استراتژی برای کدام جنبش؟ (نقدی بر گرایش مازوجی)

استراتژی برای کدام جنبش؟ (نقدی بر گرایش مازوجی)

بخش اول زمینه ها

جمشید عبدی

 سال ها پیش صلاح مازوجی در نوشته ای به همین نام” استراتژی برای کدام جنبش” که بعدا تبدیل به یک‌جزوه شد، به نقد دیدگاه های عبدالله مهتدی پرداخت. وقتی او سطور خود را می نوشت همزمان به بازتولید سنتی اقدام کرد که قرار بود منتقدان بعدی در نقد خود او به آن مفاهیم دست بزنند. در این نوشته به نقد و ارزیابی منطق حاکم بر گرایشی می پردازیم که  صلاح مازوجی را پیشگام خود می دانند. و پرسش او از مهتدی را از خود او جویا می شویم. استراتژی برای کدام جنبش؟  و می پرسیم چه نامی برای دیدگاههای تازه او باید نهاد و می پرسیم این استراتژی جدید شما اگر چنین چیزی داشته باشید چه قدم تازه ای در جنبش مارکسیستی به وجود میاورد. در سطور آینده به گرایشی میپردازیم که مدعی است رادیکال است و خواهیم پرسید مرز میان چپ روی و رادیکالیسم کجاست و مببینیم که چگونه در یک سال گذشته با عبور از مرزهای سیاست عینی، هر چه بیشتر گرایشات پوپولیستی اینان شکوفا شده و در نهایت فرق میان تفکر آشفته و بی افق را با اندیشه نظاممند به نظاره می‌نشینیم.  برای این منظور و انضمامی کردن گفته هایمان از تاریخ حزب کمونیست ایران می گوییم و اینکه “ایجاد یک تشکیلات درون تشکیلات” چه پیشینه ای دارد وآبشخورهای تفکر مشترک مازوجی و منصوران از چه بخش هایی از تاریخ حزب خودمان آب می خورد. به این‌می پردازیم که جذب حمایت رقبا و گاهی دشمنان قسم خورده حزب‌کمونیست ایران برای مبارزه درون حزبی و قدرت طلبی تا چه اندازه حزبی/سیاسی است و در کجای اخلاقیات یک حزب منضبط قرار می‌گیرد. از مجرای تمام این پرسش ها به سوال اصلی این نوشته پاسخ خواهیم داد که : برای کدام جنبش مشغول ایده پردازی هستید؟

در عرصه فعالیت سیاسی، واکنش افراد و جریانات سیاسی در مواجهه با بنبست متفاوت است. اما یک مخرج مشترک در تاریخ جدایی و انشعابات درون حزب کمونیست ایران برجسته است و من قصد دارم برای توصیف آن از مفاهیم، “دگر پردازی و دگر ستیزی” استفاده کنم. اگر شروع اختلافات درون حزبی را واقعی نگاه کنیم ابتدا نیاز به یک “دیگری” است و این دیگری باید پرداخته شود و تمام خصوصیات کسی رابه دست بیاورد که برای خصومت ورزی با او دلایل کافی به دست آید. این عمل دگر پردازی تقریبا در تمام انشعابات ما یعنی از جدایی فرقه های حکمتی گرفته تا جماعت زحمتکشان، و این بار نیز در از سوی پیروان صلاح مازوجی، خصوصا در یک سال گذشته به شدت و اصرار، دنبال شده و به وجه اصلی فعالیت های سیاسی این فرقه جدید تبدیل شده است. در روندی که در یک سال گذشته پیگیری شده ابتدا برای خلق و ایجاد این “دیگری”، موضوع راست و چپ را پیش کشیدند و در ادامه اذهان دوستداران حزب کمونیست ایران را برآشفتند که گویا کسانی قصد انحلال این حزب را دارند. بدین گونه آن غول آسیابی خود را به دست آورده و دنبال تاوئل تمام گفته ها و نوشته های رهبری حزب و کومه له برآمدند. اما اینجا مفهوم دوم وارد می شود که عبارت است از “دگر ستیزی”. اینبار سعی در خصومت ورزی با دشمنی است که هم خود پرداخته اند. البته نباید از حق گذشت و سرعت حوادث اجتماعی را نادیده گرفت. این چنین فرازهایی که به فرود مایل می شوند و امیدهای که پاسخ نمی یابند. هر کدام از اینها برای در هم کوفتن یک فعال سیاسی کافیست.  تاریخ صد ساله اخیر ما سرشار از چهره های محبوب و فعال است که در یکی از همین فرازها با موضعی که گرفتند، تمام میراث آزادخواهی خود را به باد دادند. با تشکر از ماکیاولی این دنیای سیاست واقعی است که ما باید ببینیم. نه جهانی از آرمانهایی که گویا در آن، انسان ها دست آلوده ندارند. اگر چنین جهانی باشد، قطعا آدم هایش اصلا دست ندارند.(به قول نقدی که بر کانت شده بود). در واقع من هر اختلافی را می توانم تحمل کنم، اما اگر زمینه اختلاف هم عینی باشد. یعنی زمینه های گسترش نظریه به جایی رسیده باشد که یک اقدام در جهت بازخوانی دوباره ضرورت پیدا کند. افرادی که این گسست معرفتی را از گذشته خود دارند، به چه آگاهی جدیدی دست یافته اند. این ها همه زمینه ای مادی توجیه یک گسست را می تواند بیان کند که از سوی پیروان مازوجی، توضیح و تبین نشده است. کسی که با حداقل های متد فکری مارکس آشنا باشد، می داند که هر گسستی باید معرفت گسست را با خود داشته باشد و به سطح بالاتری ارتقا پیدا کند. اما اگر این پروسه بدون زمینه واقعی اجتماعی رخ دهد، نه تنها دستاوردی ندارد که یک قدم به پس های جنبش مارکسیستی، از این منشاء می آیند. به عنوان مثال توجه مخاطبان خود را به حرکت یکی از اعضای تشکیلات به نام محمد نبوی جلب می کنم که اتفاقا خود را در جناح مازوجی می بیند. استفاده از این مثال عینی برای درک، دنباله روی در تجربه تاریخی مبارزات ما از اهمیت ویژه ای برخوردار است. موضوع این عضو ما اینگونه است که به کنگره یکی از فرقه های حکمت دعوت شده، توجه داشته باشید که ما در مورد گروهی صحبت می کنیم که تمام هم و غم شان ضربه زدن به حکا می باشد. محمد نبوی با شور و شوقی پشت میکروفن ظاهر می شود و اعلام می دارد که …”من کمونیسم را از منصور حکمت آموخته ام و از شاگردان فاتح شیخ هستم و اینکه اینجا را میراث دار کومه له می دانم”… این سخنان را اگر از بیرون نظاره کنیم، اصلا نمی توانیم علت طرح شدن این “ارادت دنباله روانه” را متوجه شویم. اما اگر با عطف به اختلافات داخلی حکا بازخوانی شود، مخاطب در می یابد که محمد نبوی این جملات را نه برای دست زدن های مخاطبان حکمتش که برای عصبانی کردن رفقای هم حزبی خود بیان کرده است. این متد را میتوان در وسعت سپهر تاریخ سیاسی ایران جستجو کرد و دید که چه اندازه ، قدرت طلبی افراد در منازعات سیاسی داخلی موجب نزدیکی به دشمنان واقعی و خارجی شده است. گاهی این استمداد در تاریخ ما حتی چهره ای نفرت انگیز به خود گرفته اند و حتی با همدستی با دولت های استبدادی منطقه برای سرکوب دیگر صداهای رقیب شده است.(نمونه روابط اتحاد میهنی و حزب پارتی در مواجهه با صدام)

از وجه دیگری که می توان به خصلت اختلافات گرایش صلاح مازوجی با حزب کمونیست ایران، نظر کرد که به توضیح دقیق تری از قدرت طلبی درون حزبی و ذهنیت ریاست طلب بپردازیم.  ذهنیت ریاست طلب، هر بهانه ای را دستاویز قرار میدهد تا با نادیده گرفتن موقعیت عینی در حال تکامل، مسیرهای انقلاب را به سمت کرسی خود بکشاند. قدرت طلبی فردی و محفلی نه یک استراتژی دراز برای فعالین برابری طلب که صرفا به یک استراتژی برای فرصت طلبی معطوف به اهداف حقیرانه و جزیی در مبارزات درون سازمانی و بین سازمانی بدل شده است. در این میان آنچه حضوری ندارد، مفهوم کلی مبارزه طبقاتی و سوژه های اصلی آن است. ما با بت واره گی و شی واره شدن  “سوژه انقلابی”  مواجه هستم. آنچه می توان نادیده گرفتن جایگاه انسانی و ظرفیت آن تا حد یک وسیله که صرفا قرار است و باید مناسبات اجتماعی را تغییر دهد. این موضوع وقتی ضرورت طرح پیدا می کند که به وفور نسخه های پیچده شده برای طبقه انقلابی و دستورهای اکید و باید کردهای دستوری را می بینیم، اما خود سوژه انقلابی حضور ندارد و یا اگر حضوری دارد هنوز به عنوان نیروی مادی و واقعی مورد خطاب قرار نمی گیرد. وقتی من از اصطلاحات نیروی واقعی و سوژه انقلابی صحبت می کنم، اصلا منظورم اوراد جادویی ” کارگران جهان متحد شوید” نیست. این باید کردهای کلی، تنها می توانند احساسات توده ها را برانگیزد، اما تا هنگامی که این روندها و آگاهی بخشی ها درونی نشوند، نه تنها هیچ دستاورد مادی نخواهند داشت و حتی اگر به ظهور هم برسند، هیچ ضمانت منطقی وجود ندارد که به ضد و برخلاف خواسته و منافع واقعی خود عمل نکنند. ما حداقل دو پروژه ضروری اما شکست خورده را در انقلاب مشروطه و بهمن پشت سر داریم که یکی ناتمام ماند و دیگری اتفاقا با حضور وسیع توده هایی شکست خورد، که به شدت به درستی اقداماتشان باور داشتند. اینجاست که باور داشتن و ایمان راسخ به ایده ها چه اندازه تخریبگر می شود. اگر به ریشه اصلی تفرقه و عدم انسجام کنونی نظاره کنیم، به وضوح می توانیم ببینم که متاسفانه همین باور عمیق بر حق بودن، عامل اصلی ناتوانی ما در یک گفتگو است. نسخه های پیچیده شده و شابلون های پیش ساخته خارجی، بیشتر به دگماتیسم و خشک مغزی منجر شده تا اینکه به رشد آگاهی و تعمیق مبارزه کمکی کرده باشد.

ادامه دارد ….