خیزش جاری آبانماه در سراسر ایران

خیزش جاری آبانماه در سراسر ایران

 در بیست و چهارم آبانماه سال ۹۸ در چنین روزهایی در سحرگاه شنبه،‌ حکومت منفور اسلامی، ‌به این پندار که جامعه در خواب و خاموشی است به خفته‌گان بیدار، شبیخون زد. باندهای حکومتی،‌ با در دست داشتن شاه‌لوله‌‌های نفت و بنزین و تیربار، بر گلوگاه تنگدستان پای فشردند. بهای بنزین از هزار تومان به سه هزار تومان رسید و سه برابر اعلام شد. این هجوم کرکسان حاکم به سفره‌های خالی و خانه‌‌های تاریک و سرد به فلاکت نشانده‌شده‌گان بود. این دستبرد غازیان غارت،‌ یعنی تا سیصد برابر به قهقراتر کشانیدن فلاکت زدگان بود. سه برابر شدن سوخت، یعنی سه برابر شدن بهای نان و سبد گذران بخور و نمیر کارگران و  تهی‌دستان. در برابر راهزنان هستی، هر کوی و برزن‌های کارگری و تنگ‌دست نشین شهری و روستایی در سراسر ایران، در سپیده دم با خروسخوان، به خیزش برخاستند. زنان پیشتاز بودند.

خیزش تهی‌دستان

 این خیزش یک شورش نبود،‌ بسا که برآمد اعتراض پرخروشی بود باریشه در قیام بهمن ۱۳۵۷.‌ دی‌ماه ۹۶ در آبانماه ‌۹۸ پیوستارِ برآمدِ ستمکشانی علیه حاکمیت و مناسباتی بود که به روز سیاه‌شان نشانیده بودند. امیدیه‌‌ها و بهبهان و مریوان‌ها و افزون به پانصد شهر و شهرک در سراسر ایران فریاد و آتش و خون و گلوله شدند. در سپیده، خیزشی به پاخاست که در چهل سال حکومت اسلامی و حتا در دوران پهلوی‌ها و قاجارها بی‌مانند بود. دینامیسم این برآمد،‌ گرسنگی و ستم مناسبات ضد انسانی طبقاتی بود. ستمی که بین دو طبقه اصلی جامعه، یعنی سرمایه‌داران و حکومت‌شان و کارگران، شکافی ژرف آفریده بود. ‌صدای گسست شکافی پرناشدنی بین بالایی‌ها و پایینی‌‌ها، ‌بین کاخ‌نشینان و زاغه نشینان،‌ بین آنانی که به پشتوانه‌ی آیه‌‌های جهل و جعل بر گرده‌های ستمبران سوارند و سواری می‌گیرند و آنانی که به حاشیه‌ و تنگنای زندگی و مرگ رانده شده‌‌اند بود. خروش خشم تهی‌دستانِ‌ با دستان تهی از سلاح و نان، در سنگرهای بی‌توپ و بی‌خمپاره، در برابر باران‌های تیر دشمن.

شکافی ژرف بین دلالان حاکم و تهی‌دستان بی‌نان و بی‌نوا، بین حکومت لمپن‌ها و دلالان و مداحان و زنجیریان روانپریش و تشنه‌ی خون و قدرت، غرق در فسادهای نهادینه و برآمده از فسادهای نهادینه، ‌بین رذالت حاکم و فضیلت انسانی. آبانماه آوردگاه مبارزه‌ای بود‌ بین خون‌‌آشامانی که بودشان در گرو نبود است و ‌هستی‌ نکبت‌بارشان در گرو نیستی و مرگ دیگران. به فلاکت نشانیده شده‌گان،‌ در برگ‌ریزان آبانماه در برابربان،‌ منفوریت چهره‌ی شوم خمینی و ولی‌امر خامنه‌ای و حاکمیت جهالت‌باری ایستادند که جامعه‌ای همیشه کربلا و روزهایی همیشه عاشورایی می‌خواستند و بردن به قهقرای ۱۰ محرم ۶۱ ه‍.ق (۱۰ اکتبر ۶۸۰ م.).

مجموعه‌ای از این عناصر، عوامل و سبب‌ها در محور اقتصاد، نیروی آتشفشانی بود که روز شنبه ۲۵ آبانماه ۹۸ آسمان ایران را با شعله‌ی انفجار و گلوله و دود و فریاد و خشم و خروش اشباع کرد و در جهان پژواک آفرید.

گستردگی و پتانسیل

درکشاکش بین انسانیت و رذالتی با تجسد خمینی در روح و  قامت حاکمیت موجود، نقطه‌ی تضاد دو استبداد برهم‌ِ اقتصادی و ایدئولوژیک، ‌در آبان‌ ماه با شعله‌‌های بنزین آتشفشان شد. وضع موجود تحمل پذیر نیست! ‌این فریاد توده‌‌های به پا خاسته بود و هنوز هم بسا خشامگین‌تر. خیزش آبانماه،‌ با گسترشی سراسری، ریشه‌‌مند و نیروگرفته از خواست‌ها و اهدافی که در آماج و شعارهای سراسری بازتاب می‌یافت و خواهد یافت. در مجلس ارتجاع،‌ قاسم میرزایی نیکو، نماینده رژیم از دماوند و فیروزکوه، هراسیده گفت «اعتراض‌ها در بیش از ۵۰۰ نقطه ایران رخ داده‌است.»

حمله به مراکز قدرت و اقتصاد، منشور آبانماه بود که اعلام شد و همچنان استراتژی این مبارزه. حمله به ارگان‌ها و ستادهای سرکوب و مالی رژیم و تخریب حوزه‌های علمیه، دفتر و لانه‌های امامان جمعه و نمایندگان خامنه‌ای، نمایشگر خشم و نفرت خیزشگران از نظام حاکم بود. اشاره به نمونه‌هایی از به آتش کشیدن این مراکز فساد و جهالت و غارت، نمونه‌ی خاتم‌الانبیا شیراز ، حوزه علمیه شهرستان کازرون، دفتر امام جمعهٔ شهر صدرای شیراز، امام حسن گویم (شمال شیراز) مدرسه علمیه زنان کوثر کرج، مصلی و دفتر امام جمعه‌ی شهر قدس، المهدی اهواز، زینبیه اصفهان،سفیران هدایت شیراز، دفتر و بیت نماینده‌ی ولی فقیه در یزد و امام جمعه بندر امام (ماهشهر) و…

 شعارهای: مرگ جمهوری اسلامی!‌

  • اصلاح طلب،‌اصول گرا دیگه تمومه ماجرا!
  • دیکتاتور حیا کن، مملکت را رها کن!
  • بنزین گرون‌تر شده، فقیر، فقیرتر شده!
  • پول نفت گم شده خرج فلسطین شده!
  • مرگ بر گرانی!
  • خامنه‌ای به هوش باش، ما مردمیم نه اوباش!
  • ملت چرا نشستی، منجی خودِ تو هستی!

بیانگر اهداف و خواست خیزش دیماه بودند.

سید علی خامنه‌ای،در دیدار‌ با مریدان مکتب جهالت و فریب در «درس خارج از فقه» روز۲۶ آبان ۱۳۹۸، در کنج دخمه زوزه کشید که «در خصوص قیمت بنزین سررشته و تخصصی ندارد، اما اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند…» او تلاش ورزید تا خمینی وار خود را مبرا جلوه دهد و سران سه قوه حکومتی را مسئول بشناساند. کمتر کسی بود که این تزویر نهادینه و شرعی را باور کند. این دروغ فقاهتی، دیکته‌ی‌ باند سپاه بود به ولایت که باید به دولت احاله می‌شد. دولت اسلامی و سه قوه‌ی سرکوبگرش، مجری فرمان باند سیاهی‌ها بودند. بنزین باید گران می‌شد و با گران شدن این منبع انرژی، همه‌ی کالاها گرانتر می‌شدند و همانند سونامی جامعه‌را به مرگ فرو می‌برد. به این گونه میلیاردها دلار به حساب دلالان حاکم باز می‌گشت تا بودجه‌ی جاری به ویژه هزینه‌های نیروهای سرکوب و نیابتی، تروریسم دولتی، دخالت‌گری‌های نظامی در یمن، سوریه، عراق، لبنان ووو را برآورده سازند. این تحمیل در برابر تحریم، ‌افت بهای نفت و… را تا اندازه‌ای پاسخ می‌‌داد. سرکوب و مهار اعتراض‌های حتمی و پیش روی را سپاه و  دستگاه‌های امنیتی و انتظامی وعده داده بودند. حسن روحانی که خود در شورای امنیت حکومتی در رهبری «شورای سرکوب» نشسته بود، این هم‌اندیشی را باید کتمان می‌کرد.

حسن روحانی، رئیس‌جمهوری ولایت، دو هفته پس از خیزش، در سخنرانی ۶ آذر ۱۳۹۸ به دروغ اعلام کرد که «من هم مثل همه مردم ایران مطلع شدم که صبح جمعه قیمت بنزین تغییر کرده‌است». او با وقاحت نظام ولایی، گرانی بنزین را مکانیزمی برای «کاهش واردات بنزین» خواند. حسن روحانی که خود را یک لحظه پیش به بی‌خبری زده بود با رذالت حوزوی گفت: «طرح گران شدن بنزین از سال ۱۳۹۵ مطرح بوده‌است»‌ و هدف از اجرای این طرح  فلاکتبار را «کمک به مردم» خواند.(۱) چندی بعد،‌ سرپاسدار حسین ذوالفقاری، معاون امنیتی- انتظامی وزارت کشور، از جانب باند سپاه در رقابت با دولتی‌ها، ادعای حسن روحانی را مبنی بر بی‌اطلاعی از افزایش قیمت بنزین یک دروغ خواند و گفت: «آنها که گفتند تا روز جمعه نمی‌دانستیم، مستنداتش وجود دارد که چه ساعت و چه روزی و توسط چه کسی به آنها گفته شده‌است.»  این فرمانده کشتار، برای تبرئه‌ی باند سپاه افزود: که دولت روحانی قصد داشت به همراه بنزین، گازوئیل را نیز گران و سهمیه‌بندی کند ولی با مخالفت همکارانش مواجه شد.»(۱) سران حکومتی گران‌سازی گازوئیل را در هراس از غیرقابل مهار شدن خیزش و گسترش آن به روستاها و آلونک‌ها و جنوب‌ها‌ی شهر، و استانهای محروم از نان و مسکن و سراسر ایران  در تحریم زندگی و لبخند، خطر به میدان آمدن افزون بر پنجاه میلیون جمعیت خشمگین و غیرقابل مهار را هولناک تشخیص داده بودند.

دامنه‌، گستره‌ و ماهیت خیزش نسبت به دی‌‌ماه سال ۹۶ و حتا بهمن ماه ۵۷  ناهمانند بود.

در سنگرهای خیزش،‌محله‌هایی آزاد شدند، خیابان‌ها تسخیز شدند،‌پایگاه‌های سرکوب با دستان خالی مورد هجوم قرار گرفتند، برخی به آتش کشیده شدند. و سران جمهوری اسلامی مانند همیشه به فرافکنی روی‌آوردند و خیزش را توطئه‌ی «دشمن» اعلام کردند. توده‌‌های خیزشگر، فریاد زدند «دشمن ما همین‌جاست!»

مردم را  به زانو در بیاورید!

فایلی شنیداری از علی خامنه‌ای در خطاب به فرماندهان کشتار، در دست است که می‌گوید: «ارتش،‌سپاه،‌نیروی انتظامی آماده باشند مهمه. خودشون را برای این مسئولیت مهم آماده کنندبه کمک یکدیگر بیان، به زانو در بیارید و شکست بدید. اعتراض از سوی چند میلیون از جمعیت در کشور به راه افتاده است، باید مراقبت می‌کردند نباید اجازه می‌دادند اینکار تا اینجا پیش بیاد چه ارتش باشه چه سپاه باشه چه هر سازمان دیگری باشد مردم  همیشه به طور دائم هیاهو درست می‌کنند، غلط هم می‌کنند اگه بخوان بکنند».(۲)

«شورای عالی امنیت ملی» در بیم و هراس، شبانه روز در حالیکه به خود می‌لرزید،‌سرکوب را فرماندهی می‌کرد. اعضای این نهاد سرکوب زیر فرمان سیدعلی خامنه‌ای: ۱-حسن روحانی(رئیس جمهور)، ۲-سید ابراهیم رئیسی -رئیس السادات(رئیس قوهٔ قضائیه) نماینده و نفر دوم پس از خامنه‌ای، ۳-علی لاریجانی (رئیس وقت مجلس)، ۴- علی شمخانی (نماینده‌ی خامنه‌ای در شورا و دبیر شورا) ، ۵-سعید جلیلی (نماینده‌ی خامنه‌‌ای در شورا)، ۶-محمدباقر نوبخت (رئیس سازمان برنامه و بودجه)، ۷-عبدالرضا رحمانی فضلی (وزیر کشور) ۸- محمدجواد ظریف (وزیر امور خارجه)، ۹- سید محمود علوی (وزیر اطلاعات) ۱۰- محمدحسین باقری (رئیس‌ ستاد کل نیروهای مسلح)، ۱۱- حسین سلامی (فرمانده‌ی کل سپاه) بودند که از بیت‌رهبری با سید مجتبی خامنه‌ای فرزند سید علی خامنه‌ای و حسین طائب (رئیس سازمان اطلاعات سپاه) فرمان می‌گرفتند. با تجربه گیری از خیزش دیماه سال ۱۳۹۶، با قطع تمامی شبکه‌‌های اینترنتی، رابطه‌ی خبررسانی بین ایران و جهان بسته شد. رژیم مرگ خود را در برابر می‌دید و چاره را در کشتاری دستجمعی و جاری ساختن رود خون می‌یافت.

حسین طائب، زیر نظر مستقیم علی خامنه‌ای و بیت رهبری و سید مجتبی خامنه‌ای، در نقش نمایندگان خامنه‌ای در سازمان اطلاعات سپاه، از مهم‌ترین نیروی سرکوبگر اعتراضات و بازداشت‌ها و ربایش بودند. دادستان کل نظام، محمدجعفر منتظری  سرکرده‌ی پیگرد قضایی و نظارت بر سرعت سرکوبگری دادستان‌های استان‌ها، حسین اشتری فرمانده‌ی کل نیروی انتظامی با یگان ویژه‌ی آن (به فرماندهی حسن کرمی) سرکوب خیابانی را به عهده داشتند.

در ۲۹ آبان علی ربیعی (بازجو عباد) وزیر کار پیشین و سخنگوی دولت روحانی، مدعی شد افرادی در پالایشگاه عسلویه «به برخی لوله‌ها، دینامیت بسته بودند» و افرادی دیگر «می‌خواستند خط تلفن اصفهان را قطع کنند». در ۳۰ آبان سالار آبنوش فرمانده عملیات بسیج برای توجیه کشتار خیزشگران گفت: «فتنه گران، کشتار را نصف ایران در نظر گرفته بودند» اول آذرماه در روز ششم سرکوب، علی فدوی جانشین فرمانده سپاه از «۴۸ ساعت جنگ» نیروهای سرکوبگر با ابعادی همانند عملیات«کربلای ۴» همانند دانست.

 سیاه جامه‌گان یا نیروهای ویژه نوپو(N.O.P.O)/«نیروهای ویژه پاد وحشت»/ «نیروهای ویژه پاسدار ولایت» که اسوات (سلاح‌ها و تاکیتک‌ها یویژه)‌ نیز نامیده می‌شود، از جمله نیروهای زیر فرمان یگان ویژه نیروی انتظامی‌‌ بود که در گذشته به نام «نوهد» یا همان تیپ کلاه‌سبزهای ارتش شاهنشاهی یکی از هفت «یگان تکاور نیروی زمینی ایران» و از جمله نیروی ویژه ارتش جمهوری اسلامی ایران  که در سال ۱۳۷۱ به تیپ ۶۵ (نیروهای ویژه هوابرد) نامگذاری شد، دوشادوش نیروهای یگان ویژه ناجا، لباس‌شخصیها و مأموران نیروی انتظامی و بسیج جمهوری اسلامی به جبهه‌های سراسر ایران علیه «دشمن» گسیل شدند. این نیروها،فرمان داشتند تا «مردم را به زانو درآورند» و در جبهه‌ای به گستره سراسر ایران، در بیش از ۱۳۰ شهر و شهرستان و صدها روستا، به کشتاری دست زدند که در این ۴۰ ساله هرگز نمونه‌ی آن دیده نشده بود. سرکوبگران، پس از یک پنج روز با حاکمیت تیربار، اندکی به مهار جنبش سراسری برآمدند.‌ در روز ۲۸ آبان ۹۸، علی خامنه‌ای اعلام کرد که در این اعتراضات «دشمن را عقب راندیم» و «این اعتراضات، مردمی نبود بلکه امنیتی بود.»

در روزهای آتش و خون،‌ پاسدار لیلا واثقی، فرماندار قلعه‌ی حسن خان (شهر قدس) در استان تهران، در رسانه‌های حکومتی اعلام کرد که در روز ۲۵ آبان شخصاً به نیروی انتظامی دستور شلیک داده است. این فرمانده داعش وطنی، که بنا به همین اعلام به اتهام جنایت علیه بشریت در هر دادگاه بین‌المللی زیر پیگرد است، برای فراخوان نیروهای کمکی بیشتر از فرمانداری به سپاه پاسداران رفته و با نیروهای امنیتی بازگشته است.می گوید:‌ «ما تصمیم گرفتیم که برویم و با نیروهای بیشتری برگردیم. رفتیم مقر سپاه، نیرو جمع کردیم و بعد از چند ساعت برگشتیم. ساعتش خاطرم نیست اما هوا تاریک شده بود که اینها حمله کردند. ما تا ساعت ۹در مقر سپاه بودیم. خیلی ناراحت و عصبانی بودم. خیلی بحث کردم که چه کسی گفته نیروها نباشند یا جا را خالی کنند. در نهایت یک شورای تأمین دیگری در سپاه تشکیل دادیم و سریع به فرمانداری برگشتیم.»(۳)

  پاسداران به فرمان او جنایت آفریدند و دهها نفر را به رگبار بستند و  پاداش او از سوی سرپاسدار عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور رژیم داده شد و در یک برنامه تلویزیونی از پاسدار لیلا تقدیر و ستایش کردند.

در ۱۷آبان (۸ نوامبر ۲۰۱۹)، رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور فاشیست ترکیه، در حایکه بر سر زحمتکشان روژآوا در «سره‌کانی» و «تل اسپید» بمب فسفری می‌ریخت، هشدار داد کسانی که در پس اعتراضات عراق هستند، احتمالاً قصد دارند آن را به ایران گسترش دهند. او تأکید کرد «توطئه گرانی» که پشت اعتراضات خون‌بار عراق بودند، قصد «تقسیم جهان اسلام» را داشتند.

 قتل‌عام در نیزارهای بندر ماهشهر هولناک بود. خبرگزاری نیویورک تایمز، نیز در گزارش خود، به نقل از شاهدان عینی و کادر پزشکی در ماهشهر نوشت که در بندر ماهشهر، مأموران امنیتی ۴۰ تا ۱۰۰ تظاهرکننده (جوانان غیرمسلح) در نیزاری که به آن پناه برده بودند محاصره کردند و به رگبار بستند.» تلویزیون جمهوری اسلامی قتل‌عام در نیزار ماهشهر را نیز تأیید کرد و آن‌ها را «اشرار مسلح و تجزیه‌طلب نامید.»

صدا و سیما با پخش گزارشی کارگران در ماهشهر را اینگونه معرفی کرد: «در ماهشهر برخی از عوامل گروه‌های تجزیه طلب با سلاح گرم و حتی سلاح‌های نیمه سنگین و تیربار راه ارتباطی بندر ماهشهر با دیگر نقاط کشور و مسیر انتقال کالا را بسته بودند و همچنین قصد تصرف پتروشیمی ماهشهر و انفجار در آن را داشتند؛ در ماهشهر عملاً برای ساعاتی، اغتشاشگران مسلح، جنگ مسلحانه به راه انداخته بودند. در چنین شرایطی، نیروهای حافظ امنیت برای نجات جان مردم ماهشهر وارد عمل شدند.»

بنابه گزارش شاهدان عینی و نیز نوشته‌ی نیویورک تایمز «در ماهشهر نیروهای سپاه پاسداران با پهپادهای مسلح، دوشکا و تیربار که روی ماشین‌های تویوتا نصب شده بود بر روی مردم آتش گشودند.» پس از اتصال اینترنت خانگی در استان خوزستان اطلاعات و تصاویری از اعتراض‌های ماهشهر منتشر شد که روایت‌های پیشین را تأیید می‌کند. تصاویر ویدئویی نشان می‌دهند که خودروهای سپاه پاسداران با دوشکا و تیربار به سوی نیزار تیراندازی می‌کنند و همزمان صدای شیون و زاری بلند است.»(۴)

محمد گلمرادی، نماینده رژیم در مجلس از ماهشهر،‌ در جلسه علنی روز دوشنبه ۲۸ آبانماه خطاب به حسن روحانی گفت: «شما چه کردید که شاه بی‌شرف نکرد؟ شما امنیتی‌ترین رئیس جمهور این کشور هستید. رفتار شما در بعد امنیتی مشکوک و تردیدآمیز بود. شما دوربین‌های اطلاعاتی را تخریب کردید و از بین بردید.» کمی بعد او را به تکذیب خبر کشتار در نیزار، وادار کردند.

سرتیپ پاسدار حسن شاهوارپور، فرمانده‌ی سپاه استانی ولیعصر در خوزستان، «فرماندهی کشتار معترضان خوزستانی در اعتراضات آبان ماه» و نیز کشتار در نیزار ماهشهر را فرمان داده بود.

ربایش زخمی‌ها و پیکرهای جابناخته‌گان

 خانه گردی شروع شد و ‌به بیمارستان‌ها هجوم آوردند و پیکرهای جانباخته‌گان و زخمی‌ها را ربودند. زخمی‌ها را ربودند. رژیم در ربایش پیکرها و زخمی‌ها، از بین بردن مدرک جنایت و نیز ایجاد رعب و وحشت در جامعه را پی‌می‌گرفت. مادر دو برادر قویمی، کارگر در قلات شیراز توانست در همبستگی هزاران نفره پیکر یکی از فرزندان را که در شهرک صدرا به وسیله تک تیراندازان سنگر گرفته در پشت بام پایگاه بسیج با زخمی در سر به خون غلتیده بود را به خاک بسپارد. فرزند دیگر،‌ زمینگر شده و مخفی پس از چندین هفته در خانه دستگیر شد. ‌عمو زاده‌ این دو کارگر نیز یکی دیگر از جانباختگان در شهرک صدرا بود. مهدی نکویی، دانشجوی ۲۰ ساله‌ی حقوق که در شیراز هدف گلوله‌ی نیروهای سپاه قرار گرفت،‌ به همراه چندین زخمی دیگر در حال درمان بودند که با هجوم سپاه ربوده شدند و دیگری نشانی از  آنها به دست نیامد. پیکرهای خونین جانباخته‌گان در زیر شکنجه و یا زخمی شدگانی، باید بنا به فتوای خامنه‌ای همانند فتوای خمینی در خرداد ۶۰ بایستی در جا «تمام کش» می‌شدند. پیکرهای جانباخته‌گان و زخمی‌ها باید در سراسر ایران جمع‌آوری به نقاط دور از زادگاه و خانواده‌ منتقل‌ و به رودخانه‌ها و سدها پرتاب می‌شدند. برای توده‌های به پا خاسته آب‌ نیز باید با خون فرزندانشان خونین می‌شد. در پی کشف پیکرهای خونین از گلوله، در رودخانه‌های مناطق کردنشین و جنوب ایران (کارون)، روز ۲۵ آذرماه ۹۸، پیکر ارشاد رحمانیان ۲۸ ساله و فارغ‌التحصیل رشته‌ی فوریت‌های پزشکی (اورژانس) از مریوان در سد گاران در حالی که جمجمه‌اش شکافته و استخوان‌هایش شکسته شده بودند، به دست آمد.

در ۱۵ آذر ۱۳۹۸ جسد کاوه ویسانی در حالی که آثار شکنجه و کبودی بر پیکرش نمایان بود، در «باباریز» (پیرامون سنندج) یافته شد. کاوه در ۲۶ آبان، در خیابان‌‌های سنندج به‌دست نیروهای امنیتی دستگیر و به بازداشتگاه‌های سپاه برده شده‌بود. خبرگزاری رویترز در گزارش ویژه‌ی خود در ۲۳ دسامبر ۲۰۱۹ نوشت «رهبر ایران در جلسه‌ای با حضور مقامات امنیتی و دولتی، از آن‌ها خواسته تا به هر هزینه‌ای که شده اعتراضات را سرکوب کنند.» رویترز در این گزارش از قول سه مقام رسمی وزارت کشور جمهوری اسلامی و بدون بیان نام این افراد، تعداد کشته شدگان را  دستکم،۱۵۰۰ نفر شامل ۴۰۰ زن، ۱۷ نوجوان و  شماری از مأموران امنیتی و پلیس» اعلام کرد. هنوز پس از گذشت یکسال،‌ از زندان‌ها پیکرهای اسیران به بیرون پرتاب می‌شوند.

کودکانی که نوشکفته که به همراه دهها کودک دیگر با شلیک سرکوبگران رژیم در آبانماه ۹۸ کشته شدند.

شکنجه و تهدید زندانیان

در روزهای پایانی تیر ۱۳۹۹، ابوالفضل کریمی، نوجوان کارگر تولیدی کفش، ‌تنها نان آور خانه، بازداشت شده در ۲۹ آبان ۹۸ که دوران محکومیت در زندانی در تهران سپری می‌کند، با رنجنامه‌ای، بازداشت و بازجویی‌های همراه با شکنجه، و تهدید شدنِ تجاوز به عزیزانش را بازگو می‌کند. او در بخشی از غمنامه‌ی‌‌خویش به پیشگاه انسانیت و داوری نوشته است: «در اوین بازجویی شدم. گفتند اگر حرف نزنی مادرت را می‌آوریم اینجا. گفتم آخر چه باید بکنم؟ گفتند این اسلحه را گردن بگیر. گفتم آخر بدبخت می‌شوم زندگی‌ام خراب می‌شود. بعد گفتند دوست دخترت را می‌آوریم اینجا ترتیبش را می‌دهیم (تجاوز). گریه کردم و به شدت شکنجه روحی شدم.»

گزارش گوشه‌هایی از شکنجه

سازمان عفو بین‌الملل،‌به سان یک ارگان سرمایه‌داری جهانی،‌ناچار شد که در ۱۲ شهریور ۱۳۹۹گوشه‌ای از واقعیت‌های هولناک در زندان‌های حکومت اسلامی را در گزارشی به نام : «ویرانگران انسانیت، بازداشت‌های گسترده، ناپدیدسازی و شکنجه در پی اعتراضات آبان ۹۸ در ایران» منتشر کند. گزارش‌ها از «دستگیری بیش از هفت هزار مرد، زن و کودک بین ۱۰ تا ۱۸ سال در روزهای آبان و آذرماه ۹۸ خبر می‌دهند. عفو بین‌الملل هرچند پیرو سیاست‌های امور خارجه انگلستان و مجری مماشات با حکومت اسلامی است، اما نتوانست بخشی از واقعیت‌های خونبار آبانماه در ایران را انکار کند:

عفو بین‌الملل گزارش داد که بازجویان وابسته به تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی و مأموران زندان‌ها بازداشت‌شدگان، از جمله کودکان را به این شیوه‌ها مورد شکنجه قرار داده‌اند.(۵)

  • برهنه کردن زندانیان و پاشیدن آب سرد بر بدن‌ آنها
  • نگه داشتن بازداشت‌شدگان به‌طور مستمر و به  برای دراز مدت،‌ در گرما یا سرمای شدید
  •  بمباران آنها با نور تند و صداهای گوشخراش
  • کشیدن ناخن‌های انگشتان دست و پا
  • تزریق یا خوراندن اجباری مواد شیمیایی
  • شوک الکتریکی
  • به وجود آوردن و القای حس خفگی با آب
  • اعدام‌های نمایشی
  • زدن با مشت و لگد و
  • چماق
  • شلنگ پلاستیکی
  • باتوم و کابل
  • زدن شلاق
  • محروم کردن از آب و غذا
  • کشیدن کیسه روی سر
  • اجبار به نشستن در حالت‌های دردآور
  • بازداشت کودکان
  • ضرب و جرح
  • برهنه‌سازی اجباری
  • دشنام‌های جنسی
  • پاشیدن اسپری فلفل به ناحیه دستگاه تناسلی و وارد آوردن شوک الکتریکی به بیضه‌ها و دیگر نقاط حساس
  • آویزان کردن و نگه داشتن در وضعیت‌های دردناک.

وجود بازداشتگاه‌های مخفی و امنیتی به ویژه سازمان اطلاعات سپاه،‌بی‌خبر گذاردن خانواده‌ها ‌از زنده یا جانباختن عزیزان خود،‌ ناپدید سازی‌ها و به کام مرگ کشانیدن زندانیان سیاسی، بدون درمان گذاردن آنها،‌کرونا در زندان‌ها، شکنجه‌‌های جسمی و روانی،‌ وارد آوردن شوک‌های روانی و استرس ووو نمونه‌‌های رایج شیوه‌های ضدانسانی حکومت اسلامی سرمایه، در زندان‌های سراسر ایران هستند.

این‌ جنایت‌ها، همه از آیات،‌ روایت‌ها و احادیثی مشروعیت و فرمان می‌گیرند که پشتوانه ۴۱ سال حاکمیت اسلامی در ایران و داعش و طالبان و بوکوحرام و دیگر اخوان آنها در ترکیه، سوریه و دیگر بلاد اسلامی هستند.

دستگیر شدگان خیزش آبانماه،‌هماند دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی، گروگان رژیم هستند. حکومت اسلامی بنا به زوزه‌‌های خامنه‌ای در دخمه‌ ولایت،‌ انتقام شکست و حکم فروپاشی خود را از بازداشت‌شدگان می‌طلبد. از آبانماه و بعد از آن تا اکنون شکنجه‌های روانی، برای اعتراف اجباری،‌ شکستن،‌ توبه و همکاری با حکومتیان  ادامه دارد. بازجوخبرنگاران از حمله گردانندگان هشت و سی، در این جنایت‌ها،‌شریک جرم  سران رژیم اند. به آدمکشان،‌شکنجه گران،‌فرماندهان و فرمانبران کشتار و جنایت پاداش می‌دهند و درجه و نشان شجاعت بر سینه‌‌هایشان می‌آویزانند.

دستاوردها و آزمون‌ها

  • خیزش آبانماه برگ درخشان و کم مانندی است در تاریخ خیزش‌های فرودستان.
  • خیزش آبان‌‌ماه ۹۸ حکم سرنگونی حکومت اسلامی در مبارزه خیابانی را برای همیشه اعلام کرد
  • سرنگونی طلب بود و ماهیتی طبقاتی داشت.
  • نیروی خیزش، کارگران، ‌تهی‌دستان، ‌زنان و جوانان و نوجوانانی بودند که ریشه در کف جامعه داشتند.
  • خیزش آبانماه ۹۸،‌ انفجار گدازه‌هایی بود که زیر پوست جامعه پیوسته جاری بوده و در یک روزنه‌، مجال فوران یافت.
  • فراتر از خیزش دیماه ۹۶ فرارویید،‌ تجربه گرفت و تجربه آزمود.
  • تجربه گرفت که رژیم شکست پذیر است و محکوم به فنا.
  • به نیروی عظیم و سرنوشت ساز خویش آشنا شد، ‌اعتماد به نفس خویش را بازیافت و رژیم را به سراشیب فروپاشی نزدیکتر ساخت.
  • کمبودها و نارسی‌های خیزش،‌ نمایان شدند که باید در خیزش پیش روی، برطرف شوند.
  • به شناسایی نقاط ضعف و آسیب‌پذیر دشمن دست یافت.
  • برای همیشه تمامی پل‌های‌‌ پشت سر رژیم را ویران کرد.
  • برای همیشه، تمامی باندهای حکومتی را با شعار «اصلاح طلب،‌اصول گرا،‌ دیگه تمومه ماجرا!» را مردود و محکوم اعلام کرد.
  • مماشات طلبان‌ را یکسره خلع سلاح کرد و متوهمین به رفرم‌ و استحاله‌ی رژیم را ناامید ساخت.
  • ضرورت نقد رژیم با سلاح را تجربه کرد.
  • نشان داد که خیزشگران ‌با اراده‌ای ستایش برانگیز به نشانه‌ی آمادگی و اراده‌ی قیام، اعلام به هر فداکاری و نبردی بودند.

اگر رهبرد و راهبردی سازمانهای قیام به میان بود و سازمانگر و نیروی انقلاب یعنی طبقه کارگر مسلح به آگاهی طبقاتی خود و سازمانیافته پیشاهنگ بود، آبانماه ۹۸ تاریخ یک انقلاب طبقاتی را رقم می‌زد. کارگران و تهی‌دستان و زحمت‌کشان به خیابان‌ها جاری شده، نشان دادند که نمی‌خواهند زیربار ننگ و شرم بمانند، نشان دادند که دیگر حکومت باندهای فاسد را نمی‌پذیرند.

این یک شرط لازم بود، اما سویه‌ی دیگر شرط  موقعیت انقلابی، هنوز آماده نبود،‌رژیم اراده‌ و توان سرکوب داشت و از هر جنایتی فروگذار نبود.

اینک پس از گذشت یکسال، این جنبش کارگری است که در محیط کار و بیرون از کارخانه‌ها جاری است. مواد منفجره و پتانسیل دینامیسم خیزش آبانماه،‌ نه تنها کاهش نیافته،‌ بلکه متراکم‌تر، ‌انفجاری‌تر و طبقاتی‌تر و فراگیر‌تر از پیش و از همه‌ی تاریخ در بستر جامعه جاری است.

قیمت‌ کالاها چندین برابر شده،‌ مسکن تا ۶ برابر افزایش یافته، قیمت ارز از ۱۵هزار تومان به بالای ۳۰ هزار رسیده و از دو برابر فراتر رفته، ‌دستمزدهای منجمد زیر دو میلیون تومان و بیش از ده برابر شدن زیر خط فقر، رکود تورمی، بی ارزش شدن پول و گسترش قحطی و گرسنگی و فلاکت عمومی،‌ ناامنی عمومی و افزایش نرخ نردبانی بیکاری ووو همه و همه عناصر انفجاری خیزش‌‌های امروز و قیام سرنوشت ساز فردا را کوبنده‌تر از پیش در توپخانه‌های خیابانی انباشته می‌‌سازند.

رژیم از منابع درآمد خود، محروم مانده و قادر به برآوردن هزینه‌‌های لژستیک نظامی و سرکوب و تروریسم دولتی و جنگ‌های نیابتی و پرداخت ‌به نیروهای مزدور برون مرزی مانند حزب‌الله لبنان، حشد‌الشعبی و علویون و فاطمیون و زینبیون ووو خود نیست. میلیاردها دلار نقدینه‌گی‌ انباشته و تورم زا و ربوده و سرازیر شده به ارگان‌ها و مراکز مالی و اقتصادی باندهای سپاه،‌ امنیتی‌ها و باند بیت رهبری و دولتی‌ها به سادگی قابل بازگرداندن به چرخه‌ی بودجه و تولید و هزینه کردن برای مهار بحران‌های سیاسی و اقتصادی نیستند. دولت‌ها و قدرت‌های سیاسی و اقتصادی و همدستان جهانی رژیم،‌نیز خود گرفتار بحران اقتصادی و سیاسی،‌ با اطمینان کامل از بی‌آیندگی حکومت اسلامی در ایران در تلاش برای آماده سازی گزینه‌های سیاسی خویش،‌ کوچکترین شکی در فروپاشی رژیم ندارند.

در چنین شرایطی،‌ خیزش سراسری و سرنگونی امری حتمی است. شیرازه‌ی جامعه ازهم گسیخته شده است، رژیم جز تکیه بر تیربار و شکنجه و زندان،‌ پشتوانه‌ای ندارد. کنترل اقتصادی، مالی، داد و ستد، اداری و حفظ مراکز و بورکراسی ووو از دست رفته و به حال خویش رها شده‌اند. انسجام و اتحاد باندهای حاکم از هم پاشیده و ولی فیقه تنها با «جسم رنجور و تن و توان ناقصی» به گفته خود دارد،‌ حلقه‌ی فرسوده پیوند باندها است. حاکمیت، ‌در بی‌آیندگی و ناامیدی کامل، محروم از پشتوانه و پایه داخلی و خارجی دولت بی فردا  را سپری می‌کند.

در چنین شرایطی که خیزش به امری بی‌چون و چرا تبدیل شده،‌توده‌های کار و زحمت از رهبری و گزینه سازمان‌ یافته خود محروم‌اند. کارگران در سراسر ایران در کوی و کارخانه پراکند در اعتراض و همایش‌اند و فریاد می‌زنند. کارگر می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد! طبقه کارگر تعیین کننده سرنوشت خیزش و قیام و تمامی ستم‌ها است. طبقه کارگر،‌اما محروم از ارگان‌های انقلابی و سازمانی و رهبری خویش است. این کمبود در شرایط و کارزار کنشگر کنونی به سرعت و شتاب بیشتری قابل جبران است. سازماندهی شوراگرایانه نیروهای کارگری-سوسیالیستی پاسخی تاریخ و مسئولیتی است سرنوشت ساز. قصور و مسئولیت عدم  پاسخگویی به این ضرورت،‌ نه به دوش طبقه کارگر بلکه‌ به دوش نیروها،‌ منفردین، ‌محافل،‌ سازمان‌‌ها و نیروهایی است که این ضرورت را در نمی‌یابند.

عباس منصوران

۱۰ نوامبر ۲۰۲۰

منابع

ــــــــــــــــ

  • خبرگزاری فارس [وابسته به سپاه]. ۲۰۱۹-۱۱-۲۷.
  • https://www.youtube.com/watch?v=spLDlHBcGpc

https://www.independentpersian.com/node/82051

۳-https://www.dw.com/fa-irفرماندار-شهر-قدس-من-دستور-شلیک-دادم/a-51493124

۴-https://www.rfi.fr/faدر-ماهشهر-با-تیربار-و-پهپاد-به-روی-تظاهرکنندگان-شلیک-کردند-۲۰۱۹۱۲۰۲/جهان/

۵- https://www.radiofarda.com/a/amnesty-international-torture-islamic-republic/30816705.html

کیفرخواست کارگر کفاش، ابوالفضل کریمی

چهارشنبه ۲۲ جولای ۲۰۲۰تهران

«ابوالفضل کریمی»، نوجوان ۱۸ ساله،‌کارگر،‌ فرزند محمد، نوزده ساله، زاده شد در ۶ آذر ۱۳۸۰ ، کارگر تولیدی کفش واقع در باغ سپه‌سالار، ‌تا پیش از دستگیری تنها نان آور خانواده خود بود.

«ابوالفضل کریمی»، نوجوان کارگر ،در زمان بازداشت  روزهای خیزش سراسری آبان ۱۳۹۸، کمتر از ۱۸ سال سن داشته، به حکم بیدادگاه‌های انقلاب اسلامی به ۲۷ ماه زندان و ۱۰ میلیون تومان جزای نقدی محکوم شده است و هنوز زیر شکنجه و از سرنوشت وی پس از این نامه نشانی نیست: «گفتند اگر حرف نزنی مادرت را می‌آوریم اینجا. گفتم آخر چه باید بکنم؟ گفتند این اسلحه را گردن بگیر. گفتم آخر بدبخت می‌شوم زندگی‌ام خراب می‌شود. بعد گفتند دوست دخترت را می‌آوریم اینجا ترتیبش را می‌دهیم (تجاوز). گریه کردم و به شدت شکنجه روحی شدم. نزدیک به ۵۰ روز در سلول انفرادی بند دو الف اطلاعات سپاه بودم.»

«اینجانب ابوالفضل کریمی، محل صدور شناسنامه رباط کریم؛ در تاریخ ۲۹ آبان ۹۸ توسط ماموران اطلاعات سپاه بازداشت شدم. آن روز در مراسم ختم پدربزرگم بودم و ساعت چهار بعدازظهر بود از ختم برگشتم به پارکی که در نزدیکی محله‌مان است رفتم.

دوستانم رفتند سیگار بخرند و دیدم دو نفر از روبرو و دو نفر از پشت سر به من نزدیک می شوند. اول فکر کردم آنها خفت گیر هستند و سمت دوستانم دویدم. داشتم می‌دویدم که ماموران اطلاعات سپاه دو تیر هوایی زدند که رسیدم پیش دوستانم. یک تیر دیگر هم شلیک کردند و من دستهایم را روی سرم گذاشتم.

یکی از ماموران اطلاعات سپاه با پا ضربه‌ای به صورتم زد و زمین خوردم. یکی هم به شکم من ضربه زد و فحاشی کرد. ماموری با اسلحه ضربه‌ای به سرم زدند که باعث شکستگی و خونریزی سرم شد. کیسه‌ای که برای مسجد بود را روی سرم کشیدند. من را سوار ماشین کردند حدود نیم ساعت بعد به اطلاعات سپاه در محله خودمان واقع در اکبرآباد رسیدیم.

یکی از ماموران آمد و برایم لقب “کریم ساواکی” گذاشتند بعد با مشت به شکم من ضربه زدند طوری که نفسم گرفت. بعد من را به طبقه دوم اطلاعات سپاه بردند و در اتاقی رهایم کردند. ماموری وارد شد و گفت شروع کن به حرف زدن. گفتم چه بگویم؟ گفت اسم، آدرس و اینکه چه کارهایی کردی؟ جواب دادم کاری نکرده‌ام و کسی را هم نمی‌شناسم. ماموری که کنار من ایستاده بود با مشت به کمرم ضربه‌ای زد و بعد ۱۰ مامور دیگر وارد اتاق شدند و شروع به ضرب و شتم من کردند. انگشت پاهایم دیگر معلوم نبود و معلوم با چه دارند می‌زدند. نزدیک به یک ساعت من را کتک زدند تا همگی ساکت شدند و یکی از آنها گفت حرف بزن دیگه. گریه کردم و گفتم به خدا من کاری نکردم. آن مامور هم همراه با توهین گفت دروغ نگو.

بعد ضربه دیگری به شکمم زد و گفت اگر حرف نزنم دوباره ضرب و شتم خواهم شد. التماس می‌کردم تا رهایم کنند. یکی از ماموران من را به اتاق دیگری برد و به من غذا داد و گفت ما نمی‌خواهیم تو را اذیت کنیم. همکاری کنی کاری باهات نداریم. سپس گفت باید به اتاق دیگری برویم. پرسیدم برای چه؟ دیگری جواد داد کاری نداشته باش و بلند شو تا برویم. در کل این مدت چشم‌بند داشتم. من را به اتاق دیگری منتقل کردند و یک نفر آمد پیش من گفت من سر تیم عملیات این گروه هستم که تو را دستگیر کرده است. آخر ارزش دو تا تیر داشت که مامورهای ما به خاطر تو تیر رها کردند؟ حرفی نزدم و باز گفت من تو را همه‌جا دیده‌ام و تو کل اینجا را خراب کرده‌ای. باز هم جوابی ندادم تا او گفت بلند شو. به سرم ضربه‌ای زد و افتادم. بعد چهار پنج نفری من را زدند. گریه کردم و گفتم من را نزنید. بعد از ده دقیقه رهایم کردند و رفتند.

یک آمد گفت دراز بکش و روی کاشی‌ها بخواب، گفتم سرد است و نمی‌شود. گفت ساکت! می‌خوای بمیر! بعد رفت و من تا صبح دست و پا بسته نشستم. یکی آمد تو گفت بریم. رفتم من را بردند پیش قاضی کشیک که حضور نداشت و پس از آن به بازداشتگاه دو الف زندان بردند. در راه ماشین را نگهداشتند و یکی از ماموران در ماشین تا می‌توانست من را کتک زد. دو روز در اوین بازجویی شدم.

گفتند اگر حرف نزنی مادرت را می‌آوریم اینجا. گفتم آخر چه باید بکنم؟ گفتند این اسلحه را گردن بگیر. گفتم آخر بدبخت می‌شوم زندگی‌ام خراب می‌شود. بعد گفتند دوست دخترت را می‌آوریم اینجا ترتیبش را می‌دهیم (تجاوز). گریه کردم و به شدت شکنجه روحی شدم. نزدیک به ۵۰ روز در سلول انفرادی بند دو الف اطلاعات سپاه بودم. بعد از آن ۱۵ روز نیز بند عمومی بودم. در تمام این مدت تنها یکبار توانستم با خانواده‌ام تماس بگیرم و از لحاظ روحی در وضعیت بدی بودم. بعد از آن نیز به زندان تهران بزرگ منتقل شدم. اینجا روزهایم به سختی می‌گذرد. با فکر به مادری که قلبی مریض دارد و به تازگی عمل کرده و به کبد چرب نیز مبتلا شده است. جز من کسی کمک‌حال مادرم نیست.

من از مادرم مراقبت می‌کردم پدرم نیز پای خود را از دست داده است و پیش از بازداشت من خرج خانواده را تامین می‌کردم. نمی‌دانم در در این چند ماه چه کسی از خانواده‌ام مراقبت کرده و به پدرم کمک می‌کند.

دلیل شرکت من در اعتراضات ۲۵ آبان ۹۸ افزایش قیمت بنزین و مواد غذایی بود و با توجه به وضعیت اقتصادی ایران، دچار بحران شده بودم. خرج روزمره من بیشتر از درآمدم بود. بیماری مادر و پدرم و سایر مشکلات باعث رنجم شد و من هم به عنوان یک معترض به این وضعیت به اعتراضات پیوستم. اما به دلیل اینکه قاضی عسگر جهانگیری بازپرس شعبه ۱ بازپرسی انقلاب بهارستان اتهامات سنگینی چون فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی و تخریب و تحریق اماکن عمومی و دولتی و اخلال در نظم عمومی به من وارد کرد و من هم اتهامات را قبول نداشته و قرار ۵۰ میلیون تومانی که بیش از توان اقتصادی من و خانواده‌ام بود، برایم صادر کرد از تاریخ ۲۹ آبان ۹۸ به صورت بلاتکلیف در زندان تهران بزرگ بسر ‌می‌برم.

وضعیت مالی خانواده من مناسب نیست و مشکلات معیشتی باعث فروپاشی خانواده‌ام می‌شود. مادر مریضم با این وضعیت ممکن است جانش را از دست بدهد.خواهش می‌کنم که به وضعیتم رسیدگی کنید.

در محل سکونتمان اکثریت مردم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند. من با توجه به شرایط سخت خودم و هم‌نوعانم پا به این اعتراضات گذاشتم. افرادی که در اعتراضات ۲۵ آبان ۹۸ برای گرانی بنزین و گرفتن حق خود با شوق به خیابان‌ها آمده بودند، اکنون در زندان تهران بزرگ با شرایطی سخت ازجمله مقابله با ویروس کرونا و در نبود امکانات کافی برای درمان و در امان ماندن از این ویروس مرگبار هستند.

ما اکنون بسیاری از بازداشت شدگان این اعتراضات با فرا رسیدن نوروز ۹۹ دور از خانه و خانواده‌ام هستند و از لحاظ عاطفی و عصبی دچار مشکلات روحی هستند و چشم‌انتظار کمک هستند. تا امروز مسئولان کلی وعده به ما دادند و هیچکدام به حقیقت نپیوسته‌اند. ما به خاطر اعتراض و گرفتن حق خود به این مشکلات روحی در زندان دچار شده‌ایم. از شما مردم عزیز انتظار می‌رود که حامی ما هموطنان خود باشید و همیشه در مقابل ظلم پایداری کنید.
ابوالفضل کریمی / تیرماه ۹۹/ زندان تهران بزرگ»

رنجنامه ابوالفضل کریمی نوجوان کارگر شکنجه شده اعتراضات آبان ماه محبوس در زندان تهران بزرگ