آسیمیلاسیون کُردها و نقش زبانشناسان ایرانی

مردم کُرد در یک قرن اخیر دچار شدیدترین تهاجمات سیاسی و نظامی از سوی دولت های مرکزی شدەاند، لشکرکشیها، کشتارهای جمعی، اعدام ها، ترور، شکنجە، زندان و تبعید از جملە اقداماتی بودە اند کە حکومت های مرکزی در مقابل خواستەهای عادلانە مردم کردستان بکار گرفتەاند. این اقدامات سرکوبگرانە علیە مردم کُردستان متاسفانە بە امری عادی و روزمرە تبدیل گشتە است.

این سرکوبهای فیزیکی تنها بخشی از یک استراتژی ضد بشری است کە بطور سیستمایتک و همە جانبە سالهاست بە وسیلە دولت های مرکزی اجرا میشود و آنهم استراتژی “آسیمیلاسیون و پاکسازی قومی” است، سیاستی ضد اخلاقی و ضد انسانی کە جزو جنایات علیە بشریت محسوب میشود.

محدود کردن زبان کُردی، ممنوع کردن آموزش و پرورش در مدارس بە زبان مادری، حذف و نادیدە گرفتن تاریخ و فرهنگ مردم کُردستان، جعل و مصادرە کردن آثار ادبی و آثار باستانی مردم  کُرد بە نفع ملت بالادست هم از جملە اقداماتی است کە در راستای همین استراتژی بعمل میآید.

سپاهیان و مجریان این استراتژی حاکمیت، تنها پاسداران و نیروهای نظامی وابستە بە حکومت نیستند بلکە قشری از “روشنفکران”، محققین و استادان تاریخ و زبان نیز آگاهانە و یا ناآگاهانە مجریان این سیاست حاکمیت اند، کە بدون در نظرگرفتن پرنسیپ های علمی و اخلاقی در راە بە ثمر رساندن این اهداف شوم قلم می زنند. آیا میشود کسی عالم و دانشمند و زبانشناس و تاریخدان باشد و این را نداند کە گروە زبانهای ایرانی شمال غربی نیز وجود دارد؟ و از خود نپرسد کە کدام آثار ادبی وتاریخی و کتیبە متعلق بدین گروە زبانی است و کدام زبان زندە این گروە را نمایندگی میکند؟

متاسفانە این قشر از زبانشناسان و محققین ایرانی دو گروە اند. گروە اول کسانی کە موقعیت را درک کردە و میدانند کە امروزە کُردها زیر بار انواع فشارهای نظامی، سیاسی و اقتصادی کمرشان خم شدە و هرگونە فریاد واعتراضشان با توسل بە زور و نیروی قهریە سرکوب میشود. بنابراین آنها فرصت را مغتنم شمردە و فعالانە مشغول تاراج آثار ادبی، فرهنگی  و تاریخی کُردها و ضبط و ثبت آنها بنام آثار پارسی و انکار و استتار زبان کُردی هستند. گروە دیگر نیز کسانی هستند کە با ظاهری بی تفاوت و باطنی خشنود با ژستی روشنفکرانە منتظر بە سرانجام رسیدن پروسە آسیمیلاسیون کُردها هستند تا ایرانی تک زبان و تک فرهنگ و تک ملیت پدید آید.

چند سالی است کە سرگرم خواندن و تحقیق در مورد متون باستانی ایرانی (منظور از ایرانی تنها فارسی نیست) هستم. با گذشت هر روز و آشنایی بیشتر با واژەها و متون قدیمی بە یک واقعیت تلخ و سیاە پی بردەام کە واقعا نمیدانم باید بە آن خندید یا گریست!  کار اکثر استادان و بزرگان زبان فارسی نە تحقیق علمی و خواندن درست متون باستانی و روشنگری در مورد زبان این نوشتەها بلکە دخل و تصرف، تغییردادن و تفسیرکردن این متون است بنحوی کە بتوان آنرا بە هر قیمتی بە زبان فارسی منتسب کنند! ولی این مجریان آسیمیلاسیون باید این را بدانند کە ممکن نیست با ایجاد ابرهای مصنوعی جلو خورشید را گرفت. گاهی دُم خروس از زیر قبای این استادان آنچنان بیرون میزند کە آدم نمیداند آیا بە این “تحقیق”های علمی بخندد یا نە بخاطر بلائی کە برسر تاریخ و زبان یک ملت آوردەاند باید متاسف شود و گریە کند!

در اینجا سعی میکنم کە نمونە هایی از کارهای تحقیقی این “کارگزاران آسیمیلاسیون” را نشان دهم، قضاوت در مورد راستی و درستی تحقیقات  آنانرا بە خوانندە واگذار میکنم، اما قبل ازآن توضیح مختصری را ضروری میدانم.

علم تاریخ زبانشناسی، زبانهای ایرانی را بە دو شاخە تقسیم میکند، زبانهای ایرانی شرقی و زبانهای ایرانی غربی. همچنین زبانهای ایرانی غربی را بە دو گروە تقسیم میکند، زبانهای ایرانی جنوب غربی و زبانهای ایرانی شمال غربی [ توجە: سخن بر سر تقسیم بندی زبانهاست نە لهجەها]. تا آنجا کە بە زبانهای جنوب غربی بر میگردد، زبان فارسی محوری ترین زبان است و تا آنجا کە بە زبانهای شمال غربی بر میگردد زبان کُردی محور این زبانهاست. دانشمندان زبانشناسی زبانهای باستانی ایرانی را بدین ترتیب تقسیم بندی میکنند کە زبان فارسی باستان (دوران هخامنشی) را جزو شاخە جنوب غربی و زبانهای مادی و اوستایی را جزو شاخە شمال غربی میدانند. دیاکونوف در کتاب تاریخ ماد (ترجمە کریم کشاورز، تهران، ١٣۴۵ ص ٨٨-٨٩)، مینویسد: “زبان مادی در شش مورد با زبانهای دیگر مقایسە شدە، با زبان اوستایی در یک مورد، و با پارتی و اسکیتی قدیم در دو مورد و با سغدی و خوارزمی ( حتی با در نظر گرفتن اختلاف زمان زبانها ) در سە مورد و با پارسی باستان در هر شش مورد اختلاف دارد و حال آنکە آثار پارسی باستانی و مادی کە مورد مقایسە قرار گرفتە از یک عصر بودە اند”.

همچنین در مورد زبانهای ایرانی دورە میانە (دورە بعد از سقوط هخامنشیان) متون و کتیبەهایی بە دو زبان باقی ماندە است، یکی زبان پهلوی اشکانی (پرتی) کە جزو گروە زبانهای شمال غربی محسوب میشود و دیگری زبان عهد ساسانیان (پارسیک) کە جزو شاخەی جنوب غربی شمردە میشود. در این بارە دیاکونوف در کتاب تاریخ اشکانیان (ترجمە کریم کشاورز، تهران چاپ دوم ١٣۵١، ص ١١۶) مینویسد: در دوران پارتها زبان یونانی در ایران نیز مانند دیگر کشورهای شرقی بمنزلە “زبان مشترک” بودە، معهذا تنها لسان رسمی شمردە نمی شدە ، و در امور داخلی ادارات کشور پارت زبان پارتی (پرتی) کە یکی از لهجەهای شمال غربی ایران بودە بمراتب رایج تر بودە است. چرم نبشتە “III” اورامان و برخی از قطعات اسناد متاخری کە در “دورا- اوروپوس” مکشوف گردیدە بە زبان مزبور نوشتە شدە است.

 تقریبا همە زبانشناسان ایرانی از نظر تئوریک این تقسیم بندی را قبول دارند و من تاکنون ندیدەام کە یک دانشمند و زبانشناس ایرانی مخالفتی نسبت بە این تئوری و این تقسیم بندی داشتە باشد، اما در واقعیت امر مسالە بصورت دیگریست. در عمل، بزرگان و استادان زبان فارسی نە شرقی و غربی بودن زبانها ایرانی را قبول دارند و نە شمال غربی و جنوب غربی بودن آنها را. از دیدگاە اینان زبانهای ایرانی در زمان باستان تنها پارسی باستان بود، در دوران میانە  فارسی میانە و اکنون هم فارسی جدید. در تفکر این استادان نە زبان دیگری در ایران وجود داشتە است و نە وجود دارد. بە همین دلیل با توسل بە دخل و تصرف و انواع شگردها سعی کردەاند متون باستانی را آنچنان بازنویسی و بازخوانی کنند کە هم ارتباط همگی آنها را بە زبان فارسی نشان دهند و هم از هرگونە اشارەای بە تاریخ و زبان کُردی خودداری نمایند. اما این امر هموارە بە آسانی برای سربازان و مجریان آسیمیلاسیون پیش نمیرود و همانطور کە قبلا گفتم در موارد بسیاری دُم خروس از زیر قبای این بزرگان پیداست و دیری نخواهد پایید کە پردە از روی این تحقیقات جانبدارانە برداشتە خواهد شد.

قبل از اینکە وارد مبحث شویم نکتەای را لازم بە توضیح میدانم کە منظور از زبانشناسان و محققین در این مقالە نە همە زبانشناسان و محققین ایرانی، بلکە آن طیفی است کە دارای تمایلات و دیدگاههای پان ایرانیستی و پان فارسیستی بودە و هیچگونە حق و حقوقی را برای زبان و فرهنگ  ساکنان کشور ایران کە با زبان دیگری غیر از فارسی تکلم میکنند قائل نیستند.

در اینجا نمونە هائی از نوشتە ها و کارهای تحقیقی چند تن از استادان، نویسندگان، محققان و زبانشناسان مشهور ایرانی را نشان میدهم:

١– اگر از هر روستایی کُرد زبانی بپرسید کە معنی کلمە “دیل” چیست، بی گمان جوابش این خواهد بود کە بە معنی اسیر میباشد، حال ببینیم چە بلائی برسر واژە “دیل” آوردە شدە است! منظومە “یادگار زریران” دراصل یک رویداد تاریخی مربوط بە دورە پادشاهان کیانی (مادی) میباشد کە بە دورە اشکانیان رسیدە و گویا بعدها در زمان ساسانیان بە تحریر در آمدە است. این منظومە را امروزە از هر نظر بە پارسی بازگرداندەاند و جزوء ادبیات فارسی محسوب میگردد. [محل وقوع این داستان سرزمین مادها بودە است و در هنگام وقوع این داستان نە از فارس و نە از زبان فارسی هیچ نام و نشانی وجود نداشتە است].

در قطعە زیر ویشتاسب شاە بە فرماندهان زیر دست خود نامەای نوشتە و از آنها میخواهد کە ماە دیگر برای دیدار او بە دربار بروند و دیل (اسیر) را با خود پیش او بە دربار آورند، اگر نیاورند آنها را دار خواهد زد.

حال ببینیم د. احمد تفضلی کە یکی از بزرگترین استادان زبانهای باستانی ایرانی است چگونە واژە “دیل” را تحلیل و معنی میکنند.

نامە فرهنگستان ۶/ ۴ یادداشتهای پهلوی:

نویسندە: دکتور احمد تفضلی/ ترجمە جمیلە حسن زادە (گروە زبانهای ایرانی)[۱]

“یکی از مشکلات واژگانی متن یادگار زریران، کـه اصـل پـارتی دارد، واژه d’l است کـه تاکنون بە درستی ترجمه نشده است. این واژه تنها یک بار در این متن به کار رفته، آنجا که ِگشتاسپ شاه به رعایای خود فرمان میدهد که در قصر گرد آیند و بە جنگ خیونان رهسپار شوند:

  • ۲۵ ēdōn kunēd kū didigar māh ō dar ī wištāsp šah āyēd agar nē ka āyēd, ān d’l abāg xweštan bē nē awarēd, anōh pad dār abar framāyēm kardan[2]

“ایدون (چنین) کنید که ماه دیگر به دربار گشتاسپ شاه آیید، که اگر نیایید و آن d’l را با ِ خویشتن نیاورید، فرمان دهم تا شما را آنجا بر دار کنند”.

پالیارو واژه d’l  را در حرف نویسی به صورت kār اصلاح و ” azione, lavoro” را کار، فعالیت ترجمه کردە است. بنونیست[۳] حدس وی را رد کـرده و قـرائت dār را بـرای آن  پیشنهاد نموده و آن را صورت نوشتاری قوی dar دربار دانستە کە شاهدش در همان عبارت آمدە است. فعل بعدی āwurdan را نیز گـونه شـمالی بـه مـعنی آمـدن شـمرده، در نتیجە   nē  āwarēd  d’l را “اگر بە دربار نیایید” ترجمە کردە است.

اما این سئوال پیش می آید کە چرا واژەای در یک متن با دو املای ضعیف (dar) و قوی (dār) بدون هیچ تمایز معنایی بە کار رفتە است؟ بە علاوە مسلما āwurdan فعلی متعدی است و چە در پارتی و چە در فارسی میانە معنایی بە جز آوردن ندارد و d’l بە حکم ساختار نحوی، مفعول صریح جمله است. حال ببینیم قرائت و معنی این واژه چیست.

املای پهلوی این واژه به دلیل چندآوایی بودن حرف اول آن که مـمکن است g/y/j خوانده شود مبهم است. بنابراین، حرف نویسی آن میتواند به صورتهای d’l، g’l  ویا j’l  باشد. اما در همان عبارت، قرینەای وجود دارد که صحت قرائت dār را تأیید و سایر قرائتها را منتفی میسازد. همانگونه که بنونیست اشارە کردە، مولف آگاهانە دو واژە هم نویسە وهم آوای dār   را به کار برده است dār دومی در جمله هـیچ مشکـلی ندارد و معنی آن بیچون وچرا دار، چوبه دار است. لذا، اولی نیز باید dār خوانده شود. در مورد معنی این واژه، ابتدا باید یادآور شد که احضارشدگان میبایست روانه جنگ شوند. بنابراین، محتمل به نظر میرسد که به آنها دستور داده شده باشد سلاحهای خود را همراه آورند. از نظر ریشە شناسی ممکن است dār   با اوسـتائی dāra   تـیغه در تـرکیب satō dāra  ، ختنی dariä، سغدی مسیحی xɤryd´r تیغە شمشیر مربوط باشد. پس بە نظر ما، dār   یعنی سلاح تیغەدار مثل شمشیر، خنجر، دشنە و نظایر آنهاست. در مـورد توسع معنایی تیغ به عموم سلاح تیغەدار، بسنجید با پهلویtēx  تیغ، فارسی نو: تیغ، سلاح تیغەدار خصوصاً شمشیر. به کار رفتن واژه مذکور در عبارتهای دیگری از دینکرد نیز این معنی را تأیید میکند و ما یک مورد را، که در آن  dār با snēh سلاح کوبندە بە کار رفتە است نقل میکنم.

(نوشتە ادامە دارد ولی به همین اندازه بسنده می کنم = نویسندە)”.

٢– نگاهی بە دو ترجمە کوتاە از دو قطعە از پاپیروسهای پهلوی از اواخر دورە ساسانی از انتشارات دانشگاە بوعلی سینای همدان:

 پاپیروسهای پهلوی: شناخت و پژوهش

حرف نویسی، آوانویسی، و ترجمە چند قطعە از پاپیروس های پهلوی. پژوهشگاە علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دانشگاە بوعلی سینای همدان

پژوهشگر: دکتر رحمن بختیاری

١- قطعە P. 287  از مجموعە وین، سطر آغازی نامە عبارت است از:

L yzd, n ,byd, t gundsrd, l

ترجمە: ” بە سردار سپاە یاد شدە ایزدان”

٢- قطعە P.141 :

L yzd,n byd,t yzd,nkrt nc gy,n p,n (?) … lyh ŠRM

ترجمە: بە یاد شدە ایزدان، یزدان کرد، نماز، جان بان (؟) … درود.

از محتوای این ترجمە ها پیداست کە مترجم درک روشن و درستی از متن ها ندارد و تنها ترجمە آن واژەگانی را فهمیدە کە تقریبا در همە زبانهای ایرانی مشترک اند، حال ببینیم معنی درست این جملات چیست؟

  • “L”، در اول هر دو جملە حرف اضافە است در زبان کُردی، کە هم بە معنی “در” و هم بە معنی “از” میآید.
  • “yzd,n byd”، این یک کلمە مرکب میباشد “یزدان بیاد” در حقیقت یک اصطلاح دینی است کە بە معنی خداشناس، کسی کە همیشە بیاد خداست، مومن، دیندار بکار بردە شدە است. در دورە ساسانیان همچون دورە کنونی، حکومتی دینی بر سرکار بود، و بکار بردن اصطلاحات و القاب مذهبی خیلی رواج داشت. دقیقا مانند امروز کە عامە مردان حکومتی هنگام نامە نگاری از اصطلاحات برادر، سید، حاجی، آیت اللە، حجت السلام، استفادە میکنند در آن دوران نیز القاب مذهبی رایج بودە است. در اینجا نویسندەی نامە کە یک سردار سپاە بودە خود را با لقب “یزدان بیاد” (همیشە بیاد خدا/ خداشناس) معرفی میکند.
  • “gundsrdar” گوند سردار، بە معنی سردار سپاە میباشد، واژەی جندی بە معنی سرباز در زبان عربی در حقیقت تعریب شدە واژەی گوندی میباشد.
  • ” yzd,nkrt” یزدانکرد، اسم یکی از سرداران سپاە است، این نوشتە ها کە در حقیقت سطور اول دو نامە مختلف میباشند از او بجای ماندە است.
  • “nc”، مخفف واژەای است کُردی کە در لهجەهای مختلف بە صورت های نمە/ نمیچ/ نمیژ/ نوێژ تلفظ میشود، معادل کلمە نماز فارسی میباشد. در اصل از واژە  کُردی “نمیان (نەمیان)/ نمیانەوە (نەمیانەوە)”[۴] میاید بە معنی خم شدن، سجدە کردن.
  • “gy,n” گیان، یک واژە کُردی است بە معنی جان میباشد.
  • “p,n” پنە، کلمەای است کُردی هورامی حرف اصافە میباشد بە معنی “توسط/ برای/ همراە”.[۵]

 حال با توجە بە این توضیحات معنی جملات بالا چنین میشود (بیاد داشتە باشیم کە اینها سطور آغازین نامەاند):

Le yzdan beyad, gundsrdar 1-

معنی: از یزدان بیاد، سردار سپاە

 ۲- Le yazdan beyad, yazdankirt namij gyan pene … drod

معنی: از یزدان بەیاد، یزدانکرت، نماز(سجدە)  جان برای(ت) ….  درود.

٣- نگاهی بە ترجمە چند بیت از کتاب درخت آسوریک:

درخت آسوریک نوشتە دکتر ماهیار نوابی رئیس گروە زبانشناسی دانشگاە تهران، محقق، نویسندە و یکی از بزرگان و متخصصین زبانهای باستانی ایرانی بخصوص پهلوی اشکانی بود. منظومە درخت آسوریک را ایشان از پهلوی بە فارسی برگرداندەاند کە گویا بهترین ترجمە موجود است. این منظومە مشاجرە ایست بین بز و درخت خرما کە کدام یک بهترند، سرانجام بز بر درخت خرما پیروز میشود.

 

  • کتاب درخت آسوریک، چاپ سوم ١٣٨۶ صفحە ۵٩، بیت شمارە ۴٢:

۴۲)   ku wāš a´i ud wad- xard                       abēsūd draxtān

ترجمە: کە کاە هستی و بد خردی [بی خردی]              (و از) درختان بێ سودی

ترجمە این بیت کلا غلط است.

ku: کو، این واژە ضمیر پرسشی است بە معنی چرا و چگونە در بخش هایی از کُردستان عراق بخصوص استان اربیل خیلی رایج است.

wāš: این واژە را د. نوابی چون “کاە” ترجمە کردە اند، در صورتیکە این یک کلمە کُردی هورامی و در همان حال یک واژە اوستایی است. درلهجەهای کُردی اوستایی (هورامی- زازاکی- لکی) و همچنین  در زبان اوستایی حرف “خ” در بیشتر واژەها و مخصوصا اگر حرف “خ” قبڵ از “و” بیاید بە حرفی بین “و” و “ە” تبدیل میگردد. در فرهنگهای اوستایی معمول است کە این حرف را با xv   ویا hv  نشان میدهند. برای مثال: خوش بە هوش/ وش، خور (خورشید) بە هور/ وەر، خوب/ خو بە هو، خواس/ خواز (مادە مضارع فعل خواستن) بە “واس/ واز” تبدیل میشود. در اینجا این کلمە “وش/ wāš” بە معنی خوش میاید نە کاە.

a´i: ایی، مادە مضارع فعل آمدن در زبان کُردی .

wad- xard: در متن پەهلەوی وت خرد “wad- xart” نوشتە شدە است.

abēsūd: بە معنی بیسود میباشد

معنی بیت ۴٢:

 ۴۲)  ku wāš a´i ud wad- xart                        abēsūd draxtān

چرا خوشی (خوشحالی) بد خرد    درختان بی سود

  • کتاب درخت آسوریک، چاپ سوم ١٣٨۶ صفحە ۵٩، بیت شمارە ۴٣:

۴۳)     yad tō bār āwarē              mardōmān wasnād

ترجمە: تا تو بار آوری                   برای مردمان [مردمان وسناد]

این ترجمە نیز اشتباهات فراوانی دارد.

bār: این کلمە “بار’ نیست بلکە “بر (بەر= کوردی)” میباشد کە در زبان کُردی بە معنی “ثمر/ میوە” میباشد.

āwarē: این کلمە بدین شکل نیست در متن اصلی بە شکل هزوارش آمدە است. صحیح تر این است کە کلمە مادی “باری”[۶] (بیاوری= فارسی) بجای آن قرار دادە شود.

wasnād: این کلمە وسناد نیست بلکە “واسنێ” میباشد، کلمە ایست کُردی هورامی بە معنی بخواهند.

آوانویسی این بیت چنین میشود:

۴۳)     yad tō ber bāri                 mardōmān wasnē

معنی: تا تو ثمر(میوە) آوری           مردمان ترا بخواهند

  • کتاب درخت آسوریک، چاپ سوم ١٣٨۶ صفحە ۵٩، بیت شمارە ۴۴:

۴۴(      gušn- at abar hirzēnd   pad ēwēn čē gāwān

ترجمە: گشنت بر هلند                بە آئین گاوان

این بیت کاملا اشتباە ترجمە شدە و هیچگونە ربط منطقی هم با اصل نوشتە ندارد. هیچ معنی و مفهومی را هم نمیرساند.

gušn- at: در متن اصلی هیچ خط فاصلی در میان کلمە موجود نیست و همچون ‘گاوشینات” نوشتە شدە است. اگر بخواهیم تفکیکی در این واژە کە مرکب است قائل شویم بایستی آنرا بصورت گاو- شینات بنویسیم. شین در زبان کُردی بە معنی رنگ سبز میباشد، شینایتی (شینایەتی= کوردی) بە معنی سبزەزار(مرتع) است. گاو- شینات بە معنی مراتع گاو میباشد. [اونوالا “J.M.Unvala”[7] کە او نیز متن درخت ئاسوریک را ترجمە کردە و گویا اشکالات و اشتباهات فراوانی دارد، و د. نوابی بە ترجمە ایشان انتقادات جدی دارد، واژە گاوشینات را چون “gōyot” خواندە و آنرا بە “چراگاە” معنی کردەاست][۸].

abar: این کلمە حرف اضافە است، در متن اصلی بدین شکل نیامدە بلکە هزوارش است. در اینجا “هر/ هڵ” صحیح تر است.

hirzēnd: این کلمە درست خواندە نشدە است، حروف “h” و”a” در پهلوی شبیە بەهم اند و باهم مشتبە میشوند. درست این کلمە ارزند  eirzēnd میباشد. ارزند از مصدر رزان در کُردی بە معنی ریختن و ریزش بعلت پوسیدگی است. ارزند یعنی میریزند بعلت پوسیدگی.

ēwēn: اوین در کُردی دو معنی دارد. یکم بە معنی عشق میباشد، دوم در زبان کُردی کرمانجی اوین بە معنی مصیبت، بلا، دردسر  هم میآید. در اینجا مصیبت مصداق دارد.

čē: “چێ”، یک کلمە معمولی کُردی است بمعنی “برود” .

gāwān: ‘گاوان، گاوها

     ۴۴)    gu-šnat hel eirzēnd          pad ēwēn čē gāwānآوانویسی:

معنی: مراتع گاوها خشک و پوسیدە میشوند          بدین مصیبت گاوها هم بروند

در بیت های ۴٣ و ۴۴ بز بە درخت خرما طعنە میزند. محل وقوع این داستان مناطق جنوبی کردستان (شارەزور/ شهرآسور) میباشد. درخت خرما در مناطق جنوبی کردستان مثل ایلام و خانقین برعکس مناطق جنوبی ایران خیلی دیر ثمر میدهد، غالبا مواقع برداشت خرما در اواخر شهریور تا اواخر مهرماە بطول میکشد. معمولا در شهریورماە گیاهان خشک شدە و مراتع آنچنانی برای چرا باقی نمی ماند. در اینجا بز بە درخت طعنە میزند کە از چی خوشی (خوشحالی)، تا تو ثمر بدهی و مردمان از تو بخواهند، گیاهان خشک و ریختە شدە و مراتعی برای گاوها نمیماند و گاوها هم بخاطر این مصیبت (اوین) از اینجا میروند.

  • کتاب درخت آسوریک، چاپ سوم ١٣٨۶ صفحە ۶۵، بیت شمارە ۶٧:

 ۶۷)     zeh až man karēnd      ke bendēnd abar drōn

ترجمە: زە از من کنند                  کە بندند، بر کمان

حالا ببینیم معنی درست این بیت چیست:

  • zeh“، این واژە “زە” نیست و نمیتواند زە باشد. تلفظ صحیح این واژە “ژێ” میباشد. اکثر واژەهایی کە در فارسی “ز(z)” است در زبان پارتی دقیقا مثل زبان کُردی “ژ(ž)” میباشد، بخصوص اگر “ز” در اول واژە بیاید، بە مثال های زیر توجە فرمائید کە در کتاب دستور زبان پارتی، حسن رضائی باغ بیدی صفحات ٣۴-٣۶ آمدە اند.

فارسی کُردی پارتی
از ژ/ لە اژ (ص ٣۴)
روز روژ روژ (ص ٣۴)
زیرک ژیر ژیر (ص ٣۶)
زن (مادە مضارع زدن) ژن (ژەن= کُردی) ژن  (ص ٣۶)

  • bendēnd“، این کلمە نیز بندند نیست بلکە بن اند میباشد، بە معنی ریسمان اند.
  • drōn این واژە را دکتر نوابی بە کمان ترجمە کردەاند. چرا؟ کجا؟ در کدام فرهنگ و در کدام زبان “درون” معنی کمان را میدهد؟

“درون”[۹] بە معنی کمان نیست بلکە این یک واژە معمولی کُردی است کە معنی دوختن را میدهد.

شکل درست این بیت چنین است:

۶۷)    žī až man karēnd                                 ke ben ēnd ažbo drōn

معنی: زە ( نخ چرمی) از من درست میکنند           کە بند (ریسمان) اند برای دوختن.

این هم واقعیت دارد، برای درست کردن کفش و زین و… از ریسمان چرمی (زە) استفادە میشد و کماکان استفادە میشود.

  • کتاب درخت آسوریک، چاپ سوم سال ١٣٨۶ صفحە ۶٧، بیت شمارە ۶٨:

۶۸)    warak (?) až man karēnd          waxŝ] i[ g buz pašmin

ترجمە: برک (؟) از من کنند                 (و) بزشم وخشی

علامت های سوال و پرانتزها و کروشە از خود کتاب میباشد. علامت [  ]  بە این معنی است کە در متن اصلی نیست و د. نوابی خود آنرا افزودە است.

  • بازنویسی و ترجمە این بیت واقعا خود یک فاجعە است! واژە warak در متن اصلی نیست بلکە خود د. نوابی آنرا جانشین واژە “جل و ورگ / جل و برگ” کردەاند (در حالیکە “جل و ورگ / جل و برگ” خود یک واژە معمولی کُردی است کە معنی لباس را میدهد). کلمە “بزشم” نە در متن اصلی و نە در آوانویسی خود د. نوابی موجود نیست! واژە “درون” مربوط بە همین بیت کە گویا در یکی از نسخەها آمدە و یک کلمە کُردی است بمعنی دوختن کە دقیقا مناسب جملە است نادیدە گرفتە شدە است. حال بە توضیحات خود د. نوابی در صفحە ۶۶ در مورد این بیت توجە نمائید:

“در متن “اسانا”[۱۰] عبارت مکرر و مشابە پیشین “از من کرند” نشان میدهد کە دو کلمە “از من” از متن افتادە است. اما دو کلمە اول را میتوان بخوبی jul warg، جل و برگ و یا گل برگ خواند. ولی هیچکدام مناسب مقام نیست. اگر جل برگ بخوانیم از طرفی با “بزشم وخشی” (مصراع بعد) کە از پارچەهای گرانبهاست هم سطح نیست و از طرف دیگر، نە تنها نام اسب و استری در میان نیست بلکە نام “آزادان و بزرگان” کە چنین پارچەهائی را بر دوش دارند بردە میشود، و اگر “گل برگ” بخوانیم ناچار آنرا باید نام پارچەای بدانیم و پارچەای بدین نام هم نمیشناسیم. گمان میکنم کلمە اول را کە جل یا گل میتوان خواند تحریفی باشد از واژە “درون” کە در نسخە بدل هم آمدە است…”.

از اینجا معلوم میشود کە چون ایشان معنی جل و ورگ / جل و برگ  (لباس) را نمیدانند خیلی راحت آن را حذف کردە و کلمە “برک” را جانشین آن میکند، و کلمە “درون” را هم کە معنی دوختن میدهد نادیدە میگیرند و کلمە “بزشم” بە خودی خود در معنی جای میگیرد.

ولی واقعیت این است کە هیچ اشتباهی نە در واژەها و نە در جملە درمتن اصلی موجود نیست. جل و ورگ / جل و برگ یک کلمە معمولی کُردی است کە بە معنی لباس میباشد (فرهنگ باشوور، عباس جلیلیان، ، سال ٢٠٠۵، اربیل صفحات ٧١١ و ١٩۶)، و معنی جملە کامل و درست میباشد.

  • waxsig“،“وخشێ”[۱۱] یک واژە عادی کُردی است بە معنی “بخشد/ ببخشد”. اگر کسی گذرش بە سنندج یا کرمانشاە بیافتد، حتما خواهد شنید کە مردم در هنگام معذرت خواستن میگویند “بوخشە”. وەخشین/ بەخشین مترادف است با کلمە بخشیدن در فارسی.

پس شکل واقعی این بیت بدون در نظر گرفتن واژە “درون” چنین میشود:

  ۶۸)   Jel o warg až man karend                    waxsik buz pašmin

معنی:  لباس از من میسازند           بخشش بز پشمین

اگر واژە “درون” را کە در نسخە دیگر آمدە است در نظر بگیریم آنو‌قت شکل بیت چنین میشود:

   ۶۸)   Jel o warg až man drōn                      waxsik buz pašmin

معنی: لباس از من میدوزند                      بخشش بز پشمین

در اینجا نمیخواهم در مورد دخل و تصرفات و اشتباهاتی کە در ترجمە کتاب درخت آسوریک وجود دارد بنویسم، امیدوارم در فرصتی مناسب بتوانم یک بازخوانی و بازنویسی صحیح تر از این متن را ارائە دهم.

۴- نگاهی بە چند واژە اوستایی از واژگانی کە استاد جلیل دوستخواە در کتاب خود بنام “اوستا کهن ترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواە، جلد ٢، تهران ١٣٧١” آوردە اند.

  • جلیل دوستخواە اسم و یا صفت بعضی از دیوان را در کتاب خود آوردە است. طبیعتا صفاتی کە بە دیوان نسبت دادە شدە است، نمیتوانند صفات خوبی باشند بلکە صفاتی است زشت و یا بە عبارتی دیگر دشنام میباشند. دیاکونوف معتقد است کە زبان اوستا نسبت بە دشمنان خود و پیروان کیش های دیگر خیلی تند و تیز است. حال نگاهی میاندازیم بە معنی بعضی از این واژە ها:

  • کرپ (کرپان): (اوستا، جلد دوم، ج. دوستخواە، ١٣٨۵ ص١٠٣١)

دوستخواە در مورد این واژە مینویسد: در گاهان عنوان گروهی ازپیشوایان و دشمنان دین مزداپرستی است. اما توضیحی در مورد معنی خود واژە ندارند.“کرپان/ کرپن”[۱۲] یک واژە کُردی است کە بە معنی “کر/ ناشنوا” میباشد، (نگاە کنید بە فرهنگ کُردی- فارسی، باشوور، عباس جلیلیان، اربیل ٢٠٠۵، صفحە ۵٣۴).

  • گماڵە دیوان/ گماڵەگان: (اوستا، جلد دوم، ج. دوستخواە، ص ١٠٣۴)

دوستخواە در توضیح این واژە مینویسد: بە معنی چەسری! و بە مفهوم گستردەتر “چە سر نفرت انگیزی!” صفت است برای هفت تن از دیوان بزرگ و دستیار اهریمن کە در برابر امشاسپندان قرار میگیرند. نامهای آنها چنین است: اک من ( اکومن)، ایندر (اندر)، سورو، نانگ هیثیە، ناگهیس، ترومیتی، توروی (تریز) و زریچ (زریز). از این نامها ترومیتی نە نامی جداگانە بلکە صفتی برای “نانگ هیثیە” دانستەاند کە گاە بە جای نام او میاید.

این توضیح در مورد معنی این واژە کلا اشتباە است، از نظر واژەشناسی چە رابطەای بین چە سری و چە سر نفرت انگیزی با واژە گمالە دیوان و گمالەکان وجود دارد؟ این پیدا کردن معنی کلمات بر اساس حدس و گمان است کە متاسفانە در اینجا صدق نمی کند.

“گمال”[۱۳] یک واژە کُردی است کە معنی سگ میدهد، گمالکان جمع گمال است و بە معنی سگان میآید، گمالە دیوان هم بمعنی دیوهای سگ میباشد، این “صفات زشت” (دشنام)ها هم اکنون نیز در زبان کُردی بە کار بردە میشوند.

  • نانک هیثیە: (اوستا، جلد دوم، ج. دوستخواە، ١٣٨۵ص ١٠٣۴)

دوستخواە این واژە را چون نام یکی از دیوان میداند و در مورد معنی خود واژە هم چیزی نگفتەاند. در اینجا بایستی گفت کە “نانک هیثیە” اسم نیست، این واژە هم از همان صفات زشت دیوان (دشنام) میباشد. این کلمە در واقع “ننک هیزە/ ننک حیزە” میباشد کە “ننک” در کُردی بە معنی “ننە”  و “حیزە/ هێزە” بە معنی هیز و بدکارە میباشد.

  • کوندیز (کوندێز): (اوستا، جلد دوم، ج. دوستخواە، ص ١٠٣۵)

دوستخواە این واژە را نیز چون اسم یکی از دیوان میداند، ولی واقعیت این است کە این واژە نیز اسم نیست، بلکە از صفات زشت دیوان میباشد. این یک اصطلاح کُردی است کە هم اکنون نیز در در مناطق جنوبی کردستان رایج است. یک واژە مرکب است از دو جزء کون کە همان معنی کون فارسی را میدهد و “دیز (دێز= کُردی)”[۱۴] کە بە معنی رنگ سیاە و تیرە همچنین کنایە است از افرادی کە بد روش، بد رفتار و “شوم” هسستند. کوندیز بە آدم های تبهکار و فاسد گفتە میشود، کسانی کە نمیشود بە آنها اعتماد کرد. کسانی کە نشانەهای جرم و تبهکاری چون لکەای سیاە بر بدنشان نقش بستە است.

  • “توربرادروش” (اوستا، جلد دوم، ج. دوستخواە، ١٣٨۵ص ١٠٣١)

دوستخواە در کتاب خود در مورد این واژە چنین نوشتە اند: “در پهلوی karb بە پێشوایان دینی مخالف زردشت گفتە می شود، کە دشمن ترین دشمنان او بودند و ” توربرادروش” کشندە زردشت یکی از همین گروە بود”.

بر اساس این نوشتە اسم قاتل زردشت ” توربرادروش” است. در یکی از سایت های زردشتیان در مورد قاتل زردشت چنین آمدە است: [۱۵]

(هنگامی که هفتاد و دو سال از عمر زرتشت گذشت، وی گشتاسپ را از دادن باج و خراج به تورانیان منع می کند. چون گشتاسپ از در آزادگی بر تورانیان وارد شد، جنگی میانشان در گرفت. در روایات آمده که ارجاسپ پادشاه تورانی در دومین هجوم خود به بلخ، صدمه زیادی به آنجا وارد کرد.در این هنگام،گشتاسپ در پایتخت نبود و چون ایرانیان هزیمت یافتند، زرتشت در آتشکده “انوش آذر” بلخ در حال دعا برای سپاه ایران بود که یک تورانی به نام “توربرادروش Turebâdruŝاز پشت به وی حملە ور شده، و پاک پیامبر آریایی را به شهادت می رساند).

اگر بە شکل لاتین این اسم نگاە کنیم، آنوقت متوجە میشویم کە چنین اسمی وجود ندارد. این واژە یک کلمە مرکب است متشکل از چند جزء بدین شکل:  Tur- e- bād- ruš (توری بد روش)، در اینجا مشخص میشود کە این اسم قاتل زردشت نیست بلکە منظور این است کە یک تورانی بد روش او را کشت.

 

  • “وی دیو دات” و “وندیداد” (اوستا، جلد دوم، ج. دوستخواە، ١٣٨۵ص ١٠٧٧)

دوستخواە در مورد معنی این دو واژە در صفحە ١٠٧٧ چنین توضیح دادە است:

وی دیو دات بە معنی “داد دیو ستیز” یا “داد دیو گریز” یا “قانون ضد دیو” نام بخشی از اوستای نو است کە در فارسی بە تحریف “وندیداد” خواندە شدە است.

اما این معانی دقیق نیستند، این شیوە از ریشە یابی و معنی کردن واژەها دقیقا همان سبکی است کە  پورداود در ترجمە اوستا بکار بردە است بیشتر بر اساس حدس و گمان و تخمین زدن کە غالبا هم نادرست از آب در میآید.

واژەهای “وی دیو دات” و “وندیداد” معانی آنها در کُردی واضح است، و هیچگونە تحریفی در آنها نشدە است. همچنانکە میدانیم وندیداد یک کتاب قانون است کە شامل مجموعەای از قوانین مختلف  دینی ومدنی و کیفری و پزشکی است. وندیداد (وند-ی داد) در زبان کُردی لهجەهای هورامی و جنوبی (کرمانشاهی- ایلامی) بە معنی بند داد/ بند قانون میباشد، چون در این لهجەها بند چون “وند” تلفظ میشود، و حرف “ی” یای نسبت میباشد.

واژەی “وی دیو دات” هم با اندکی تغییر همچنان معنی اش را در کُردی حفظ کردە است مترادفش در کُردی امروز “وی داد لە دیو” میباشد کە معنی “وای داد از دست دیو” میدهد. علت این تغییر نام از وی- دیو- دات بە “وند- ی- داد” هم بنظر من نە تنها تحریفی در کار نبودە است، بلکە کاملا منطقی است. چون اوستای اولیە در زمانی پدید آمد کە جامعە در حال یک انقلاب و یک گذار انقلابی بود و اوستا یک محتوای انقلابی داشت و برعلیە دیوان (حاکمان وقت، آشوری، ماننایی و اورارتویی) بود. اما در زمان ترجمە آن، شرایط بکلی عوض شدە بود، دیوان (حاکمان ساسانی) خود دستور ترجمە اوستا را دادە بودند و دیگر نیازی بە واژە “وی دیو دات ( وای داد از دست دیوان)” نبود بلکە بعد از آن صرفا یک کتاب قانون شدە بود کە مجموعەای از قوانین شرعی و عرفی را در برمیگرفت. بنابراین نام “وندی داد/ بندی داد” (بند قانون) از کتاب اوستا نامی تحریفی و نامتناسب بنظر نمیرسد.

۵– حال نگاهی می اندازیم بە ترجمە بعضی از واژەهای کتاب “یادداشتهای گات ها” از نویسندە، زبانشناس و استاد زبان فارسی ابراهیم پورداود. در میان بخشی از ایرانیان فارس زبان، پورداود بە مثابە استاد مسلم اوستا و از او بە مثابە مرجع بزرگ اوستاشناسی یاد میکنند. ولی این تصویر واقعیتی ندارد. ترجمە های پورداود از اوستا مملو است از اشتباهات فاحش. او غالبا واژەها اوستایی را بر اساس حدس و گمان و تجزیە و ترکیب های نادرست معنی کردە است. پورداود میتواند استاد زبان فارسی یا استاد هر چیز دیگری باشد ولی نە تنها استاد زبان اوستائی نیست بلکە حتی شاگرد خوبی هم نیست. واژەگانی کە دراینجا مور بحث قرار میگیرند از کتاب یادداشتهای گات ها، نگارش ابراهیم پورداود، تهران اساطیر، سال ١٣٨١ میباشد.

قبل از اینکە بە تجزیە و تحلیل بعضی از واژگان بپردازم، برای روشن شدن بیشتر موضوع توضیحی را در مورد معنی یک  پیشوند و دو پسوند در زبان کُردی کە بە کرات در متن های اوستایی آمدەاند را ضروری میدانم.

  • فرا/ فرە: این واژە یک پیشوند است و بە معنی خیلی/ بسیار/ زیاد میباشد. در اوستایی و همچنین در کُردی هورامی چون “فرا”[۱۶] تلفظ میشود ولی در لهجەهای دیگر کُردی چون “فرە” تکلم میشود. مانند فرە زانا بە معنی خیلی دانا (فرزانە)، فرە خاس (خیلی خوب)، فرە خور (پر خور). این واژە گاهی مواقع همچون پیشوند بە واژە دیگری چسبیدە و میتواند علاوە بر معنی خیلی معنی “چند” را هم بدهد برای نمونە فرەژنی (چند همسری)، فرەفەرهەنگی (چند فرهنگی). فرەنەتەوەیی (چند ملیتی). فرەدەنگی (چند صدائی).

 

 

  • یتی، و ایتی: در زبان کردی دو پسوند” یتی، و ایتی” وجود دارند کە در آخر بعضی از واژەها قرار گرفتە و اسم مصدر میسازند، برای مثال:

 

فارسی کُردی
گرسنگی برسی- یتی

 

سیاهی رش- یتی

 

سپیدی سپی- یتی

 

تنهایی تەنیا- یتی

 

دشمنی دوژمن- ایتی

 

ترسیدگی ترس- ایتی

 

آرامی/ آرامش آرام- یتی/ آرام- ایتی

 

در زبان اوستایی نیز همچون کُردی این پسوندها وجود دارند و دهها نمونە آنرا میتوان نشان داد. ولی جالب تر از همە این است کە در اوستایی با افزودن همزمان پیشوند “فرا” و پسوندهای “یتی/ ایتی” کلمات و اصطلاحات ادبی، دینی و فلسفی را ساختەاند کە خود نشانگر تکامل شگفت انگیز زبان در آن دورە میباشد. حال بە چند نمونەای از این واژە ها توجە نمائید:

Frabaraiti [fra-bar][17] = to carry, to bring (k367)

فرا- بار- ایتی [فرە- بار]: این یک واژە کُردی است کە در زبان کُردی هورامی و لهجەهای جنوب کُردستان معمول است. از سە جزء پیشوند “فرا” بە معنی خیلی و “بار” کە مادە مضارع فعل آوردن است در زبان کُردی و پسوند “ایتی” کە علامت اسم مصدری میباشد تشکیل شدەا است. فرە بار بە معنی “خیلی آوردن” و “فرە بارایتی” بە معنی “خیلی آوردنی” است.

Fradathaiti [fra-dâ][۱۸]= to give; to propagate (k255)

فرا-داتا- یتی [فرا- دا]: این واژە ریشە در زبان کُردی هورامی و لهجەهای جنوبی کُردستان دارد. از سە جزء پیشوند “فرا” بە معنی خیلی و “دا/ داتا” کە ریشە مصدری فعل “دان/ داتن  میباشد در زبان کُردی (دادن= فارسی) و پسوند “ایتی” کە علامت اسم مصدری میباشد تشکیل شدە است. فرە دا بە معنی “خیلی دادن” و “فرە داتایتی” بە معنی خیلی دادنی/خیلی دادگی/ خیلی بخشیدگی میباشد.

Frajyāiṯi[19] = life’s possibility, 1.216

فراجیایتی/ فرا- جیایەتی: این واژە در فرهنگ های مختلف اوستایی بە معانی مختلف آمدە است. در فرهنگ اوستایی دانشگاە تگزاس آمریکا این واژە همچون امکانات زیستی ترجمە شدەاست. این کلمە مترادف است با واژە ” فرە ژیایتی / فرا- ژی- ایتی” کە در کُردی بە معنی “چند زیستی/ تعدد حیات” میآید.

Frateresaiti [fra-tares][20] = to tremble (k221)

فراترسایەتی [فرا- ترس]: کانگا کە از پیشگامان اوستاشناسی است و فرهنگ اوستای او یکی از معتبرترین فرهنگ هاست. این واژە را چون لرزیدن و وحشت کردن معنی کردەاست. هرچند این معنی خیلی نزدیک بە مفهوم واقعی آن است ولی دقیق نیست. این یک واژە معمولی کُردی است از سە جزء تشکیل شدە است “فرا- ترس- ایتی” . “فرا” پیشوند است بە معنی خیلی، “ترس” ریشە مصدری فعل ترسیدن، و “ایتی” پسوند اسم مصدر میباشد. معنی دقیق این واژە “خیلی ترسیدگی” است.

حال با توجە بە توضیحاتی کە در مورد پیشوند “فرا” و پسوندهای “یتی و ایتی” دادە شد، ببینیم استاد پورداود این واژە ها را چگونە معنی کردەاند.

  • پورداود در مورد واژە “فرا- داتاهی Fra-datahai” در صفحە ١٢۶ یادداشت ٢، مینویسد بە معنی افزایش دادن، افزودن، بالانیدن و… از مصدر “دا” بمعنی دادن و بخشیدن، گشایش و فراخی است.

در اینجا اولا خود لغت بدرستی نوشتە نشدە است زیرا این واژە “فرا- داتایتی”است نە “فرا- داتاهای” در ثانی ایشان هیچ شناختی از پیشوند “فرا” و پسوند “ایتی” ندارند  و هیچ اشارەای هم بە آن نمی کنند، تنها این را میدانند کە فعل “دادن” در این کلمە موجود است بنا براین حدس میزند کە بایستی معنی دادن و بخشیدن باشد. و غیر از این کلمات گشایش و فراخی را هم بە آن اضافە میکند کە هیچ ربطی بە این واژە ندارند.

  • پورداود در مورد ترجمە واژە “فراجیایتی/ فرا- جیایەتی (فرە ژیایەتی)” (Fra- jyaiti)، کە در بالا توضیح داە شد، در صفحە ۴٣ یادداشت ١١ با کمال تعجب نوشتەاند کە بە معنی آسیب، گزند، تباهی، زیان، شکستگی از مصدر جیا: پیرشدن، کاهیدن، ناتوان گردیدن میباشد، همچنین در اوستا بە معنی زە کمان آمدە”[۲۱].

(این ترجمە را مقایسە کنید با ترجمە این واژە کە در بالا آمدە بود)

یکی از علل پریشانی در معنی کردن این واژە این است کە پورداود نمی تواند اختلاف بین حروف “ی” و “ێ” کە هم در کُردی و هم در اوستایی دو حرف مستقل اند و بە دو شکل مختلف تلفظ میشوند را دریابد. واژە “ژێ” در کُردی و ئەوێستایی بە معنی “زە” است ولی واژە “ژی” ریشە مصدری فعل “ژین (زی/ زیستن)” است  او واژە “ژی” را یک بار چون”ژێ” (بە معنی زە کمان) میخواند.و بارە دیگر همین واژە را چون “زیا/ زیان” بە معنی آسیب ترجمە میکند و اینجاست کە دیگر سر از بیراهە بیرون میآورد.

البتە پورداود همین اشتباە را یکبار دیگر نیز در مورد واژە “وێر ((vir” تکرار کردە است. در صفحە ١٢۵ هات ٣١ بند ١۵ یادداشت ١١، در مورد این واژە چنین مینویسد: در پهلوی ویر (vir) یعنی مرد برابر واژە لاتین vir در فرانسە viril شدە است. ویر بمعنی مرد و یل و پهلوان در اوستا بسیار آمدە است. ویر نیز در اوستا بە معنی هوش است.

در اینجا لازم بە توضیح است کە اینها دو واژە جداگانەاند کە در کُردی واوستایی دقیقا شبیە بهم هستند. واژەی اولی “وێر” میباشد کە بە معنی مرد و پهلوان نیست بلکە بە معنی جرات و شجاعت میباشد، “بوێر” در کُردی بە معنی شجاع است، “ناوێرم” بە معنی جرات نمیکنم است. واژە دوم “ویر” (در لهجە هورامی و جنوبی کُردی)” و “بیر” (در سایر لهجەهای کُردی) بە معنی فکر و اندیشە میباشد. ولی پورداود قادر بە تفکیک این واژەها نبودە و آنها را یکی میداند و بە معنی یل و پهلوان ترجمە کردەاند.

 

  • رنجانیتی: در اوستا واژەای آمدە است کە بصورت “رنجانیتی (ڕەنجانیەتی= کوردی)” نوشتە شدە است، مصدر این واژە در کُردی”رنجان” و در فارسی “رنجاندن” میباشد. معنی این واژە در کُردی کاملا مشخص میباشد. واژەایست معمولی از دو جزء “رنجان” و پسوند “یتی” تشکیل شدە، اسم مصدر است کە معنی رنجانیدن، آزردە کردن را میدهد.

پورداود در کتاب یادداشتهای گاتها صفحە ٩٣ یادداشت ۵ و همچنین صفحە ٨٧ یادداشت ٣، تجزیە و تحلیل عجیبی در مورد این واژە نوشتە اند. ایشان این واژە را بە دو جزء تقسیم کردە وآنرا بصورت “رنج انیتی” نوشتەاند. و “انیتی” را چون درد و رنج معنی میکنند! خوب اگر بر اساس این تجزیە و تحلیل باشد معنی هر دو بخش این واژە شبیە هم است و معنی واژە “رنج- رنج میشود!

اما تقسیم این واژە بدین شکل خلاف واقعیت است، واژەای بە اسم انیتی و بە معنای درد و رنج اصلا وجود ندارد. رنجانیتی اسم مصدر رنجان است در زبانهای کُردی و اوستایی.

  • تیا (Taya): در صفحە ١٢٠ هات ٣١، بند ١٣ یادداشت ٢، واژەای آمدە است بە صورت تیا (Taya). در مورد این واژە پورداود چنین میگوید:

 

بە معنی نهانی است، در گزارش پهلوی نیهانیک نوشتە شدە است. این واژە اصلا بە معنی دزدی است، چە تایە کە در یسنا ١٢ بارە ٢ آمدە بمعنی دزدی است و در گزارش پهلوی نیز چنین گردانیدە شدە است و …

پورداود با اتکا بە گزارش پهلوی کە در مقابل این واژە، کلمە “نهانیک/ نهان” را نوشتە، بدون تامل این واژە را مثل پنهانی و دزدی معنی میکند. ولی این ترجمە کاملا اشتباە است، “تیا” یک کلمە معمولی کُردی است  کە بە معنی “داخل / درون”[۲۲] میباشد، گزارش پهلوی هم اشتباە نیست، بلکە برداشت پورداود اشتباە است، چون نهان / نهانیک در زبان فارسی دو معنی دارد، یکی بە معنی “درون / نهان” و دیگری بە معنی “نهانی / پنهانی” است. بە مثال های زیر توجە فرمائید:

خاقانی:            تو خود نهان نباشی کاندر نهان مائی
خاقانی از تحیر پرسان که تو کجائی

سعدی:            سیاوش ز گفتار او شاد شد
نهانش ز اندیشه آزاد شد

همچنانکە گفتە شد در اینجا کلمە درون (نهان) معنی  درست”تیا” میباشد نە پنهانی و دزدکی.

 

  • چیش (Çish): این واژە ضمیر پرسشی است در زبان اوستایی، تقریبا همان معنی “چی” را میدهد، در دیکشنیری اوستای “کانگا” در مورد این واژە چنین آمدە است.

Cish [ci] = 12 (N) (interr. pron.) – who? what? which? (indef. pron.) anyone, someone, whoever, whatever (k180), Avesta Dictionary by K.E. Kanga

همچنین “چێش” در زبان کُردی هورامی معنی “چی” را میدهد (نگاە کنید بە فرهنگ وشەنامە، هورامی- کوردی ناوەڕاست، بیدار، اربیل ٢٠١٠، ص ٣٨٣).

حال ببینم همین واژە را پورداود چگونە معنی کردە است. ایشان در کتاب یادداشتهای گاتها هات ۴۴ صفحە ٢۵۴، بند ١۶ یادداشت ۶ و همچنین در هات ٣١، بند ٣ و یادداشت ۴ در مورد چیش نوشتە اند:

بە معنی آگهی دادن، آموزانیدن، ishč = کیش kaēsh ، معنی نوید دادن و پیمان کردن یا بشارت دادن و وعدە کردن میآید… همچنین بە معنی پیمان دادن، پیش بینی کردن و امیدوار بودن  و… پورداود بعد از بر شمردن دەها معنی دیگر این واژە را با کلمە چیستی بە معنی آموزش نسبت دادە و معانی مختلفی برای “چیش” از خود میسازد کە کاملا بی ربط است.

  • واسۆ vaso: (یادداشتهای گاتها، ص ١٣۵هات ٣١ بند ١٩یادداشت ۴)
  • واسنا vasna: (یادداشتهای گاتها، ص ٢٩٩ بند ١٩یادداشت ۴)
  • وازمێ vazmē (اوشتە وازمێ (ušta vasemi: (یادداشتهای گاتها، ص ٢٠٧هات ۴٣ بند ١یادداشت ١)

این واژەها در کتاب استاد پورداود آمدەاند، عین ترجمەهای ایشان را در پائین میآورم:

واسو: بجای “آنچنان کە باید” وسو vaso آمدە، از قیود است یعنی بکام و بدلخواە و آزادانە.

واسنا: بە معنی کام، آرزو، خواهش، خواست.

اوشتە وازمی: در این جملە بجای واژەهای “بکام دل”، خواستارم، خواستار است. “کام فرما”، اوشتە در آغاز جملە از “قیود” است بە معنی بکام (دل) و بدلخواه و بخواهش و بآرزو، همچنین واژە “وس” از “قیود” است مانند واژە “اوشتا” و بهمان معنی است. در اینجا با فعل …. از مصدر خشی xshi کە بمعنی توانستن و توانا بودن و یارستن و فرمانراندن و پادشاهی کردن است، یعنی کام فرما یا کسی کە در کام و آرزوی خود آزاد است و آن کس اهورامزداست کە آنچە خواهد، تواند کردن و در برآوردن کام و آرزو تواناست.

بنابراین بر طبق گفتەهای پورداود کلمات اوشتە و وازمی هر دو از قیود هستند و یک معنی را دارند آن هم “بکام، بدلخواە، بآرزو”! اگر اینچنین باشد معنی این کلمە “بکام بکام، بآرزو بآرزو، بدلخواە بدلخواە” میشود! چگونە ممکن است دو قید بهمدیگر بچسبند و این همە معانی از آنها حاصل شود؟ بعدا نشان میدهم کە کلمەای بصورت “اوشتە” اصلا موجود نیست کە معنی بکام بدهد، این واژە خود در حقیقت یک جملە است. اما سحر و جادوی پورداود در این است کە بدون آنکە معنی کلمات را بفهمد، معنی جملە را تقریبا درست نوشتە است این ترجمە نیست این واقعا جادوگری است. آدم نمیداند بە این ترجمە بخندد یا نە برای آن مصیبتی کە بر سر کهنترین میراث باستانی زبان مادی آوردەاند گریە کند! حال ببینیم ریشە این واژە ها کدام است و معنی صحیح این کلمات چیست.

اگر بە معانی ای کە پورداود برای این واژەگان نوشتە است نگاە کنیم میبینیم کە همە آنها را مثل بە کام دل، بدلخواە و بآرزو معنی کردەاند. پورداود این را درک کردە کە واژە “واس/ واز” در اوستایی معنی آرزو و کام را میدهد و هرجا و در هر واژە مرکب و یا در هر جملەای کە نشانی از “واس/ واز” میبیند بلافاصلە همە کلمە یا جملە را بە کام و آرزو معنی میکند.

همچنانکە قبلا در مورد کلمە “وش wāš= خوش” توضیح دادە شد. حرف “خ” در زبان کُردی هورامی غالبا همچون حرفی بین “و(v)” و “ه ( h)” تلفظ میشود، بخصوص اگر حرف “خ” قبل از “و” بیاید. در زبان اوستایی نیز دقیقا همینطور است. در زبان کُردی کلمە های “خواس/ خواز” مادە مضارع فعل خواستن هستند، معادل کلمە “خواە” در زبان فارسی. ولی در لهجەهای اوستایی زبان کُردی، این واژە بە صورت “واس/ واز” تلفظ میشود، برای مثاڵ:

 

هورامی فارسی
واسوو / وازوو میخواهم
واسی  / وازی میخواهی
واسۆ  / وازۆ میخواهد
واسمێ / وازمێ میخواهیم
واسدێ / وازدێ میخواهید
واسا، واسنێ/ وازا، وازنێ میخواهند

 

با توجە بە این توضیحات مشخص میشود کە کلمە “واسۆ/ وازۆ” قید نیست بلکە فعل سوم شخص مفرد است بە معنی میخواهد، آرزو میکند.

واژە “واسنا” نیز فعل اول شخص مفرد است مشتق از”واس” در حالت ماضی بە معنی میخواستم. اگر این فعل بە شکل “واسنێ” خواندە شود آنگاە میتواند معنی “میخواهند” را نیز داشتە باشد.

اما “اوشتە وازمی” در حقیقت یک جملە کوتاە است کە یا بد خواندە شدە و یا بد نوشتە شدە است. درست این جملە چنین است ” اژ- تە- وازمێ”. جزء اول “اژ (ئەژ= کوردی)” در زبان مادی و ئەشکانی و کُردی کرمانجی حرف اضافە است بە معنی “از”. واژە دوم “تە” ضمیر شخصی “تو” میباشد کە هم اکنون نیزبهمین شکل در کُردی کرمانجی تکلم میشود.  واژە سوم “وازمێ” همانطور کە قبلا توضیح دادە شد یک کلمە کُردی هورامی است کە بە معنی میخواهیم میباشد. معنی صحیح این جملە “از تو میخواهیم” است. بنظر میرسد کە این قسمتی از یک دعا باشد کە گویندە از اهورا مزدا خواهش و تمنا میکند، کە آرزوهایشان را برآوردە کند، بنا براین این یک “خواستار” یک آرزو است،  و احتمالا پورداود از روی ترجمەهای دیگر اوستایی این مطلب را خواندە اند ولی معنی خود واژەها را درک نمیکند، بهمین خاطر بجای معنی کردن واژە ها درک خود از این دعا را مینویسد.

البتە باید اذعان کرد، کە پورداود در مواردی هم واقعیات را گفتەاند، و آنجا کە واقعیت را میگویند دیگر بر علیە خود و پان فارسیست ها گواهی میدهند! بە نمونە زیر توجە فرمائید:

  • پورداود در کتاب خود (صفحە ٣٨، هات ٢٩، بند ۴، یادداشت ۶) در مورد ە واژە مەشیە Mashya چنین مینویسد:

مرد= مشیە، همچنین در گاتها “مرت” آمدە، در فرس هخامنشی مرتیە، در پهلوی مرتوم، در فارسی مردم. صفت است یعنی مردنی، درگذشتنی  ونیست شدنی، از مصدر “مر” بە معنی مردن است.

جدا از اینکە این ترجمە چقدر درست است یا غلط و جدا از اینکە واژە “مر” از مصدر “مرن” خود یک کلمە کُردی کرمانجی است. اما یک واقعیت در گفتەهای پورداود وجود دارد. اینکە نە در زبان فرس هخامنشی و نە در پارسیک (پهلوی ساسانی) و نە در فارسی امروز این واژە بصورت “مشیە” موجود نیست. این در حالی است کە چە قبل از دوران هخامنشیان و چە در زمان هخامنشیان در مناطقی کە مادها زندگی میکردند وچە بعد از اسلام تا دو قرن پیش یعنی تا قرن ١٨ میلادی در زبان کُردی واژە “مشی و مشیانە” بکرات در اشعار شاعران کُرد بخصوص در ادبیات دینی یارسانی آمدە است. در این اشعار “مشی/ مشیە” بعنوان اولین مخلوق مرد (آدم)  و مشیانە بعنوان اولین مخلوق زن ( حوا) تبیین شدەاند. [نگاە کنید بە کتاب تاریخ ادبیات کُردی تالیف دکتر مارف خزنەدار، اربیل ٢٠٠١ ص ٢٣٨. همچنین کتاب یارسان تالیف ایوب رستم، ٢٠٠۶چاپ یکم، ص ١۴٨].

اگر تصور کنیم کە این اشتباهات در ترجمە ها و این عدم توجە خیل دانشمندان و زبانشناسان فارسی زبان بە کُردی ناشی از عدم شناخت ایشان از زبان کُردی است و هیچ قصد عمدی در اینکار نیست اشتباە فکر کردەایم. اینان در راستای اجرای سیاستها و استراتژی آسیمیلاسیون حاضرند خیلی از پرنسیپ های علمی و اخلاقی را پایمال کنند. دکتر ماهیار نوابی و دکتر احمد تفضلی برای پیدا کردن ریشە و معنی واژەهای پهلوی در نوشتەهای خود این واژەها را با کلمات مشابە در اکثر لهجەهای فارسی از جنوب افغانستان گرفتە تا تاجیکستان و هندوستان مقایسە کردەاند، دکتر نوابی حتی بیشتر واژەهای کتاب منظومە درخت آسوریک را با زبان ارمنی (کە جزوء زبانهای ایرانی محسوب نمیشود) مقایسە کردەاند، ولی از مقایسە این واژەها با زبان کُردی خودداری نمودەاند. این در حالی است کە محل وقوع داستان جنوب کُردستان (شهرآسور/ شهرزور) بودە است و منطق یک روش علمی ایجاب میکند کە این متن ها با زبان و فرهنگ مردمان ساکن منطقەای کە محل موضوع این متن بودە مقایسە و تحقیق بشود.

  • پورداود در صفحە ٧۴، هات ٣٠، بند ٣ یادداشت ٩، در مورد دو واژە “هو- دا” و “دوش- دا/ دوژ- دا” مینویسد: بە معنی نیک اندیش و بد اندیش! میباشد. [کە البتە اشتباە است و بە معنی خوب داد و بد داد میباشد. چون واژە “دا”[۲۳] هم در کُردی و هم در اوستایی ریشە مصدری فعل “دان” بە معنی دادن است.= نویسندە]، ولی جدا از معنی خود کلمە توضیحات پورداود جالب است، ایشان مینویسند:

بر سر واژە “دا” اختلاف کردەاند، برخی آن را از مصدر “دا” بمعنی دانستن گرفتەاند. اما چنانکە قبلا گفتیم مصدر “زان zan” در اوستا بە معنی دانستن است و در فرس هخامنشی “دان، dan” میباشد چنانکە در سنگ نپشتە داریوش بزرگ در بهستان (بیستون) آمدە است. در کُردی کە یکی از لهجەهای ایرانی است “زانم” بجای دانم فارسی است.  

این چند سطر بالا کل تفکر و متد پورداود و همفکرانش را بخوبی نشان میدهد از جملە:

  • پورداود اعتراف میکند کە واژە “دان/ دانستن” هم در کُردی و هم در اوستایی “زان” میباشد ولی وقتی واژەهای “‌هو- دا و دوژ- دا” را ترجمە میکند بر مبنای “دان/ دانستن” آنرا تشریح و معنی میکند و با افتخار در ادامە نوشتە خود مینویسد “نگارندە هودا و دوژدا را بە نیک اندیش و بداندیش گردانیدە میتوان دانا و نادان ، بخرد و نابخرد هم گفت”. این یک جعل است یک تقلب آشکار، او میداند کە در اوستایی واژە “دا/ دان” بە معنی دانش و آگاهی و خرد بکار نرفتە بلکە زان است ولی با علم بە این موضوع باز هم این کار را میکند و مسلم است کە معانی تمام ترجمەهای او غلط از آب در میآید.
  • پورداود در توضیحات خود چنین نوشتە است “در کُردی کە یکی از لهجەهای ایرانی است”، در همین جملە کوتاە باز هم نویسندە مرتکب تحریف شدە و پرنسیپ های علمی را زیر پا میگذارد. آیا از نظر علمی زبانی بە اسم ایرانی وجود دارد کە کُردی لهجە آن باشد؟ گروە زبانهای ایرانی وجود دارد کە زبانهای کُردی و فارسی نیز متعلق بە این گروە زبانی هستند اما زبانی بنام ایرانی وجود ندارد. او خیلی شیادانە این جملە را بەکار بردە تا موقعیت زبان کُردی را تا حد یک لهجە تقلیل دهد و از طرف دیگر او برعکس تعدادی از محققین فارس زبان آنقدر خام نیست کە کُردی را چون لهجەای از زبان فارسی نام ببرد بنابراین از اصطلاح لهجە ایرانی استفادە میکند تا از نام بردن کُردی بعنوان یک زبان خودداری نماید.

۶- در پایان بد نیست اشارەای هم بە نوشتەهای آقای فریدون جنیدی بکنیم. فریدون جنیدی نویسندە، محقق و استاد زبانهای باستانی ایرانی است وی موسس بنیاد نیشابور میباشد کە کارش آموزش زبان های باستانی ایرانی بە جوانان است. در زیر قسمتی از توضیحات ایشان را در مورد زبانهای باستانی ایرانی و خط پهلوی میآوریم تا تحریفات استاد برای همگان مشخص شود.

جنیدی در کتاب خود نامە پهلوانی، چاپ نخست، تهران ١٣۶۵، در صفحە ١۵، در مورد زبانهای باستانی ایرانی و خط پهلوی چنین مینویسد:

“امروزه زبان شناسان در مورد زبان ایرانی سه دوره قائل شده‌اند و برای هر یک نامی بر گزیده‌اند که هنگام بررسی با یکدیگر نیامیزند.

١ فارسی باستان، شامل زبان کهن پارسی هخامنشی، و زبان اوستائی که با پارسی نزدیکی بسیار دارد، و نیز با زبان کهن هندوستان یعنی سانسسکریت نزدیک است.

٢ فارسی میانه، شامل پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی.

٣-  فارسی جدید، زبان فارسی دری پس از اسلام پس موضوع این دفتر بررسی زبان فارسی میانه است”.

این یک تحریف آشکار، یک بی پرنسیپی اخلاقی و علمی است. کلمە بە کلمە دقت فرمائید، جنیدی مینویسد “زبان شناسان”، کدام زبان شناس؟ حتما منظور ایشان خودشان و همفکرانشان است! در مورد زبان “ایرانی” من قبلا توضیح دادم کە از نظر علمی هیچ ترم و اصطلاحی بنام زبان ایرانی وجود ندارد، بلکە زبانهای ایرانی وجود دارد. جنیدی در تحریف بعدی خود کلمە “فارسی” را جایگزین کلمە “دورە” کردە است. بجای دورە باستان نوشتەاند فارسی باستان وبجای دورە میانە نوشتەاند فارسی میانە و…

همچنین در مورد فارسی باستان، زبان اوستایی را کە زبان قبیلە مغان مادی است و جزوء زبان های شمال غربی محسوب میشود جزوء فارسی باستان  محسوب کردەاند. در مورد دورە میانە، زبان پهلوی اشکانی را کە جزوء زبان های شمال غربی میباشد و در حقیقت ادامە زبان مادی است بعنوان فارسی میانە محسوب میدارند! یعنی در تفکر ایشان بجز زبان فارسی چە در باستان و چە در عهد میانە و چە در حال حاضر هیچ زبان ایرانی دیگری وجود ندارد! اگر این نظرات پان فارسیستی نیست، کدام نظرات میتواند پان فارسیسم باشد؟ اگر این جعل و تحریف نیست چە چیزی میتواند جعل باشد؟

حال بە نظرات زبانشناس و تاریخ نویس بزرگ دیاکونوف در همین بارە توجە کنیم:

تاریخ ماد، دیاکونوف، ترجمە کریم کشاورز، تهران ١٣۴۵ ص ٨٩-٩٠:

“بطور کلی تجزیە و تحلیل تطبیقی زبانهای ایرانی باستنتاج زیر منتهی میشود:

١- گروە شرقی: اسکیتی- آسیای میانە

٢- گروە شمال غربی: مادی- پارتی

٣- گروە جنوب غربی: زبان پارسی باستان”

انگار کە دیاکونوف احتمال چنین سوءاستفادەها و تحریفاتی را پیش بینی کردە بود بهمین خاطر در صفحە ۵٧١ کتاب خود در مورد اصطلاح “زبان های ایرانی” آنرا چون اصطلاحی “بسیار نامناسب” توصیف میکند، متن نوشتە او چنین است:

زبانهای ایرانی نامی است کە برای شاخەای از السنە هند و اروپائی کە شامل زبانهای آستی (آسی) و افغانی و فارسی و تاجیکی و کُردی و تاتی و طالشی و … این اصطلاح با اینکە بسیار نامناسب است اکنون نمیتوان بجای آن کلمە دیگری گذاشت: بکار بستن صفت “ایرانی” ممکن است چنین تعبیر شود کە صحبت بر سر  زبان دولت و کشور ایران یعنی پارسی است. چنانکە بر همە معلوم است و بعدها هم مشروحا سخن خواهیم گفت اصطلاح ایران بصورت باستانیش یعنی “آریانا” در آغاز شامل فارس نبودە است: بە  Strabo استرابو XV، ١٠٢، و ٨ رجوع شود”[۲۴].

سپس آقای جنیدی در مورد دبیرە پهلوی (خط پهلوی) چنین ادامە میدهند: “ابن الندیم نویسندۀ نامۀ گرامی الفهرست از قول روزبه پارسی (ابن مقفع) دانشمند بزرگ ایرانی می‌گوید که ایرانیان برای نویسندگی در رشته‌های گونه گون، هفت نوع خط داشته‌اند که متأسفانه بیش از سه نوع از آن خطها برای ما باقی نمانده است. وی نام آن خطوط را هم یادآور شده است. اما چون همۀ آن نام‌ها بخوبی خوانده نمی‌شود نام همین سه خط باقیمانده را بیاد بسپریم .

١- دین دبیره که برای نوشتن اوستا بکار می‌رفته و می‌رود .این خط دارای ۴۴ علامت است و هم اکنون نیز کامل‌ترین خط جهان است و بجز از بعضی حروف مثل ض، یا ع یا حروف اختصاصی زبانهای دیگر، که در زبان ایرانی نبوده، از نظر واک‌های صدادار در جهان نظیر ندارد. گمان میرود کە این خط در اواخر دوران اشکانیان برای نوشتن اوستا کە در آن زمان گویشی کهن بودە و نیاز بە حروف ویژە داشتە از روی خط آم دبیرە و با اضافە کردن برخی نشانە ها اختراع گردیدە.

٢- آم دبیره، یا هام دبیره که خط عمومی کتاب‌ها و نامه‌ها بوده و همین است که می‌خواهیم آنرا فرا بگیریم .

٣- گشته دبیره که برای نوشتن سنگ نوشته‌ها٬ قباله‌ها٬ سکه‌ها بکار می‌رفته و شباهت با هام دبیره دارد. خطهای دیگری مثل راز دبیره یا خط خسروی… نیز بوده است که به دست اعراب نابود شد”.

در اینجا نیز استاد جنیدی با ایرانی خواندن این دبیرەها میخواهد بگوید کە این دبیرە ها متعلق بە زبان فارسی میانە است. این واقعیت ندارد. در زمان اشکانیان پارس ها هیچگونە تاثیر فرهنگی و سیاسی نە در حکومت و نە در میان ساکنان شمال و شمال غربی نداشتند، در آنزمان ساکنان مناطقی کە اشکانیان در آنجا متمرکز شدە بودند هیچگونە مشکلی با زبان اوستایی کە زبان قبیلە مغان مادی بود نداشتند. و “دین دبیرە” نیز از سوی مغان مادی برای نوشتن اوستا در اواخر دورە اشکانی تدوین گردیدە بود، بنابراین نە اوستا و نە دین دبیرە هیچ رابطەای با خط و زبان پارسی میانە (دورە ساسانی) ندارد. حتی در نیمە اول دوران حکومت ساسانیان تمام کتیبەها و نوشتەهای مهم  بە هردو زبان پهلوی- اشکانی و پارسیک نوشتە میشد، در اینجا معلوم میگردد کە مردم مناطق شمالی کە بە زبان “مادی- اشکانی” صحبت میکردند متوجە زبان مردم جنوبی “پارسی” نمیشدند بنابراین مجبور بودند کە بە هر دو زبان کتیبەها را بنویسند.

جنیدی ضرورتی نمی بیند در مورد نام خود این دبیرەها هم توضیحی بدهد! چون یا ایشان متوجە معنی این واژەها نیستند و یا اینکە متوجە هستند و عمدا سکوت میکنند. مثلا واژە “گشتە دبیرە/ گشت دبیرە/ گشتک دبیرە[۲۵]”  یک واژە معمولی کُردی است و بە معنی دبیرە عمومی یا دبیرە فراگیر میباشد. و این خودمیتواند دلیلی باشد بر رابطە این خط با زبان کُردی، بنا بر این شاید ایشان مصلحت را در آن دیدە اند کە اشارەای بە معنی این واژە نشود!

  • سخن کوتاە، با جعل و پردەپوشی حقایق نە تاریخ ساختە میشود و نە افتخار. زبان پهلوی اشکانی بە زبانهای شمال غربی ایران تعلق دارد نە بە زبان پارسی. اساسا زبان پهلوی دورە اشکانیان را میتوان ادامە و یا لهجەای از زبان مادی دانست. از هفت قبیلەای کە در حکومت های دورە اشکانیان صاحب قدرت و نفوذ بودند، پنج قبیلە آنان (مهران، اسپندیار، زیک، کارن و اسپهبد) ساکنان ماد بودند، تنها قبایل اشکانی و سورین از مشرق بە سرزمین ماد کوچیدە بودند. نە از نظر تئوریک و نە بطور واقعی امکانپذیر نیست کە با کوچ دو قبیلە زبان و فرهنگ ساکنان سرزمینی بە وسعت ماد تغییر کند، عکس آن صادق است این قبایل اشکانی بودند کە زبان و فرهنگ مردم ماد را فرا گرفتند. زبان و اصطلاحات اداری، بازرگانی، نظامی و دینی در ماد خیلی متکامل تر از زبان قبایل اشکانی بود و با توجە بە اینکە زبانشان هم خیلی بهم نزدیک بود بنابراین خیلی زود در سرزمین ماد ادغام شدند. در حالیکە اشکانیان نە از نظر سیاسی و نە از نظر نظامی و فرهنگی و مذهبی هیچگونە ارتباطی با مناطق جنوبی و فارس زبان نداشتند، بجز در مواردی مانند جمع آوری باج و خراج نباشد.

در مورد زبان اوستایی مسالە خیلی واضح تر از آنست کە بە پارسی نسبت دادە شود. زبان اوستایی زبان قبیلە موغان مادی است کە وظیفە ترویج دینی را در همە سرزمین های ایران قدیم بعهدە گرفتە بودند.

شاخە اوستایی زبان کُردی (هورامی- زازاکی- لکی)[۲۶]، ادامە و بازماندە زبان اوستایی است. ساکنان هورامان بازماندگان قبیلە موغان مادی اند[۲۷]. درست است کە در زمان ساسانیان بعلت اینکە پارسیان زبان اوستایی را نمی فهمیدند قسمتهایی از آنرا بە پارسی ترجمە کردند، ولی این ترجمە، جواز مالکیت زبان اوستایی را بنام زبان پارسی صادر نمیکند. چنانکە قران هم بە زبانهای مختلف ترجمە شدە ولی هیچ کس منکر عربی بودن قران نمی شود. در زمان پدیدار گشتن دین زردشتی و اوستا در مناطق جنوبی دریاچە ارومیە، نامی و نشانی از پارس و زبان پارسی در صفحات تاریخ وجود نداشت، حال چگونە ممکن است کە “اوستایی” زبان پارسی باستان باشد؟ مطمئن هستم کە دیری نخواهد پائید کە نوادگان مغان مادی، فرزندان هورامی زبان، بار دیگر کتاب اوستا را بر مبنای واقعی خود و بزبان نیاکان خود بازخوانی و بازنویسی خواهند کرد. در پایان برای اطڵاع همگان فقط دە واژە از زبان اوستایی را با زبان کُردی هورامی و فارسی مقایسە میکنم قضاوت با خود شما.

فارسی هورامی اوستایی

 

جو یۆ/ یەوە[۲۸] یو/ یەوە (Yava) [29]

 

خورشید  وەر/ هور[۳۰] وەر/ هور (Hvar) [31]

 

خواە (مادە مضارع خواستن) واس/ واز[۳۲] واس/ واز  (vas/ vaz) [33]

 

خوش بودن وشیتی (وەشیەتی= کوردی) هوشیتی/ وەشیتی (Hušiti)[34]

 

بلندی برزی/ برزایی، (بەرزی/ بەرزایی) برزیا/ برزاهی[۳۵]

 

تاشندە تاشەر تاشەر (Tašar)[36]

 

سوخت (مادە ماضی سوختن) سوچ [۳۷] سوچ (Such)[38]

 

گو (مادە مضارع گفتن) واچ[۳۹] واچ (Vač)[۴۰]

 

مرغ

 

کەرگ/ کەرگی[۴۱] کەرک  (Kark)[42]
ماهی ماساو/ ماساوی[۴۳] ماسیو/ماسیا masyô [masya] [44]

 

منابع:

 

  • نامە فرهنگستان ۶/ ۴ یادداشتهای پهلوی، نویسندە دکتور احمد تفضلی ترجمە جمیلە حسن زادە (گروە زبانهای ایرانی).

http://persianacademy.ir/UserFiles/File/NF/24/NF-24-18.pdf

  • پاپیروسهای پهلوی: شناخت و پژوهش، از انتشارات دانشگاە بوعلی سینای همدان، نویسندە دکتر رحمن بختیاری.

International Summer School in Pahlavi Papyrology, 20th-26th September 2009, Austrian National Library, Vienna.

  • کتاب درخت آسوریک، نوشتە دکتر ماهیار نوابی، چاپ سوم ١٣٨۶.

  • دستور زبان پارتی، حسن رضائی باغ بیدی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران ١٣٨١.

  • اوستا کهن ترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواە، جلد ٢، تهران ١٣٧١.

  • تاریخ ادبیات کُردی تالیف دکتر مارف خزنەدار، اربیل ٢٠٠١ ص ٢٣٨.

  • کتاب یارسان تالیف ایوب رستم، چاپ یکم ٢٠٠۶.

  • یادداشتهای گاتها، ابراهیم پورداود، تهران، اساطیر، ١٣٨١

  • فرهنگ کُردی- فارسی، باشوور، عباس جلیلیان، اربیل ٢٠٠۵.

  • اوستاشناسی در اروپا:

  http://mazdaahoora.blogfa.com/

  • فرهنگ پهلوی مک کنزی:

A concise Pahlavi Dictionary, D.N. Mac Kenzie,1986

  • فرهنگ اوستا، کانگا:

Avesta Dictionary by K.E. Kanga, http://www.avesta.org/avdict/avdict.htm

  • فرهنگ واژەهای اوستائی، دانشگاە تگزاس:

Base Form Dictionary, Jonathan Slocum and Scott L. Harvey, http://www.utexas.edu/cola/centers/lrc/eieol/aveol-BF-X.html

  • نامە پهلوانی، فریدون جنیدی، چاپ نخست، تهران ١٣۶۵.

  • تاریخ ماد، ا. م. دیاکونوف، ترجمە کریم کشاورز، تهران ١٣۴۵.

  • تاریخ اشکانیان، ا. م. دیاکونوف، ترجمە کریم کشاورز، چاپ دوم، تهران ١٣۵١.

  • هەنبانە بۆرینە، فرهنگ کُردی- فارسی، هەژار، جلد دوم، تهران ١٣۶٩.

  • فەرهەنگی وشەنامە، هۆرامی- کوردیی ناوەڕاست، بێدار، هەولێر ٢٠١٠.

  • ناسنامەی زمانی کوردی، فازڵ ئوسوڵیان، ٢٠١۵

  • زبان هورامی و گویش پاوەای منصور سلیمی، چاپ اول، تهران ١٣٩٢.

  • بێستون فەرهەنگی سۆرانی- هەورامی ، ستوکهۆڵم ١٩٩٨.

[۱] http://persianacademy.ir/UserFiles/File/NF/24/NF-24-18.pdf

[۲] Pahlavi Texts, e¨ d. Jamasp-Asana, p. 3

[۳] Émile Benveniste  (متخصص و استاد زبانهای باستانی ایرانی بخصوص زبانهای پهلوی و اوستائی)

[۴] هەنبانە بۆرینە، فرهنگ کُردی- فارسی، هەژار، جلد دوم، تهران ١٣۶٩، ص ٨٨٧.

فەرهەنگی وشەنامە، هۆرامی- کوردیی ناوەڕاست، بێدار، هەولێر ٢٠١٠، ل.پ ٩۶٣

[۵] فەرهەنگی وشەنامە، هۆرامی- کوردیی ناوەڕاست، بێدار، هەولێر ٢٠١٠، ل.پ. ٢٠۵

[۶] bar [-] = (v. rt. cl. 1) to carry, to bear (k365), Avesta Dictionary by K.E. Kanga, (K365), http://www.avesta.org/avdict/avdict.htm

[۷] پروفسور جمشید مانک جی اونوالا، زبانشناس هندی متخصص در زبانهای اوستایی و پهلوی.

[۸] کتاب درخت آسوریک، د. ماهیار نوابی، چاپ سوم ١٣٨۶ صفحە ۵٨

[۹] هەنبانە بۆرینە، فرهنگ  کُردی- فارسی، هەژار جلد یکم ص ٢٩١

[۱۰]جاماسپ اسانا یکی از پهلوی دانان مشهور هندی است کە نسخەای از درخت آوریک را چاپ و منتشر کردە است.

D.J.M. Jamasp-Asana

[۱۱] فرهنگ کُردی- فارسی، باشوور، عباس جلیلیان، اربیل ٢٠٠۵، صفحە ٧٠۶

[۱۲] فرهنگ کُردی- فارسی، باشوور، عباس جلیلیان، اربیل ٢٠٠۵، صفحە ۵٣۴

[۱۳] هەنبانە بۆرینە، فرهنگ کُردی- فارسی. هەژار. جلد دوم. ص ٧٣۴

[۱۴] فرهنگ کُردی- فارسی، باشوور، عباس جلیلیان، اربیل ٢٠٠۵، صفحە ٣۴٢

هەنبانە بۆرینە، فرهنگ کُردی- فارسی. هەژار. جلد دوم. ص ٣٣٣،

[۱۵]  ” اوستا شناسی در اروپا” http://mazdaahoora.blogfa.com/

[۱۶] بررسی و توصیف زبان هورامی و گویش پاوەای، منصور سلیمی، ص ۴۴٩چاپ اول، ١٣٩٢.

[۱۷] Avesta Dictionary by K.E. Kanga, (K 367), http://www.avesta.org/avdict/avdict.htm

[۱۸] Avesta Dictionary by K.E. Kanga, (K 255), http://www.avesta.org/avdict/avdict.htm

[۱۹] Jonathan Slocum and Scott L. Harvey,  http://www.utexas.edu/cola/centers/lrc/eieol/aveol-BF-X.html (2012-12-02)

[۲۰] Avesta Dictionary by K.E. Kanga, (K 221), http://www.avesta.org/avdict/avdict.htm

[۲۱] پورداود، هات ٢٩، بند ۶، صفحە ۴٣، یادداشت ١١

[۲۲] فەرهەنگی باشوور، عەباسی جەلیلیان هەولێر ٢٠٠۵ ل.پ. ١٨٣

[۲۳] Dâ = (v. rt., cl. 3) to give, to offer. Avesta Dictionary by K.E. Kanga (k253)

[۲۴] تاریخ ماد، ا. م. دیاکونوف، ترجمە کریم کشاورز، تهران ١٣۴۵، ص ۵٧١.

[۲۵] فرهنگ کوچک واژگان پهلوی، بهرام روشن ضمیر، ١٣٨٨: صفحە ١

[۲۶] ناسنامەی زمانی کوردی، فازڵ ئوسوڵیان، بەرگی ٣، ص ٨٧-٩٣

[۲۷] ناسنامە زمانی کوردی، فازڵ ئوسوڵیان، بەرگی ٣ بەشی هەشتم

[۲۸] زبان هورامی و گویش پاوەای منصور سلیمی، ص۴٩١

[۲۹] Yava= barley (orig.); corn (k422, t117, b263), Avesta Dictionary, K. E. Kanga

[۳۰] فەرهەنگی وشەنامە، هۆرامی- کوردیی ناوەڕاست، بێدار، هەولێر ٢٠١٠، ل.پ ١٠٠٩

[۳۱] hvar = 20 (G) n. Sun, Avesta Dictionary by K.E. Kanga, p 606

[۳۲] فەرهەنگی وشەنامە، هۆرامی- کوردیی ناوەڕاست، بێدار، هەولێر ٢٠١٠، ل.پ ٩٧٧

[۳۳] vas / vaz = desire, wish/ marry, 1.87, 1.176, 3.216,  Base Form Dictionary

[۳۴] hušiti = good dwelling, comfort, safety’ 2.199, 4.396, Base Form Dictionary

[۳۵] Barezâ, barezahi = height; a mountain (k369), avesta Dictionary by K.E. Kanga

[۳۶] <tašar-> =  ‘carver, fashioner, shaper, creator’  ۱٫۵۵

Avestan: Base Form Dictionary, Jonathan Slocum and Scott L. Harvey

[۳۷] مادە ماضی واژە سوچان بە معنی سوختن، هەنبانە بورینە هەژار ص. ۴٢٣/ فرهنگ باشور عباس جلیلیان ص ۴٠۴

[۳۸] یادداشتهای گاتها، پورداود، ١٣٨١، ص ۶۶،هات ٣٠، بند ٢، یادداشت ۵

[۳۹] فەرهەنگی وشەنامە، هۆرامی- کوردیی ناوەڕاست، بێدار، هەولێر ٢٠١٠، ل.پ ٩٧٣-٩٧۴

[۴۰] یادداشتهای گاتها، پورداود، ١٣٨١، ص ٢۵،هات ٢٨، بند ١١، یادداشت ٧

[۴۱] فەرهەنگی وشەنامە، بێدار، هەولێر ٢٠١٠، ل.پ ٧٧۴. بێستون فەرهەنگی سۆرانی- هەورامی ١٩٨٩ ل.پ.١٧٧

[۴۲] A concise Pahlavi Dictionary, D.N. Mac Kenzie,1986 p 50

[۴۳] فەرهەنگی وشەنامە، هۆرامی- کوردیی ناوەڕاست، بێدار، هەولێر ٢٠١٠، ل.پ ٨٧٣

[۴۴] masyô [masya] =10 (N) m. fish, kanga Dictionary (k401)