طرح و بر رسی دو جنبش : جنبش کارگری آری و اما “جنبش کمونیستی” ؟(١)

طرح  و بر رسی  دو جنبش : جنبش کارگری آری  و اما “جنبش کمونیستی” ؟(۱)

 

نام بردن از جنبش کارگری بعنوان یک جنبش اعتراضی ضد سرمایه داری با هدف استقرار سوسیالیسم است و می دانیم که این مهم از بطن  کشاکش مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر برعلیه سیستم سرمایه داری  برآمده است را کسی کتمان نخواهد کرد، زیرا این جنبش موجود بوده وکماکان وجود دارد وهرگرایش و یا باوری که  از درون این جنبش بر خواسته باشد متعلغ به خود جنبش کارگری است. وقتی از بررسی این جنبش صحبت می شود، ابهام  یا  شکی برای کمونیست های واقعی که بر بستر این جنبش پرورش یافته اند ایجاد نخواهد شد، که به جنبشی مثل “جنبش کمونیستی ” تعلق دارند. برای یک فعال کارگری که خود را متعلق به جنبش کارگری می داند،  روشن است که از چه حرف می زند، زیرا این جنبش دارای منبع و تاریخ تکامل ،عروج وافولشی  است ودر کل مطالبات این جنبش رابطه ی مستقیم با سیاست، اقتصاد، استثمار کار، ارزش اضافی وسود دارد. ودر یافته اند، که سوی مارکس ودیگر مبارزان  وفعالان کارگری بعنوان تنها جنبشی است که توانایی  سرنگونی سیستم سرمایه داری  را دارد و بر بستر این بررسی به نتیجه ریسدند، که جنبش طبقه ی کارگر تنها نیروی بالنده ی جامعه ی موجود است، که می تواند جامعه ی سرمایه داری را نابود کرده و در روند مبارزات  انقلابی خود با داغان کردن ماشین دولتی سرمایه داری و با گذار ازسوسیالیسم به کمونیسم ، خود راهم بعنوان طبقه  نفی کرده و برابری انسان ها را عملی  خواهد کرد. باید اشاره کنم که ما می توانیم تاریخ شروع  و عروج جنبش کارگری را در اکثر کشورها با استناد  شواهد تاریخی بررسی کنیم.

 اما  تا کنون در رابطه با  “جنبش کمونیستی”  بررسی تاریخی در دست نیست، که ریشه یابی سیاسی و اقتصادی این جنبش را تجزیه تحلیل کرده باشد و ثابت کند این جنبش بر چه پایه های اقتصادی وسیاسی ایستاده است ومطالباتش چیست. در مورد این “جنبش” انسان می تواند به حدث گمان پناه ببرد، یا اینکه به مدعیانی  که خود را قیم طبقه ی کارگر می دانند رجوع کرد که البته قابل اتکا نیست.  اما این مدعیان وقتی دچار بحران های فکری سیاسی و بحران ساختاری در تشکیلات می شوند، خود را بی ریشه و از تبار خرده بورژوازی می دانند، گاهی هم براین باورند، که با کارکردن درکارخانه ها با فراگرفتن از تجارب مبارزاتی  کارگران مبارز، به نقد آلودگی های خرده بورژوازی یا آلودگی های تفکر خرده مالکانه ی خود برسند. وگاهی هم از خود بیخود می شوند و احساس لیدری بهشان دست می دهد و خودشان را بعنوان یک سازمان رهبر، سازمانده و پیشرو طبقه ی کارگرمی دانند. اگر این رفقا خود را از تبار وریشه ی طبقه نمی دانند چگونه ادعای این رهبری را می کنند. اگر بقول بعضی از این رفقا روشنفکران طبقه هستند پس به جنبش طبقه ی کارگر تعلق دارند  ونه به جنبشی دیگر، اگرریشه ی  وجایگاه خرده مالکی ویا خردهخرده سرمایه داری دارند، پس به جنبش ما تعلقی ندارند و روئیا ی سرمایه داری را در سردارند و به سرمایه داران نزدیکتراند و با جنبش کارگری بیگانه اند .  تنها با خواندن و حفظ کردن آثار کمونیست ها نمی توان تعلق طبقاتی خود را تغییر داد و پشت به طبقه ویا قشر خود کرد. بررسی ها ی گوناگون نشان می دهد، که  احزاب وسازمان های موجود چپ خود را “جنش کمونیستی”، ورهبرسیاسی طبقه کارگر دانسته ودر نتیجه تعلق خود را  به جنبش کارگرگری انکار می کنند. این تفکر وباور، توانایی مبارزاتی جنبش کارگری را فقط  در عرصه ی مبارزات اقتصادی دانسته وعرصه ی مبارزات سیاسی را سهم احزاب وسازمان های به اصلاح کمونیستی می دانند. همانطوری که  قبلا توضیح دادم، احزاب وسازمان ها چنانکه خود بررسی می کنند، نمی دانند، که ریشه ی شان بکجا وصل است، از کجا می آیند و به کدام  یک از تفکربورژوازی (سرمایه داری) و یا تفکر خرده سرمایه داری متعلق اند. اما  کمدی تراژدی در این است که این دوستان،  همیشه در برسی های خود از بی ریشگی خود حرف می زنند،  هر چهار سال یک بار  در کنگره های خود به بی رشیه بودن وبی پایه بودن خود درعرصه ی سیاست، در عرصه ی اقتصاد ودر عرصه ی تشکیلاتی در ارطبات با جنبش کارگری اذعان دارند وعجز و ناله و درخواست ها از لیدرها به کادرها، واز کادرها به اعضای خود برای ریشه یابی شکستشان در درون جنبش کارگری بلند وبلندتر می شود. جنبش کارگربا نگاه وباور خود بر روی دوپای خود مبارزاتش را علیه سرمایه داری ادامه می دهد،  اما آیا تعریفی ریشه ای، عینی و واقعی برای “جنش کمونیستی” ساخته ی ذهن روشنفکران سرمایه داری و خرده سرمایه داری وجود دارد؟

یکی از مهمترین بحران های جنبش کارگرگری این است، که روشنفکران چپ رفرمیست جنبش کارگری را آگاهانه یا ناآگاهانه به سود سرمایه داری شقه شقه کردده و کارگران معترض، ضد سرمایه داری و کمونیست را یارگیری می کنند و به اسم کارگر پیشرور او را از طبقه و جایگاه خود جدا می سازد.

 با عروج مبارزات طبقاتی طبقه ی کارگردر اواسط قرن نوزدهم تا انقلاب کمون وحتی تا پایان قرن نوزده ، صحبت، نشانه ویا پنداری بنام جنبش “کمونیستی” نبوده است. وقتی کمونیست ها و سوسیالیست ها هم رزم وهم تبارکارگرانند وبقول بعضی از رفقا، آنها روشنفکری از تبار طبقه کارگرند،  و اگر دست در دست وشانه به شانه ی کارگران مبارزه می کنند، هیچ ضرورت ونیازی برای تشکیل سازمان ها ویا احزاب چپ و یا “کمونیست”  خارج از جنبش طبقه ی کارگرویا جنبشی به نام “جنبش کمونیستی” نبوده ونیست. وقتی  همه بر این باورند که  کمونیست ها، سوسیالیست ها و روشنفکر انقلابی، در کوران مبارزات طبقاتی طبقه ی کارگر بوجود آمده، و وجود آنها با موجودیت طبقه ی کارگر تعریف وبیان می شود، آیا صحبت از” جنش کمونیستی” کردن بیجا و وشقه شقه کردن جنبش کارگری نیست؟ من بر این باورم که اعتقاد داشتن به وجود دوجنبش(جنبش کارگری و”جنبش کمونیستی”  ضمن اینکه جنبش کارگری را شقه، شقه می کند، همچنین باوری رفرمیستی است. همانطوری که کارل مارکس درمانیفست ودست نوشته هایش بدرستی اشاره کرده است، با روند رشد جامعه ی سرمایه داری و با حاد شدن مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر برعلیه سرمایه داری از یک سوی، واز سوی دیگر بالاکرفتن رقابت بین سرمایه داران، جامعه قطب بندی می شود، خرده بورزوزی چه از نظر فکری( روشنفکران این قشر به صف فکری طبقه ی کارگر می پیوندند و در کوران مبارزه طبقاتی سوسیالیست ویا کمونیست می شوند) وخرده مالکان وخرده بورژواهایی که ورشکست می شوند  به صف کارگران پیوسته وکارگر می شوند. در اینجا روشن است که طبقه ی کارگر در کوران مبارزات خود بر علیه سیستم سرمایه داری کمونیست ها وسوسیالیست های خود را برای جنبش خود در درون خود می پروراند .روند تحولی گویای این می تواند باشد، که آنچه را که پرورده است در درون خود نگه دارد، و  قرار براین نیست که دست پروده های خود جنبش کارگری از این جنبش جدا شده وجنبش دیگری را بنام “جنبش کمونیستی” ایجاد کنند.به کلامی دیگر، هر فرد، چه دانشجو، معلم، استاد دانشگاه، و …  واز نظر فکری وعملی به طبقه ی خود پشت کرده و خود را در صف طبقه ی کارگر  می داند ودر کنار او مبارزه می کند،  وبا استفاده از تجارب تاریخی طبقه ی کارگر با مبارزه ی خود  شانه به شانه ی مزدبگیران برای نابودی سیستم سرمایه داری مبارزه می کند، آیا این رفقا به جنبش کارگری تعلق ندارند؟. همانطوری که در فوق توضیح داده شد همه ی کمونیست ها، سوسیالیست ه و روشنفکران انقلابی که برای نابودی سیستم سرمایه داری مبارزه می کنند به جنبش کارگری تعلق دارند.

ا  سرچشمه  ی انحراف:

 

بررسی من گویای این است، که در اواسط قرن ۱۹ سرمایه داری پارلمان تاریست برای اینکه بتواند سرمایه گذاری ها ورهیابی برای  قانونگذاری  حفظ مالکیت بر ابزارتولیدی در جامعه  بی مانع پیش برود،  با دادن آزادی های سیاسی بخصوص برای روشنفکران طبقه ی سرمایه داروسرمایه داران خرد ،  همچنین با آزادی ایجاد  تشکل های کارگری، ایجاد احزاب و سازمان هایی  که فقط در چارچوبه سیستم  سرمایه داری می توانند به تبلیغ وترویج بپردازند. همچنین  ابزاری دیگر به نام “انتخابات آزاد” توانست  پارلمانتاریستیم را به جای انقلاب به احزاب وسازمان ها  بقبولاند . تاریخ جنبش کارگری گواه آن است که اکثر سازمان ها واحزاب چپ از بدو وجود مجلس ویا پارلمان در انتخابات شرکت کرده ونماینده به مجلس فرستاده اند. ، بر رسی تاریخی گویای این است، که حضور احزاب چپ در مجلس ویا پارلمان سرمایه داری، بیش ازصد و پنجاه سال قدمت تاریخی دارد اما این احزاب نتوانستند تغیر اساسی در سیستم ایجاد کنند و  سیستم سرمایه داری کماکان پا برجاست و هنوز هم  سیستم سرمایه داری از احزاب رفرمیست چپ و راست بسود خود استفاده می کند.

حقیقت این است که درآغازتحول سرمایه داری سیرتدریجی رشد در جوامع صنعتی تا حدی بوده است که هنوزمبارزه ی طبقاتی  روند حاد خود را طی نکرده وجامعه در شرایطی بوده است که سیستم سرمایه داری  در سطوح مختلف توانایی رفرم سیاسی واقتصادی را تا جایی داشته است ، که صدمه ای به سیستم وارد نشود. از این رو آزادی انجمن ها، آزادی تشکیل سازمان های سیاسی، آزادی بیان وقلم وغیرو این امکان را هم به طبقه ی کارگر می داده که  حزب ویا احزابی را انتخاب کنند که به مجلس سرمایه داران راه یافته و از حقوق اجتماعیشان دفاع کند. از سویی سندیکا و اتحادیه های کارگری را برای مطالبات اقتصادی خود انتخاب می کردند تا جایی، که قوانین تابعیت کار از سرمایه را رعایت و دفاع کنند. البته همانطوری که اشاره شد، مبارزات پارلمانی وسندیکایی تاجایی پیش می رفت که به تعادل سیستم سرمایه داری لطمه ی اساسی وارد نشود. این سنت هم همچنان پا برجا مانده ومی دانیم که در کشورهای صنعتی احزاب “کمونیست” ، سوسیالیت، سوسیال دموکراسی ودیگر احزاب “کارگری” به نمایندگی ازکارگران وارد مجلس سرمایه داری می شوند. می دانیم که این سنت رفرمیستی بیش از صد و پنجا سال است که در اکثر کشورهای صنعتی قدمت تاریخی دارد وکما کان با کمی تغییرادامه دارد. این روند نشان می دهد که بمرور پای چپ رفرمیست  به پارلمان باز می شود وخود را به عنوان نماینده ی فکری سیاسی طبقه ی کارگر در مجلس سرمایه داری تثبیت می کند. از این پس  به مرورجنبش کارگری  به دوجنبش، یکی جنبش کارگری “جنبش کمونیستی” شقه شقه می شود. باید اشاره کرد، که بعد ازجنگ جها نی دوم بخصوص دردهه ۱۹۶۰ وبا عروج  عصیان های  ۱۹۶۸ بوسیله ی دانشجویان لیبرال وبخصوص ازسوی فعالین مکتب فرانکفورت ازجمله از سوی هربت مارکوزه، تبلیغات جدا سازی  وانشقاق بیشتر دردرون جنبش کارگری ایجاد شده.  از جمله “جنبش دانشجویان”، “جنبش زنان”، “جنبش معلمان”، “جنبش دانش آموزان “و…. اگر باور کنیم که بغیر از جنبش کارگری، جنبش های دیگری وجود دارند، باید بررسی کرد، که آیا این “جنبش ها “خواسته ها و مطالبات سیاسی واقتصادی آنها با کدام یک از طبقات، مثل:- طبقه ی کارگر،یا طبقه ی سرمایه دار ویا قشر خرده سرمایه دارنزدیکی  دارند؟. همچنین سؤال این است، که طرح تبلیغ وترویج “جنبش کمونیستی” ازکجا سرچشمه گرفته  و کی  و به چه مقصود ورود به جنبش کارگری کرده است.  لازم به اشاره است که قدمت و ایجاد احزاب، سازمان ها، وانجمن های سرمایه داران  و کارگران، به شکل گیری وقدمت جامعه ی سرمایه داری  می رسد وبه احتمال زیاد می توان گفت که ایده ی شکل گیری احزاب وسازمان های سیاسی برای نمایندگی از اقشار مختلف مردم از سوی سرمایه داری تبلیغ وترویج شده است. زیرا مردم  می توانستند با داشتن حق رای و حق انتخاب نماینده  خود را در انجمن ها، اتحادیه ها، احزاب وسازمان های سیاسی و بخصوص درمجلس وپارلمان، قوانین سرمایه داری را تثبیت وبرسمیت بشناسند و تعادل ببخشند. می دانیم که سیستم سرمایه داری برای اینکه بتواند مالکیت خوصوصی برابزارتولید را حفظ کند، به مجلس ویا پارلمان برا ی بسط وکسترش قانونی این مالکیت، نیاز به قوای سه گانه ی مقننه، قضایی و قوه ی مجریه   داشت. سرمایه دار برای رسیدن به هدف خود به ابزارهای مختلفی مثل احزاب، سازمان ها و انتخابات “آزاد” نیاز دارد، البته این انتخابات تاجایی آزاد است، که در تعادل وکسترش سیتم سرمایه داری و حفظ قوانین مربوطه پای بند بماند. چنانکه می دانیم  اکنون احزاب به اصلاح کمونیست ویاچپ، از نظر تئوری اجازه دارند هرچه دلشان می خواهد بر علیه سرمایه داری وبرای نابودی سیتم سرمایه داری در اکثر کشورهای صنعتی بنویسند. اما اگربه صورت عملی گامی بر علیه این سیستم بردارند جرم محسوب می شود و دستگیر وحاکمه خواهی شد.

در این سیستم تو هرچه بر علیه سرمایه داری می توانی داد و  فریاد کنی، تبلیغ کنی، بنویسی درمتینگ سخنرانی کنی، اصل مطلب این است که گام  عملی بر علیه نفی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید برنداری و آنرا نفی کنی یعنی قوانین  حراست از مالکیت خصوصی برابزار تولید را رعایت کنی،  و این امر مهم بوسیله ی ابزارهایی که بوسیله ی سیستم سرمایه داری ایجاد شده  حراست می شود. در جامعه ی سرمایه داری مزد بگیران مطالبات اقتصادیشان را از کانال و ازطریق انجمن ها، سندیکا ها واتحادیه های کارگری پیش ببرند و مطالبات سیاسیشان را از کانال وازطریق احزاب و سازمان های سیاسی یا نمایندگانشان در مجلس مطالبه شود. بر بستر این واقعیت بود که “احزاب کمونیست” و یا در کل احزاب چپ از قوانین سرمایه داری استفاده کرده وبعنوان نماینده ی سیاسی کارکرگران و با رای مزدبگیران رفرمیست انتخاب شده  و بدین گونه وارد مجلس می شدند.

اعتراض های اجتماعی

 

“جنبش دانشجویی”

اعتراضات جهانی دانشجویی بعنوان بخشی از جنبش کارگری بعد از جنگ جهانی دوم  با اعتصابات واعتراضات دانشجویان زن ومرد بر علیه جنگ ویتنام  وهمچنین در اعتراض به اشغال چکسلواکی از سوی شوروی شروع  شد، دراین مقطع از زمان زنان با اعتراضات وتظاهرات مطالبات خود را برای حقوق برابر زن و مرد مطرح کردند.  این اعتراضات، ابتدا در سال ۱۹۶۴از سوی دانشجویان برکلیBerkley درایالت کالیفرنیا شروع شد وبعدها درشهرهای دیگر مثل نیویورک، سیاه پوستان برعلیه نژاد پرستی وارد خیابان ها شدند . در فرانسه حدود یک میلیون کارگر برای مطالبات خود وارد خیابان می شوند ودر آلمان ودیگر کشور های اروپایی هم به همین شکل اعتراضات ادامه پیدا می کند. از این تاریخ به بعد از سوی  هر برت مارکوزه ، هابرماس ودیگر اعضای مکتب فرانکفورد از جنبش دانشجویی یاد می شود ومارکوزه از این هم فراتر می رود ونیروی محرک انقلاب را دانشجوها وجنبش دانش جویی می پندارد. در واقع از اعتراضات ۱۹۶۸ به بعد است که طبقه ی کارگر گر بوسیله ی رفرمیست ها به شقه های بیشتری تقسیم شده وبه چندین “جنبش” تجزیه می شود.

باید اشاره کرد که عمومن چپ ها وقتی به تجزیه تحلیل جامعه ی سرمایه داری  می پردازند ،  اکثردانشجویان، زنان، دانش آموزان  معلمین را جزئ از کارگران وخانواده ی کارگران می دانند، و تعلق طبقاتی معلمین وزنان را به طبقه ی کارگرربط می دهند. که البته من در این بررسی با آنها موافق هستم، اما وقتی  با نگاه رفرمیستی جنبش کارگری را به دسته های مختلف تقسیم می کنند،نگاهمان در اساس فرق می کند. البته باید اشاره کنم، که تئوریسین هایی مثل کائوتسکی ولنین طبقه ی گارگرمولد را هم  به سه لایه ویا سه لایه یا قشر تقسیم کرده اند:- به لایه قشر پیشرو، لایه میانی ولایه ته تانی تقسیم کرده اند که برای هر لایه  تعریف خاص خورا ارائه داده اند. لنین  درمورد لایه های مختلف طبقه ی کارگر مفصل در چه باید کرد شرح داده است. در صورتیکه توانایی وتجربیات هر انسان مزد بگر در جایگاه خاص خود پیشروست.همچنین باید اشاره کنم، که  روند حرکت ویا مبارزات انسان ها برای بدست آوردن مطالبات خود هیشه  رو به جلو ومستقیم نیست، بلکه حالتاوج و یا افت وگاهن درجازدن و زیک زاک دارد. حقیت این است که کائوتسکی ولنین از ساختارتفکرسرمایداری طرح طبقه بندی مشاغل را کپی وبه آریه گرفته اند واین طرح را با لایه بندی  کارگران  بین طبقه کارگر پیاده کرده اند. کما اینکه چپ سنتی هنوز هم از این طرح شدیدان دفاع می کند، زیرا نفی این قشربندی همزمان به نفی سازمان سلسله مراتبی می انجامد وصندلی ریاستش را ازدست خواهد داد. نتیجه این می شود که به هر قیمتی که شده از طرح قشر بندی وسسلسله مراتبی دفاع کند. باید اشاره کنم، که از بدو شروع  مبارزات  کارگران علیه سرمایه داران، اساسا دو نحوه ی نگاه، جنبش کارگری را تحت تأثیرخود داشته است، یکی نحوه ی نگاه انقلابی وکارگری برای نابودی سیستم سرمایه داری بوسیله ی انقلاب و دیگری نحوه و نگاه  رفرمیستی است. شیوه ی نگاه رفرمیستی به دو جریان تقسیم می شود: نگاه چپ رفرمیستی( احزاب سوسیال دموکراسی قرن ۱۹ دراروپا ازجمله حزب سوسیال دموکراسی آلمان واوایل قرن ۲۰٫ وبعدن استالینیست ها، مائوایست ها واحزابی مثل کمونیست های اروپایی و..)  و نگاه راست رفرمیستی(احزابی مثل لاسالیست ها واحزاب سوسیال دموکراسی به رهبری برن اشتاین در اطریش، کائوتسکی در آلمان).  باید توجه کرد، که نحوه ی نگاه چپ رفرمیستی گرایشی التقاطی  است، زیرااین نگاه براین باوراست، که برای نابودی سیستم سرمایه داری می شود در انتخابات مجلس و پارلمان هم برای افشا گری استفاده کرد. این نظر براین باور است، که انقلابیون می توانند در شرایط مشخص و ضروری، در انتخابات پارلمانی شرکت کرده وبا استفاده از تریبون پارلمان به افشاگری افکار ومقاصد بورژوازی و سرمایه داران بپردازند. هر چند این نگر اساسا سرنگونی  سیستم سرمایه داری را با انقلاب ممکن می داند. نگردیگرنگاه راست رفرمیستی است. این نگاه براین باوراست، که احزاب می توانند در انتخابات شرکت کرده و با مبارزات پارلمانی با رفرم اقتصادی وسیاسی بطور تدریجی وبا گذار مسالمت آمیز از سرمایه داری به سوسیالیسم رسید. این جریان همانند جریان اول بر این باور است که بدون  ایجاد حزب طبقه ی کارگر پیروزی غیر ممکن خواهد بود. من بر بستر همین توضیح نگاهم را با نقد بر این دو نحوه ی فکری که جنبش را شقه شقه کرده اند بررسی خود را در لابلای این نوشته  توضیح خواهم داد. منابع( چه باید کرد لنین، تاریخ جنبش کارگری آلمان اثر گئورگ فولبرت، هانس دیتر گیمبرگ و …  و سوسیال دموکراسی انقلابی و۱۸۷۱… اثر هورست بارتل)

 

۵ آذر ۱۳۹۷

علی برومند