در باره “حزب چپ ایران” جامعه دارالمجانین نیست!

 

در باره “حزب چپ ایران”

جامعه دارالمجانین نیست!

اخیرا در آلمان، حزبی جدید بنام “حزب چپ ایران (فدائیان خلق)” اعلام موجودیت کرد. بدنه اصلی و اساسی این جریان صد نفره سازمان فدائیان اکثریت است که چند نفری از همفکران آنها در “سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران” و حدودا همین تعداد منفرد سیاسی همفکر این جریان به آنها پیوسته اند. بعبارتی دیگر، سازمان بدنام اکثریت تحت عنوان “اتحاد”، که البته ده سالی در محافل سازمانی جرّ و بحث داشته اند، نهایتا تحت فشار شرایط سیاسی بسیار کنکرتی تغییر نام داد. آیا این فقط یک تغییر نام و یک فرار بجلو برای فاصله گرفتن از آن سابقه شنیع است؟ آیا شکل دادن به خطی مرکز از بورژوازی ایران به این تحرک جدید سازمان اکثریت محدود می شود؟ آیا و اساسا با مشخصات اقتصادی و سیاسی کنکرت سرمایه داری ایران، خط مرکز محلی از اعراب دارد؟ اگر نه، این جریان برای کدام سناریو خود را آماده می کند و اساسا چه سیاستی را دنبال می کند؟

از همکار رژیم تا ژست چپ

می گویند جامعه حافظه تاریخی ندارد، حتی عده ای بر این باورند که تغییرات نسلی و به این اعتبار مشکلات زمانه، مسئله تاریخ و عملکرد و کارنامه افراد و جریانات را حاشیه ای می کند. اینها فراموش می کنند که هر جامعه ای، حتی اگر حافظه تاریخی نداشته باشد، سُنت سیاسی و مبارزاتی دارد. سُنت های سیاسی ای که ریشه در اقتصاد سیاسی یک جامعه سرمایه داری دارند. بعنوان مثال اگر حزبی بنام حزب توده و سازمانی بنام سازمان اکثریت وجود نداشته باشد و حتی اگر بتوان بوسیله یک اقدام مُحیّرالعقول ذهنیت تاریخی را فورمت کرد؛ نمیتوان از این واقعیت فرار کرد که سُنت سیاسی مشخصی در ایران طی دستکم نیم قرن با بهانه ها و توجیهات مختلف از ارتجاع سیاسی در مقابل رادیکالیسم و سرنگونی طلبی و سوسیالیسم دفاع کرده است. سُنت “توده ایسم” که جوهر و کلیت تاریخ سازمان فدائی اکثریت را توضیح می دهد، نمی تواند با برگزاری یک کنگره و تغییر نام دفن شود. سازمان فدائی اکثریت، با چهره ها، تاریخ، مواضع، سیاست ها و فالانژیسم حزب اللهی آن مُعرفه است. سازمانی که برای مریضی “امام خمینی” اطلاعیه میدهد و آرزوی سلامتی برایش میکند؛ سازمانی که از سرکوب “قاطع” مردم حق طلب در کردستان بیشتر از بسیجی و پاسدارهای آدمکش دفاع می کند و چنین سیاسی را “دفاع از انقلاب ضد امپریالیستی” مینامد، سازمانی که شعارش دفاع از “مسلح شدن سپاه پاسداران به سلاح سنگین” است، سازمانی که رسما فراخوان لو دادن “ضد انقلاب” و مخالفین و انقلابیون و تحویل دادن آنها به شکنجه گاهها را داده است، سازمانی که خمینی “امام” اش و خلخالی جلاد ستاره و کاندیدش بود و حتی بعد از “انتقاد از همکاری با رژیم” مجددا از هر آخوندی اعم از خامنه ای و خاتمی و روحانی برای پست ریاست جمهوری دفاع کرده است و مرتبا جامعه را به شرکت در مضحکه های انتخاباتی رژیم اسلامی فراخوانده است، سازمانی که طی لااقل بیست سال کارنامه ای جز مخالفت با انقلاب و عمل انقلابی و حضور مستقل مردم در صحنه سیاسی ندارد، چنین سازمانی بعنوان جزئی انتگره از رژیم اسلامی در ذهنیت جامعه مُعرفه است. اگر تغییر نام و کاغذ کادوی سیاسی برای جمهوری اسلامی و القاعده و داعش ممکن باشد، برای سازمان اکثریت هم ممکن می شود. کسانی که تا همین چند وقت پیش برای “رای” دادن به جنایتکاری مانند روحانی در مقابل سفارتخانه های جمهوری اسلامی بصف می ایستادند، بیجا می کنند خود را “فدائی و چپ” معرفی کنند. ما بعنوان مارکسیست و کمونیست کارگری و حکمتیست، هیچ سنخیتی با سُنت چریکی و رادیکالیسم خرده بورژوائی و سوسیالیسم خلقی ایران نداریم، سهل است، از منتقدین جدی و اولیه این سُنت در سیاست ایران بوده ایم. اما اینجا بحث برسر وارد شدن به ایرادهای سیاسی این سُنت سیاسی نیست. اینجا اتفاقا بحث برسر اینست که لااقل فدائی نیروئی رادیکال و ضد حکومت بود اما اکثریت نیروئی راست و امنیتی و طرفدار حکومت بوده است. اینها نمی توانند و حق ندارند که جان گذشتگی و رادیکالیسم عناصر جریان فدائی را دستمایه دُکان سیاسی جدیدشان کنند.

همینجا باید تاکید کرد که یک هدف خط اصلی حاکم براین جریان و کنگره آلمان بدور انداختن طوق لعنت عنوان “فدائی اکثریت” با آن سابقه ننگین است. در شرایطی که رادیکالیسم و سرنگونی طلبی به بستر اصلی سیاست ایران بدل شده است و به این اعتبار اصلاح طلبی اسلامی و واریاسیون های مختلف آن مفتضحانه شکست خورده است، نمی توان با همان سیاستها و یا همان بسته بندی سیاسی بعنوان نیروی واقعی ظاهر شد. اگر هنوز با رای محدودی عنوان “فدائیان خلق” را در پرانتز نگاهداشته اند، از سر تعلق خاطر به سُنت فدائی نیست، بلکه اعلام این واقعیت است که این حزب فدائیان سابق هستند و هر فدائی سابق که خواست اعاده سرمایه داری را در شرایط جدید دارد، اعم از جمهوریخواه و ضد کمونیست و دمکرات و غیره جایش در این حزب است.

چرا چپ؟

جریانی که از اسلام و حکومت اسلامی و آخوند دفاع می کند چه ربطی به چپ به همان معنی عام و گل و گشاد دارد؟ اولا، “چپ” در جامعه بورژوائی به جناح چپ طبقه حاکم اطلاق می شود. اینها می خواهند همین تصویر را از خود بدهند. و این ادامه داستان تناقض و کشمکش “مشروعه- مشروطه” است. اینها از نوع چپی هستند که سلطنت طلب نیستند، برخی شان نمی خواهند صریحا یک راست بازار آزادی باشند، پس چپ می تواند نقطه ای باشد در صفبندی بورژوازی ایران با طبقه کارگر و کمونیسم، چیزی بین راست طرفدار بانک جهانی و سلطنت طلب و کارگر و کمونیسم. در عین حال، تا این حد عاقل بودند که ببینند جامعه عموما چپ است و چپگرائی و انقلابیگری زمینه قوی اجتماعی دارد. داشتن گوشه چشمی به این چپگرائی نیز مکان مهمی در تعیین این نام داشته است. چپی که ضد کمونیست و ضد انقلاب است، مدافع سرمایه داری و بازار آزاد است، یک عدالت مبهم تر از عدالت خواهی حزب توده می خواهد و در بهترین فرم، همانطور که اشاره کرده اند، خواهان نوعی “سوسیالیسم انسانی” در وقتِ گلِ نی است. از کارگر و کمونیسم بیزار است و در عین حال نمی خواهد تماما با راست تاچریست و بازار آزادی تداعی شود، هرچند پلاتفرمش همین است اما با بازی با کلمات و عناوینی چون “عدالت”، “دمکراسی” و غیره، میخواهد باجه ای شود برای کسانی که کمونیست نیستند اما از چپ دل نکنده اند و راست افراطی نیستند اما به افق سیاسی سرمایه داری تسلیم شده اند. اینها در سیاست واقعی همان نقشی را دارند که در دوره “اصلاح طلب” بودنشان داشتند؛ یعنی کمک به بقای بورژوازی. اینبار اما در قالب جدیدی این نقش باز تعریف شده است. اولا از یک تاریخ ننگین باید دور شد و برای دوره جدید سیاسی آماده شد، که این هدف با تغییر نام و رفع مسئولیت رندانه و غیر انتقادی از عملکرد تاکنونی قرار است مُحقق شود، و ثانیا انتخاب عنوانی چپ که بتواند بعنوان جناح چپ طبقه بورژوازی ایران در کشمکش سیاسی و طبقاتی با انقلابیگری و کمونیسم ظاهر شود.

آینده ای در گذشته

حزب چپ ایران آینده ای ندارد. همانطور که اتحاد جمهوریخواهان آینده ای نداشت و ما در روز خودش اینرا گفتیم. همانطور که قالب جعلی سوسیال دمکراسی آینده ای نداشت. در مورد جمهوریخواهی قبلا حرف زده ایم. جمهوریخواهی و خط مرکز که بیشتر خصوصیات راست محافظه کار را تداعی میکرد اما بعنوان یکنوع “سوسیال دمکراسی ایرانی” معرفی میشد، در واقعیت نه رجعت به سُنت کلاسیک سوسیال دمکراسی که آنهم در دنیای امروز مدتهاست تسلیم بازار آزاد شده است، نه تکیه بر یک سُنت واقعی و ریشه دار در تاریخ جامعه ایران که اساسا وجود نداشته است، بلکه یک مرزبندی دست راستی با کمونیسم در دنیای بعد از جنگ سرد و ادامه آنتی کمونیسم بورژوازی و راست افراطی بود. این تصور خام که جریانی تشکیل میدهیم که هم از سابقه سیاه سابق فاصله می گیریم و هم بنام چپ در کنار راست بازار آزادی، کمونیسم جامعه را خلع سلاح می کنیم، همانقدر به واقعیت نزدیک است که سیاست “تغییر رفتار جناب خامنه ای”! آینده این جریان بعنوان تتمه رژیم اسلامی و اصلاح طلبی در گذشته دفن شده است. بطور واقعی اینها پائی در دو جهان دارند و این ابدا جدید نیست و حتی به زمان تشکیل این حزب برنمی گردد. پائی در سیاست “اصلاح رژیم” دارند – بخوانید دفاع از رژیم در مقابل سرنگونی طلبی- و پائی در پروژه های آلترناتیو سازی توسط راست ترین جریانات سلطنتی و قومی و عوامل جمهوری اسلامی و روسای سابق سپاه پاسداران در خارج مانند محسن سازگارا. اینها خیال می کنند که می توانند صندلی چپ جامعه را پُر کنند و کمونیسم و کارگر و انقلابیگری را به مسلخ بورژوازی ببرند. خیال می کنند!

کمونیسم و جنبش کارگری کل این صف را بعنوان اعاده کنندگان حاکمیت بورژوازی می شناسد و به همین عنوان با آن برخورد خواهد کرد. آنچه که اصلاح طلبان و فالانژیست های مدافع حکومت اسلامی را واداشته است که سیاست “گذار از جمهوری اسلامی” را در صورت ظاهر پیشه کنند و عنوان چپ برخود بگذارند، شبحی است که بر تاریکخانه های رژیم اسلامی و بر عمارت سیاسی کل بورژوازی ایران در گشت و گذار است؛ شبح کمونیسم! در صفبندی طبقاتی و رو در روی فردا، اعاده نظم سابق یا تغییر بنیادهای نظم کنونی صورت مسئله است. و این حزب، اگر چند صباحی دوام بیاورد، چرخ پنجم و زاپاس همین بورژوازی و ضد انقلاب برای اعاده سرمایه داری است. کمونیسم ایران و مشخصا حزب کمونیست کارگری – حکمتیست امکان چنین جست و خیزی را به این جماعت همیشه نوکر بورژوازی نخواهد داد. کارگران و جامعه باید هشیار باشند و دوستان و دشمنان طبقاتی شان را بخوبی بشناسند. *

١٩ آوریل ٢٠١٨