مارکسیسم و بلانکیسم .بحثی با رفیق محمود قزوینی

مارکسیسم و بلانکیسم .

بحثی با رفیق محمود  قزوینی

حول مسئلۀ مارکسیسم و بلانکیسم .

Mahmoud Ghazvini

رفیق بهروز عزیز بلانکسیم به جریانی گفته میشود که در شرائط نرمال، در شرائط بدون بحران اقتصادی و سیاسی، در شرائطی که قدرت سیاسی مورد سوال نیست به طرف قیام و فتح قدرت میرود، نه کسی که میگوید اگر حزب کمونیستی ۳۰ درصد و یا حتی ۵۰ در صد در جامعه را داشته باشد، نمیتواند در شرائط معمولی و نرمال به سمت کسب قدرت برود. اگر قدرت سیاسی باز شود دیگر بحث اقلیت و اکثریت معنی ندارد. در آن صورت حزب و جریانی که بتواند قدرت را کسب کند و حفظ کند، باید این کار را انجام دهد و اساسا با خیز برانداشتن به سمت قدرت و قیام است که کارگران و مردم دورش حلقه میزنند. اما مهمتر از این بحث حزب و قدرت سیاسی فقط بحث قیام نیست، بلکه هر حالتی که بتوان قدرت را بدست آورد و یا به قدرت سیاسی تبدیل شد.

بحث بلانکیسم همچنین گسیل پشاهنگ به تنهایی و زمانی است که مسئله قدرت سیاسی باز نیست به نبرد قطعی است.

“گسیل پیشاهنگ تنها به نبرد قطعی مادامکه که تمام طبقه و توده های وسیع خط مشی پشتیبانی مستقیم از پیشاهنگ و یا لااقل خط مشی بیطرفی خیراندیشانه ایرا نسبت به وی پیش نگرفته و ناتوانی کامل خود را در پشتیبانی از دشمن وی نشان نداده اند، نه تنها سفاهت بلکه جنایت خواهد بود. “از بیماری کودکی لنین

لنین این را برای کشوری مثل انگلستان و المان و روسیه ای که شوراها در آن سربرآورد و وسیع ترین آزادی سیاسی وجود داشته است میگوید. حتی در آنجا هم میگوید گسیل پیشاهنگ برای نبرد قطعی میتواند شکل “بیطرفی خیراندیشانه” کارگران و توده مردم را داشته باشد و در همانجا توضیح میدهد که حتی احتیاجی به احزاب بزرگ هم نیست.

در شرائط استبدادی نظیر ایران و یا مثلا حاکم شدن نازیسم در آلمان و … دیگر همین حرف لنین را هم نمیتوان به این شکل زد. چون پشتیبانی توده ها از دشمن مثلا در شوراهای روسیه و یا کشورهای با پارلمان و ازادی سیاسی معنی میدهد، اما در کشورهایی مانند ایران چنین وضعیتی وجود ندارد. اگر حزبی نیرومند و با نفوذ داشتیم بعد از روزهای دی ۹۶ و ابان ۹۸ دیگر در یک قدمی قدرت قرار داشتیم و یا قدرت دوگانه ایجاد میشد. جریان و حزبی نیست، رهبر و رهبران بانفوذی نیستند، مردم میایند و میروند. اگر چریکهای فدایی با همان نیروی کوچکشان در روزهای قیام بهمن ۵۷ میزدند و قدرت را میگرفتند و یا قدرت دوگانه ایجاد میکردند، کجای قران غلط میشد. میدانم توده های مردم از خمینی حمایت میکردند، اما چریک فدایی میتوانست با اقدامش ورق را برگرداند و دعوای دیگری را شروع کند.

در ضمن هم انگلس و هم مارکس حتی شیوه بلانکی را در زمان و مکانی دیگر مثلا در روسیه استبدادی اواخر قرن ۱۹ درست میدانستند و میگفتند اگر جایی بلانکیسم معنی دارد در آنجاست. منظورم از این حرف این نیست که در ایران و با حکومتی که سرنگونی آن دشوار است هم میتوان شیوه بلانکی را به کار بست، بلکه منظورم نگاه درست به قضیه و خود بلانکیسم میباشد. شیوه بلانکی مثلا در کوبا درست افتاد، در انقلاب پرتقال درست افتاد. ۳۰۰ افسر چپ سرنگونی یک حکومت و اغاز یک انقلاب مهم قرن ۲۰ را در پرتقال رقم زدند. شاید کسانی بیایند بگویند کارگر نمیتواند مانند آن افسران به سمت قدرت برود. چرا؟! میگویند چون بعد از کسب قدرت حاکمیت کارگر حاکم نمیشود، اولا افسران پرتقالی میتوانستند افسران زیر نفوذ یک حزب کارگری باشند و دوما ما میگوییم حزب کارگری باید تلاش کند حکومت مطلوب خود را حاکم کند. دولت موقت انقلابی ادامه قیام و جنگی است که بر سر قدرت سیاسی اغاز شده است و نه پایان آن.

برای اینکه با ” بلانکیسم” منصور حکمت آشنا شویم، باید از “دولت در دوره انقلابی” شروع کنیم. اگر با دولت در دوره انقلابی اغاز کنیم کسب قدرت سیاسی و همچنین فعالیت امروز ما در میان طبقه و جامعه، تفاوت اساسی و حتی در تقابل با تئوری لیبرالی قرار میگیرد که کسب قدرت را در فردای کسب قدرت مساوی دولت متشکل آحاد طبقه کارگر میداند . اگر دولت در دوره انقلابی نداشته باشیم، کسب قدرت هم نداریم. در آن صورت همه حرفها و تلاشها در همین زمین سرمایه داری میماند و به جایی ختم نمیشود .

بهروز شادیمقدم

 رفیق محمود عزیز ، تصور کنیم امروز یا همان هنگام که جنبشی وجود داشت ، یک حزب ، مثلا” حزب کمونیسم کارگری که پایگاه اجتماعی در جامعه نداشته و ندارد به سوی قدرت خیز بردارد و ممکن است به پیروزی هم برسد ، اسم این اتفاق را چه میشود نام نهاد . به طور قطع بنا به تعریف مارکسیستی انقلاب کارگری و غیر آن نخواهد بود . چرا . چون طبقۀ کارگر در این اتفاق سهمی نداشته است . قدرت را حزب و توطئه ای کسب کرده است . به این سیاست کسب قدرت بلانکیسم میگویند .

بهروز شادیمقدم

یک مارکسیست باید طرفدار نظرات لنین در مورد قیام و چگونگی کسب قدرت باشد .

بهروز شادیمقدم

“برای آنکه قیام کامیاب باشد، باید نه بر توطئه و بر حزب، بلکه بر طبقه پیشرو استوار باشد. این اولا. قیام باید بر اوج موج انقلابی خلق استوار باشد. این ثانیاً. قیام باید بر آن نقطه چرخشی در مسیر تاریخ انقلاب فرازنده استوار باشد که فعالیت صفوف پیشرو خلق به نقطه اوج خود رسیده و تزلزل و تردید در صفوف دشمن و در صفوف یاران سست و دو دل و نااستوار انقلاب شدیدتر از هر وقت باشد. این ثالثاً. با همین سه شرط در طرح ریزی مسئله قیام است که مارکسیسم از بلانکیسم متمایز میگردد .” از : مقالۀ “مارکسیسم و قیام ” لنین

Mahmoud Ghazvini

به دلیل طولانی شدن کامنت، کامنتم را دو قسمت کردم .

۱-

 رفیق بهروز ، بحث در باره حزب و قدرت سیاسی بحثی محدود به قیام و کسب قدرت سیاسی نیست. اما نگاه ما به چگونگی کسب قدرت سیاسی استراتژیها و سیاستهای مختلفی را در دستور ما میگذارد که در فعالیت روزانه ما موثر واقع میشود. من فعلا از این میگذرم و به مسئله اخص حزب و قدرت سیاسی و آن چیزی که شما بلانکیسم نام میگذاری میپردازم. ..

بحث حزب و قدرت سیاسی فقط مسئله قیام و کسب قدرت نیست. با این همه در اینجا خوب است روی همین مسئله قیام و کسب قدرت و بلانکیسم بمانیم. این بحث بارها از طرف نیروهای مختلف طرح شده و میشود.

ابتدا فرض بگیریم که ما از حزب و سازمانی صحبت میکنیم که در اهداف و برنامه و سبک کار فعالیت کارگری و کمونیسم کارگری است. اگر حزب فرضی ما اقلیتی از طبقه را با خود داشته باشد که به آن امکان بدهد تا در سطح جامعه بر سر قدرت سیاسی وارد نبرد شود، خوب این نبرد بر سر قدرت سیاسی است که به آن امکان میدهد تا توده کارگر و مردم را همراه خود کند. ما در اینجا از حزبی صحبت میکنیم که در طی دوراه ای در جامعه توانسته جایی برای خود باز کند. کمونیسم کارگری که در همه زمینه ها به جدل با کمونیسم بورژوایی رفته است و کمونیسم را به عنوان یک جنبش، جنبش طبقه کارگر در اهداف و سبک کار شناسانده و سازماندهی این طبقه را محور کار خود قرار داده است و کمونیستهای ملی، بورژوایی و روشنفکری و ….با نقد بی امان از سکه انداخته است.

حالا اینکه در ماهها و روزهای قدرت گیری وضعیت و رابطه بخش پیشرو طبقه، حزب طبقه با توده طبقه در چه شرائطی قرار دارد موضوع دیگری است. این به شرائط حاکم در آن زمان مربوط میباشد. وضعیت دستگاه حاکمه، جنبشهای مختلف طبقات و نبردها و تخامصاتشان، خنتی بودن برخی از طبقات و…… مهمترین شرط قادر نبودن دستگاه حاکمه برای ادامه حکومت به سیاق سابق و افزایش تضادهای درونی و زد و خوردها در نیروها و طبقات حاکم تا سر حد مرگ و شکاف در نیروهای نظامی و سرکوب و سمپاتی کارگران و مردم به سازمان و حزب کمونیستی میباشد.

اینکه توده طبقه کارگر در چه وضعیتی در آن شرائط قرار دارد مساله ثانویی است که در شرائط سهلتر و یا سخت تر کسب قدرت تاثیر دارد و نه در نفس قدرت گیری.

توده طبقه کارگر میتواند در حالت اعتصابی و اعتراضی باشد، میتواند نباشد. اما سازمان و حزب فرضی ما باید حداقل همان شرط “حمایت خیرخواهانه” کارگران و مردم را با خود داشته باشد. در این صورت آن اقلیت طبقه، حزب پیشرو میتواند قدرت را کسب کند و توده کارگران به میدان بکشد.

” حزب کمونیست کارگرى میتواند در صورتی که بخش مؤثرى از کارگران را داشته باشد، بخش اقلیت ولى اقلیتى مؤثر و بُرّائى از کارگران، اقلیتِ با صدائى از کارگران در جامعه و اقلیت فعالى از کارگران را داشته باشد، اگر حزب کمونیست کارگرى حزبى باشد که به این معنى رابطه‌اش با طبقه کارگر محکم است، برنامه انقلابى دارد و نفوذش را در دوره‌هائى به حدى رسانده است که در سطح اجتماعى و در متن عالم سیاست به صورت یکى از بازیگران اصلى صحنه سیاست در آمده باشد و اگر این حزب این شمّ را داشته باشد که شرایطى را که بحث قدرت سیاسى در جامعه باز شده است وبه موضوع جدال اجتماعى تبدیل شده است، تشخیص بدهد، میتواند قدرت سیاسى را بگیرد. در غیر اینصورت نمیتواند قدرت را بگیرد.” از حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت

Mahmoud Ghazvini

۲-

در باره بلانکیسم: اقلیت بلانکیستی با اقلیت مردم اعتصابی و قیام کننده زمین تا اسمان فرق دارد. اقلیت بلانکیستی یک دسته کوچک مسلح برای سرنگونی حکومت در شرائط عادی و معمولی است، اما اقلیت توده ای، اقلیت قیام کننده و اعتصاب کننده که تازه حمایت وسیع مردم دیگر را با خود دارد و شرائطی که لنین از زمان قیام وکسب قدرت میگوید دو اقلیت متفاوت است. اینها فقط در کلمه یکی هستند. راستش این بحث اقلیت و اکثریت جایی در شرائط انقلابی ندارد و به هر حال در یک گفتگو و یا سخنرانی وارد بحث شد، وگرنه از نظر سیاسی و عملی جایگاهی ندارد. تاکنون در جهان اقلیتی از جامعه انقلابات را به سرانجام رساندند. گاها اقلیت بسیار ناچیز. انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه روی دوش شهر پترزبورگ شروع و به سرانجام رسید که یک هفتاد و پنجم جمعیت روسیه را با خود داشت و در خود پترزبورگ هم بعید میدانم یک سوم کارگران و مردم در قیام شرکت کرده بودند. مسئله به وضعیت دستگاه حاکمه و نیروهای طبقاتی مختلف در شرائط انقلابی برمیگردد. ما توده ای ترین انقلاب جهان را در ایران سال ۵۷ تجربه کردیم. انقلاب در چند شهر بزرگ جریان داشت. روستاها که هنوز اکثریت جمعیت ایران در آن ساکن بودند، ساکت بودند و استواری حاکمیت را امنیت خود میپنداشتند. میگویند ۱۰ در صد جمعیت ایران در انقلاب شرکت داشت. این را در مورد انقلاب فرانسه و روسیه در حدود ۵ تا ۷ درصد میدانند. این آمار برای طی همه دوران انقلاب میباشد و نه فقط روزهای قیام. وقتی از اکثریت مردم صحبت میکنیم منظورمان اکثریت مردم فعال و شرکت کننده جنبشها و انقلابات میباشد. فکر میکنیم ۳ میلیون حمایت کننده از یک حزب و یا ۵ در صد جامعه رقم اغراق آمیزی در شرائط تحول انقلابی باشد.

همین جزروه ” مارکسیسم و قیام” دارد به اتهام بلانکیسم به لنین جواب میدهد. نه فقط منشویکها، بلکه بسیاری از رهبران حزب بلشویک میگفتند این بلانکیستی است. میگفتند چون دهقانان با ما نیستند و بخشهایی از طبقه کارگر هم با قدرت گیری ما مخالفند. بهترین راه این است تا مسئله را به تصمیم گیری شوراها بسپاریم. لنین میدانست اگر در آن روزها دست به قدرت نبرند و قدرت را کسب نکنند دیگر نمیتوانند، برای اینکه میدانست نظر توده ها در اثر این و یا آن واقعه سیاسی تغییر میکند. لنین سرنوشت انقلاب را به اکثریت مردد شوراها نسپرد. حالا دوستانی در زیر یک دیکتاتوری خشن که کوچکترین اعتراض را با اعدام و تیرباران و سرکوب پاسخ میدهد صحبت از اقلیت و اکثریت میکنند.

من در اینجا از این میگذرم که در انقلابات و کشورهایی حرکت بلانکیستی شرائط انقلابی را ایجاد کرد و کارگران را به میدان کشید. انقلاب کوبا و پرتقال جزء این نمونه ها هستند. حرکت بلانکیستی کاسترو و حرکت ” توطئه گرانه” و کودتایی افسران چپ در انقلاب پرتقال موجبات توده ای ترین و کارگری ترین و رادیکالترین انقلابات را فراهم آوردند. اینکه بعضیها از الگوی کاسترو حرکت چریکی را دراوردند و به غلط تلاش کردند نمونه انقلاب کوبا را در هر کشور دیگری نیز مصنوعا خلق کنند، مسئله دیگری است. چه انقلاب پرتقال و چه انقلاب کوبا که با حرکت یک دسته کوچک و ” توطئه گرانه” برای کسب قدرت شروع شد، توده های وسیع مردم را به میدان کشیدند و شوراهای کارگری و تشکلهای دیگر در آن شکل گرفتند. در انقلاب پرتقال مصادره سرمایه ها و برقراری کنترل کارگری در سطحی مطرح شد و… انقلاب کوبا دستاوردهایی را توانست برای کارگران و مردم حاصل کند که من و تو امروز به آن افتخار میکنیم. اگر من و تو به کاسترو میگفتیم، این شکلی که شما قدرت میگیری کارگر در آن غایب است، به من و تو میگفت باشه من شرائط را برای قدرت گیری آماده میدانم، میروم میگیرم و کارگر را هم میاورم. و کارگران در سطح میلیونی در کوبا بعد از سقوط اولین و دومین شهر کوچک توسط دسته نظامی کاسترو دست به اعتصاب عمومی زدند و به میدان آمدند. در پرتقال هم همینطور با حرکت پادگانها به سمت لیسبون، مردم شامل کارگران و همه توده مردم به خیابان آمدند. ۵ روز بعد تظاهرات یک میلیونی روز کارگر در لیسبون برگزار شد. منظورم از آوردن این مثالها نه الگوبرداری از این انقلابات، بلکه باطل کردن تئوریهایی است که میگویند ” کارگر کجاست” و فکر میکنند کسب قدرت از طریق رشد تدریجی اعتصابات و آموزش کارگران در طول سالها باید صورت عمل به خود گیرد تا بشود در پایان این سیر که البته معلوم نیست همان کارگران زنده اند و یا نه دولت طبقه ایجاد شود. این دیدگاه از ” تلاش” کسانی که چند سالی است چیزی به نام “قدم اول” دایر کرده اند تا بقول خودشان حزب بسازند بدتر میباشد.

بهروز شادیمقدم

رفیق محمود اینکه نوشته ای که ” ابتدا فرض بگیریم که ما از حزب و سازمانی صحبت میکنیم که در اهداف و برنامه و سبک کار فعالیت کارگری و کمونیسم کارگری است. اگر حزب فرضی ما اقلیتی از طبقه را با خود داشته باشد …. ” و “ما در اینجا از حزبی صحبت میکنیم که در طی دوراه ای در جامعه توانسته جایی برای خود باز کند.” درست است . اما حزب کمونیسم کارگری چه در آن زمان و چه اکنون چنین وضعیتی را نداشته است . اقلیت طبقه را همراه نداشته است . بخش دیگر کامنت شما در مورد کارگران ایراد دارد . من به نقل قول تان از منصور حکمت سمپاتی دارم .

Mahmoud Ghazvini

ارزیابی از حزب بحث دیگری است. میتواند مورد بحث باشد .

Mahmoud Ghazvini

در همان سخنرانی میگه ما آن حزب نیستیم و رابطه ما با طبقه تامین نیست. دستور کارش تامین این جنبه همگام با گام برداشتن بطرف بحث حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه بود .

بهروز شادیمقدم

حرف این است که حزب آن نبود که باید باشد ، ولی برای کسب قدرت خیز برداشت .

بهروز شادیمقدم

نوشته ای : ” اقلیت بلانکیستی با اقلیت مردم اعتصابی و قیام کننده زمین تا اسمان فرق دارد. ” معلوم است که فرق دارد . قیام کننده قیام کننده است . اگر اقلیت هم باشد .

بهروز شادیمقدم

من از پرتقال اطلاعی ندارم ، اما حرکت کاسترو در کوبا بلانکیستی نبود . جنبشی توده ای و مسلحانه بود .

Mahmoud Ghazvini

اگر من و تو قبل از پیروزی کاسترو آنجا بودیم حتما به او میگفتیم بلانکیستی است و به جایی نمیرسید. اما او آدم بسیار تیزبینی بود و بو کشیده بود که زمان سرنگونی رسیده است و اگر جرقه را برند میگیرد. از این جنبه میگویم بلانکیستی که با یک دسته کوچک به نبرد نهایی با دشمن رفت. جنبش توده ای بعد از حرکت دسته کوچک مسلحشان به میدان آمد .

بهروز شادیمقدم

در هنگام کسب قدرت جنبشی توده ای بود

بهروز شادیمقدم

کاسترو و چگوارا خود راکمونیست میدانستند . اما مارکسیست نبودند . حکومت بر قرار شده از طرف آنان هم حکومتی انقلابی بود و سوسیالیستی نبود .

بهروز شادیمقدم

۲۳٫۷٫۲۰۲۰