواهد کرد.

۲۱-تولید سوسیالیستی را نمی‏ توان بدون روشنفکران و یا حتی علیه آن‎ها کاملاً تحقق بخشید.

۲۲-دیکتاتوری پرولتاریا یعنی حاکمیت پرولتاریا بر پایه دمکراسی

۲۳-سوسیالیست‎های روسیه در مقطع انقلاب:

الف: اس.آرها که منافع دهقانان را نماینگی می‎کردند.

ب: منشویک‎ها که منافع پرولتاریا صنعتی رانمایندگی می کردند. بر این باور بودند که براساس شرایط روسیه انقلاب دمکراتیک قابل تحقق است.

 ج: بلشویک‎ها که نمایندگان پرولتاریای صنعتی بودند. انقلاب را سوسیالیستی می ‏دانستند.

۲۴-انقلاب بلشویک‏ها بر این پیش‏فرض بنا شده بود که این انقلاب سرآغاز انقلاب در اروپا است. انقلاب اروپا موجب پیدایش و استحکام سوسیالیسم می‎شد و کمک می‎کند تا موانع روسیه عقب ‏مانده از پیش پای انقلاب برداشته شود.

۲۵-آن‎ها باید در دوران فقر و اضمحلال برای همه رفاه بیاورند.

۲۶-برای غلبه به محدودیت‎ها به قهر برهنه متوسل شدند.

۲۷-به این ترتیب برقراری دیکتاتوری به جای دمکراسی امری اجتناب ‏ناپذیر بود.

۲۸-در مجلس مؤسسان بلشویک ‏ها در اقلیت قرار گرفتند پس ستیزه با مجلس مؤسسان اجتناب‏ ناپذیر بود.

۲۹-لنین با طرح این مسئله که شوراها یگانه تشکیلات دیکتاتوری پرولتاریا است تمامی مردمی که در شوراها حضور نداشتند از داشتن هر گونه حقوق سیاسی دور شدند.

۳۰-کمی بعد حزب سوسیال رولوسیون و منشویک‎ها  از شوراها اخراج شدند.

۳۱-در اصل ۴۳قانون اساسی گروه‎هایی که می‎تواند به انقلاب سوسیالیستی لطمه وارد کند سلب حقوق کردند.

۳۲-به این ترتیب تمامی اپوزیسیون از عرصه بیرون رانده شدند.

۳۳-اگر مجلس مؤسسان دمکراسی را تثبیت می‎کرد تمامی آن دستاوردهایی که پرولتاریای صنعتی می‎توانست از طریق دمکراسی به دست بیاورد تثبیت می‎شد.

 

 

ریشه‎های تئوریک قضیه

اشکال از بیان مارکس در سال ۱۸۵۰ شروع می‏ شود آن‎جا که مارکس می‏ گوید در گذار از سرمایه‎داری به سوسیالیسم، دیکتاتوری پرولتاریا امری است اجتناب‏ ناپذیر.

از این بیان دو برداشت می‏ شود. عده‎ای چون لنین دیکتاتوری را یک شکل حکومتی گرفتند به دلایلی که خواهد آمد و عده‎ای دیگر چون کائوتسکی آن‎را یک وضعیت در نظر گرفتند و با استناد به نوشته ‏های بعدی مارکس و انگلس که کمون پاریس را دیکتاتوری پرولتاریا می ‏دانستند. دیکتاتوری پرولتاریا را جنبش همگانی و رأی همگان برای آزادی کار تلقی کردند.

کائوتسکی برای کشیده شدن لنین و حکومت بلشویک‏ ها به دیکتاتوری و اعلام دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان شکل حکومت طبقه کارگر چند دلیل می ‏آورد:

۱-نخست آن‎که شرایط عقب مانده اقتصادی روسیه آماده یک انقلاب سوسیالیستی نبود. و همان طور که منشویک‏ ها می‏ گفتند روسیه باید وارد فاز انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک می‏ شد تا در یک دمکراسی تمام عیار بورژوازی، طبقه کارگر و صنعت رشد می‏ کرد و در نهایت به انقلاب سوسیالیستی می ‏رسیدند.

۲-بلشویک‎ها انقلاب سوسیالیستی را منوط کردند به انقلاب در اروپا. و بر این باور بودند که کلید انقلاب سوسیالیستی در روسیه زده شده است و طولی نمی‎کشد که انقلاب جهانی سراسر اروپا را فرا می‏ گیرد. و سوسیالیسم اروپایی به کمک سوسیالیسم روسی می‏ آید و کمک می‏ کند تا بر عقب ماندگی‎های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی نایل آید. امری که متحقق نشد و بلشویک ‏ها را تنها رها کرد.

۳-درگیر شدن و وارد شدن به یک جنگ داخلی و محاصره امپریالیستی در حالی‏که ارتش در اختیار بلشویک‏ ها نبود.

۴-برآورده نشدن خواست‏ های مردم و پوچ درآمدن شعار بلشویک ‏ها رفاه همگانی آن هم در کشوری جنگ زده در فقر و فاقه و قحطی.

۵-انحصارطلبی بلشویک ‏ها

این مجموعه شرایط بلشویک‏ ها را سوق می‏ داد به این درک که دیکتاتوری پرولتاریا نه یک وضع بلکه یک شکل حکومتی برای پرولتاریا است.

 

درک غلط از دمکراسی

از همان آغاز در میان سوسیال دمکرات‏ها نسبت به دمکراسی دو برخورد می‏ شد:

۱-عده‎ای دمکراسی را یک مقولۀ بورژوایی می ‏دانستند و بر این باور بودند که دمکراسی بورژوایی نوعی فریب توده‎ها است برای پوشاندن دیکتاتوری. پس چندان روی خوش به آن نشان نمی‎دادند.

۲-اما عده‎ای دیگر چون کائوتسکی بر این باور بودند که تنها راه گذار، انقلاب نیست و طبقه کارگر اگر به آن حد از رشد کمی و کیفی برسد که اکثریت مادی و معنوی جامعه را شامل شود می‏ تواند با استفاده از دمکراسی بورژوایی به قدرت برسد و بورژوایی را مجبور به تمکین قدرت خود کند و اگر بورژوازی قواعد بازی را رعایت نکند و دست به سلاح برد، طبقه کارگر می‏ تواند با توسل به قهر او را منکوب کند و به همگان نشان دهد این بورژوازی است که دمکراسی را رعایت نمی‏ کند.

کائوتسکی دمکراسی را نه فقط شرط ضرور بلوغ و رشد پرولتاریا می ‏داند. بلکه طبقه کارگر را برای به قدرت رسیدن نیز بی‏ نیاز از دمکراسی نمی‎داند و بر این باور است که سوسیالیسم بدون دمکراسی شدنی نیست. و تحقق سوسیالیسم یعنی سازمان‎دهی دمکراتیک تولیدی جامعه.

و درواقع دمکراسی را شرط ضرور انتقال قدرت به پرولتاریا و بلوغ پرولتاریا می ‏داند.

 

یک کج‎فهمی تاریخی

بیان گذرای مارکس در مورد دیکتاتوری پرولتاریا و نپرداختن مفصل و همه جانبه به آن که تا حدودی قابل قبول است. زمینه مساعدی بود که سوسیال دمکرات ‏های آسیایی را دچار نوعی کج فهمی تاریخی کند.

برای مارکس در آن روزگار بسیاری از مقولات از اهمیت مبرمی برخوردار نبود چرا که مسئله مبرم جنبش کارگری نبود. و درواقع بایستی جنبش کارگری در پراتیک روزمره ‏اش با آن برخورد می‎کرد تا رهبران فکری آن درکی عینی از آن مقولات بیابند و راه برون رفت جامعه از بحران را بیابند.

تصرف قدرت سیاسی برای سوسیال دمکرات‏های روسی همان‏قدر غیرمنتظره بود که برای دیگر سوسیال دمکرات‏ها در دیگر کشورها.

بلشویک ‎ها که با سوسیالیست‏های انقلابی (نمایندگان دهقانان) و منشویک‎ها (نمایندگان بخشی از پرولتاریای صنعتی) به قدرت رسیده بودند. در اولین چالش سیاسی که مجلس مؤسسان بود، نتوانست رأی رقبا را تاب بیاورد و با انحلال مجلس مؤسسان سعی در حذف شرکای سابق خود کرد. اما این نخستین اشتباه بلشویک‎ها نبود. نخستین اشتباه بلشویک‏ها ارزیابی مرحلۀ انقلاب بود. انقلابی سوسیالیستی در کشورهای عقب مانده با پرولتاریای صنعتی ضعیف و صنعتی ویران شده در جنگ جهانی اول (۱۸ـ۱۹۱۴).

اگر بلشویک‎ها آن‎گونه که منشویک‎ها به آن استناد داشتند کائوتسکی نیز بر این باور است تن به تحقق شعارهای انقلابی بورژوا ـ دمکراتیک می ‏دادند. و با شرکت دادن دیگر احزاب در یک دمکراسی همه جانبه، کشور جنگ‎زده روسیه را به جلو می‏ بردند بدون شک سرنوشت روسیه و به جرأت می‏توان گفت سرنوشت جهان به گونه‎ای دیگر رقم می‏ خورد که امروز خورده است.

اما مسیر وقایع از جنگ داخلی و محاصره خارجی گرفته تا مقاومت مردم در احزاب رقیب بلشویک‎ها را سوق داد به سوی حذف غیرخودی‏ ها در وهله نخست، از کارگزاران حکومت تزاری گرفته تا بورژواها و ملاک‎ها و بعد خرده ملاکین و خرده‎بورژواها و روشنفکران تا برسد به احزاب همراه‏شان اس.آرها و منشویک‎ها و در نهایت خودی‏ ها تا برسد به حکومت فردی یک نفر در رأس حزب.

 

دیکتاتوری حزب نه طبقه

کائوتسکی در این‏جا بحث جالبی می‏ کند. و می‏ گوید طبقه نمی‎تواند حکومت کند بلکه سیادت می‏ کند. از سویی دیگر یک حزب نمی‎تواند نماینده یک طبقه باشد. این شدنی نیست، چرا که یک طبقه از لایه‎های مختلفی تشکیل شده است و احزاب مختلفی می‏ توانند این لایه ‏ها را نمایندگی کنند.

پس می‏ توان از دیکتاتوری یک حزب بر دیگر احزاب در یک طبقه و دیگر احزاب در طبقات دیگر صحبت کرد.

اما دیکتاتوری منوط به این مرحله نمی‎شود در خود آن حزب که نماینده بخشی از یک طبقه هست جناح چپ و راست و میانه وجود دارد. که هر کدام می‏ توانند بیایند تمایلات تاریخی و طبقاتی، آن طبقه باشند. پس یک جناح در صدد حذف دیگر جناح‎ها برمی‎آید. پس می‏شود دیکتاتوری یک جناح حزب بر علیه دیگر جناح‎های حزب و از آن‎جا دیکتاتوری بر دیگر احزاب در طبقه کارگر. و از آن دیکتاتوری بر احزاب دهقانی و خرده‎بورژوازی.

اما باز هم این پروسه در همین جا متوقف نمی‎شود. در همان جناح هم درگیری‏های جناحی وجود دارد پس در تحلیل نهایی یک نفر غلبه می‏ کند بر دیگر رقبا. و این پروسه ‏ای است که در شوروی اتفاق می ‏افتد و برآیند نهایی آن استالین است.

 

باز گردیم

باز گردیم به بحث اصلی. بلشویک‎ها برای حکومت خود مبنایی تئوریک از گفته‎های مارکس بیرون آوردند و دیکتاتوری پرولتاریا را نه به‎عنوان یک وضعیت گذرا بلکه به‎عنوان شکل حکومتی طبقه کارگر برای تحقق سوسیالیسم اعلام داشتند و این خود سرآغاز یک بدفهمی دیگر شد برای سوسیال دمکرات‎هایی که در قدرت نبودند. و در کشورهایی سرمایه‎داری زندگی می‏ کردند.

از این‎جا به بعد دمکراسی یک مقوله‎ای صددرصد بورژوایی شد. کاری نداشت جز فریب طبقه کارگر و سوسیال دمکرات‎ها وظیفه خود نمی‎دانستنداز آن دفاع کنند و حدومرز آن‎را پاس بدارند. در حالی‏که رشد طبقه کارگر، شکل‎گیری احزاب طبقه کارگر بدون دمکراسی راه به جایی نخواهد برد.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com