پرسش هایی که تقی روزبه به آنها پاسخ نخواهد داد!

پرسش هایی که تقی روزبه به آنها پاسخ نخواهد داد!

تقی روزبه در سنگر ِ امن ِ دموکراسی و آزادی ِ بیان ِ بورژوایی جا خوش کرده و مدام هرچه در توان ِ قلم و بیان دارد علیه ِ دموکراسی خواهان ِ ایران یعنی کسانی که از آزادی هایی که او دارد محروم اند سنگ اندازی می کند و همه چیز و همه کس را که بخواهد زیر ِ سوآل می برد بی آنکه به کسی پاسخگو باشد.

من پیش از این در دو مقاله ی جامعه ی ایرانی و پس لرزه های انتخابات ِ ۹۶ و چالشی دیالکتیکی با متافیزیک ِ تقی روزبه دیدگاه های سیاسی و فلسفی ِ او را نقد کرده و زیر ِ سوآل برده ام، اما او تا این لحظه از ایده های به چالش گرفته ی خود دفاعی نکرده و برای من معلوم است که این بار نیز از روشن نمودن ِ ذهن ِ خوانندگان اش در هردو زمینه طفره خواهد رفت.

روزبه این بار در مقاله ی « خاتمی و این بار حضوری کمیک در صحنه ی سیاسی» به طور مستقیم خاتمی و به طور ِ غیر ِ مستقیم دموکراسی خواهی ِ جامعه ی ایرانی را که به ویژه در دو انتخابات ِ ۱۳۷۶ و۱۳۸۰ با آرای خود خاتمی را به عنوان ِ بدیل ِ استبداد ِ حاکم بر گزیدند زیر ِ ضرب گرفته و خاتمی ورای دهنده گان به او رانجات دهنده گان ِ رژیم از سرنگونی نامیده است.

درست است که خاتمی هشت سال رییس ِ جمهوری ِ یک حاکمییت ِ استبدادی بود، اما درست نیست که به ادعای روزبه اقدامات ِ او در جهت ِ حفظ و بقای استبداد بود.

اقدامات ِ خاتمی در آن هشت سال چه بود که روزبه معتقد است در جهت ِ حفظ ِ نظام ِ حاکم بود؟ یک یک ِ آن اقدامات را بر حسب ِ اهمییت شان از نظرگاه ِ دموکراتیک و استبداد ستیزی وآگاهی رسانی بر می شمارم:

یکم: آزادی ِ مطبوعات و چاپ و انتشار ِ کتاب های ممنوعه: همه ی ایرانی های بالای چهل سال امروز به خوبی به یاد دارند که در زمان ِ خاتمی چه روزنامه ها و مجله هایی با تیراژ ِ بالای یک میلیون منتشر می شد. روزنامه ها و مجله هایی باگرایش های دموکراتیک و ضد ِ استبداد که بعد از ریاست جمهوری ِ هشت ساله ی خاتمی همه به نوبت یا فله ای با یک تلفن ِ تهدید آمیز تعطیل شدند و قلم ها و دهان های بسیاری از حقیقت نویسی و حقیقت گویی و چشم های بسیاری از حقیقت جویی بازماند و بسته شد. مجله های چپ گرای نقد ِ نو ، نامه ، و راه ِ آینده از این جمله بودند با مطالب و مقالات آموزنده ی سیاسی و فلسفی حتا علیه ِ مذهب و استبداد ِ مذهبی، چه حاکم و چه غیر ِ حاکم. نویسندگان و انتشار دهنده گان شان نیز بعد از خاتمی با خود ِ خاتمی ممنوع قلم و ممنوع تصویر و محروم از هرنوع فعالیت ِ نوشتاری در داخل شدند.

به یاد دارم که  در دوره ی دوم ِ خاتمی نویسندگان و شاعران و مترجمان ِ چپ و دموکرات هراز چندی در دفتر ِ مجله ی نقد ِ نو و بعدتر راه ِ آینده نزدیک ِ میدان ِ هفتم ِ تیر جمع می شدند و بدون ِ هیچ مزاحمتی از سوی نیروهای امنیتی به بحث و گفت و گو می پرداختند.

کتاب های تا آن زمان ممنوع که از دولت ِ خاتمی مجوز گرفتند و به چاپ رسیدند و منتشر شدند نیز کم نبود. از جمله: گروندریسه در دوجلد، مانیفست ِ کمونیست که دریک سال دوبار به چاپ رسید. در باره ی تکامل ِ مادی ِ تاریخ (مارکس و انگلس). لودویگ فوئر باخ و ایدئولوژی ِ آلمانی( مارکس و انگلس). هژدهم ِ برومر لویی بوناپارت.  سه جلد کاپیتال که در زمان ِ روحانی که از سوی خاتمی تایید و به رای دهنده گان ِ دموکراسی خواه توصیه شد چاپ و منتشر گردید. همچنین سه جلد مجموعه آثار ِ لنین هم در زمان ِ خاتمی چاپ و انتشار یافت.           پرسش ِ اول : آقای روزبه! آیا آثار ِ تئوریک ِ مارکس و انگلس که مهم ترین شان در زمان ِ خود ِ خاتمی ویا تعدادی که بعدتر در زمان  رییس ِ جمهوری ِ به تایید رسیده ی او منتشر شدند در جهت ِ حفظ و بقای رژیم ِ استبدادی اند یا برعکس، یکی از دلایل ِ دشمنی ِ استبداد ِ حاکم با خاتمی همین آزادی ِ بیانی بود که در زمان ِ او وجود داشت؟

دوم: قتل های زنجیره ای در زمان ِ ریاست ِ جمهوری ِ خاتمی اتفاق افتاد اما، آمران و عاملان نه از نزدیکان و نه از منسوبان و منصوبان ِ او نبودند. این خاتمی بود که اگرچه قادر نبود آمر ِ اصلی را به نام بشناساند اما عاملان ِ اصلی ِ درجه یک را شناساند و حتا به دادگاه و محاکمه کشاند و مانع ِ ادامه یافتن ِ زنجیره ی قتل ها شد. در واقع ، خود ِ زمان ِ آن قتل ها و واکنش ِ خاتمی به آن نشان دهنده ی این واقعییت است که اولن خاتمی با قتل ِ مخالفان ِ عقیدتی سیاسی اش موافق نبود، و ثانیین طراح ِ قتل ها استبدادی بود که خاتمی را در چارچوب ِ عملکردهای اش نمی دید و در صدد ِ بدنام کردن ِ او نزد رای دهنده گان اش بود. از این رو، خاتمی را باید در چارچوب ِ عملکردهای دموکراتیک ِ خود ِ او قضاوت کرد نه با عملکرد ِ استبدادی که او را غیر ِ خودی می دانست.  یک دلیل ِ مهم ِ دیگر که خاتمی بعداز ریاست ِ جمهوری از چشم ِ استبداد افتاده و نه در زمره ی دوستان بلکه در شمار ِ دشمنان ِ آن در آمده، همین لو دادن ِ عاملان ِ اصلی ِ آن قتل هاست.                                             حال ، پرسش ِ دوم ِ من از آقای روزبه : آیا لو دادن و دادگاهی کردن ِ عاملان ِ قتل های سیاسی و جلوی ادامه ی آن قتل ها را گرفتن و به مخاطرات و پیامدهای آن تن دادن معنای اش حفظ و بقای رژیم ِ استبدادی بود یا برعکس، تیشه به ریشه ی استبداد زدن؟

اما، وارونه گویی ِ روزبه هم تفکر برانگیز و قضاوت کردنی است:  اعتقاد و تعهد و پای بندی ِ عملی ِ هشت سال ریاست ِ جمهوری ِ خاتمی به دموکراسی و آزادی های سیاسی در خدمت ِ حفظ و بقای استبداد است، اما ضدیت ِ روزبه و همفکران اش با این آزادی ها در راستای نابودی ِ استبداد! کدام عقل ِ سلیم و فهم ِ منطقی  این وارونه گویی را می پذیرد و به آن گردن می گذارد، جناب ِ روزبه؟

یاد آوری ِ این نکته هم جالب است که: در تمام ِ انتخابات های از۱۳۷۶ به بعد، همین آقای روزبه و همفکران اش انتخابات ها را تحریم کردند اما جامعه ی دموکراسی خواه بی اعتنا به تحریم ها بر طبق ِ اراده ی آگاه ِ خود و رویکرد ِ معروف ِ « ما به کسی که تو نمی خواهی رای می دهیم تا کسی که تو می خواهی رای نیاورد » خطاب به استبداد ِ حاکم عمل نمود. مخالفت ِ روزبه و همفکران اش با رای دادن در رژیم ِ اسلامی هم نه از موضع ِ ترقی خواهی و ضدییت با حاکمییت ِ استبدادی، بلکه دقیقن از موضع ِ ضدییت با دموکراسی از هرنوع ِ آن و بی اعتقادی به حق ِ انتخاب برای عموم است. به باور ِ آنها، چراغی که در اروپا بر آنان  رواست، در ایران بر ایرانیان حرام است!

برای آگاهی ِ بیش تر بخوانید: خدامراد فولادی. جامعه ی ایرانی و پس لرزه های اتنخابات ۹۶٫