سلسله مراتبی (هیرارشی) شیوه ی و نگاهی بوروکراسی است

سلسله مراتبی (هیرارشی) شیوه ی و نگاهی بوروکراسی است

در واقع این شیوه ی نگاه مختص به احزاب وسازمانهای امروزنیست. حقیقت این است که سبک کاروساختارساسله مراتبی (هیرارشی) قدمت تاریخی دارد وشروع ونزج آن به زمان عروج  وبرآمدجنبش کارگری وزایش طبقه ی سرمایه داروطبقه ی کارگردرجوامع مختلف را با خود حمل می کند. برای توضیح بیشتر موضوع رفقای کارگر ومزدبگیران ضد سرمایه را به مثالهای عینی امروزین ودرحد امکان به مثال هایی ازگذشته رجوع می دهم. می دانیم که در تاریخ مبارزاتی طبقه ی کارگر، کارگران همیشه برای بیان مطالباتشان از مجمع عموی استفاده کرده اند ومجمع عمومی به عنوان یک ارگان توده ای ودموکراسی از پایین از سوی کارگران به هر قیمت اجرا گردیده است.

 قدمت جنبش مجمع عمومی  به زایش جنبش چارتیست ها ویا به قدمت زایش طبقه ی کار گروبورژوازی می رسد. باید اشاره کنم که درمجمع عمومی کارگران و مزدبگیران، تصمیمات درمجمع عمومی بوسیله ی اعضائ حاضردرمجمع گرفته می شود وبرای اجرا واقدام عملی تصمیمات مجمع، نماینده ی موقت انتخاب می کنند. یک نکته بعنوان مثال : نمایندگانی که امروز بوسیله ی مجمع عمومی انتخاب می شود، این نمایندگان می تواند بوسیله ی مجمع عمومی بعدی عزل و یا برکنار شود ونماینده وی نمایندگان دیگری انتخاب شوند. این است بخشی از دموکراسی کارگری. از سویی مجمع عمومی ریشه ویا پایه ای است برای شوراهای انقلابی کارگران که بیان دموکراسی مستقیم طبقه ی کارگر ومزد بگیران ضد سرما یه است. اما بدلیل اینکه همیشه سرمایه دار امکانات را در دست داشته وتوان مانور تبلیغاتیش ازطبقه ی کارگر بیشتر بوده است، سرمایه داران ازهمان ابتدا توانستند با کمک روشنفکران تربیت شده ی خود باترفند های مختلف روش فکری و نگاه سرمایه داری را دردرون جنبش کارگری رشد دهد وبه نوعی سازمان ها و احزاب چپ رفرمیست را به پارلمان بورژوازی دل خوش کند. چنانکه تاریخ گویاست، از زمان مارکس احزاب به اصطلاح کارگری شرکت در پارلمانهای بورژوازی را تبلیغ می کنند( آنها می گویند به این وسیله می توانند سیاست های ضد کارگری سرمایه داران را افشا کنند!!) غافل از اینکه غیر مستقم طبقه ی کارگر را به صحنه ی سیاست های رفرمیستی می کشانند. باید به این نکته اشاره کرد که خود مارکس نقدی بر این احزاب نداشت ( مارکس به نقد برنامه ی گوتا پرداخت که البته برنامه ی حزب سوسیال دموکرات ها را به نقد کشید ونه ساختار حزبی را ) اما  مارکس وانگلس عضو هیچ حزبی نبودندن وحتی سعی هم نکردند که حزبی را ایجاد کنند. به هررو مشکل ما کارگران ازآینجا شروع می شود، که هرچه جنبش کارگری در مبارزات خودش نیروی انقلابی  پرورش می دهد ازصف او جدا شده وبه صف رفرمیست های چپ می پیوندند واین گسست از زمان شکل گیری جنبش کارگری تا کنون ادامه دارد و باید در مقابل این گسست وجدایی ایستاد. رفرمیست چپ می پنداشت و هم اکنون هم می پندارد، که با شرکت درپارلمان ویا مجلس، سیستم سرمایه داری را افشا وازحقوق طبقه ی کارگر دفاع می کنند، یعنی با انحراف فکری خود در واقع به حقانیت دمکراسی سرمایه داری صحه می گذارند و آگاهانه ویا نا آگاهانه طبقه کار گر را به پارلمان  ومجلس حامی سرمایه داران دل خوش می کردند می کنند. چنانکه می بینم هنوزهم این توهم بین رفرمیست های چپ وجود دارد. شرکت احزاب و سازمان های چپ رفرمیست در پارلمان ومجالس فرمایشی اروپا وجهان تاییدی بر پندارهای رفرمیست چپ می باشد. حساب رفرمیستهای راست جدا گانه است آنها تفکرسرمایه دارانه که در لباس کمونیست ویا مارکسیست به طبقه ی کارگر پشت پا می زنند وخود فروش می باشند. دراروپا ودر نقاطی که دموکراسیسرمایه داری عمل کرد دارد، همه احزاب چپ رفرمیست در انتخابات شرکت می کنند. با این توضیح می خواهم به این نکته اشاره کنم، که جداشدن مبارزان جنبش کارگری ازما یعنی جنبش مجمع عمومی وجنبش شورایی وپیوستشان به تفکر وساختار سلسله مراتبی (هیرارشی فکری وساختاری)  یک ضایعه ی تاریخی است، که دوقرن را رقم می زند. مشکلی که هنوز برای ما کارگران  کمونیست ومبارز حل نشده این است، که ما هنوز یاد نگرفته ایم که صف خودرا ترک نکنیم، بجای این سعی کنیم که کمونیست ها و سوسیالیست های مزدیگیری که خارج از کارخانه جات وموئسسات بوجود می آیند را با خود همراه کنیم که در صف ما بمانند وشانه به شانه ی ما درشبکه ها وکمیته های انقلابی در شوراهای انقلابی کارگران ومزد بگیران ضد سرمایه مبارزه کنند. جالب اینجاست که همه حزب مارکسیستی را تبلیغ می کنند، اما مارکس وانگلس نه حزبی داشتند ونه عضوحزبی بودند ونه حزبی را با ساختار مشخصی برای طبقه ی کارگران تبلیغ کردند. کسی به این موضوع توجهی ندارد که ساختار سازمانی احزاب وسازمان ها ی موجود از طرح طبقه بندی مشاغل و تقسیم کاری که شالوده جامعه ی سرمایه داری را تشکیل می دهد پیروی می کند. طرح طبقه بندی مشاغل درساختمان احزاب چپ رفرمیست جایگاه مهمی وبا دسیپلین سختری اجرا می شود. چنانکه مشاغل مختلف برای انجام ووظایف مختلف تعریف شده است. تفاوت حقوق سیاسی واجرایی افراد در ساختار وساختمان حزب تعریف شده ومشخص است. آیا این تفاوت ها برای سهم بری نیست؟ آیا این نوع از ساختار سلسله مراتبی (هیرارشی) وجه مشترکی با مجمع عمومی کارگران ومزدبگیران دارد؟. کمدی تراژدی چپ رفرمیست تا آنجا پیش رفته است که ایجاد حزب را به اصلی ازمارکسیم تبدیل کرده اند، اگر از تحلیل آنها حرکت کنیم، مارکس نمی تواند مارکس باشد، زیرا او نه حزبی داشت ونه تبلیغ حزبی را می کرد. می بینیم که گندیدگی چپ رفرمیست با گندیدگی رفرمیست راست منطبق ویکی  شده است. مبارزات متمرکزدریک ساختار سلسله مراتبی (هیرارشی) مثل حزب ویا سازمان، هیچوقت نمی توانند ساختار وتارپود ساختار سلسله مراتبی (هیرارشی) موجود سرمایه داری را نابود کند، زیرا ساختار رفرمیست چپ حمل کننده ی بوروکراسی وبا رور کننده ی  ساختار سلسله مراتبی (هیرارشی) می باشد. نمونه ( اتحاد شوروی، بلوک شرق، کوبا چین و…) اما با وربه مجمع عمومی وباور به شوراهای انقلابی کارگران که حامل دموکراسی مستقیم وتوده ای می باشد، می تواند هیرارشی یا ساختار فکری و ساختمان فکری، سیاسی، واقتصادی سرمایه دارانه را نابود کند وطرح  ضد تقسیم کاروغیر سلسله مراتبی را جایگزین کند. از این نظر یک حرکت برعکس باید انجام شود، یعنی در شرایطی که هنوزاعتلای انقلابی وضعیت جامعه را رقم نمی زند، پیشنهاد می شود که احزاب وسازمانهای موجود خود را در شبکه های موقتی سوسیالیستی وکمونیستی سازمان دهند ودر شرایط اعتلا ویا موقعیت انقلابی که شوراها شکل می گیرند  خودرا در شوراها ادقام کنند.

یکی از انتقاداتی که جنبش کارگری از رفرمیست چپ دارد این است که آنها جنبش کارگری را شقه شقه نموده وجنبش کارگری را به سیستم پارلمانتاریستی وهیرارشی سرمایه داری خوشبین کرده اند وکماکان این خوشبینی را دامن می زنند. لازم به توضیح است که هم اکنون رفرمیست چپ اروپا احزاب سوسیال دموکراسی را در انتخابات درمقابل احزاب محافظه کارحمایت کرده ونظرخودرا در بین کارگران برای بقدرت رساندن رفرمیست ها تبلیغ وترویج می کنند. اتحاد رفرمیست چپ وراست با حمایت ازاتحادیه های رفرمیستی کارگری طرف دارسوسیال دموکراتها، تا به امروز بعنوان مانعی برای مبارزات واقعی جنش کارگری بوده وخواهد بود.

همانطوریکه در فوق کوتاه شرح داده شد، جنبش مجمع عمومی یک جنبش ضد سلسله مراتبی است که دربدو زایش طبقه ی کارگرو سرمایه دار ازسوی کارگران برای بدست آوردن مطالبات خود بدون استثنا در اکثرجوامع بورژوازی بوجود می آمده است. این جنبش حرکتی از پایین بوده ونمایانگر دموکراسی واقعی کارگران ومزدبگیران ضد سرمایه بوده ودرتضاد آشکار با نوع نگاه سرمایه داری وچپ وراست رفرمیست می باشد.درتاریخ مبارزات طبقاتی طبقه کارگربطورمداوم دوجهت گیری وجود داشته است، جهتی که مبارزه اش را از پایه یعنی بر پایه ی دموکراسی مستقیم شروع کرده وبر مجمع عمومی کارگران تکیه داشته وضد پارلمانتاریسم بوده است جهت گیری دیگری که ازابزارها وشیوه ی فکری و نگاه سرمایه داری برخوردارست. این دیدگاه از نظرفکری در ساختار فکری سلسله مراتبی یاهیرارشی تنیده شده واستفاده ی ابزاری ازسوخت وسازسازمان ها واحزاب به سود و منافه ی قشری خود می اندیشد واز طبقه کارگربرای به حاکمیت رسیدن خود استفاده می کند. این گرایشی است که در بدو مبارزات جنبش کارگری  خودرا از طبقه کارگر جدا کرد، حزب وسازمان به نام طبقه درست کرد وآگاهانه ازابتدا طبل پارلمانتاریستی را آغاز نمود. آین گرایش که ابتدا بوسیله ی برن اشتاین وبعدا به وسیله ی کاتسکی یکی از برجسته ترین رهبران سوسیال دموکراسی آلمان تئوریزه شد. این گرایش بر این باور بود وهست که سرمایه داری از طریق رفرم وبه مرور از بین خواهد رفت. در نتیجه مبارزه ی طبقاتی و انقلاب را نفی کردنند. گرایش دوم یعنی رفرمیست چپ تا آنجا از سازمان های توده ای طبقه ی کارگر دفاع وحمایت می کند، که در مرحله ی اول بتواند آنها را رهبری کند یعنی سوار بر جنش مبارزاتی شود. دوم اینکه بتواند از این سازمان ها بعنوان ابزاری برای بدست آوردن قدرت سیاسی و رسیدن به حکومت استفاده کند. تا کنون گرایشات نامبرده با کمک فکر ی واندیشه ی سرمای داری توانسته است جنبش را به دوبخش تقسیم کند یکی جنبش کارگری ودیگری جنبش کمونیستی در صورتیکه ما فقط یک جنبش داریم وآنهم جنبش کارگری است. حقیقت این است که سرمایه داری توانست احزاب وسازمان های چپ درون جامعه را به نگاه وقوانین سلسله مراتبی (هیرارشی) عادت دهد و دنباله رو خود کند. ساختاراستثماری حاکم درجامعه ی سرمایه داری برای بدست آوردن ارزش اضافی وسود بیشتر، بدون  ساختار فکری سلسله مراتبی (هیرارشی) غیر قابا تصوراست. طرح طبقه بندی مشاغل وتقسیم کار وسیع درسطح جامعه یکی ازکاربردهای تفکرساختار سلسله مراتبی (هیرارش) می باشد، که ساختاروعمل کرد سرمایه را برای بالا بردن تولید انبوه وبردن بیشترسود بیان وآشکارمی کند. این تفکر وجود وعملکرد خود را هم درسوخت و ساز احزاب وسازمان های چپ وراست رفرمیست وهمچنین احزاب سرمایه داری نهفته است وعمل کردش بوضوح مشخص ونمایان است.

 مسئله ای که احزاب وسازمان های چپ رفرمیست یا درک نکرده اند ویا آگاهانه آنرا پنهان می کنند این است، که مارکس درهیچ نوشته ای رهایی طبقه ی کارگر را مشروط به داشتن حزب ویا سازمان سیاسیی نکرده است. مارکس هیچ وقت پیروزی طبقه ی کارگر را به داشتن حزب مشروط نکرد. او براین امرمهم تکیه می کرد که خودطبقه کارگر می تواند خودرا از بند سرمایه رها کند. مارکس بارها در نوشته های مختلف  وبخصوص درنقد ایدئولوژی آلمانی تاکید داشت که:« رهایی کارگران باید بوسیله ی خودکارگران حاصل شود».البته روشنفکران غیرکارگری همیشه سعی کرده اند که کارگران را نمایندگی کنند. روشنفکر رفرمیستی مثل کائوتسکی توانست درافکار مارکس تجدید نظر کند. اوبر خلاف مارکس توانایی کارگران و جنبش کارگری را زیر سؤال برد وبراین باور بود که جنبش کارگری یک جنبش خودبخودی است وکارگران فقط می توانند مبارزات اقتصادی را پیش ببرند ونه مبارزه ی سیاسی را. ازاین نظروظیفه روشنفکران مارکسیسم دانست، که سوسیالیسم علمی را که خارج از جنبش کارگری کسبمی شودرا با جنبش خودبخودی کارگران تلفیق دهند. البته باید اشاره کنم که بعدها لنین در چه باید کرد همین تئوری را دفاع کرد وبه تبلیغ وتبلیغش پرداخت.

 لنین بدنباله روی از کائوتسکی  چنین می نویسد« ما گفتیم که آگاهی سوسیال دموکاتیک در کارگران اصولا نمی توانست وجود داشته باشد. این آگاهی را فقط از خارج ممکن بود وارد کرد. تاریخ تمام کشورها گواهی می دهد که طبقه ی کارگربا قوای خود منحصرا می تواند آگاهی تردیونیستی حاصل نماید، یعنی اعتقاد حاصل کند که باید تشکیل اتحادیه بدهد، بر ضد کارفرما مبارزه کند ودولت را مجبوربه صدور قوانینی بنماید که برای کارگران لازم است وغیره. ولی آموزش سوسیالیزم از آن تئوریهای فلسفی تاریخی و اقتصادی نشو و نما یافته است که نمایندگان دانشور طبقات دارا وروشن فکران تتبع نموده اند. خود مارکس و انگالس از موجدین سوسیالیزم علمی معاصر نیز از لحاظ موقعیت اجتماعی خود در زمره ی روشن فکران بورژوازی بودند. چه باید کرد صفححه ی ۵۵-۵۶ آرشیو الکترونی »

درک مکانیکی لنین از جنبش طبقه ی کارگر در تناقض با نظر مارکس قرار دارد.  لنین مبارزات سیاسی طبقه کارگر را برعلیه سرمایه داری برای رهایی خود در جوامع مختلف سرمایه داری را بعنوان جنبش های خود بخودی قلمداد کرده است. لنین مبارزات جنبش کارگری راچنین توضیح می دهد:-  جنبش طبقه ی کارگر یک جنبش خود بخودیست و بدون تئوری سوسیالیستی که خارج از این جنبش وبدست روشنفکران بورژوازی مدون می شود قادر به رهایی خود نیست. این نظریه کاملا در تقابل با نظریه مارکس است که باوردارد که رهایی کارگران فقط بوسیله ی خود کارگران امکان پذیر است. اما رفرمیست چپ بنا به منافع خرده سرمایه دارانه ی خود هنوز هم نظریه کائوتسکی را تبلیغ وعمل می کنند.

نفد برساختار سلسله مراتبی سازمان های سنتی

 

قبل ازهرچیزترجیح میدهم با توضیح کوتاهی از مارکسیسم به برسی سازمان یابی حزب بپردازم. بدیدمن مارکسیسم نه آیا تیست که از آسمان نازل شده باشد ونه احکام پیشبینی شده ایست، مارکسیسم شیوه ویاروش نقدوتغییر تمام جوامع طبقاتی تاکنونی بخصوص جامعه ی سرمایه داری است. بنا بر این مارکسیسم همچنین یک جنبش اجتما عی و کارگریست که در تضادآشتی ناپذیر با سیستم سرمایه داری قرارداشته وخواهان تغییراین سیستم  بوسیله ی انقلاب اجتماعی وبرقراری جامعه کمونیستی است. بدین مفهوم  که مبارزات دائمی بین کار فکری وکار یدی، بین کارو سرمایه  ودر مجموع روند مبارزه اجتماعی طبقه کارگربرای رفع ونفی تقسیم کار روندی پیگیر و ادامه دار می باشد. بنا به بیان فوق براین نظرهستم که احزاب ویا سازما ن های به اصطلاح کمونیستی حداقل در رفع مسایل فوق یعنی تقسیم کار یدی وفکری ودرکل دررفع تقسیم کاردرون سازمانی نمیکوشند زیرا از بین بردن تفاوت کار فکری وکار یدی بمفهوم زیر سوال رفتن قوانین سلسله مراتبی (هیرارشی)  و رهبری فردی می باشد. در نتیجه کار کرد احزاب وسازمان های موجود بر اساس تقسیم کار فکری ویدی است واین شیوه را وسیعا در قاعده ی ساختمان احزب  وسازمانهای سنتی بکاربرده، ودر راس  حزب ویا سازمان (راس هرم ) تعداد بسیار قلیلی بکار فکری اشتغا ل دارند. تاجایی که تاریخ وروند مبارزه در جامعه نشان داده است، این نوع سیستم و ساختارفکری وسازمانی همیشه دچار بحرانهای دوره ای  بوده اند وخواهد شد. کما اینکه ما شا هد این چونین بحران هایی در درون سازمان ها، احزاب، اتحادیه های کارگری وسندیکاها بوده وهستیم. این سازمان ها سازمان های نا متعادلی هستند که طبیعتا قدرت جذب مسائل اجتماعی و مبارزاتی را که بوسیله اعضا ئ متشکله درپایین ویا قاعده حزب دریافت میکنند را نداشته و ندارند ( در اینجا منظور اعضا وزیر جمع های کمیته ی مرکزی احزاب ویا سازمان های  به اصطلاح کمونیستی و همچنین سازمان های رفرمیستی مثل اتحا دیه های کارگری وسندیکاها ودر کل سازمان های سنتی چپ درون جامعه است). نوع سازمان کار وسازماندهی سرمایه برای تولید بیشتر ارزش اضافه وسود در درون کارخانه ها  بهمین شکل و شیوه  ایجاد شده اند. همچنانکه میدانیم این نوع سازماندهی براساس استثماربخش وسیع کارگران از سوی راس هرم سرمایه داری ( کارتل ها وتراست ها واجرای اوامر آنها از سوی کارفرمایان و انتقال قوانین اجراییشان به روئسا وزیردستان درسیستم سرمایه داری استوار است). بنا براین اکثر احزاب وسازمان ها ی موجود درجهان دررأسشان از نظر کمیت وکیفیت تغییر قابل توجهی اتفاق نمی افتد، اما در قاعده  ویا پایه ی این سازمانها کمیت بدون کیفیت وسعت پیدا می کند. نتیجه این می شود، که طولی نمی کشد که ساختارتشکیلاتی وفکری درون سازمانی دچار تناقض و بحران می شود. این نمونه از شکل وفرم سازمان یابی سلسله مراتبی  در کشورهای بلوک شرق،شوروی،چین وسایرکشورهای باصلاح سوسیالیستی به شکل  سیستم سلطنتی حاکمیت داشتند و چین،کره شمالی وکوبا این فرم حکومتی را کما کان ادامه میدهند. یعنی ازسویی حاکم (لیدر،رییس ویارهبر) واعضای کمیته مرکزی دربالاترین مقام ودرسوی دیگرعرضه کننده گان نیروی عملی و یا نظری درقاعده ای وسیع در مقابل رأس هرم قراردارند. بخشی از سرخردگی وجدایی از سازمان ها واحزاب پدیده ی عجیب وغریبی نیست. این تناقض وسرخوردگی مربوط به عرضه وسیع  ایده ها وراه حل های عملی درون جامعه ازسوی پایه ویا قاعده است، که رأس سازمان سلسله مراتبی (رهبری) ناتوان از جذب آن است ودچار اختلال ویا بحران می شود. در نتیجه رهبر یا رأس هرم برای نجات سیستم به بیراهه میرود وبا بی اعتنایی به نظر ها وعملکردها، با بر چسب زد نهای معمول  به اخراج اعضائ می پردازند یا اینکه کاری می کنند که اعضای  معترض خود تشکیلات را ترک کنند یا بکلی از سیاست کناره گیری نمایند. درانینجا باید اشاره کنم، که وقتی از رد ونقد حزب صحبت می شود، منظورم تنها شکل وساختارنیست، بلکه شیوه نگاه، برخورد فکری ونظری (نگاه مذهبی گونه) به انسان ها وپدیده ها است، همچنین باورآنها به سازمان ویا حزب پیشاهنگ برای طبقه ی کارگر، باورآنها به تلفیق تئوری سوسالیستی با “جنبش خودبخودی کارگران” ازطریق انقلابیون حرفه ای وحزب پیشاهنگ و…. این نگاه و بر خورد از بالا با روش شناسی بوروکراتیک در گوشت و پوست این نوع سازمان دهندگان تنیده شده، که با انتقادات شدید ازرفقا امکان نجات ازاین موانع وجود دارد.

رفقای عزیزامروزه روز وقتی به جوامع مختلف نگاه می کنیم، می بینیم،که به اصطلاح احزاب، سازمان ها و گروهای مارکسیستی و کمونیستی مثل علف از زمین سبز می شوند، نه اینکه این عمل غلط است، به هیچ وجه ، این روند پراکندگی واغتشاش فکری  متعلق به جامعه ی سرمایه داری ومتناسب با واقعیت آن است واصولا ربطی به شرایط جنبش کارگری  ندارد، که بگوییم پراکندگی آنها به  پراکندگی جنبش کارگری مربوط می شود، زیرا آنها پیوندی باجنبش کارگری ندارند. اما به نظر من هر نیرویی که سعی دارد خود را جزءی از اردوی جنبش کارگری، یعنی نفی کننده ی سیستم جهانی سرمایه داری بوسیله انقلاب اجتماعی بداند ، به جنبش کارگران  متعلق است. اما مشکل اساسی این است، که شالوده ی فکری اکثراحزاب و سازمان ها مملو از کیش شخصیت، رهبری طلبی وبوروکراسی آگاهانه یا نا آگاهانه می باشد. اگراز شناخت شناسی مارکسیستی حرکت کنیم، این شیوه ی فکری ضد دیالکتیک و غیر علمی است. مارکسیسم از روند مبا رزه  میان کار وسرمایه  برای تغییر آن به جهان سوسیالیسم بوجود آمده است ودر چارچوبه ی  بینش سازمان هایی با افکار سنتی وساختار سلسله مراتبی  مثل اکثر سازمان ها ی موجود کنونی نمی گنجد. من فکر می کنم، آنچه که  از جنبش طبقه ی کارگر نشئت گرفته باشد ( منظورنظریه سوسیالیسم علمی است)، نمی تواند تنها بوسیله ی دسته ای ویا گروهی  خارج از طبقه ی کارگر (روشنفکران تئوریک) به طبقه آموزش داده شود. سوسیالیسم دردانشگاه ها و آزما زمایشگاه ها کسب نمی شود، سوسیالیسم نفی مالکیت خصوصی و نفی کار مزدوری است ودر آخر سوسیالیسم حا کمیت سیاسی،اقتصادی  شوراهای انقلابی طبقه ی کارگر و مزد بگیران ضد سرمایه  برای ایجاد جامعه ای بی طبقه است، و این آگا هی فقط در رویارویی ومبارزی طبقاتی طبقه ی کارگر ومزد بگیران ضد سرمایه برعلیه سیستم سرمایه داری امکان پذیر است. پس رفقای کمونیستی که درگروها ، سازمان ها، احزاب ویا به صورت منفرد فعالیت می کنند، می توانند  یار ورفیق این طبقه  شوند و درحا کمیت اقتصادی وسیاسی کارگران دوش به دوش آنها درشوراهای انقلابی کارگران و مزد بگیران ضد سرمایه در روند تسخیر سرمایه  واعمال حاکمیت سیاسی واقتصادی در جامعه مبارزه کنند. جنش کارگری، مبارزان کمونیست وسوسیالیست را در شوراهای انقلابی کارگران ومزد بگیران درکنار خود ضروری می داند. بنظرم تاریخ مصرف احزاب وسازمان های سلسله مراتبی به پایان رسیده است.

من فکر می کنم که حزب با ساختار وبینش کنونی اش، برای مناسبات اجتماعی که هنوز رابطه کالای بر آن حاکم نیست مفید باشد. این ساختارسلسله مراتبی، سوخت و سازش را در جوامع نیمه سرمایه داری ونیمه فئودالی که هنوز کیش شخسیت ورهبری طلبی را می پذیرد، میدان عمل خواهد داشت وبه جوامعی که تضاد کارو سرمایه و روابط کالایی حاکم است، سوخت وسازی نداشته وضرورتی هم ندارد ونخواهد داشت.

علی برومند اسفند ۱۳۹۶برابر با مارس ۲۰۱۸