پروین محمدی و جعفر عظیم زاده دو نفر از رهبران کارگری ایران دستگیر شدند!

محمد آسنگران
January 31, 2019

پروین محمدی و جعفر عظیم زاده دو نفر از رهبران کارگری ایران دستگیر شدند!
جعفر عظیم زاده رئیس اتحادیه آزاد و پروین محمدی نایب رئیس این اتحادیه به جرم دفاع از حقوق کارگران ایران زندانی شدند.
عصر روز سه شنبه ١٠ بهمن ماه ١٣٩٧ حدود ساعت پنج و نیم عصر ابتدا جعفر عظیم زاده و با فاصله کمی پروین محمدی بازداشت شدند. نیروهای امنیتی این دو رهبر کارگری ایران را زندانی کردند تا حرف نزنند و از حقوق کارگر نگویند.
اما در چند هفته گذشته تا کنون صدها نفر از رهبران و فعالین عرصه های مختلف در ایران بازداشت و روانه زندان شده اند. از کارخانه و کارگاه تا دانشگاه و بیمارستان، از میان تشکلهای کارگری تا فعالین محیط زیست، از فعالین جنبش برابری طلبانه زنان تا مدافعین حقوق کودک و از میان نویسندگان و شعرا تا منتقدین هر گوشه ای از وضع موجود صدها نفر بازداشت و روانه زندان شده اند. موج دستگیری به ابعاد کل ایران همچنان در جریان است.
در سالهای اخیر هیچ وقت تا این حد هدفمند و به این شکل گسترده فعالین جنبشهای اعتراضی مورد تعرض و بازداشت و شکنجه و اذیت و آزار نبوده اند.
این یک دور تازه و شاید یکی از آخرین تقلاهای رژیم اسلامی سرمایه است. حاکمان میدانند چه آتش فشان عظیم و وسیعی در ایران در حال جهیدن است. آنها میدانند اعتراضات و هدف نارضایتی این بار با همه موارد قبلی متفاوت است. خطر را از دو زاویه احساس کرده اند و بر خود میلرزند.
حاکمان اسلامی از ابعاد اعتراض و نارضایتی بخوبی خبر دارند. اما مهمتر از این از ناتوانی و صف متزلزل خودشان هم خبر دارند. با این حال مهمترین ترسشان این است این بار در صف اول اعتراضات رهبران کارگری، منتقدین و معترضین به کلیت نظام موجود در ایران، کارگران و کمونیستها هستند. آنها میدانند و خوب متوجه شده اند این بار نه اصلاح طلبان و نه ناسیونالیستهای رنگا رنگ نقشی در هفت تپه و فولاد و بقیه مراکز کارگری نداشته و ندارند. آنها خوب میدانند که این بار جنبش کارگری خیز برداشته است تا کل این بساط فساد و دزدی و تبعیض را بهم بریزد.
بی دلیل نیست که روزنامه رسالت و آخوند دزد اهواز و شوش همراه با خامنه ای و شمخانی و روحانی و رسانه های مزدورشان از خطر کمونیسم نوع جدید میگویند. اخیرا حتی دزد سابقه داری مانند رفیق دوست به گوینده تلویزیون خودشان هم شک دارد و در مقابل سوال او که میپرسد چرا خودیها ١٩ میلیون حقوق میگیرند و کارگر پایین دو میلیون حتی حقوقش را هم نمیدهند میگوید با این سوالات شما که کمونیست نیستید، او هم پاسخ میدهد نه اصلا!؟
جمهوری اسلامی هیچ دوره ای مانند امروز ترس و نگرانی خود را از کمونیسم و جنبش کمونیسم کارگری عیان نکرده بود. مورد اسماعیل بخشی و هجمه رسانه های رژیم اسلامی علیه او و علیه کمونیسم کارگری و بقول آنها کمونیسم نوع جدید انعکاس یک شرایط تازه و موقعیت کنونی جدال کمونیسم و اسلامیسم و ناسیونالیسم است.
این سه جنبش در جدالی تعیین کننده ای بسر میبرند. اسلامیسم هدف اصلی مبارزات مردم ایران برای سرنگونی و به گور سپردن این جنبش است. اما جنگ اصلی و تعیین کننده برای ساختن آینده ایران هنوز شروع نشده است. وجود جمهوری اسلامی مانع جنگ اصلی است. اما قبل از اینکه جنگ ما با جمهوری اسلامی و سرمایه داران حاکم تعیین تکلیف بشود عملا اسلامیسم و ناسیونالیسم جنگشان با جنبش ما (جنبش کارگران معترض و جنبش کمونیسم کارگری) آغاز کرده اند. ما باید به استقبال این جنگ برویم. یک تفاوت مهم امروز با سال 57 همین است. جنبش ناسیونالیستی که با شعار چند نفر در خیابان به نفع دوره شاه، چکمه بر پا کرد و از سرکوب کمونیستها حرف زد و هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده، احساس در قدرت بودن کرد و به تقسیم غنایم پرداخت، در مقابل عروج جنبش کمونیستی در ایران و دیدن نوک کوه یخ، سکوت کرده و منتظر گذراندن این دوره است، دوره ای که تازه آغاز شده است.
حمله گسترده جمهوری اسلامی به فعالین جنبشهای اعتراضی در ایران، بازداشت و دستگیری آنها و اعمال شکنجه و حکمهای طولانی زندان برای آنها عملا جنگ ما با آنها را به مرحله نهایی نزدیک کرده است. امروز دیگر بحث بر سر این یا آن کمپین نیست. بحث بر سر قانونی و غیر قانونی این یا آن حکم نیست. بحث بر سر اختلاف این با آن یکی نیست. بحث بر سر تفاوت این فعال و رهبر جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی نیست. همه اینها اگر هم درست باشند نباید مانع این حقیقت باشد که راستهای اسلامی و ناسیونالیستی جنگ تعیین تکلیف نهایی با کمونیسم و کارگر را آغاز کرده اند. جنگشان با آزادی و رهایی و جنگشان با افق و آینده ایرانی بدون تبعیض و ایرانی با شهروندانی آزاد را آغاز کرده اند.
جنبش اسلامی و ناسیونالیستی اگر چه برای کسب قدرت و دزدی و فساد رقیب هم دیگر هستند، اما در یک امر مهم شریک و افقشان یکی است. دفاع از منافع طبقات دارا و حاکم و داشتن جامعه ای ساکت، بدون توقع و تابع طبقات حاکم. این تنها کمونیستها هستند که میخواهند این بساط چندین هزار ساله را بهم بریزند. بخش عمده فعالین جنبشهای اعتراضی ایران هم اینرا خوب دریافته اند و میدانند فقط با جنبشی ضد سرمایه داری میتوانند به آینده ای روشن و انسانی دست پیدا کنند.
به همین دلیل امروز دیگر بحث بر سر جنگ راست و چپ آن جامعه است. جامعه ایران به سمت یک تعیین تکلیف نهایی خیز برداشته است. هر کس و هر جریانی باید تکلیف خودش را با این جنگ سرنوشت ساز روشن کند. صندلی وسطی برای کسی باقی نمانده است. ما در جامعه شاهد دو قطب راست و چپ و جدالی طبقاتی سرنوشت ساز هستیم. چپ را کمونیسم و راست را اسلامیسم و ناسیونالیسم نمایندگی میکنند. از وارد شدن به این جدال گریزی نیست. حتی کسی که با هر پیشینه ای که داشته و با هر تصوری که از تحول برای خود ساخته است باید بداند که تعیین تکلیف این دو قطب راست و چپ سرنوشت جامعه و سرنوشت همه شهروندان و به نوعی یکی از مهمترین وقایع در دنیا خواهد بود. جنبش ما عزم جزم دارد و با نظم موجود تعیین تکلیف خواهد کرد. بنا بر این چه بهتر که آگاهانه و با افقی وسیع به این جدال بنگریم و جایگاه خودمان را روشن کنیم.
اگر اسماعیل بخشی و سپیده قلیان و جعفر عظیم زاده و اسماعیل عبدی و علی نجاتی و پروین محمدی و صدها و حتی هزاران نفر دیگر از فعالین و رهبران جنبش ما را دستگیر و به زندان بیندازند ما میدانیم که هنوز هزاران رهبر لایق دیگر را در جنبشمان داریم و هر کارخانه و محله و دانشگاهی که فضای نفس کشیدن پیدا کند، این رهبران لایق که به کل سیستم و نظام مبتنی بر استثمار و فقر و سرکوب نقد دارند، سر بر می آورند و آنها را بهتر از امروز خواهیم شناخت.
برای صحت این ادعا به صف اعتصاب کارگران هفت تپه و فولاد نگاه کنید و رهبران قبلا ناشناخته را ببینید که در کمتر از یک ماه کل جامعه آنها را دید و روی سرش گذاشت و سخنگویان لایق این جنبش را دیدیم که با چه پتانسیلی عروج کردند. جمهوری اسلامی از همین ترسیده است که در بقیه مراکز کار و مراکز آموزشی مانند دانشگاهها، در بین جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان و در همه زوایای آن جامعه صف هزاران نفره از این رهبران پا به میدان خواهند گذاشت.
حدود صد سال است که حکومت اسلامی و دیکتاتوری پهلوی این رهبران و سخنگویان لایق جامعه را به بند کشیده اند و زبانشان را بریده و آنها را زیر شکنجه کشته اند تا حکومت کنند. اما اینبار این صف صدها و هزاران نفره به نمایندگی از میلیونها انسان دردمند و تحت ستم آن جامعه اعلام کرده اند دیگر بس است. ما اینرا تحمل نخواهیم کرد و بشریت متمدن در کنار ما برای تحولی بنیادی ایستاده است. روزی که این صف رهبران تمام قد سر بر بیاورند، آلترناتیو انسانی و رهایی بخشش کل بشریت را به وجد خواهد آورد.
شعار این صف شعار میلیونها انسانی است که طی قرون متمادی صدایی نداشته است. "معیشت، منزلت، حق مسلم ماست! نه به استثمار و تبعیض! قدرت به دست شوراها!.
دستگیری رهبران و فعالین جنبش ما برای به عقب انداختن همین اتفاق است که سران رژیم اسلامی آنرا بو کشیده اند. تعیین تکلیف نهایی با حکومتی که چهل سال کشت و سنگسار و اعدام کرد و پول بالا کشید و پاسخ هر اعتراضی را با زندان و شکنجه داد سرنگونی آن است. آنها میدانند که امکان حذف همه این رهبران و فعالین را ندارند و می بینند که با هر تعرضی به رهبران جنبش های اجتماعی، موجی از همبستگی و محبت را روانه خانه های این عزیزان میکنند. اما میخواهند حتی اگر هم شده چند صباحی ، زمان واژگون شدن کشتی به گل نشسته اشان را عقب بیاندازند.
معلوم است در مقابل این ترفند ما بایدمتحدانه به پا خاسته و با تمام قوا از رهبران کارگری و زندانیان سیاسی دفاع کنیم. و با تمام قوا بکوشیم موانع عروج و به میدان آمدن این صف رهبران اعتراضی، این صف سخنگویان لایق جامعه را بیش از پیش برطرف کنیم. تلاش برای آزدی رهبران دربند، و تلاش متحدانه و سراسری و بین المللی برای تحت فشار گذاشتن جمهوری اسلامی، قدم اول در رفع این موانع است که باید فورا به آن دست بزنیم.
محمد آسنگران
٣٠ ژانویه ٢٠١٩ / ١٠ بهمن ١٣٩٧


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com