من این کشتارو این سرکوب و زندان را نمیخواهم!

من این کشتارو این سرکوب و زندان را نمیخواهم!


حسن جداری

من این ملک پر از اندوه و حرمان را، نمیخواهم

من این جمعیت زار و پریشان را، نمیخواهم

من این بند اسارت را که دین، بر پای زن بسته است

من این تحقیر و این آزار نسوان را، نمیخواهم

من این عمامه را در کله توخالی ملا

من این شیادی و تزویر شیخان را، نمیخواهم

به زنجیر ستم بسته است ملا، پای آزادی

من این ملای زشت آئین و نادان را ،نمیخواهم

من این شیخ ستمگر را که خون خلق میریزد

من این کشتار و این سرکوب و زندان را ،نمیخواهم

من این اندوه و رنج توده محروم و زحمتکش

من این رخسار زرد و چشم گریان را، نمیخواهم

زظلم کارفرما، کارگر بر نان شب محتاج

من این بیرحمی سرمایه داران را ، نمیخواهم

جهانی عاری از بیداد و استثمار، میخواهم

نصیب توده ها، این رنج و حرمان را، نمیخواهم

برای خاطر شعر و سرود و عشق و آزادی

به قتل عاشقان، فتوی و فرمان را، نمیخواهم

برای دفع شّردشمنان توده زحمت

رهی ، جز انقلاب و قهر و عصیان را،نمیخواهم

به دست توده ها، این ملک را آباد باید کرد

من این خاک ملال انگیز و ویران را ،نمیخواهم!