در پایان یکدوره بحث

در پایان یکدوره بحث

خاطرات پیش از انقلاب ۵۷ بهزاد مهرآبادی، که یکی از حامیان بیانیه چهارده نفره است، خواندنی است. باید اما بخاطر داشت که بستری که او در سالهای ۵۵ تا ۵۷ در آن فعالیت میکرد، باعتبار خاطرات او، جنبش ملی ـ اسلامی بود. او با اسلامیهائی نظر خامنه ای، با بازاری ها، با مجاهدین و شاخه منشعب آن (پیکار بعد از این) و فدائیان در ظرفیت های متفاوتی در ارتباط بود. در آن ایام، معترضین در شبهای گوته گرفته تا در دانشگاه ها و حوزه علمیه قم، تماما به یک جنبش واحد تعلق داشتند. جنبش ملی ـ اسلامی که ضد رژیم بود. بهزاد مدعی است جناح چپ آن جنبش (توده ای ـ فدائی ـ پیکاری) در رقابت با جناح راست عقب افتاد، بعضا تاکتیک های نادرستی بکار برد و در نتیجه نتوانست رهبر انقلاب شود و نهایتا فرصت بدست گرفتن قدرت سیاسی را از دست داد. خیل خب. با فرض اینکه چپ آنموقع اشتباه نمیکرد و نقصان چشمگیری هم نمیداشت، بهترین سناریوئی که ما برای سرنوشت انقلاب ۵۷ میتوانیم تصور کنیم چه میبود؟ البته ساده اندیشی است اگر گمان کنیم اعتلای انقلاب ۵۷ در صورت تاکتیکهای درست چپ و هژمونی اش در انقلاب دقیقا همان میسری را طی میکرد که طی کرد، یعنی فقط بجای خمینی، فدائی در روز ۲۲ بهمن به قدرت میرسید. خیر، چنین نمیشد. اما با خام خیالی تصور کنیم چنین میشد، یعنی حداکثر ترکیبی از فدائی ـ توده ای به قدرت میرسید. بجز این که نمیشد. این نهایت اتفاق مطلوب و چپی میشد که تا مقطع ۲۲ بهمن میتوانست بیفتد. خب آن چپ ناسیونالیست صنعتگرا بود و میخواست راه رشد غیر سرمایه داری طی کند. آن چپ نیز هویت خود را ضد آمریکائی تعریف کرده بود و اگر شوروی بهش اجازه میداد، همان روز ۲۵ بهمن که سفارت آمریکا را تصرف کرد، تخلیه اش نمیکرد و … آیا آن رژیم بهتر از جمهوری اسلامی نمی بود؟ حتما میبود. (در دراز مدت البته نمیدانم با فروپاشی شوروی چه بلائی سر ایران میامد. به احتمال زیاد بوش پدر بجای عراق ، ایران را برای حمله انتخاب میکرد و و و)

نکته اما سر این است که ما امروز برخلاف دوران پیشا انقلاب ۵۷ روی پای خودمان ایستاده ایم، دنباله روی ملا و بازاری و ملی گرا و چریک و مجاهد و ناسیونالیسم خلقی نیستیم. لازم نیست هیچ گرایشی از کمپ سرمایه را بقل کنیم. لازم نیست در بازار مکارۀ انتخاب بد (فدائی ـ توده ای) و بدتر (ملی ـ اسلامی) شرکت کنیم. واقعیت پنجاه و هفت این بود که تنها حاشیه ای از چپ که بعدا حزب کمونیست ایران را با کومله ای که خود با عروج انقلاب عروج کرد، با جناح راست جنبش ضد شاهی تفاوت ماهوی داشت. بجز آن حاشیه، چه چپ و چه راست جنبش ضد شاهی در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ مختصات سیاسی و اجتماعی مشابهی داشت که در تقابل با منافع کارگری قرار میگرفتند. در متن جنگ سرد تمام مولفه ها بخدمت آلترناتیو اسلامی بخط شدند. بهزاد تاکید خاصی بر موثر بودن اقدامات خمینی در جنبش ضد شاهی دارد. او اما فراموش میکند که وقتی صحبت بر سر تغییر رژیم است، رژیمی که خود مطیع دولت آمریکا بود، بند و بست بالائی ها بیشتر از تاکتیک پائینی ها در برگزیده شدن آلترناتیوها موثرند. بدون خواست آمریکا و نشست گوادلپ، شاه ــ حداقل در دیماه پنجاه و هفت ــ جائی نمیرفت و بدون خواست آمریکا که فرش قرمزی برای خمینی پهن نمیکردند و کلید ارتش و پلیس را به او تحویل نمیدادند. جائی که خمینی بیشتر از هر جای دیگر در جنبش ضد شاهی “موثر” بود، همینجا بود.

شرایط امروز اما کلا متفاوت است. جنبش کارگری برای اولین بار در تاریخ ایران صف مستقل خود را دارد، ادعای قدرت کرده است. به هیچکس بجز به نیروی خودش متکی نیست. کارگر سوسیالیست، امروز در سال ۱۳۹۸، فرسنگها از احزاب مدعی کمونیست کارگری جلوتر است. صورتمسئله امروز رقابت بین راست و چپ در یک جنبش واحد نیست، صورتمسئله بر سر دو جنبش متفاوت سرنگونی طلب است. یکی کارگری است (و خواهان سرنگونی حاکمیت است) و دیگری بورژوائئ است( و خواهان تغییر رژیم است). بدرجه ای که جنبش کارگری اعتلا یافته است فضای کل جامعه را قطبی تر کرده است. از جمله عوارض جانبی چنین فضای قطبی شده ای، تلاشهای مذبوحانه اپوزیسیون بورژوائی برای سایه انداختن روی جنبش کارگری است. حال، خط بهزاد مهرآبادی و حمید تقوائی خود را با اپوزیسیون ضد رژیمی تداعی میکند. ثانیا خود را رقیب جناح راست جنبش ضد رژیمی میداند. ثالثا مدعیند با تاکتیکِ پلتیک و دیپلماسی میتوان هژمونی جنبش بورژوائی ضد رژیم را بدست آورد.

حرفها زده شده است، انتخابهای سیاسی باقی مانده است. تصور من این است که انتخابها تا پیش از کنگره بعدی حککا به فرجام خواهد رسید و کنگره محل اعلام فرمال نتایج خواهد بود. قریب به یقین، آن کنگره محل تقابل با مخالفین خط رسمی و حاکم بر حککا نیز خواهد بود.

***