راھکار واقعی گذر حزب کمونیست ایران از وضعیت موجود

راھکار واقعی گذر حزب کمونیست ایران از وضعیت موجود

سر فصلھای این مطلب شامل سە سر فصل اصلی است.١- اھمیت حزب و استراتژی در ارزیابی کارایی یک حزب در جنبش مبارزاتی طبقە کارگر.٢-تبلور عملی کمونیسم. و ٣- راھکارھای واقعی گذر چپ از وضعیت موجود.

ممکن است ارائە این بحث خطاب بە کسانی کە انتخابشان را کردەاند و عضو یک حزب کمونیستی ھستند غیر ضروری بە نظر برسد و جواب این  باشد کە خوب این افراد متشکل در یک حزب کمونیستی ھستند کە ھم استراتژی کمونیستی و کارگری دارد ھم سازمان سیاسی یک مبارزە مشخص است و سوال بشود کە دیگر چە نیازی ھست کە شنوندە یا خوانندە چنین بحثی باشند؟جواب در سرفصل پایانی است کە بە دنبال راھکار گذر از شرایط بحرانی کنونی است.واقعیت این است کە با گامھای بزرگ و کوچکی کە در زمینەی آگاھی بە اھمیت سازمانیابی سیاسی و در تدقیق رویکرد پیشروان طبقە کارگر از  دورە کارل مارکس برداشتە شدە است ھنوز مبارزە طبقاتی نتوانستە است از موانع و گرەگاھھایی در دو زمینە کارا کردن تشکلھای سیاسی و تطبیق و انطباق رویکردھای علمیش با شرایط و زمینەی عینی و واقعی موفق عمل کند.این مطلب بنا دارد کە از واشکافی لایەھای مھم و پیچیدە مبحث حزبیت و استراتژی طبقاتی بە این امر برسد کە فراتر از سخن، تبلور واقعی کمونیسم چیست؟کمونیسم در چگونە عملکردی تبلور و تاثیرش را نشان خواھد داد؟ و نھایتا از طریق بازخوانی و گذری کوتاە بر تجربە چند  انقلاب کمونیستی نشان دھد کە فراتر از ادعا و جدلھای نحلە ھا و سکتھای  چپ متلاشی شدە امروز،دلیل و راھکار واقعی گذر از این وضعیت بحرانی چیست؟

اگر در یک جملە اھمیت حزب را بیان کنم خواھم گفت؛حزب کمونیستی، تبلور سطحی بالا از آگاھی کارگر است.کارگری کە فراتر از تشکلھای صنفی بە حزبیت وقوف پیدا کرد سطحی رادیکال و بنیادی از آگاھی را دارد.مارکس و انگلس مشترکا باور داشتند کە طبقە کارگر برای تحول از «طبقەی در خود» بە «طبقەای برای خود» باید حزب سیاسی خود را ایجاد کنند.مارکس در فقر فلسفە اشارە میکند کە کارگران در مبارزەی خود نخست در اتحادیە ی کارگری و سپس با ایجاد یک حزب سیاسی بە نام چارتیستھا چگونە از یک طبقەی بی شکل،پراکندە و در خود،بدل بە طبقەای ملی،تمام عیار،برای خود و ضرورتا در مبارزە سیاسی درگیر میشوند.

تا اینجا اگر قبول کنیم کە تبلور آگاھی طبقاتی در ایجاد و عضویت در سازمان برای رھایی از بی شکلی و پراکندگی قابل مشاھدە است؛قبول ھم خواھیم کرد کە وفاداری و تعھد در قبال ارتقا و حفظ این ظرف وحدت طبقاتی نشان از  ھستی ھمچنان ھوشیار و خودآگاە است. حالا کە اھمیت حیاتی و گریز ناپذیر ایجاد و عضویت در  حزب را محکی بر آگاھی طبقاتی فرض گرفتیم  پس برخورد آگاھانە و متعھدانە بە حزب،سرمایەھای جاندار و بیجانش ھم چون دست آورد مبارزات جاری طبقاتی از نمودھای جاری ھوشیاری و طبقە آگاھی است.از دورە اغازین سر بر آوردن جامعەی  سرمایداری،شاید بشود گفت پس از انقلاب صنعتی  اندیشەی حاصل شدە از تضاد کار و سرمایە در دارندگان کار مزدی درک شد و کمونیسم از برخود اضداد در جھان عینی زندگی کاری و غیر کاری کارگران چون کاریدن،فکریدە شد.چرا کلمەی کاریدن را بە جای کار کردن بە کار می برم؟چون میخواھم بە جنبەی جاری کار چون شدن کار ،  در ادامە ھم بر جنبەی جاری فکر، شدن فکر تاکید بکنم. کمونیسم چون یک وضعیت ، چون شکلی غیر کاپیتالیستی تصور شد کە در آن کار بە سازمان دادن نیاز، زندگی عموم اختصاص خواھد داشت و در نتیجە این عموم ھم ھستند کەآمر،امر کنندە بر وسایل تولید و شرایط تولید خواھند بود.ھر چە از دورە آغازین فکریدن بە سوسیالیزم چون شکل از تولید و کمونیزم چون وضعیت اجتماعی عمومیت محور دورتر میشویم،پیچیدگی و چالشھای رسیدن بە این وضعیت بیشتر عیان میشود و یا بە تعبیری سھل و السعودی بر اورست سرمایە بیشتر زیر سوال میرود.

در قرن ھجدھم سوسیالیستھای تخیلی آرمان سوسیالیزم و مدینەی فاضلەی سوسیالیستیشان را مطرح کردن اما در قرن نوزدە توسط مارکس مورد انتقاد جدی قرار گرفت.خوب سوسیالیزم چون شکلی از تولید و کمونیسم چون وضعیتی اجتماعی آرمان بودنش حتی برای رابرت اوئن و دیگران مورد نقد قرار نگرفت؛بلکە برخورد غیر علمی مسئلە  بود کە بە سوسیالیزم  آنھا پسوند تخیلی را اضافە می کرد. در دورە ماکس ،دورە پرتلاتلم رشد سرمایداری چون یک سیستم ، و البتە بروز مصیبت باریش ھم چون یک وضعیت و مناسبات بود؛ کە ھزاران انسان بە اصلاح و یا انقلاب برای تغیر این وضعیت اندیشیدند و تودەی میلیونی کارگران مخاطب و پیگیر این جدلھای فکرکنندگان دوران بر سر گریزگاە رھایی از سیستم سرمایداری بودند.کمونیسم در این دوران جدیتر و تخصصی تر فکریدە شد.صدھا نام از متفکران و فعالان کمونیست دوران حیات مارکس را می شناسیم کە از پژوھشگران سیستم سرمایداری چون یک وضعیت بودند و آنھا با بررسی،تحقیق و پژوھش در آمارھا، تحولات تکنولوژیکی و سودھای حاصلە بە نتایجی می رسیدند و بە دانش  و تجربە بشر در مورد چرایی عدم کارایی سیستم کاپیتالیستی و البتە بە دانش بشر در درک ضرورت و چگونگی رسیدن بە سوسیالیزم  افزودند.این شکل از فکر کردن، فراتر از فکر کردن و ھمفکری کارگران درگیر در شرایط تحت استثمار بود؛آنھا دانشمندان و متفکران دوران خود بودند و با پژوھش و مراجعە  بە دادەھا در جدالی دیالکتیکی با متفکرین پیشن و معاصر با خود بە نتایجی می رسیدند کە سطحی جدی و عمیق از اندیشە بود و اینگونە جدی و حرفەای فکر کردن و پژوھیدندر مورد سوسیالیزم بە سویالیزم علمی ترجمە شد کە بندە بە شخصە فکرد میکنم کە برخود علمی بە سوسیالیزم یا متد علمی اندیشیدن بە سوسیالیزم درستتر است.

مارکس کوشاترین و مستعدترین متفکر و پژوھشگر سوسیالیستی  بود کە از  استادش ھگل برخوردی انتقادی در فلسفە را شروع کرد و بە قول کارل کرش متفکر آلمانی از فلسفە فراتر رفت و در پژوھشھای اقتصادی و اجتماعیش با خوانشی عمیق از علوم دوران خود و پژوھشی پیگیر در مناسبات سرمایداری سایەی سنگینی بر تاریخ اندیشە تا بە امروز باقی گذاشت. مارکس خستگی ناپذیر و مدوام پژھید و اندیشید و جدال اندیشگانی و  مبارزاتیش چنان جامع ال اطراف  و وسیع بود کە بە عقیدە و باور باورمندان بە مبارزەی کمونیستی مبدل گشت و خود زمینە ساز شکل گیری جنبشھایی کارگری و کمونیستی شد؛اما نتوانست مسبب پیروزی این جنبشھا بە معنی ایجاد و بنیاد نھادن سوسیالیزم  بشود.

بە قول یانگ روانشناس معروف کە میگفت :«ما نمی اندیشیم چرا کە اسطورھا در در ما و برای ما اندیشیدەاند.»  متاسفانە سوبرداشتھای چنان فاحشی از مارکس شگل گرفت و شکستھای طبقاتی مدوامی ھم بە دنبال داشت و این خود ناشی از آن بود کە مارکس و دانش مارکسیستی از یک پشتوانەی علمی و فکری بە علم و فکر ھمگانی تبدیل شد؛بە این تعبیر کە احزاب و جنبشھایی مارکسیستی  برای رسیدن بە جامعەی کمونیستی شکل گرفت کە ایدئولوژی خود را مارکسیسم  و بعدترھا مارکسیسم  لنینیسم بیان می کردند و این گونە مارکسیسم  جاھایی چون یک ایدئولوژی،جاھایی چون علم رھایی طبقەی کارگر  اعلام شد؛اما در حقیقت چە آنھا کە آن را علم  رھایی و چە آنھا کە آن را ایدئولوژی می شناختند بە درجات مختلف از آن چون دین و باور جمود یافتە و غیر قابل تغییر و تکاملی ساختند و آنچە کە من بە آن میگویم علمولوژی شکل گرفت.فکر در جای فکر کردن و علم بە قالبی واژگانی تنزل پیدا کرد و بر جای متد علمی نشست.تاکید این است کە لوژیک علمی جای یک برداشت قالبی از علم یا علمولوژی را میبایست میگرفت.آنچنان کە روشن است اول وضعیت و مناسبات طبقاتی چون شرایط عینی بودیت پیدا کردە بود و سپس پژوھش و جدل و تحلیل و علم در برخورد و بازخورد با آن وضعیت شکل گرفت و تشکلھایی  با تمایل و کشش بە جھان و وضعیت کمونیستی حاصل نھایی آن بود.مارتین ھایدیگر زبانشناس و فیلسوف  آلمانی زبان را خانەی ھستی می خواند؛بە این معنی کە زبان چون برآمدەای از ذھن برای ارتباط و شناخت بودیت را در خود ھستی میبخشد؛اما  بە نظر بندە استراتژی و شاھراە رسیدن یک حزب کمونیستی  بە وضعیت و مناسبات کمونیستی چون ھویت بیانی و ناگذرای آن حزب، چون زبان نزد ھایدیگر ، خانەی ھستی یک تشکل کمونیستی  است.اھمیت استراتژی در این است کە نشان میدھد یک تشکل چە ارزش مصرفی برای کارگران دارد،آیا ظرف متحدانە مبارزەی انقلابی بە سوی سوسیالیزم  است یا نە ظرف متحدانە دست آوردھای تدریجی کارگری و ایجاد اصلاحات درون سیستم است.اگر ھیچ کدام نیست پس اصلا خانەای برای کارگر نیست و ویران باد. چرا کە اگر ھم نباشد بە حال کارگر فرقی نمی کند.

مارکس قطعا مرجع مداوم مراجعەی کنشگران سوسیالیست و کمونیست باقی خواھد ماند و متد پژوھشی و انقلابی مارکس معتبر باقی خواھد ماند؛ اما مارکسیسم چون چھارچوب و قاعدە برای مبارزەی طبقاتی در جای جای جھان میتواند منشا جمود دگماتیک جریاناتی بشود کە خود را مارکسیست می خوانند.اھمیت استراتژی برای یک حزب در این ھم ھست کە پویایی و تداوم تکاملی فکری آن جریان را در جھت نیل بە سوسیالیزم از آن نگیرد و عناصر حزبی را چون فرمان پذیرانی کە برایشان فکر شدە بار نیاورد.

اینجا این سوال مطرح میشود کە آیا سازمان و استراتژی ھر کدام یا یکی از آنھا مقدس ھستند؟قطعا خیر.کمونیستھا مقدسات ندارند و شکل سازمان یا استراتژی و شاھراە رسیدن بە سوسیالیزم میتواند بنا بە ضرورت جاری مبارزاتیشان تغییر پیدا بکند؛اما بر ھر خرد سلیم جمعی و فردی روشن است چە شکلی از تغییر، و بنا بە کدام ضرورتھا سازندە و تکاملی است و چە شکلی از تغییر مخرب و ویرانگر است .تصورات ارادە گرایانە بر بالای سر جنبش مبارزاتی جامعە و مبارزات کارگری ھمیشە محکوم بە شکست است. برای نمونە فورمول حزب و جامعە،فورمول واژگونەای است،چرا کە جنبش و جامعە و زمینەھای ذھنی و عینی درون جامعە است کە می بایست ضرورتھای سازمانی و فکری را متاثر کند نە برعکس.تغیرات جنبش درون جامعە ممکن است دو شیوە از استراتژی پیروزی متفاوت را در ذھن مبارزین بجنبش آورد و بر یک جریان سیاسی جدایی را مفروض بدارد.سازمان و استراتژی میتوانند متاثر از شرایط و توازن قوای اجتماعی متفاوت تغییر بکنند و نھایتا عامل سومی بە اسم زمان محقین را بە حقیقت محقق شدە رھنمود می سازد.بە قول تروتسکی:« در ھر طبقە فقط پیشگسمان آن طبقە برنامەی سیاسی دارند،تازە ھمین برنامە ھم نیازمند آزمون حوادث تودە ھاست.بدون یک سازمان راھبردی نیروی تودە ھا مانند بخاری کە در سیلندر محصور نباشد بە ھدر مێرود با این حال بخار باعث حرکت است نە پیستون یا سیلندر.»

تا اینجا اسرار بندە بر این است کە ضرورت تغییر ناپذیر اھمیت حزبیت  یا ستراتژی  مبارزاتی از جنبش و جدل سختی کە با سرمایە دارد میآید و ھرگونە تغییر،اتحاد دلخواھانە با جریانات دیگر یا انشعاب از آنھا  می باسیتی چون دلیل تشکیلش برآمدە از نیاز واقعی و عینی جنبش باشد.

با این اوصاف بگذارید بە سرفصل دوم بپردازیم،تبلور عملی کمونیسم وقتی کە توسط شخص یا گروھی از اشخاص ادعا میشود چگونە است؟

اگر قبول کردیم کمونیسم  یک وضعیت و مناسبات اجتماعی است کە کاملا متضاد و متفاوت با کاپیتالیزم است و جنبش کمونیستی جنبشی برای محقق کردن چنین جامعەای است و اگر قبول کردیم کە دانش طبقاتی تبلور تعقل کارگران در مقابلە با کارفرمایان است و دانش  مبارزە طبقاتی ماحصل تلاش پژوھشگرانی است کە سیستم سرمایەداری و رھایی کارگران از آن، موضوع پژوھش و مبارزات علمی آنھا بودە است ، پس قبول ھم خواھیم کرد کە یک کمونیست افزون بر سواد و مطالعاتش از تجارب مبارزات طبقاتی و دانش تا بە امروز موجود؛ می بایست بتواند در حجم منافع طبقە فکر بکند و در نتیجە قادر بە این باشد کە گرەھای مبارزات جاری پیش رو را بگشاید و ابتکار عمل  و کارایی داشتە باشد.تکرار کلیشەھایی کە در مبارزات پیشینتر بە سخن آمدەاند و کارایی و ناکاراییشان بە محک زمان و تقابلات طبقاتی خوردە است،تنھا ماندن باورمندانە در فاز ذھنی مبارزات گذشتە است و البتە معمای حل شدە را حل کردن مصداق معما چو حل شود آسان شود است.

مارکس در تزھایش در مورد فویرباخ تاکید میکند کە نقطە عزیمت،اساس،معیارو ھدف ھر گونە شناختی عمل است و تئوری برای اینکە بە عامل موثر و فعال تکامل اجتماعی تبدیل شود میبایست در فعالیت عملی انقلابی تبلور یابد. برای نمونە در تزھا در مورد مبارزە با مذھب اشارە میشود کە شرط از میان رفتن مذھب از بین بردن انقلابی تضادھای اجتماعی است کە آن را بە وجود آوردە است. مردم و تودە کارگران الزاما کتابھاد و نوشتەھای کمونیستھا را نمی خوانند بلکە در عمل انقلابی آنھا  درک و درایت و کارایی و ناکارایی آنان را قضاوت خواھند کرد.در ھمان ایدئولوژی آلمانی مارکس اشارە می کند کە «آگاھی نمی تواند چیزی جز موجود آگاە باشد درست برخلاف فلسفەی آلمانی کە از آسمان بە زمین ھبوط می کند،موضوع بر سر عروج از زمین بە آسمان است.»آنچنان کە قبلا ھم اشارە شد کمونیسم اندیشەای نیست کە بایدھا و نبایدھایی را چون یک مذھب دیکتە کردە باشد و کار ما انطباق با آن ھنجارھای اخلاقی باشد کە بر بالای سر ما رھنمونمان است،بلکە ما چون ھستندگانی آگاە از آنچە عینا در درگیریھای زندە و روزمرە بە لحاظ ذھنی و عملی با آن روبروییم و آگاھانە استنتاج مورد نیاز عملی را خواھیم کرد و عمل انقلابی نھایتا تبلور آن است . تبلور عملی اندیشەی ما نشان میدھد کە آنچە را کە میگوییم  میزان تطابقش در عمل چقدر است.بگذارید بە مارکس بازگردیم آنجا کە در ھمان ایدئولوژی آلمانی تاکید میکند کە«پیش شرطھای رھایی واقعی انسان آزاد،عملی است تاریخی،نە عملی ذھنی و ھمانا توسط شرایط تاریخی سطح صنعت،تجارت،کشاورزی، و داد و ستد بە وجود می آید.

راھکار واقعی گذر از شرایط کنونی

کلمەی واقعی را کنار راھکار آوردەام چرا کە ھر گروە و جماعت  و محفلی از  خودو  بە زعم خود راھکاری را تدوین میکنند کە راھکار گذر چپ نیست،بلکە راھکار اثبات و قبولاندن  موقعیت و حقانیت جمع و محفل خودشان  است.اگر فرصت باشد و سیر تحولات چندین جنبش انقلابی تا رسیدن بە پیروزی سیاسی را مرور کرد.نمونەھای بە پیروزی رسیدە  و یا نمونەھای ناکامش را اگر بررسی کنیم  میبینیم کە در مقاطعی انشعاباتی ناگزیر  و بر سر تبین و تعیین استراتژی پیروزی روی دادە است چون جنبش انقلابی در نیکاراگوئە، اما نھایتا گذر زمان نشان دادە کە کدام استراتژی کاراتر بودە است، در مواردی ھم چون انقلاب شکست خودرە آلمان تند رویھا و عدم درک موقعیت حساسی کە جنبش در آن مقطع در آن قرار داشتە موجبات شکستی  دردناک و خونبار را فراھم آوردە است.

نمونە ھایی چون انقلاب اکتبر ھم  ھست کە تفاوت تحلیل و رھنودھای بلشویک و منشویک  منجر بە یک شکاف سازمانی شدە بود و نھایتا گذر زمان و پیروزی بلشویکھا با تحقق امر مورد تحقیق از میان  محققین یک انقلاب کمونیستی،محقین را تعین کرد.  بە دلیل انسجام و پیشروی روند بلشویک کە اکثریت اعضای حزب سوسیال دمکرات روسیە را در بر میگرفت با محک خوردن در رویدادھا و پیروزی انقلاب حقانیتش را با تحقق امر مبارزاتی مورد نظر بە اثبات رساند. در نیکاراگوئە پس از یک شکست بزرگ انقلابیون بە سە جریان تجزیە شدەبودند  دستەای بە رھبری بورخە طرفدار نبرد طولانی خلقی و روستا محور بە سبک چین و ویتنام بودند،جریان دیگری تحت عنوان گرایش پرولتری تحت تاثیر آلندە در شیلی تاکیدشان بر نقش محوری طبقەی کارگر و تقویت تشکلھا و سازماندھی اعتصابات و تظاھرات در شھراھا بود و جریان سوم نیز تحت رھبری دانیل اورتگا بە اتحاد عمل تاکتیکی بین تمام مخالفان رژیم در آن دورە معین باور داشت.جناح سوم ھم بر این باور بود کە سرمایداری مانع اصلی پیشرفت اجتماعی است اما تاکید داشت گذر بە سوسیالیە تدریجی است و از یک فاز دمکراتیک خلقی گذر می کند.جناح سوم زمینە را برای ایجاد یک جنبش وسیع تودەای با گرایشھای ایدئولوژیک مختلف فراھم آوردە بودو نھایت سال ١٩٧٩ با پیروزی این جناح دوبارە با دوجناح دیگر جبھەای تشکیل شد و رھبری انقلاب بە کمیتە ٩ نفرەای از ھر سە جریان سپردە شد.در نمونە ھایی  چون انقلاب چین یکی از اختلافات درونی حزب کمونیست چین از همان آغاز، مسأله‌ی رابطه‌ی جنبش کمونیستی و جنبش‌‌های ملی بورژوایی بود. بسیاری از دانشجویان چینی که در مسکو تعلیم می‌دیدند و بعداً از رهبران حزب شدند، در این بحث‌‌ها که در واقع ادامه‌ی اختلافات نظری در حزب کمونیست شوروی بود و بعداً در جریان مقابله‌ی استالین و تروتسکی، به اوج خود رسید، شرکت داشتند.

آمریکا و غرب کمک‌های زیادی به ناسیونالیست‌ها کردند، اما کمونیست‌ها سر انجام در ۱۹۴۹ برنده شدند. چیانگ به همراه باقی‌مانده‌ی ارتش کومین‌تانگ به تایوان گریخت و خود را نماینده‌ی دولت مشروع چین اعلام کرد.جالب اینکە  تا سال ۱۹۷۱ که رابطه‌ی چین با امریکا با سفر نیکسون به چین بهبود یافت، چین ملی (تایوان) نماینده‌ی چین در سازمان ملل بود و در شورای امنیت نیز حق وتو داشت.

در تمام این موارد و اگر زمان ھم اجازە بدھد گذری مختصر بە موارد دیگری داشت،میبینیم کە  در نھایت عمل است کە حقانیت سخن و متدھای مختلف ،مختلفین و محققین را تعین میکند. در یک سازمان سیاسی کلید راھگشای دیالوگ  و مباحثە بە سوی وحدت عمل ، رای اکثریت برای تعیین عمل واحد است.اما جایی کە دو خط فکری،دو متد اندیشگانی،بە درجەای از تفاوت و تقابل باھم میرسند کە خود را در دو موقعیت متقابل راست و چپ می بینند و چنان با یقین بە احکام ذھنی خود اتکا میکنند کە خود را محققین بلا منازع تصور میکنند کە حتی تن بە رای و محک تعقل جمعی سازمان نمی دھند، عملا  تنھا زمان باقی  می ماند کە باید عملکرد این دو را  در دو شکل سازمانی متفاوت با پیروزی و یا شکست ھر دو، یا یکی از طرفین تعین کند.تمام منشعبینی کە در انشعابات احزاب چپ و کمونیست ایرانی از ھم جدا شدەاند؛ اگر در حد یک ویلگول ھم با ھم متفاوت باشند با یقیین و ایمان تام و تمام تا روز شکست از پذیرش رای دیگری سر باز میزنند،در بسیاری موارد چون کردستان عراق سازمانھایی  را دیدەایم کە ھر روزشان شکستێ  بودە و ھزاران بار شکست را چشیدەاند،اما ھمچنان از خر شیطان پیادە نشدەاند و انکار و امتناع قبول واقعیت را با خود بە گور بردەاند.در چنین وضعیتھایی رابطە فرد با فضا و دنیای واقعی و فیزیکی کە در آن قرار دارد کاملا قطع شدە است و بە قول دریدا متفکر فرانسوی،  با گونەای از متافیزیک حضور روبروییم .شخص در حضورش غایب است ، در حالی کە در یک زمان و مکان مشخص قرار دارد اما از درک ضروریات و واقعیات آن زمان و مکان مشخص عاجز است.در  چنین حالتی کمترین تشابھی با جدلھای تاریخی پیروز یا شکست خوردەگان  جبش کمونیستی  نمی بینی.کمونیزمی  غریب و عجیب خلقە را میبینی کە گاھا با اسم و رسم و پسوند جدید و البتە  ماھیتا  استحالە یافتە و مستحیل .این گونە چپھایی تنھا اسمشان  با یک مذھب متفاوت است.من این نوع از کمونیزم را متا_ کمونیزم  مینامم،یا بھتر است بگویم یک کمونیزم متافیزیکی را میبینم کە در ورای زمان و مکان سیر  میکند.

طبیعطا اگر بە راە کار واقعی و نە کدخدامنشانە  و خوش خیالانە در مورد اختلافات درون حزب بپردازم باید جنس تفاوتھا را مبنای امکان تفاھمھا قرار دھم. واقعیت این است کە  کومەلە ھمان جریان کمونیستی،اجتماعی و مسئولی است کە بود و ھیچ تغییری نکردە،اما بە قول معروف عدەای در این حزب ھستند کە فیلشون یاد ھندوستا  کردە  است و کومەلە را با نوعی کمونیزم متافیزیکی محک میزنند کە سنتا با این نوع سنگ محک یا از دید این نوع کمونیزم ، کومەلە، کل رھبری و بدنەاش راست بودەاند اما این سنگ سخت متاکمونیستی خود در گوشەای در حجریت منزوی و سخت خود، خود را متدینترین کمونیزم میپنداشتە و میپندارد.

در واقع کمونیزمی اینگونە انفعال طلبی در پوشش رادیکالیزم است . توضیحی کوتاە بر ماھیت اختلافھایی کە در حزب کمونیست ایران در جریان است نشان میدھد کە

در درجە اول چرا انفعال طلب ؟

این جریان با توسل بە جملە بندیھای رادیکال مسیر انزوا از جامعە و  تحولات اجتماعی را در پیش میگیرد.چنین گرایشی نە تنھا در حزب کمونیست ایران جدید نیست بلکە در کل چپ  جریان کماکان موجودی بودە و ھست.این رفقا درکل حرف حسابشان این است بیایید در رفتن بە سراغ مسائل و مناسبات سیاسی و یا احزاب در جامعە کردستان؛خودمان باشیم و احزاب چپ موجود در کردستان.احزاب موجود در کردستان ھم منظور شاخەھای مختلف کمونیزم کارگری است کە اول از حزب ما انشعاب کردند و سپس خود از خود منشعب شدند.اگر کومەلە بخواھد در ھر حجمی با احزاب ناسیونالیست مناسباتی داشتە باشد مسئلە از این لحاظ قابل درک است کە اگر این احزاب را مشکل ببینم کە می بینیم، حجم و وزن اجتماعی لازم را دارند کە ھر سیاستمدار جدی و انقلابی بە نوع مناسبات با آنان و بە جایگاە آنان در مناسبات سیاسی این جامعە توجە کند و برای خنثی کردن جوانب مخرب و زیادەرویھای نظامیشان ھم کە شدە طرح و برنامەای داشتە باشد.اما در مقابل شقق مختلف کمونیسم کارگری، چە بە عنوان راە حل و چە بە عنوان مشکل در حجمی نیستند کە با ھمکاری و تشکیل قطب چپ با آنھا جوابی ملموس بە ھیچ مسئلە اجتماعی دادە شدە باشد. آنھا در ھر صورت اگر خود را چپ میخوانند بە ناگزیز باید دیر یا زود در کنار کومەلە قرار گیرند تا مورد تعرض احزاب مرتجع قرار نگیرند و در حجم اندکی ھم کە شدە اسمی از آنھا در فضای سیاسی جامعە بماند.

مناسبات کومەلە با احزاب دیگر در کردستان مھمترین مسئلەای است کە این رفقا روی آن مانور می دھند.مثلا کومەلە با احزاب کردستان سر مسئلە تحریم انتخابات نشصتی داشت و کل احزاب  اسم و رسم دار کردستان بودند و در این میان سازمان خبات ھم بود و  نتیجە این نشصت تحریم حداکثری انتخابات در کردستان بود کە دست آورد سیاسی مھمی بود.فکوس این رفقا بر حضور سازمان خبات در این نشصت بود،اینگار کە مثلا دمکراتھا  احزاب سکولار  ھستند و ارتباطھا و  مذاکرات با آنان بە خاطر سکولاریزم نھادینە شدە در ساختار این احزاب است.واقعیت این است کە اگر با احزاب واقعا موجود در کردستان برنامەای برای انتخابات نمی داشتیم و تنھا بە اعلام موضع روتینمان در این مورد ادامە میدادیم کاری نکردە بودیم کە عملا امکان انجامش  فراھم بود. تحریم انتخابات را با قدرت بە یک عرصە جدی و ملموس رودرویی با دشمن تبدیل کردیم. عشق این رفقا بە اتحاد با ھمسویان فکری، تاریخا منشعب شدە از جریان ما،یک شیوە سیاسی انفعال طلبانە است  چرا کە مناسابات با احزاب دیگر را نە از زاویە دید ضرورت و کاربرد، بلکە از زاویە دید یافتن ھمشکلان سیاسی پیگیری میکند.مسائل دیگری کە روی آن مانور می دھند نکتە چینی از مباحث جاری در کومەلە است مباحثی کە بر سر تمام  مسائل سیاسی در این جریان سیاسی بە سخن و تحریر در آمدەاند..در فرھنگ سیاسی این رفقا باید کمونیستھا چون متدینین بە دین از سوال در مورد امکان برقراری سوسیالیزم  در یک کشور،از ارزیابی در مورد عملکرد و کارایی حزب،از تجزیە  و تحلیل در مورد چند و چون سیستم شورایی در جامعە تخزب یافە کردستان  و کلی موضوعات دیگر بپرھیزند ؛ مبادا از عیار کمونیزمشان،یا از اعتقاد و ایمان مطلقشان بە کمونیزم کاستە شود. کمونیستھا باید از مناسبات و ھمکاری بر سر مسائل عمومی و کلان جامعە با دیگر احزاب بپرھیزند؛ مبادا از تنزە سیاسی و ایدئولوژیکشان کاستە شود.نتیجە این چپ یقین خواە،یک بنە و یکدست انشقاق مداوم در عمل و ھمشکلی سیاسی و کلامی در بیان خواھد بود.آنچە کە بر سر رھروان کمونیزم عیار ٢۴ منصور حکمت آمد.در حالی کە در یک جریان چپ و سوسیالیست،کە برخوردی علمی بە سوسیالیزم  و مبارزە سوسیالیستی دارد مسئلە کاملا بر عکس است،پژوھش،فکر و مباحثە مداوم و متفاوت در مورد مسائل  جاری اما  توام با وحدت در عمل است. بدون پژوھش،فکر کردن،سوال کردن،مذاکرە و دیالوگ چگونە ممکن بود جریان کمونیستی بە دست آوردھای پیش از بە حاشیە افتادن کمونیستھا  دست می یافت.مسئلە دیگری ھم کە بسیار تکرار میکنند گلایە از انتخابات و انتخاب نشدنھایشان است . جالب اینکە در کنگرەھایی کە ادعا داشتند اختلاف دارند تا روز آخر کنگرە مشکلی نداشتند و قطعنامە ھا، پیشنھادات و بحثھا را بە رای میگذاشتند و میدیدند کە بااکثریت آرا ھم تصویب میشود اما روز آخر از بە رای گذاشتن افراد در کنگرە امتناع میکردند و با تبانی و نمایش محفلیسم سعی داشتند کە کنگرە را بە رای بە لیست فکیس محفلشان وادارند.در یک حزب سیاسی کە انسانھای فکور و مختلف با تفکرات متفاوت و دیدگاھھای مختلف طبیعتا باید اختلاف نظر داشتە باشند و درکنگرە ھا نظراتشان را بە بحث و رای بگذارند و البتە نھایتا باید خودشان  را ھم بە  مثابە نمایندگان نوعی از اندیشە و عمل بە رای بگذارند در صورت گریز از انتخاب و کنگرە راھی برای خود و روند مقابل باقی نخواند گذاشت.نمی شود از انتخابات و کنگرە گریزان  بود اما ادعای شورا را کرد،بە ھزینە کردن برای زیست سادە  و مبارزاتی پیشمرگ معترض بود اما ادعای سوسیالیزم  ٢۴ عیار را کرد.بە دیگری گفت اختلاف دارم اما در بیان پلاتفرم تفاوتھا سر باز زد.با این نوع از کمونیزم میشود از دور نشست گفت لنگش کن،اما نمیشود در یک جریان اجتماعی دخالتگر و مسئول بود جز چە نباید کرد،حرف حسابی نداشت.این انفعال در پوشش انقلاب است و جز امتناع از پاسخگویی بە وظایف و رسالتھای اجتماعی یک جریان انقلابی نخوھد انجامید. تمام نمونە ھا نشان میدھند راھکار کە نمی شود گفت،  اما سرنوشت محتوم این چنین کمونیزمی پیوستن بە صف تکثیر شدە کمونیستھایی است کە در اتاقکھای سازمانگونەی متفاوتی دارند یک کلیشە را تکرار میکنند.

سلام قادری

٢١آگوست ٢٠٢٠