جلال طالبانی از مبارزه برای رهایی ملی تا تسلیم شدن در درگاه امپریالیسم و ارتجاع!
چندی پیش جلال طالبانی در سن ۸۳ سالگی در آلمان پس از این که چندین سال در کما بود فوت کرد. طالبانی اولین رئیس جمهور عراق پس از سرنگونی حکومتِ صدام حسین بود.
سابقه مبارزه سیاسی طالبانی به حدود شصت سال قبل بر میگردد یعنی زمانی که در عراق عبدالکریم قاسم رئیس حکومت وقت بود. طالبانی در جوانی اتحادیه دانشجویان وابسته به حزب دمکرات کردستان به رهبری ملا مصطفی بارزانی (رهبر بورژوا – فئودال ناسیونالیستِ کردستان عراق) را بنیان گذاری کرد. او در سال ۱۹۶۱ در قیام علیه حکومت عبدالکریم قاسم شرکت داشت. پس از سرنگون شدن قاسم، طالبانی عضو هیئتی شد که برای مذاکره با رئیس جمهوری عراق انتخاب شده بود. این خصیصه مذاکره و سازش با ارتجاع و امپریالیسم بهگونه ای به یکی از ویژگیهای او تبدیل شد.
طالبانی طی چهار دهه یکی از شخصیتهای مطرح جنبش کردستان برای رهایی ملی بود. اگر چه مدت کوتاهی اتحادیه میهنی کردستان به رهبری وی همراه احزاب کردستان ایران مانند کومله و دمکرات در مبارزه کردستان ایران نیز شرکت کرد، اما بهطور کلی مبارزه او از منظر ناسیونالیستی معطوف به کردستان عراق بود.
میتوان گفت که خط مشی طالبانی در تمام مدت فعالیت سیاسیش شریک شدن در قدرت سیاسی از طریق مبارزه نظامی – مذاکره و تلاش برای تعدیلِ ستم ملی و تبعیض بر مردم کُرد بود. طالبانی در دورههای مختلف در ارتباط با جریانات چپ هم چون کومله و دیگر جریانات قرار گرفت و حتی زمانی به مائو رهبرِ کمونیست انقلاب چین و انقلابیون سراسر جهان، به دیده احترام مینگریست. در دهه ۶۰ میلادی طالبانی به چین سفر کرد و با مائو دیدار کرد و کتاب مائو را به کُردی ترجمه کرد.
احترام و گاها تائید اندیشههای مائو توسط طالبانی اساسا ناشی از رویکرد ناسیونلیستی وی و همچنین در اثر پیروزی انقلاب چین و ادامه مبارزات انقلابی تحت تاثیر اندیشههای مائو در یک سری کشورها در دهه شصت و هفتاد میلادی بود.
در مورد ایدئولوژی طالبانی حرفهای ضد و نقیض گفته شده از جمله اینکه چون از مائو در ابتدای فعالیتهای سیاسیاش دفاع میکرده «مائوئیست» بوده. یک روزنامه نگار گفته بود که وی در یک مصاحبه در دهه ۹۰ میلادی گفته من مارکسیست هستم. اما طالبانی بعد از اینکه وارد همکاری مستقیم با امپریالیسم آمریکا شد مکررا در ستایش از “دمکراسی” آن هم از نوع آمریکایی صحبت میکرد و قوانین بازیِ سرمایه داری را پذیرفته بود. در چندین دوره انتخاباتی که طالبانی کاندید شده بود پوسترهایی از وی منتشر شد که او را در دیشداشه سفید مخصوصِ زائرین حج نشان میداد. پیام آن پوسترها این بود که او مسلمان است! البته مشهور است که وی در شرایط مختلف بر طبق عقیده افرادی که با وی دیدار میکردند، موضع میگرفته است. مثلا اگر شخص مارکسیست بوده وی “مارکسیستی” حرف میزده و اگر مثلا شیعه بوده از اسلام سخن میگفته است! شخصی به طنز گفته بود طالبانی در عرض یک هفته میتوانست هم با آدمهایی مانند احمدی نژاد روبوسی کند و هم با کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه کابینه جورج بوش که البته همین کار را کرده بود! طالبانی چند بار به ایران سفر کرد و هر بار به سر قبر خمینی رفت و در فاتحه خوانی حضور داشت. طالبانی در مجموع یک سیاستمدار پراگماتیست بود. یعنی هر چه را که در زمانی برای سیاستاش مفید بود را میپذیرفت.
در سال ۱۹۷۵ در پی قرارداد معروف الجزایر بین ایران و عراق ( شاه و صدام حسین) و سرکوب مبارزات حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری ملا مصطفی بارزانی، ملا مصطفی راه سازش و تسلیم طلبی به پیش گرفت و اعلام شکست کرده و نیروهایی نظامی پیشمرگانِ تحت امرش پراکنده شدند و خود و خانواده اش به ایران تبعید شدند. کومله رنجبران تنها جریانی بود که بعد از قرارداد الجزایر و تسلیم شدن ملا مصطفی بارزانی مبارزه نظامی را ادامه داد.
مدت کوتاهی بعد از قرارداد الجزایر، در سال ۱۹۷۵ طالبانی از حزب دمکرات کردستان عراق جدا شد و بههمراه ابراهیم احمد اتحادیه میهنی کردستان را بنیانگذاری کردند.
متعاقبِ قیام ۵۷ درایران و حمله رژیم جمهوری اسلامی به کردستان، نیروهای اتحادیه میهنی که قبلتر به کردستان ایران عقب نشینی کرده بودند بههمراه نیروهای حزب دمکرات کردستان ایران و کومله علیه جمهوری اسلامی جنگیدند.
صدام حسین با استفاده از شرایط بهوجود آمده در اثر جنگ با ایران تا توانست کردستان عراق را میلیتاریزه کرد و هزارن نفر را کشت و دهها هزار نفر را آواره و بیخانمان کرد. در طی این سالها جلال طالبانی هیچ زمان از تلاش برای مذاکره و دستیابی به یک سازش با صدام حسین سر باز نزد.
در اواخر جنگ ایران وعراق مناسباتِ میان جلال طالبانی و نیروهای سپاه پاسداران که به بهانه جنگ با عراق در منطقه کردستانِ عراق وسیعا حضور پیدا کرده بودند وارد مرحله جدیدی شد. جلال طالبانی و همچنین بارزانی در حزب دمکرات کردستان تصمیم گرفتند در اتحاد با نیروهای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، ارتش صدام حسین که در اکثر شهرها و بسیاری از روستاهای کردستان عراق مسلط شده بود را شکست داده و به عقب برانند. هزاران نفر از نیروهای سپاه پاسداران وارد خاک کردستان عراق شدند و بهزودی وضعیتِ امنیتی سازمانها و احزاب انقلابی ایرانی در کردستان عراق که عمدتا در نوار مرزی حضور داشتند بهخطر افتاد. در این دوره سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در مناطقِ تحتِ کنترل اتحادیه میهنی، بیش از صد نفر از اعضای سازمانهای سیاسی – نظامی مستقر در کردستان عراق را ترور کردند. جمهوری اسلامی رسما در چند شهر کردستان عراق دفتر و لانه جاسوسی درست کرد. اتحادیه میهنی کردستان در اوج سازش و دریوزگی تلاش کرد که بههمراه سپاه پاسداران شهر حلبچه و مناطق دور و بر آن را با بهکارگیری توپ و تانک و هلیکوپتر و شلیک موشکهای سپاه تصرف کند. در کمالِ رذالت رژیم صدام، حلبچه را با بمبهای شیمیایی هدف قرار داد که در جریان آن هزاران نفر از اهالی بیدفاع آن شهر کشته و زخمی شدند. بهدنبال این جنایت هولناک نیروهای سپاه بههمراه پیشمرگههای اتحادیه میهنی کردستان وارد شهر خالی از سکنه شدند. نیروهای مزدور سپاه برگ دیگری را در پرونده ننگین جنایاتشان در کردستان را با توهین به مردم و اجساد کشتهشدگان و سرقت زینت آلات و اموالِ بهجا مانده در آن شهر به ثبت رساندند.
با پایان گرفتن جنگ ایران وعراق عرصه برای نیروهای پیشمرگ جلال طالبانی تنگ شد و برای مدتی مبارزه پیشمرگان سیر نزولی گرفت و بسیاری از نیروهای اتحادیه میهنی به درون خاک کردستان ایران عقب نشینی کردند.
در دهه نود میلادی با حمله ارتش صدام حسین به کویت نیروهای ارتش صدام در کردستان تضعیف شدند و با حمله آمریکا به عراق و خیزش مردم در چند شهر کردستان عراق مانند سلیمانیه و رانیه بار دیگر نیروهای اتحادیه میهنی کردستان وارد شهرهای کردستان عراق شدند. در این مرحله یک چرخش بزرگ دیگر در سیاست طالبانی و اتحادیه میهنی کردستان رخ داد و طبق سیاست همیشگی طالبانی مبنی بر «دشمن دشمن من دوست من است» این بار با اعلام آشکار توبه به درگاه امپریالیسم، طالبانی نیروهای نظامی امپریالیسم آمریکا را «رها کنندگان مردم عراق» و رهرو راه دمکراسی قلمداد کرد. این آغاز راهی بود برای طالبانی و اتحادیه میهنی در تبدیل شدن به دست نشاندگان امپریالیسم آمریکا و متحدینش.
آنچه برخی رسانه های امپریالیستی با تحسین از آن یاد میکنند (یعنی رئیس جمهور شدن طالبانی) چیزی نبود جز تبدیل شدن یک شخصیت طرفدار رهایی از ستم ملی به مهرهای در دستان امپریالیسم و تلاش برای بازسازی سیستم منسوخی که صدام حسین رهبرش بود و غرق شدن در انواع جنگهای ارتجاعی بهجای متحول ساختن روابطِ ستمگرانه حاکم بر جامعه عراق و فروختن نفت و صرف منابع عظیم مالی که آمریکا در قبال مزدوری آنان به کردستان عراق سرازیر کرده بود.
در پی بیش از بیست سال حاکمیت اتحادیه میهنی کردستان و حزب دمکرات کردستان به رهبری بارزانی، شکاف طبقاتی، فقر و بیعدالتی و بیکاری و فساد و ستم بر زنان و سرکوب نیروهای مخالف و ترویج خرافه مذهبی و…در کردستان عراق بیداد میکند. در این دوره، در عین سپردن بسیاری از امورعراق بهدست امپریالیسم آمریکا، طالبانی وارد مناسبات گسترده با جمهوری اسلامی نیز شده بود. برعکس تبلیغات امپریالیستها و مرتجعین، طالبانی در تدوین قانون اساسی ارتجاعی جمهوری اسلامی عراق دست نداشت؛ هر چند اگر داشت هم باعث شرمساری بیشتر بود. اما در واقع قانون اساسی عراق را امپریالیستها توسط عاملینشان نوشتند و طالبانی و شرکای مرتجعاش مانند نوری مالکی آن را اجرایی کردند. طالبانی در حرف از سکولاریسم و حقوق زنان صحبت میکرد اما در عمل با اتحاد با نیروهای ارتجاع اسلامگرا جمهوری اسلامی عراق را بنیان گذاشت. با وجود اینکه رسما در کردستان عراق حجاب اجباری نشد اما بهخاطر حاکمیتِ احزاب زن ستیز و فعالیت آزادانه احزاب اسلامی مرتجع، بسیاری از زنان مجبورند که حجاب بر سر کنند. قتلهای ناموسی و زن آزاری در کردستان عراق هم بهشدت گسترده است.
این خلاصهای بود از زندگی جلال طالبانی و نمونهای است درسآموز از اینکه اگر خط سیاسی روشن و کمونیستی در فرماندهی نباشد چگونه یک انسان مبارز میتواند به سرکوبگر مردم و عاملِ امپریالیسم و ارتجاع تبدیل شود.
به نقل از آتش شماره ۷۲ – آبان ۹۶
atashHYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”1917HYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”@gmail.com
n-atash.blogspot.com