خطاب بە رفیق رادیکال

خطاب بە رفیق رادیکال

اخیرا رفیق فرشید شکری نوشته ای را منتشر کرده، که چون بسیاری ازمطالبی که این روزها از رادیکالهایی چون ایشان منتشر میشود نمونه ی بارزی، از پارانویایی جدید است.ممکن است روانشناسان بر این نحله، عنوان (پارانویای رادیکالیستیک،رادیکالیست پارانویا) هرعنوانی از این نوع بدهند.نوشته چنان مشوش است کە جدی گرفتنش سلامت ما جدی گیرانش را هم زیر سوال می برد.نیازی نمی بینم و بر سلامت روانی و فکریم روا نمی دارم که، چنین مشوس گوییهایی را چنان متنی سیاسی و یا تئوریک خوانده باشم. بر روزگار چپ و بر حال و روز ان چپ باید گریست اگر چنین ناله های مشوشی را نوشته سیاسی و تئوریکش شناخت. اما چرا اصلا لازم می بینم چیزی بگویم و تحت چه عنوانی و به چه هدفی سخنی می گویم. شاعری بزرگ در تهران از قبول کتاب بدون امضای، کسانی که خود را شاعر می پنداشتند و کتابی را که تحت عنوان کتاب شعر چاپ کرده بودند و به ایشان تقدیم می کردند، امتناع می کرد. دلیلش هم این بود که “مبادا فرزندانم در اینده فکر کنند که چنان عقلم تاب برداشته که برای چنین نوشته هایی،هزینه کرده ام” واقعا یکی از دلایل این است که چون عضو کومله و حزب کمونیست ایرانم و این رفیق که بدون مهندسی، کمیته مرکزی این حزب شده اند، کمیته مرکزی این حزب است، دوستان و دوست دارانم و فردا روز ایندگان را به اشتباه نیندازخته باشم ،که خدای ناکرده بودنم در این حزب چنان رفیق و همفکر ایشان به معنی هم سطحی فکری هم با ایشان است. میخواهم همە و این رفیق رادیکال بدانند که یک ان از زندگیم چنین سطحی و پارانوێیک به کمونیزم،سوسیالیزم و رادیکالیزم نیندیشیده ام. این حق را برای خود و هر رفیق حزبی و حتی هر کمونیستی قائلم که با یک جمله هم شده خود را از چنین دنیای فکری بیمارگونه و مشوشی تبرئه کند.

در درجه دوم به عنوان یک کمونیست،یک رفیق،یک دوست رفیق فرشید را بگریانم، چرا که دوست ان است که تو رابگریاند و فاصله ات را با واقعیت و دنیای واقعی را به شما یاد اور شود. اخر رفیق خود رادیکال پندار،با کوپی پست کردن جملاتی از مارکس و انگلس اگر میشد گرهی از این کلاف سر درگم سیاست و مبارزه و مسئولیتهای سنگین یک مبارز برداشت، که الان دوستانی که از شما کولاژچی تربودند حزب جهانی طبقه کارگرشان را تشکیل داده بودند و طبقه کارگر و من و شما کاری نداشتیم و دردی که ما را به مبارزه وا دارد. صبح را باید می رفتیم ماهیگیری و نهار را توی داروخونه می خوردیم و شب هم می رفتیم کاباره. رفیق بزرگواری از” شورای نگهبان مارکسیزم و گرایش یابها ی چپ “گفتند. کاش همان چند ماه پیش ایشان قادر بود شما را به گریه بیندازد،تا که من هم به رسیدن به این مهم امیدی میداشتم.میدانم کا الان گوگل را به گله انداخته ای، تا جوابی و اتهامی و گرایشی ناسونالیستی،فاشیستی،فمنیستی،فتشیستی خلاصه… هر ایستی را برای ایساندنم پیدا کنی. نوشتم تا بر شما بگویم مشکل مهندسی نیست .بر فرض اینکه خود شما بدون مهندسی و با شور و شوق کسانی که رادیکالتان پنداشته اند رای اورده و کمیته مرکزی حزب کمونیست شده اید، مرکزی که شما در ان باشید و پیرامونی که ما، ایند ه ی سوسیالیزم می رود به کجا؟

رفیق رادیکال رفیقانه و دوستانه به شما می گویم شما نیاز به یک بازبینی عمیق دارید تا از نوشتارهای وهم گونه و جبهە بندی های پارا نویایی نجات پیدا کنید، شما از بنده و دیگرانی که به هزار زبان متهم کرده اید، تلختر از انچه بنده گفتم بگوید. خواهشا هر چه دارید بگویید،اما ما را حداقل از این بر حضر مدارید کا به قول خودتون باهاتون مرزبندی نشان بدیم و بگوییم خلقو ل لاه.واقعا ما به اندازه این رفیق و امثالشون، عاقل و رادیکال نیستیم . همین.

سلام قادری