شبح جلیقه سرخ ها در حال گشت و‌ گذار است

شبح جلیقه سرخ ها در حال گشت و‌ گذار است

*****

« تکامل پرولتاریای صنعتی اصولا مشروط به تکامل بورژوازی صنعتی است. تازه تحت سلطه ی بورژوازی صنعتی است که پرولتاریای صنعتی موجودیت ملی گسترده خود را بدست میاورد. موجودیتی که انقلابش را به سطح یک انقلاب ملی ارتقاء میدهد و‌ وسائل تولید مدرن را تازه بوجود میاورد،وسائلی که همچنین بسیاری از ابزارهای انقلابی را تشکیل میدهند. این سلطه ی بورژوازی صنعتی است که ابتدا ریشه های مادی جامعه فئودالی را بیرون میکشد و عرصه ای را مسطح میکند که فقط بر ان عرصه،یک انقلاب پرولتاریائی امکان پذیر است»۱*.

مارکس در سال ۱۸۴۸،طبقه کارگر فرانسه را با چنین اوضاع و احوالی توصیف میکند. با مقایسه دوران کنونی با دوران انقلاب کبیر و سایر انقلابات صورت گرفته در فرانسه، به اختلاف های سرسام اوری در این زمینه میرسیم. باور کنید این اختلافات عمیق که اوضاع امروز ساختار سرمایه داری فرانسه و جهان را به کلی دگرگون کرده است نه افسانه بلکه یک واقعیت است. اما کل این انقلابات و‌ جنب و‌جوش ها ریشه ی مشترکی دارند و ان چیزی جز نارضایتی طبقه کارگر و توده های محروم از نعمات جامعه در مقابل دستگاه دولتی سرمایه داری حاکم نبوده است. معترضینی که به خیابان امده اند ،ادامه همان سنتی هستند که گذشتگانشان برای انان به ارث گذاشته اند. اینان فرزندان همان پدران و مادرانی هستند که به امید اینده ی بهتر و داشتن زندگی شرافتمندانه به خیابان ها امده و ندای انقلاب را سر دادند. بار دیگر طبقه کارگر فرانسه با شنیدن صدای گذشتگان به خیابان ها ریخته و میدان های فرانسه را به عرصه ی برخورد چالش ها مبدل کرده اند. بی شک طبقه کارگر فرانسه بیش از پرولتاریای سایر کشورهای اروپایی طعم انقلاب را چشیده است.

کارگران در انقلابات ۱۸۴۸ و ۱۸۷۱ علیرغم اینکه موفق نشدند به پیروزی مداوم دست یابند،اما با وجود این، دستاوردهای عظیمی را برای ایندگان و نسل کنونی به ارث گذاشتند،بنوعی که میتوان انرا یک نوع پیروزی قلمداد کرد. در این شکی نیست که در هر دوره از انقلابات نامبرده، طبقه کارگر در نهایت با شکست روبرو شد اما در همان حال شرایطی را فراهم ساخت که بقول کارل مارکس امکان بازگشت به ارتجاع گذشته را از میان برداشت.

جنبش جلیه زردها که از ۱۷ نوامبر ۲۰۱۸ با حضور ۵۰ هزار نفر در فرانسه شکل گرفته است به مراتب متفاوت تر از سایر جنبش هایی است که در چند سال اخیر در فرانسه و حتی اروپا شکل گرفته است. جامعه فرانسه از سال ۱۹۶۸ تاکنون چنین جنبش عظیمی بخود ندیده است. ریشه ای این اعتراضات را بایستی در سیاست های اقتصادی نئولیبرالیستی دولت مکرون جستجو‌ کرد،سیاست هایی که عرصه ی زندگی را بر کارگران فرانسه تنگ تر از گذشته کرده ،طوریکه کارد به استخوانشان رسیده است. براستی که مکرون با نهایت توان خود در تلاش بوده که مدال “افتخار” مارگارت تاچر را از دستان مرکل و سایر شرکا- در همان حال رقیب- برباید و‌ خود شخصاً به این عنوان دست یابد.

اعتراضات گسترده معترضین فرانسوی بدنبال افزایش قیمت های سوخت – بخصوص گازوییل و بنزین  که جزو ‌سوخت های مصرفی و ضروری بشمار می ایند- مطالبات اقتصادی مرتبط با دستمزد (افزایش دستمزد) و مساله ی بیکاری،کمک هزینه های اجتماعی و حقوقی و سایر سیاست های اقتصادی نئولیبرالیستی صورت گرفته است . این سیاست در وهله ی اول مردم مناطق روستا نشین و کسانی را که در مناطق دور دست زندگی می کنند و ماشین جزو ملزومات اصلی زندگیشان محسوب میشود را تحث تاثیر قرار داده است. در ادامه ی مقاله بیشتر به این مساله خواهم پرداخت.

این سیاست که در اواخر ۲۰۱۷ به تصویب رسید، در حالی اعمال شده که مکرون این اقدام را حرکتی در راستای حفاظت از محیط زیست و تغییرات اب و هوایی میداند. ولی مردم فرانسه بخوبی واقف هستند که تنها انان اند که بایستی مسئولیت این امر را بر عهده گرفته، در حالیکه ثروتمندان با پرداخت کمترین مالیات و در دست داشتن کلیه ی امکانات رفاهی، در حال افزودن به حساب های میلیون و میلیارد دلاریشان هستند. بجای طبقه بورژوازی،طبقه پرولتاریا است که باید تاوان این سیاست را بپردازد. گیوم پائولی با  موضعی دقیق و حالت طعنه امیز در ابتدای نوشته اش چنین می نویسد: « در نگاه نخست،اعتراض به افزایش بهای بنزین کار اتومبیل پرست هاست که نمی خواهند برای نجات محیط زیست قربانی بدهند. با وجود این،تصویر دیگری به سرعت پدیدار می شود: عمدتاً افرادی جذب جلیقه زردها می شوند که به سختی نسبتی با یکدیگر دارند،مردم کوچه و بازار یک سنتی برای شان سرمایه زیادی است. راه بندان خیابانی نشان گر خشمی در هم و سرکوب شده است. بر روی بنری نوشته اند:” مالیات بیشتر یعنی ثروتمند بیشتر،فقر بیشتر،خود کشی بیشتر”. بدیهی است که مساله ی بنزین تنها یک جرقه است و‌ از ان جا که بر همه تاثیر می گذارد امکان یک مقاومت جمعی را فراهم نموده است».۲*

یکی از نقاط ضعف جنبش را میتوان در نبود احزاب رادیکال و‌ سوسیالیستی  تعریف کرد. با توجه به تمام جنبه های مثبتی که در جنبش مشاهده می شود،تاکنون معترضان خط و‌ جهت اصلی خود را،که همان سوسیالیسم است، نیافته اند. جلیقه زردها در ابتدا بجای اینکه نفس مالیات را به چالش بکشانند،خواهان اجرای سیاست هایی بودند که از طریق ان سیاست های مالیات بطور یکسان بین فقرا و‌ میلیاردرهای فرانسوی به اجرا دراید. اما امروزه شماری از افراد وجود دارند که شعارهای نه تنها مالیاتی سر میدهند، بلکه از تغییر سیستم صحبت بر زبان میاورند. همه ای اینها میتواند به عنوان یک دستاورد گرانبها برای جنبش کارگری فرانسه و جهان قلمداد شود. ولی با توجه به عدم وجود احزاب سوسیالیستی رادیکال برای من این سوال پیش می اید که ایا این جنبش تا کی میتواند ادامه داشته باشد و‌ در نهایت به کجا منتهی خواهد شد؟

ساختار اصلی طبقاتی این جنبش ،بیشتر از میان طبقه کارگر و طبقه متوسط – ککوار از این جنبش به عنوان جنبش میان طبقاتی [interclassiste] یاد میکند۳* –  تشکیل شده است،دو ‌طبقه ای که متحمل سخت ترین صدمات و‌ تاثیرات سیاست های نئولیبرالی دولت شده اند. طبقه ای که در اثر وام های دولتی- وام های خانگی، شغلی، تحصیلی و غیره- مالیات های دولتی،هشتش در گره نه است ،من بعد بایستی هزینه ی سیاست های دولت را در حوزه ی سوخت و افزایش این ماده مصرفی نیز بپردازد. بخصوص در مناطقی دور دست و ‌شهرهای کوچک این فشار بیشتر حس میشود،چونکه ماشین تنها وسیله ای ارتباطی است که مردم از طریق ان جابجا میشوند و به امورات روزانه ی خود میپردازند.

در ۲۴ نوامبر،در حالیکه معترضان در خیابان های شانزه لیزه بر علیه سیاست های نئولیبرال و مامورین دولت راستگرای فرانسه سنگر بندی کرده بودند ،خواهان گفتگو با مکرون نخست وزیر فرانسه شدند. ولی بعد از گذشت یک هفته ،بار دیگر معترضان به خیابان ریختند اما این بار با شعارات و تحرکات رادیکالتر. معترضین با یورش به محلات ثروتمند پاریس،جایی که نماد امپریالیسم فرانسه بشمار میاید، نشان دادند که بیشتر از این توانایی تحمل سیاست های ضد پرولتاریایی دولت مکرون را ندارند. دیگر ان محلات بیشتر به میدان جنگ شباهت داشتند تا به محلات ثروتمند نشین. درگیری بین معترضین و دستگاه سرکوبگر و فاشیست پلیس فرانسه جنبه ای خشونت امیزتری بخود گرفت،طوریکه پلیس به شیوه های  وحشیانه و با بهره گرفتن از گازهای اشک اور،ماشین های اب پاش، باتوم  و سایر ابزارهای سرکوب، به امید تفرقه و از هم پاشیدن صف معترضین،انانرا مورد یورش قرار داد. مداخله و‌ اعمال خشونت امیز پلیس فاشیست نه تنها نتوانست مانع از پیشروی معترضین شود، بلکه باعث شد که به طرز شگفت انگیزی دامنه ای مبارزات گسترش یابد. بی دلیل نیست که امروزه دولت فرانسه در مقابل این موج ابراز ناتوانی میکند و‌ راه حلی برای غلبه بر این بحران سراغ نمی بیند. بر طبق اخرین امار از سوی (ار.اف.ای) دولت در مجموع ۷۰۰۰۰ مامور انتظامی در سراسر کشور و ۸۰۰۰ تن را در پاریس جهت سرکوب مردم سازماندهی کرده است.

امثالی همچون سوفی ونیش در چنین شرایطی دست به قلم برده و با این عبارات قصد دارند که جنبه ای انقلابی را به یک مساله ی ملی تبدیل کنند. « در فرانسه،بر عکس سایر کشورها،سرود ملی یک ‌سرود انقلابی نیز است». وی در ادامه چنین می نویسد:« چیزی که در حقیقت وجود دارد این است که بسیج مردمی جلیقه زردها فقط چشم انداز و ‌دغدغه ملی دارد»،« …به علاوه جنبش جلیقه زردها به جنبش کارگری تعلق ندارد،حتی با انکه ممکن است کارگر باشند»۴*. شرایطی که به جز انقلاب راهی برای غلبه بر این بحران وجود ندارد، اذعان کردن چنین جملاتی میتواند به مثابه اب در اسیاب دولت راستگرای مکرون عمل کند. نه این عبارت ها و نه وعده های دروغین از جنس مکرون و هم نوعانشان دیگر نمی تواند به مثابه ابی بر اتش خشم طبقه کارگر و‌ توده های معترض عمل نماید. این اعتراضات در عالم واقعیت ربطی به مسایل ملی ندارد،بلکه ریشه در سیاست های نئولیبرالیستی و ساختار بنیادی نظام سرمایه داری دارد. تاکنون تا جایی که من در جریان هستم طیف معترضین خود را در قالب ملی تعریف نکرده اند و‌ انچه در اینده روی میدهد از موضع بحث من در این مورد خارج است. از جوانان تحصیل کرده بیکار که فاقد اینده ی روشنی هستند، تا زنان و پیرمردان بازنشسته ، همگی دغدغه شان اقتصادی است و‌ نه مساله ملی و بهمین به خیابان ها ریخته و فریاد اعتراض را سر میدهند. این نوع از اپورتنیسم – دقیق تر بگویم تحریف گرایی- را میتوان در طول انقلابات و‌ جنب و‌ جوش های انقلابی مشاهده کرد. همانطور که بورژوازی در سال ۱۸۴۸ موفق شد،پرولتاریای فرانسه را بسوی خود جذب نماید، در این برهه نیز بورژوازی با تکیه بر چنین فرمول بندی هایی، بدنبال همین بارغه ای امید است.‌ مارکس در کتاب مبارزات طبقاتی در فرانسه چنین می نویسد:« اینکه پرولتاریای پاریس پرچم سرخ را در مقابل پرچم سه رنگ بر زمین انداخت به بهترین وجهی نشان میدهد که چگونه پرولتاریای پاریس کوشید تا منافع خود را در کنار منافع بورژوازی متحقق گرداند بجای اینکه این منافع را بعنوان منافع انقلابی خود جامعه به کرسی بنشاند»۵*. « جهت توضیحات بیشتر به قسمت پاراگراف رجوع شود».

ولی کارگران قرن بیست و‌ یکمی فرانسه گام های بمراتب بزرگتری را نهاده اند. دیگر کارگران بجای اینکه رنگ سرخ به پرچم سه رنگ فرانسه  گره بزنند،اینبار با پرچم های سرخ رنگی به میدان امده،که انسان را به کمون پاریس ۱۸۷۱ و یا جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ رجوع میدهد. طبقه کارگر فرانسه در طول تاریخ ثابت کرده است که تن به زنجیرهای بردگی سرمایه نداده و‌ مدام در حال رهایی از ان به قیام برخواسته است. با وجود اینکه جنبش چپ هنوز نتواسنته نقش موثر و اصلی خود را ایفا کند،ولی درهمان حال شاهد بازگشت سنت چپ گرای در فرانسه هستیم. خیابان های شانزه الیزه با بوتیک‌های لوکس و عطر فروشی های گران قیمت و‌ فروشگاه های لباس فروشی با مبالغ سرسام اورش که نماد امپریالیسم فرانسه و اروپا بود،امروزه نمایانگر نبرد خونین جنبش جلیقه زردها با دستگاه سرکوبکر پلیس است. شانزه الیزه امروزه دیگر متعلق به مردمی است که در اثر سیاست های نئولیبرال اقتصادی خود را در حال مرگ تدریجی می بینند. جلیقه زردها فرانسه را سراسر به اشوب کشانیده اند. مکرون بهتر از کسی میداند که اتش انقلاب به این سادگی ها خاموش پذیر نیست.

جنبشی که در روز ۱۷ نوامبر از طریق مسدود کردن جاده های بین شهری و‌ در پاسخ به فراخوان یک میلیون امضا برای دعوت به اقدام علیه افزایش سوخت در شبکه های اجتماعی شروع شد،در مدت کوتاهی نه تنها پاریس و کل کشور- بیش از ۲۰ شهر- را در برگرفت،بلکه قدم ها را فراتر از مرزهای فرانسه گذاشت . تاکنون کاربران مجازی در سطح سراسری جهان نسبت به سیاست های نئولیبرالیستی و برخورد وحشیانه ی دستگاه های سرکوبگر فرانسه واکنش نشان داده و‌ به طور غیر مستقیم حمایت خود را از جنبش بر حق و موجود اعلام کرده اند،طوریکه شعله ی جنبش جلیقه زردها به کانادا،هلند،بلژیک، المان و سایر کشورهای اروپایی کشیده شد. جنبشی که قرار بود مختص به مناطق روستایی و دور دست باشد در این مدت خود را به قلب کاخ نشینان و امپراتورهای اقتصادی فرانسه رسانده است.

در حال حاضر قابل پیش بینی نیست که این جنبش به کجا منتهی خواهد شد،ولی وظیفه ای فعالین سوسیالیست در وهله ای اول این است که به جنبه های مختلف جنبش پرداخته و جوانب مجهول را روشن و‌ بدان پاسخ بدهند. بنابراین میتوان گفت، با توجه به جنبه ای مجهولی که این جنبش از خود داراست ،پیش بینی ان نیز میتواند جنبه ای ایدالیستی بخود بگیرد. حتی خود کسانی که در صف اعتراضات شرکت دارند قادر به تشخیص اینده ی مبارزه شان با دولت نیستند،بنابراین تشخیص این مساله چیزی جز تصور و‌ خیال نیست. از یکطرف بورژوازی با توجه به بحرانی که در ان دست و‌ پا میزند قادر نیست که به معنای کلمه به خواسته های کارگران تن بدهد و ‌از سوی دیگر درصدد ان است که مانع از رشد و‌ گسترش ان به سایر نقاط فرانسه بشود،چیزی که مسلماً ابعاد وحشتناکتری برای بوژوازی ملی بدنبال خواهد داشت. ولی در این شکی نیست که شبح جلیقه زردها خواب را از چشمان صاحبان سرمایه و دستگا ه های سرکوبگر ربوده است.

حضور زنان

یکی دیگر از جنبه های مثبت این جنبش ،حضور پر رنگ زنان در این عرصه ی مهم است، به گونه ای که تعداد انها برابر با شمار مردان است. زنان در کنار مردان در صف مقدم اعتراضات ایستاده و بر علیه سیاست های نئولیبرالیستی و دستگاه سرکوبگر مقاومت می کنند. فاکتورها به ما نشان میدهد که میزان اگاهی طبقاتی در میان زنان فرانسه در حال رشد و شکوفایی است. صحنه ای ان زنی را که در مقابل دستگاه سرکوبگر فرانسه سینه خود را سپر میکند و می گوید که: « به من شلیک کنید. به غیر از جانم چیز دیگری ندارم که از دست بدهم»،بیانگر بحران بینادی است که ساختار سرمایه داری در ان گرفتار شده است. زمانی مارکس در مانیفست کمونیست چنین نوشت :« پرولتاریا جز زنجیرهایمایش چیزی برای از دست دادن ندارد». مقایسه ی این دو جمله نشان میدهد که سرمایه داری تا چه حد در توحش و بربریتی که رزالوکزامبورگ از ان اسم میبرد فرو‌ رفته است.

نقش رسانه ها

رسانه ها ی بورژوایی خشونت را نه به دولت بلکه به مردم ربط میدهند. انچه در رسانه ها اغلب از ان نامبرده میشود این است، که گویا مجموعه ای اشغال گر به خیابان ها ریخته و مشغول دزدی و غارت در بوتیک ها و‌مراکز خرید و فروش هستند. خشونتی – دقیق تر بگویم دفاع از خود در برابر پلیس فاشیست- که معترضین در خیابان ها از خود بروز میدهند به هیچوجه قابل قیاس با اعمال سرکوبگرانه ی پلیس نیست. رسانه ها حتی جسارت بر زبان اوردن واژه ی انقلاب و‌ مبارزات طبقاتی را در خود نمی بینند،چه برسد به اینکه گزارش های تاریخی و یا مستندهایی از شرایط عینی و‌ بروز کارگران در دید انظار عمومی قرار بدهند. یکی از معترضین روی جلیقه اش نوشته بود که: « دولت به ما می شاشد… رسانه ها به ما می گویند که داره بارون میاد». دیدیم که همین شعار بر بنرهایی که کارگران معترض فولاد در اهواز بدست گرفته بودند نیز نوشته شده بود. گستاخی و وقاحت رسانه های بورژوازی را میتوان مقارن با نوشته ی تویتری مکرون فاشیست یکی دانست. مکرون در نوشته ی تویتری اعلام کرد که :« رفتار برخی از معترضان شرم اور است». طولی نکشید که جلیقه زردها  با حمایت سراسری خود مشت محکمی بر دهان وی کوبیدند.

از طرف دیگر،اکثرا رسانه ها بخصوص در المان این جنبش را مرتبط با گرایش راست در فرانسه معرفی میکنند. اما واقعیات کاملا خلاف این را به ما نشان میدهد. شاید در میان معترضین شماری از افراد یافت شود که به لوپن رای داده باشند و از فعالین یا رای دهندگان به سیاست های جبهه ملی باشند،ولی نمیتوان این فاکتور را مبنایی قرار داد که بر اساس ان ذات جنبش را با راست افراطی یکی دانست. میدانیم که نه جبهه ملی و نه هیچ حزب راستگرای دیگری نتوانسته سازماندهی را به دست خود بگیرد،اما در نهایت گستاخی،شماری از رسانه های بورژوایی چنین ادعاهای پوچی العام می کنند. جالب این است که تا بحال هیچ یک از سازماندن دهندگان اعلام نکرده اند که این جنبش به گروه یا حزب سیاسی خاصی تعلق دارد.

رسانه های بورژوازی دنباله روی همان اظهارات مکرون هستند، مبنی بر اینکه فعالان محیط زیست حامی افزایش مالیات بر سوخت های فسیلی و‌کاهش ان در راستای حفظ محیط زیست و کمتر الوده شدن لایه های زیست محیطی هستند. این بدان معنا نیست که مردم اهمیتی به این موضوع نمی دهند. بدون شک کاهش سوخت های فسیلی میتواند تاثیر بسزایی بر تولید گازهای گلخانه ای و‌ تهدید ان بر روی لایه ی ازن باشد، اما این میزان سوخت قابل قیاس با گازهای خطرناک و ‌کشنده ی که در نیروگاه های اتمی در سطح سراسری جهان و ‌خود فرانسه تولید میشود و کره ی خاکی را در معرض نابودی قرار داده است،نیست.

براستی میتوان شیوع ترس و دلهره را در رسانه های بورژوازی بخوبی مشاهده کرد. انان قصد دارند که همچون لاشخورهای درنده ای جسد متعفن بورژوازی فرانسه را از چنگال جلیقه زردها بربایند.

ولی از سوی دیگر نباید فراموش کرد که وجود ارتباطات اینترنتی موجب گسترده و عمیق تر شدن روابط در میان خود معترضین شده است. در حال حاضر بیش از یک ‌میلیون در گروه های فیس بوکی جلیقه زردها عضویت دارند و امار امضا کنندگان طومار اینترنتی هم از این امار بالاتر رفته است. همین مساله موجب شده است که امکان ارتباط با یکدیگر به نحو ساده تری قابل اجرا باشد.

جدال چپ و‌ راست و‌ نقش پگیدا

اینکه این جنبش به  جناح راست یا چپ مرتبط است،سوالی است که از همان بدو شکل گیری جنبش مطرح شده است، ولی به نظر من به اسانی نمیتوان ارزیابی دقیقی در حال حاضر از شرایط ارایه داد. بزرگترین اتحادیه کارگری فرانسه که س.ژ.ت (کنفدراسیون عمومی کار فرانسه)میباشد،از این جنبش به معنای کلمه بیگانه است. ولی در مجموع این حرکت ربطی به اتحادیه های کارگری زرد دولتی – منجمله س ،ژ،ت- ندارد. چپ هم به سهم خود دست روی دست گذاشته و در انتظار این است که اعتراضات به کجا کشیده خواهد و چه مسیری را طی خواهد کرد. تا زمانیکه جنبش چپ در اعتراضات، مداخله ی جدی را به خرج ندهد،مسلماً این جنبش نمیتواند به یک نیروی انقلابی جهت تغییر و ‌تحول بنیادی مبدل شود. تنها این راه حل است که میتواند افسار اعتراضات را از دست راستگراها بستاند و ‌در مسیر انقلاب بکار بگیرد. در غیر این صورت تاثیرات این جنبش کاملا موقتی و بعد از مدتی خنثی خواهد شد. ایجاد تشکلات کارگری و‌ رادیکال که مستقل از سیاست های دولت و احزاب راستگرا باشد ضرورتی است که بایستی بدان پاسخ داده شود.

این جنبش تا بحال فاقد هر گونه رهبری – به قول انتونیو‌نگری جنبش بدون سر- است که از طریق ان کانال بتواند تحت پلاتفرم مشخصی به مبارزات خود ادامه بدهد. میتوان گفت در سطح وسیعی این جنبش هنوز نسبت به نمایندگان چپ و راست بی اعتمادی است و قصد ندارد که برای خود رهبری داشته باشد. چپ اروپایی همانند خط راست به چنان درجه ی سقوط کرده است که فاقد هر گونه برنامه ای رادیکال و انقلابی است. بی دلیل نیست که انتونیو نگری می گوید این جنبش بدون سر نمی خواهد رهبر راست یا چپی داشته باشد که از طریق نمایندگان سیاسی اش، فاسد شود.

با سنجیدن ماهیت احزاب و سازمان های چپ اروپایی متوجه می شویم که انان از فلسفه و ماهیت مبارزه طبقاتی فرسنگ ها فاصله گرفته اند،طوریکه فاقد ان میزان از ظرفیتی هستند که بر پایه ای ان جنبش را سازماندهی و‌ رهبری کنند.

ولی این بدان معنا نیست که نقش جنبش چپ و‌ بخصوص راست را جدی قلمداد نکنیم.  احتمال دارد که با توجه به عدم وجود جریان چپ رادیکال، احزاب راستگرا خود را به عنوان نمایندگان طبقه کارگر جا بزنند و به اندازه ی کافی اشک تمساح بریزند. نمونه های عینی را در طول تاریخ ،بارها شاهد بوده ایم، طوریکه میتوان از انان به عنوان سند یاد کرد. در دوره های گذشته شاهد حضور جریانات راستگرا و نقش پر رنگشان در این کشور بوده ایم (پوژادیسم). بی شک عناصری از این جنبش را در میان جلیقه زردها میتوان یافت.احتمال دارد که تاریخ دوباره به وقوع بپیوندد،اما این بار در قالب تراژدیکتر. شاهد بودیم که در المان و هلند راست افراطی تلاش کرد جهت اینکه جلیقه زردها را به سوی خود بکشاند. البته درابتدای کار،چپ ها بودند که در ۱۵ دسامبر در برابر تئاتر ملی مونیخ در حمایت از جلیقه زردهای فرانسه دست به تظاهرات زدند. در این اعتراضات که با فراخوان “جنبش قیام” و شماری از شهروندان فرانسوی و‌ المانی  برگزار گردید،حاضرین با پوشیدن جلیقه های زرد، شعارهای “ زنده باد انقلاب” را سر دادند. “جنبش قیام” دارای گرایشات نسبتا چپ است که از سوی سارا واگن کنشت رهبر حزب چپ المان Die Linke تاسیس شده است. این تظاهرات مشابه حرکت مشابهی بود که در فرانسه شکل گرفته است. متاسفانه این تظاهرات علیرغم نارضایتی های عظیمی که در میان توده های المانی وجود دارد دیگر ادامه نیافت. اما در تاریخ ۱۶ دسامبر، اینبار برخلاف چپ ها ی المانی، نیروهای راستگرا و فاشیستی از شرایط استفاده کرده و تظاهراتی را علیه سیاست های انگلا مرکل سازمان دادند. سیاست های اقتصادی نئولیبرالیستی در المان- کمبود مسکن و افزایش سرسام اور اجاره مسکن- قدرت خرید طبقه کارگر و طبقه متوسط جامعه را در سطح وسیعی کاهش داده است.

شماری از افراد و سیاستمداران سودجو  بدنبال جعل سازی و ساختن چهره ای دروغین برای تعریف جنبش هستند. در این شکی نیست که پرچم فرانسه در میان شماری از معترضین وجود دارد،پرچمی که نماد جنبش ناسیونالیستی فرانسه بشمار میرود، ولی بر خلاف ادعای راستگراها و فاشیست ها این جنبش همانطور که در بالا اشاره کردم،جنبشی است که مطالبات اقتصادی را شعار خود قرار داده است نه شعارهای پوچ و توخالی جنبش فاشیستی و مهاجر ستیزی پگیدا را. جنبش فوق ارتجاعی پگیدا، سیاست یک تیر و‌دو نشان را اتخاذ کرده است. از سویی قصد دارد با مطرح کردن موضع ضد مهاجرتی عرصه را بر پناهندگان تنگ تر کند و از سوی دیگر خط و مشی چپ موجود در اعترضات- مستقل از میزان تاثیر جنبش چپ درمیان جلیقه زردها- را در همان ابتدای کار تار و مار کند.

مستقل از اینکه جریانات چه نقشی در این جنبش دارند یا نه ،به نظر من درست نیست که ظرفیت انقلابی جنبش نامبرده را نادیده بگیریم. سیاست های نئولیبرالیستی ، شکاف طبقاتی را به حدی عمیق تر کرده که همین امر در ذات خود طبقه تحت ستم را وادار به واکنش سیاسی-اجتماعی-اقتصادی کرده است،شکافی که همانطور موجب تشدید شکاف طبقاتی میشود،از سوی دیگر منجر به رشد اگاهی طبقاتی پرولتاریا و توده های زحمتکش خواهد شد. اعتراضات و تجربیاتی که معترضین در این دوره کسب کرده اند میتواند بستری مناسبتری را فراهم اورد که به کمک ان و وجود احزاب سوسیالیستی رادیکال ،مبارزات ابعاد رادیکال و‌انقلابی تر بخود بگیرد. انقلاب در بعضی حالات مستلزم یک دوره ای پیشا انقلابی است که در طی ان کارگران و معترضین با ارتقای اگاهی شان مسیر اعتراضات را به سوی انقلاب میکشانند،دقیقا همان پروسه ای که امروز در فرانسه در جریان است.

نتیجه گیری

«دو امکان برای مکرون برای خروج از بن‌بستی که در آن قرار گرفته، کماکان وجود دارد؛ نخست، ارائه راه‌حل‌هایی که در چارچوب برنامه‌های و سیاست‌های کلی دولت از پیش قرار داشتند، همچون برقراری دوباره مالیات بر ثروت (ISF)، بازنگری مالیات تصاعدی بر درآمدِ حاصل از اوراق بهادار، لغو مشارکت اجتماعی عمومی (CSG) که در واقع مبلغی است که از حداقل دستمزدها برداشته می‌شود تا ظاهرا به فقرا کمک شود! (مثلاً ۵۰ یورو به ازای هر ۵۰۰ یورو مستمری بازنشستگی!) و البته لغو افزایش قیمت سوخت امروز و در آینده (انتظار می‌رود تعرفه‌های خدمات از جمله برق، گاز، تلفن و شهریه دانشگاه در ابتدای سال آینده افزایش یابد). امکان ندارد که مکرون بدون گسست از بلوک قدرتی که از او پشتیبانی می‌کند بتواند چنین تغییراتی را اجرا کند.

راه‌حل‌های دشواری دیگری هم پیش‌روی مکرون وجود دارد، از جمله اعلام وضعیت اضطراری یا انحلال مجلس ملی؛ در واقع شایعاتی از این قسم رفته رفته بیشتر به گوش می‌رسند.»۶*

انچه مشاهده کردید نمونه ای از تحلیل انتونیو‌نگری است که به نظر من در صورت عدم امتداد مبارزات جلیقه زردها میتواند صورت بگیرد. ولی انچه محتمل بنظر میرسد، اعطای یکسری امیتازات گسترده ی دیگر از جانب دولت نئولیبرال مکرون به جلیقه زردها است. علیرغم تمام نقاط ضعفی که جنبش داراست، جلیقه زردها دارای پیام روشنی هستند: جنبش در اعتراض با سیاست های اقتصادی نئولیبرال شکل گرفته است.  امروزه ۸۲ درصد مردم خواهان براندازی حکومت ماکرون هستند. باید این ظرفیت عظیم را در راستای سرکوب این دولت فاشیست سرمایه داری بکار گرفت.

انچه در ادامه می خوانید، گزارشی است که در یک‌ ویدیوی کوتاه مشاهده کردم،ویدیویی که حاوی پیام مهمی است و چهره ای واقعی ساختار سرمایه داری را برایمان نمایان میسازد. با ذکر این نوشته ها قصد دارم شکاف عمیق طبقاتی که در سطح جهان شکل گرفته است را نشان بدهم. این نمودار به ما نشان میدهد که اینده ای سرمایه داری چه مسیری را طی میکند. بنابراین ریشه های سرکوب مامورین سرمایه داری هم در فرانسه و هم در سطح جهان را در این گزارش باید جستجو کرد. این امار ثابت می کند که در عرصه ای بسر میبریم که راهی جز انقلاب پرولتاریایی و در هم شکستن ساختار بنیادی سرمایه داری در مقابل چشمان خود نمی بینیم. اماری که بدرستی نشان میدهد که جامعه جهانی و شرایط اقتصادی اماده ی یک تشنج انقلابی پرولتاریایی است.‌

« یک درصد ثروتمند بمراتب بیشتر از بقیه ی مردم پول دارند. اما بیشتر تمرکز بنظر میرسد که بر روی ایالات متحده امریکا هستش. به نظرم رسید که نیاز به همین داستان درباره ی نابرابری در کل جهان گفته باشم. بهمین خاطر تحقیقاتی کردم و این مجموعه یافته های من از منابع معتبر مثل سازمان ملل .کاشف به عمل امد با‌جود اینکه اوضاع ایالات متحد به کلی زوارش در رفته است،اما اوضاع کل دنیا بمراتب خراب است. توضیع مستپی ثروت بین تمامی افراد در قید حیات که همه به پنج گروه مساوی تقسیم شده اند، و حالا ببینیم که هر گروه در واقعیت چقدر ثروت دارد؟ واقعا حیرت اور است. ۸۰ درصد مردم دنیا تقریباً ثروتی ندارند.حتی به زور میشه روی نمودار مشاهده شان کرد. با این حال ۲ درصد ثروتمند به اندازه ی نیمی از مردم جهان ثروت دارند. بگذارید به این نمودار به گونه ای دیگری نگاه کنیم . همه ای مردم دنیا را در نظر بگیرید (همه ۷ میلیارد نفر را) و به ۱۰۰ نفر تقلیل بدهیم. کل ثروت جهان که تقریباً ۲۲۳ تریلیون دلار است به چه شکل تقسیم شده است. اکثریت قریب به اتفاق تقریبا هیچ ثروتی ندارند. یک درصد ثروتمند ۴۳ درصد کل ثروت جهان را دارا هستند. هشتاد درصد پایین نمودار،یعنی از هر ده نفر ،فقط ۶ درصد از کل ثروت دنیا را در اختیار دارد. ۳۰۰ نفر اول نمودار به اندازه ی ۳ میلیارد انسان ته نمودار ثروت دارند. یعنی ثروت ۳۰۰نفر که در یک هواپیمای مسافربری جا می گیرند، از ثروت کل مردم هند،چین،امریکا و‌ برزیل بیشتر است.‌ این تفاوت از لحاظ جغرافیایی هم قابل مشاهده است. شکاف عمیق و‌ فزاینده ای که بین چند کشور غنی و اغلب کشورهای جهان وجود دارد. در طول تاریخ عمدتاً برابری و‌ مساوات بیشتر بوده است. دویست سال قبل کشورهای غنی فقط ۳ برابر ثروتمندتر از کشورهای فقیر بودند. تا پایان دوره ای استعمار در دهه ی ۱۹۶۰، ۳۵ برابر ثروتمندتر شدند. و امروز ۸۰ برابر ثروتمندتر هستند. کشورهای غنی سعی می کنند که این را از طریق کمک های مالی به کشورهای فقیر جبران کنند. به همین دلیل سالیانه ۱۳۰ میلیارد دلار وام به این کشورها می دهند. اما پس چرا این شکاف مدام در حال عمیق شدن است. دلیلی که من پیدا کرده ام ،این است که شرکتهای بزرگ ،سالیانه ۹۰۰ میلیارد دلار از طریق عدم پرداخت مالیات از کشورهای فقیر بیرون می کشند. شرکت ها این کار را از طریق سوء قیمت گذاری تجاری انجام میدهند،علاوه بر این هر ساله کشورهای فقیر ۶۰۰ میلیارد دلار به عنوان بدهی بابت وام هایی که بارها تسویه شده اند پرداخت می کنند و‌در نهایت پولی که کشورهای فقیر بابت قوانین داد و‌ ستد از دست میدهند،قوانینی که توسط کشورهای غنی وضع میشود،برای دست یابی به منابع بیشتر و نیروی کار ارزانتر. اقتصاد دانان دانشگاه ماساچوست محاسبه کرده اند که این سالیانه ۵۰۰ میلیارد دلار برای کشورهای فقیر هزینه در بر دارد.‌همه ای این ها در مجموع به مبلغ ۲ تریلیون دلار در سال میرسد. کشورهای ثروتمند دوست دارنداذعان کنند که به توسعه ی کشورهای فقیر کمک می کنند،اما در واقع کدام یک به توسعه ای دیگری کمک میکند؟ تنها راهی که به نظر من منطقی بنظر میرسد این است که قوانین را تغییر بدهیم.»۷*

موج خشم و بی عدالتی طبقه کارگر،که راه را برای هر گونه تغییر و‌تحول انقلابی باز می کند، به سرعت در حال پیشروی است. طبقه کارگر فرانسه در حال نزاع با بورژوازی- بورژوازی جهانی- است که بورژوازی ملی – فرانسه- بخش کوچکی از ان بشمار میرود. ساختار بنیادی سرمایه داری به گونه ای است که طبقه کارگر را در صورت تمایل و‌عدم تمایل بسوی چنین تحرکات انقلابی خواهد کشاند،زیرا قوانین ذاتی سرمایه داری مدام به سوی بحران در حال حرکت است و راه گریزی از ان وجود ندارد. نباید اجازه داد که جریان راست با سوار شدن بر موج اعتراضات و استفاده ای ابزاری از وضعیت معیشتی طبقه کارگر، اهداف خود را به تحقق برساند. این جنبش باید بداند که به عنوان یک نیروی قدرتمند رادیکال در کجای جهان قرار گرفته است و تعریف علمی و عینی از فلسفه ی مبارزاتی خود داشته باشد. در غیر این صورت فاشیست ها که از مدتها قبل در کمین نشسته اند ،همچون گرگ های درنده دندان های تیزشان را برای پاره کردن شکم کارگران و کسب قدرت سیاسی اماده کرده اند. با بالا بردن اگاهی طبقاتی مسیر مبارزات میتواند به مسیری بهتری جهت پیدا کند. این کلید قضیه است و‌ باید بر ان صحه گذاشت. سرنوشت طبقاتی پرولتاریای فرانسه با پرولتاریای بین المللی بهم گره خورده است.

در مصر نیز مقامات سیاسی با توجه به هراسی که از این جنبش دارند،فروش جلیقه های زرد را که به عنوان نماد مبارزات فرانسه در شرایط کنونی شناخته میشود را ممنوع اعلام کردند. جلیقه زردها نه تنها شانزه الیزه،بلکه کل بورژوازی جهانی را به وحشت انداخته اند.

انچه مشخص است مبارزه طبقاتی مرتبط به یک محدوده ای خاص جغرافیایی نیست. بورژوازی مصر خود را شریک غمی میداند که دامنگیر بورژوازی فرانسه شده است. چنین روحیه ای بایستی در میان پرولتاریای سایر کشورها بایستی به اوج خود برسد،در غیر این صورت کماکان این طبقه بایستی متحمل یوغ بورژوازی جهانی باشد. در اینجاست که ضرورت انترناسیونالیسم پرولتاری معنای واقعی اش را نمایان میسازد.

ژوبین خضری ۲۰۱۸٫۱۲٫۱۷

۱: تاریخ مبارزه طبقاتی در فرانسه ، مولف: کارل مارکس. فصل اول: شکست ژوئن (از فوریه تا ژوئن ۱۸۴۸)

۲: جلیه زردها سرخ به چشم می ایند،بهای بنزین تنها یک جرقه بود. گیوم پائولی » ترجمه : شاهد عباد پور

https://www.radiozamaneh.com/423583

۳: جلیقه زردها کیستند و چه رویایی در سر دارند؟ مصاحبه با بنوا کُکوار، جامعه شناس

https://www.radiozamaneh.com/421502

۴: در شباهت جلیقه زردها با پابرهنه های انقلاب فرانسه ، گفتگو با سوفی ونیش- رادیو زمانه

https://www.radiozamaneh.com/424246

۵: تاریخ مبارزه طبقاتی در فرانسه ، مولف: کارل مارکس. فصل اول: شکست ژوئن (از فوریه تا ژوئن ۱۸۴۸

« در روزهای اول حکومت موقت در سال ۱۸۴۸ کارگران میخواستند پرچم سرخ را پرچم رسمی جمهوری نمایند. ولی جمهوریخواهان بورژوایی که اکثریت داشتند،خواهان پرچم سه رنگ بودند. عاقبت کارگران مجبور شدند پرچم سه رنگ را قبول نمایند.فقط بچوب پرچم نوار سرخ بسته شد» توضیحات از کتاب گرفته شده است.

۶: قیام فرانسوی « انتونیو نگری» ترجمه: ساسان صدقی نیا،فرنوش رضایی

https://www.radiozamaneh.com/424517

۷: نمودار نابرابری تقسیم ثروت در جهان

https://youtu.be/7hN6gqXHSrY