جـدال دو نیروی منسـوخ!
جمعه ۲۱ مهر رئیس جمهور فاشیست آمریکا دونالد ترامپ «استراتژی جدید آمریکا در قبال جمهوری اسلامی» را اعلام کرد. او حملاتِ تندی به جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران کرد. سخنانِ وی چند محور داشت. گفت ایران به «روحِ» تعهداتش در برابر برجام (توافق هستهای میان جمهوری اسلامی و آمریکا و قدرتهای امپریالیستی) پایبند نبوده؛ جمهوری اسلامی بزرگترین نیروی حامی تروریسم در سطح جهانی است؛ برنامه موشکی ایران امنیت منطقه را بهخطر انداخته است. او رویکردِ امپریالیسم آمریکا به برجام را به تصمیمگیری کنگره آمریکا در ۶ هفته دیگر واگذار کرد و خواستار اضافه کردن متمم بر قراردادِ برجام مبنی بر محدود کردن برنامه موشکی جمهوری اسلامی شد و اعلام کرد هر زمان میتواند این قرارداد را ملغی اعلام کند. ترامپ از وزارت خزانهداری آمریکا خواست که سپاه پاسداران و نهادهای وابسته به آن مورد تحریم بیشتر قرار گیرند و بلافاصله ۴ شرکت وابسته به سپاه که در زمینه موشکی فعالند و برخیشان در پیوند با کمپانیهای چینی قرار دارند، جزو فهرست تحریم قرار گرفتند. ترامپ در این سخنرانی حسابشده برای بهدست آوردن دلِ متحدیناش در برخی کشورهای عربی، «خلیج فارس» را «خلیج عربی» نامید. بهفاصله کوتاهی پس از این سخنرانی، موگرینی (مسئولِ سیاستِ خارجی اتحادیه اروپا) موضعِ اتحادیه اروپا را خلافِ اظهاراتِ ترامپ اعلام کرد و گفت جمهوری اسلامی به تعهداتش در برابر برجام پایبند بوده و «توافق هستهای ایران، یک توافق داخلی در آمریکا نیست و یک کشور نمیتواند یکطرفه این توافق را رد کند».
از سوی دیگر، حسن روحانی نیز سریعا به اظهاراتِ ترامپ واکنش نشان داد. محورهای اصلی سخنان وی از این قرار بود:
دفاع از برجام و «دستاوردهای آن برای همه» (یعنی در واقع برای سرمایهداران و کمپانیهای امپریالیستی و شرکای ایرانیشان)؛ دفاع از خامنهای رهبرِ رذل جمهوری اسلامی و همزمان دفاع از سپاه پاسداران؛ تاکید بر خصلت دینی جمهوری اسلامی و دفاع از ادغام دین و دولت در این نظام؛ اظهارات دروغین در موردِ آزادی مذاهب در ایران؛ درسِ تاریخ و جغرافیا به ترامپ و اینکه «خلیج فارس، همیشه و تاریخا خلیجِ فارس» بوده است.
اینها جنبههایی از جدال و کشاکشِ میان دو نیروی ارتجاعی و منسوخ را نشان میدهد.
نگاهی کنیم به ادعاهای حسن روحانی. «برجام» برای اکثریت تودههای مردم «دستاوردی» نداشته و نمیتوانست داشته باشد. کافی است به گفتگو با جوانانِ بیکار بنشینید که تحت این ساختارِ ارتجاعی و بیمار، عاطل و باطل توان و انرژیشان به هرز میرود و نرخِ بیکاری که افزایش یافته است. به گسترش بیسابقه فقر و رشدِ پدیده «کودکانِ کار» نگاهی بکنید و هزاران هزار مردمی از نقاطِ محروم کشور را ببینید که برای کسب لقمهای نان به شهرهای بزرگ سرازیر شدهاند، از کوچک و بزرگ تن به هر موقعیتی میدهند (استثمارِ وحشیانه توسطِ صاحبان سرمایه، تنفروشی در سنینی پائینتر از ۱۲ سال، دزدی و گدایی) که بیانِ یک فاجعه انسانی است. نگاهی بکنید به صدها اعتراض و مبارزه روزمره کارگری، دانشجویی، پرسنل نظامِ پزشکی، بازنشستگان، مالباختگانِ نظامِ بانکی و غیره که در گوشه و کنار کشور گسترش پیدا کرده است و فریاد همه از حقوقهای معوقه، از نبودِ ابتداییترین امکانات رفاهی و معیشتی، از تبعیض و فساد و دزدی به آسمان رفته است. اینها محصولِ حاکمیت یک نظام ارتجاعی و «برجام»های آن است.
نگاهی بکنید به دفاعیه روحانی از خامنهای و نهادِ ولایت فقیه و سپاه پاسداران. دو نهادِ عقبمانده و سرکوبگر که چون بختک بر روح و زندگانی مردم افتادهاند و بهدرستی مورد نفرت شدید قرار دارند. خامنهای و سپاه پاسداران برای تودههای مردم بیانگر دو چیز هستند: استبداد و قدر قدرتی دینی و سرکوب وحشیانه همراه با غارت و چپاول منابع طبیعی و ثروتهای بهدست آمده از دسترنج و کارِ مردم توسطِ مشتی سرمایهدارِ اسلامگرا. بیجهت نبود که ادعای «ظریف» وزیر خارجه پس از اینکه در برابر اظهارات ترامپ گفت: «همه سپاهی هستند» و «هر دختر و پسر و هر زن و مرد ایرانی پشتِ سپاه ایستاده و از آن دفاع میکند»، با انزجار و اعلام «برائت» از سوی بخشهای بزرگی از مردم روبرو شد.
نگاه بکنید به دفاعیه حسن روحانی از دولتِ دینی و ادغام دین و دولت و نتایج آن. حکومتِ تئوکراتیک از عقبماندهترین شکلهای حکومتی است که بشر سالیان درازی است آن را پشت سر گذاشته است. جمهوری اسلامی از همان ابتدا از دین برای مشروعیت دادن به سرکوبهای تودهای استفاده کرد. استثمار و چپاول را طبقِ آموزههای اسلام توجیه کرد و محترم شمرد و خرافه «بهشت» و «ظهور» را برای منکوب کردنِ تودههای فقیر و به تسلیم وا داشتن آنان در ابعادی بیسابقه رواج داد. قوانین دین و شریعت مبنی بر اطاعت و تبعیت زن از مرد را نهادینه کرد و تبدیل به یکی از زنستیزترین حکومتهای تاریخ جهان شد.
به ادعای «آزادی مذاهب» در ایران نگاهی بکنید. اینها نه به «آزادی» دین و نه مذهب باور ندارند. فقط یک دین و مذهب را میشناسند؛ اسلام و آن هم نوع شیعی آن. فقط به رویکردِ بیرحمانه جمهوری اسلامی در قبال جامعه بهائی ایران نگاه بکنیم. اعدام، زندان، اجبار به تبعید، ممنوعیتِ تحصیل و کسب و کار فقط گوشهای از این ستمگری دینی است. آنها همین اکنون در پی اجرای طرحهایی برای تغییرِ ترکیب جمعیتی بلوچستان که اکثرِ مردماش سُنی مذهباند و تبدیل کردن آن منطقه به شهرهایی شیعینشین هستند. هزاران هزار شهروند ارمنی و یهودی را با تبعیض و سرکوبِ دینی مجبور به ترک کشور کردند و یا در برابر کسب و کارشان مرتبا مانع ایجاد میکنند. در آخرین نمونهاش همین چند روز پیش نماینده انتخابی شورای شهر یزد را به صِرفِ زرتشتی بودن، معلق کردند. ادعاهای دروغین روحانی، ربطی به واقعیتهای روزمره جامعه ندارد.
و اما در مورد یقه چاک دادنهای روحانی و دیگر دولتمردان جمهوری اسلامی (از هر جناحی) و لشگرِ شوینیستهای شاهی و «ملی» و امثالهم در مورد «خلیج همیشه فارس» باید گفت اولا بسیاری از مقاماتِ و ایدئولوگهای جمهوری اسلامی خودشان سالها در پی این بودند که نامِ «خلیجِ اسلامی» را بر این آبراه بگذارند. شاید به این نتیجه رسیدند که بهترست برای اشاعه ناسیونالیسمِ ارتجاعی و عظمتطلبانه فارس و اتحاد با نیروهایی با این ایدئولوژی، مناسبتتر حفظِ نامِ «خلیج فارس» است. اما بهقولِ یک انسان هشیار این خلیج از زمانِ استعمار تا کنون «خلیج استعمار» بوده است و چرا باید تودههای مردم ایرانی و عرب بر سر این دعوا بکنند و بهجای همبستگی و مبارزه برای از میان بردن حکومتهای ضد مردمی حاکم بر آنان، با یکدیگر متحد نشوند؟ جمهوری اسلامی در قالبِ سخنرانی روحانی سعی کرد یک «وحدتِ ملی» بهوجود بیاورد و «همگان» را بهلحاظِ ایدئولوژیک هم بهروی دین و هم ناسیونالیسمِ ارتجاعی، متحد بکند. از سلطنتطلبان لابیِ مقاماتِ امپریالیسم آمریکا برای طرحِ تغییر رژیم در ایران تا نیروهای «ملی» و «وطنپرستان» طبقه میانی جامعه، به واژه «خلیج عربی» واکنش نشان دادند. در حالی که برای میلیونها انسان در این جامعه این واژه کمترین اهمیتی نداشت. اما این تلاشِ جمهوری اسلامی نیز با تناقضها – و ضرورتهای دیگر – همراه بود و بهسرعت «وحدتِ ملی» مهندسیشده توسط آنان را بههم ریخت. دفاعیه روحانی و مقاماتِ اسلامی از نیروی سپاه که مردم تلخترین تجارب را از آن دارند، کاسه کوزه سخنگویانِ حکومت را بههم ریخت و موجی از انزجار را برآنگیخت.
حال نگاهی کنیم به پرونده قطبِ دیگر این جدال ارتجاعی. امپریالیسم آمریکا امروز تحت رهبری رژیمِ فاشیستی ترامپ/پنس در حال احیای عقبماندهترین و ارتجاعیترین قوانین در جامعه آمریکا است. از تشدید و ترویج نژادپرستی و وضعِ قوانین فاشیستی در مورد مهاجرت تا تلاش برای الغای حقِ سقطِ جنین که در ایالتهایی از دهه ۷۰ قانونی بوده است. «ترامپ نماینده زشتترین و فاسدترین و انگلیترین بخش امپراطوری وحشی و ستمگر آمریکا و ارزشهای اجتماعی آن است. نهتنها در مواضع بلکه در شیوهای که بهکار میبرد. یعنی قلدری و بهکارگیری عبارات مستهجن و پرستش پول و غرور و جهل و شوینیسم و لافِ آمریکای شماره یک را زدن و توهین به زنان… ترامپ تجسم استثمار و غارت سرمایهداری است… ترامپ بخشهای فاشیست در آمریکا را به شکل تهاجمیتر و آشکارتر متحد کرده است و به سفیدهای برتریطلب که احساس میکردند به حاشیه رانده شدهاند، حس جدیدی داده است.» – نقلِ به معنی از بیانیه حزب کمونیست انقلابی آمریکا۱
سرشاخ شدن این دو نیروی منسوخ را امروز چگونه باید دید؟
از زمان امضای توافقنامه برجام، جنگ و آشوب در خاورمیانه تشدید یافته و منافعِ و نیازها و جاهطلبیهای جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا بههمدیگر برخورد کرده است. نفوذِ اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی در عراق گسترش پیدا کرده و نیروهای شبه نظامی وابسته به ایران (مانند حشدالشعبی) و نیروهای وابسته به امپریالیسم آمریکا برای کسب سلطه و پیدا کردن دست بالا در برابر یکدیگر مانور میدهند. در عین اینکه برخی اوقات در جنگ علیه نیروهای داعش با هم همکاری کردهاند. در کشور یمن، عربستان سعودی که یک مزدور مهمِ آمریکا در منطقه است در منجلاب جنگ طولانی و پر خطر علیه شورشیان حوثی که مورد حمایتِ جمهوری اسلامیاند، فرو رفته است. مداخلاتِ جمهوری اسلامی در سوریه و حمایتش از رژیمِ فاشیستی بشار اسد، نقش مهمی در سرکارِ ماندن اسد داشته که این خود موجب خشم و نارضایتی عربستان سعودی و رژیمِ اشغالگر اسرائیل شده است. رویکردِ جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل که پادگانِ نظامی و ابزار و دیرکِ شماره یک امپریالیسم آمریکا در سیاستهای منطقهایاش است، ثباتِ دلخواه آمریکا برای اعمالِ سلطه در منطقه و کنترل آن را متزلزل میکند. شکستهای نیروهای داعش، تضاد میان جمهوری اسلامی و امپریالیستها (بهویژه امپریالیسم آمریکا) را بر سر سهمخواهی از آنچه خود، وضعیتِ «پسا داعش» میخوانند حادتر کرده است.
این وضعیت مجموعه چالشهایی را در برابر سلطه امپریالیسم آمریکا در منطقه قرار داده است. از سوی دیگر شکاف و تضادهای درون قدرتهای امپریالیستی (آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و چین) و سیاست و رویکردهای متفاوتشان نسبت به منطقه و جمهوری اسلامی، امکانِ مانوردهی مرتجعین اسلامگرا را در میان این قدرتها افزون کرده و این خود تهدیدی برای منافع امپریالیسم آمریکا و درچارچوب رقابتهای درون امپریالیستی بهحساب میآید. در این شرایط، هسته مستحکم رژیم ترامپ/پنس احساس میکند که اوباما در مواجه با این چالشها درست عمل نکرده و توافقِ برجام بیانِ کوتاه آمدن و امتیاز دادن به جمهوری اسلامی است. از این رو آنها مصمماند که وضعیت را بهگونهای برگردانند که منافعِ امپریالیسم آمریکا بیشتر تحقق یابد و حتا اگر لازم شد با نوعی از جنگ و درگیری نظامی راهِ خود را از درونِ این تضادها باز کنند.
زمانی که ترامپ میگوید «ایران روح برجام را اجرا نکرده» در واقع منظورش این است که دورنما و چارچوبه این توافق را باید بهگونهای گسترش دهند که بتوانند کنترل بیشتری بر جمهوری اسلامی و سیاستهای منطقهایاش اعمال کنند بهصورتی که این سیاستها تبدیل به مانعی برای اعمال سلطه امپریالیسم آمریکا در منطقه نشود. این همان چیزی است که باعث شده ادعای شبه جنگی ترامپ علیه توافقِ برجام با جمهوری اسلامی در قالبِ «استراتژی جدید» به پیش گذاشته شود. این شامل تحریم سپاه بهعنوان یک ستون کلیدی رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و تضعیفِ برنامه موشکی آنان است.
از سوی دیگر جمهوری اسلامی نیز ضرورتهای خود را دارد. آنها برای تامین منافعِ آزمندانه سیاسی و اقتصادی به تشکیل دولتِ عراق یاری رساندند و به سازماندهی نیروهای مزدورشان در عراق و سایر کشورهای منطقه پرداختند. همزمان میخواهند با برجام رشتههای تبادلاتِ تجاری و بانکی و قانونی میان ایران و اقتصاد جهانی که در نتیجه تحریمها گسسته شده بود، احیا شود و ایران دوباره بهطور رسمی در اقتصاد جهانی ادغام شود، موانع قانونی سرمایهگذاری در ایران برداشته شود و اقتصاد ورشکسته، سر و سامانی پیدا کند. نیاز دارند در رقابتهای وحشیانه میان دولتهای ارتجاعی منطقه و شرایطی که این منطقه، صد صاحب و رئیس پیدا کرده است، توانِ نظامیشان را ارتقا دهند، درگیر جنگهای ارتجاعی و نیابتی در منطقه شوند و با دست پُرتر به بده بستان با قدرتهای بزرگ بپردازد و جایگاه خود را برای نشستن در رأس دولتهای تحت سلطه امپریالیسم در منطقه محکمتر کند.
این دو نیروی منسوخ در این جدالهای ارتجاعی از یکدیگر مشروعیت میگیرند و تلاش میکنند نظامِ پوسیدهشان را در نظرِ تودههای مردم توجیهپذیر کنند و در عین داشتن تضاد، مرتبا یکدیگر را تقویت میکنند. هرگونه همسویی با یکی از اینها بهجز رنج و بدبختی و تداوم آشوبهای بیشتر و جنگهای خانمانسوز چیز دیگری برای اکثریتِ تودههای مردم چه در آمریکا و چه در ایران، در بر نداشته و نخواهد داشت و تنها موجب ادامه حیات ننگآور این نظامهای ضدمردمی و روابط بهرهکشی و ستم خواهد شد.
هم در دلِ هیولای امپریالیسم آمریکا و هم در دلِ نظامِ تبهکار جمهوری اسلامی یک نیروی اجتماعی قدرتمند وجود دارد که نام آن پرولتاریا است. این نیرو بهطور عینی و تاریخی رسالت پایان نهادن بر جهانِ کهنه و ستمگر سرمایهداری را دارد. این نیروی طبقاتی در صورت آگاه شدن به علم کمونیسم، متشکل شدن در حزبِ کمونیست متکی بر کمونیسمِ نوین، متحد کردن بخشها و قشرهای عظیمِ دیگر تودههای تحت ستم قادر است نبرد علیه هر شکلی از نظامهای ارتجاعی را بهسمتِ جامعه و جهانی از نوعِ دیگر رهبری کند و نقطه پایان بر این جهان کهنه و منسوخِ طبقاتی بگذارد.
پانوشت:
۱ – متن کامل این بیانیه در سایت www.revcom.us با تاریخِ ۷ مارس ۲۰۱۶ موجود است.
به نقل از آتش شماره ۷۲ – آبان ۹۶
atashHYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”1917HYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”@gmail.com
n-atash.blogspot.com