نظری بر شکست تجربۀ شوروی در صدمین سالگرد انقلاب اکتبر

نظری بر شکست تجربۀ شوروی در صدمین سالگرد انقلاب اکتبر

انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و یاهرجنبش وحرکت اجتماعی عدالتخوانه ای را،میتوان از دوجنبه بیرونی ودرونی مورد بررسی قرارداد. جنبۀ بیرونی انقلاب اکتبرعبارت بود ازتجلی عدالتخواهی آن درمصاف با هردو نظام استثمارگرانۀ فئودالیسم و سرمایه داری موجود درروسیۀ آنزمان. دراینمورد وجه مشخصه وخصلت نمای انقلاب اکتبرهمان آرمان و اهدافی بودند که پیشآروی آن قرارداشتند. از این لحاظ انقلاب اکتب، صرف نظرازچگونگی شکست تجربۀ شوروی ، حقانیتی تاریخی یافته است. و این را بورژوازی تاکنون نتوانسته است با استفاده ازتمامی امکاناتش، ازذهنیت تاریخی کارگران کمونیست بزداید. اما هرجنبش عدالتخواهانه ای و منجملۀ انقلاب اکتبر،همزمان که در مصاف با ستمگران دارای اهداف مختص بخود بوده اند، از درون هم از یک سری روابط و فعل الانفالات و سوخت و سازهائی برخوردار بوده و هستند. که این ها نیز به نسبت درست و یا نادرست بودنشان، یا در جهت رسیدن به اهداف تعیین شده سوق یافته اند ویا رو به سوئی نهاده اند که منجر به دورافتادن از اهداف معینه ،شده اند. مسلمأ گرچه وجود اشتباهات و یا انحرافات دردرون هر جنبش عدالتخواهانه ای، سبب کندروی و یا حتی شکست آن خواهد شد. اما نه کندروی ها و نه شکست جنبشهای عدالتخوها نه ، بهیچوجه  به ستم و ستمگران مشروعیت نمیبخشند. جنبشهای عدالت طلبانه ویا هرجنبش آزادیخواهانه ای، ممکن است درپیشبرد فعالیت هایشان دچار اشتباه شوند و در مواردی هم دچار شکست شوند .اما آنها هر دفعه با کند و کاو درعملکردها ، تاکتیکها و سیاستهای گذشته شان، پی به نواقص و نارسائی هایشان میبرند و با حذرازآنها خود راصیقل میدهند ودوباره برمیخیزند تا باردیگر مصمم تروبا صلابت بیشتری بمصاف ستمگران روند. انقلاب اکتبرهم ، جدا از این قاعدۀ کلی نبوده است. چرا که تا ستم هست اعتراض هم وجود خواهد داشت وتا ستمگران باقی بمانند، جنبشهای عدالتخواهی و آزادی طلبی هم باز تولید خواهند شد.

 تاکنون و بحق درمورد حقانیت انقلاب اکتبربسیار سخن ها سرداده شده وقلمفرسائی های زیادی صورت گرفته است. مسلمأ  اینگونه کوشش ها که اکثرأ خصلت عدالتخواهانه انقلاب اکتبررا گوشزد کرده اند، درشناساندن اهداف وآرمان آن انقلاب مفید بوده اند. اما تاکنون درمقایسه  با تأکیداتی که همواره بر حقانیت آرمانها انقلاب اکتبر شده و یا میشود، بسیار کمتربه فعل الانفعالات و سوخت و سازهای درونی آن انقلاب ، پرداخته شده است.لذا لازمست انقلاب اکتبر را فراتر ازآن واقعه ای در نظر گرفت که در روز  ۲۴ اکتیبر۱۹۱۷ در روسیه اتفاق افتاد. اگرازاینجهت به انقلاب اکتبر پرداخته شود درآنصورت چگونگی تجربۀ شوروی و شکست آن هم بعنوان عمده ترین و اساسی ترین بخش جدائی ناپذیرازآن انقلاب ، قابل طرح و بررسی خواهد بود.

 تجربۀ نظام شوروی بعنوان نمونه ای ازبعمل درآمدن نظریۀ مارکسیسم – لنینیسم قلمداد شده است. عنوان مارکسیسم- لنینیسم بعدازمرگ لنین سرزبانها افتاد وسپس به مروربه مکتب فکری وعملکردهای شناخته شده ای اطلاق شده است. این عنوان میتواند مفاهیم نادرست متفاوتی را القاء کند. ازیک نظرعنوان لنینیسم چون مکمل مارکسسیسم قلمداد میگردد وازجانبی دیگر لنینیسم را بعنوان مابه ازاء عملی مارکسیسم بحساب آورده اند. به نظرمن اینچنین برداشتهائی و یا خود عنوان مارکسیسم – لنینیسم تفاسیروعنوانی غلط ومن درآوردی میباشند. چرا که لنینیسم خود به تنهائی مکتب فکری و روشهای سیاسی مشخص و بعمل درآمده ایست که از بسیاری جهات با مارکسیسم مباینت داشته است. درایران آنچه که تاریخأ تحت عنوان مارکسیسم اشاعه یافته است، عمدتأ لنینیسم وسنتهای مبارزاتی لنینیستی بوده است. این دیدگاه فکری – سیاسی و سنتهای مبارزاتی مربوط به آن، برخورداراز جنبه های مثبت و منفی بسیاری بوده است. اما در ادبیات عدالتخواهانۀ  ایرانی جنبه های منفی دیدگاه لنینیستی بطور کلی نادیده گرفته شده و در نتیجه لنینیسم را بصورت احکامی آسمانی و بری از هرگونه اشتباهی قلمداد کرده اند. و بدین جهت حتی شکست تجربۀ شوروی را بی تأثیراز لنینیسم و سیاستهای لنینیستی معرفی کرده اند.

منظور از پرداختن به جنبه های منفی تفکروسنتهای عملی لنینیستی،نفی کردن ونادیده گرفتن خصلت عدالتخواهانه ومواردی ازمواضع انساندوستانۀ  لنین نیست. بلکه لنین فردی بود که جنبش عدالتخواهانه ای را درمقطع معینی ار تاریخ رهبری کرد و سپس درمقام برجسته ترین طراح و معمار نظام شوروی قرارگرفت. نظامی که درنهایت به شکست انجامید، وشکست نظام شوروی هم بی تأثیر از نظریات سیاسی او وتاکتیکهای مبارزاتیش، نبوده است. البته دراینمورد تاکنون نظرات متفاوتی وجود داشته است. عده ای دیدگاههای لنینیستی را بری از هر گونه خطائی تلقی کرده وعلل شکست نظام شوروی را کلأ به دوران بعد از مرگ او ربط میدهد. اما درمقابل، عده ای دیگر معتقدند که نظرات سیاسی و تاکتیکهای مبارزاتی لنین هم در شکست تجربۀ شوروی بی تأثیر نبوده است. مسلمأ لازمۀ ابراز نظر در مورد شکست تجربۀ شوروی ، بررسی کردن جوانب تاریخی آن تجربه است.

به نظرمن  لنینیسم با وجود برخورداری ازجهات پسندیده و مطلوبش، مکتب فکری – سیاسی ای بوده و هست که عمدتأ مبتنی براراده گرائی فردی ودر مواردی آوانتوریسم میباشد. وهمین خصایص بودکه لنین وهمفکرانش را بهنگام قرارگرفتن برمصدرادارۀ امورشوروی، بدوأ دچار چپ روی کرد و سپس آنها را درمسیری ازاجرای سیاستهای راست روانه ای قرار داد. برمبنای اراده گرائی لنینیستی بود که؛ بلشویکها درطی شش ماهۀ اول حاکمیتشان برشوروی سیاستهائی را درراستای متحقق کردن مضمون بخشی از تزهای آپریل لنین، که همانا ” قطع ارتباط کامل با جمیع منافع سرمایه ” (۱) بود را دردستور کارخود قراردادند.درواقع آنها طی شش ماهۀ اول حاکمیتشان بر شوروی درصدد برقراری نظامی ” کمونیستی” در روسیۀ عقب مانده (۲) برآمدند. نظامی که آنها در پی برقرارکردنش بودند، مرحلۀ ای ازانقلابی جهانی خوانده مبشد که میبایستی دیر یا زود دامنه اش دیگر کشورها را وقبل ازهمۀ جامعۀ آلمان را هم دربرمیگرفت. و این نیز امری بود که گرچه بجای آوردنش خارج از توان طبقۀ کارگر روسیه و ظرفیت های اقتصادی آن دیار بود، اما ازدید صاحبان سرمایه های داخلی و همگنان خارجی آنها ، بعنوان اعلان جنگی همه جانبه برعلیه نظام سرمایه داری تلقی شد. بهمین جهت بدوأ آلمان  بدون اعتنا به شعار لنینی مبنی بر” صلح بدون الحاق طلبی وپرداخت غرامت ” (۳) به حملات خود به ارتش هزیمت جوی آنزمان شوروی و پیشروی درخاک آن کشور ادامه داد و جبهه ی مقدم نیروهایش را تا چند منزلی پتروگراد کشانده بود. درچنان وضعیتی بلشویکها درقبال تن دادن به صلح با آلمانها  مجبورشدند دست ازحاکمیت براوکرائین وبخشهای دیگری از روسیه آنزمان بکشند و آن قسمتها را همراه با دیگرغرامت جنگی هنگفت  به آلمان واگذارند. علاوه برآن واقعه، تعدادی ازدیگر کشورهای معظم هم چند ماه بعد ازانقلاب اکتبر دست به توطئه  برعلیه بلشویکها زدند، واز طریق رساندن کمکهای بی دریغانه ای به ارتشهای سفید ،قصد براندازی نظام نوبنیاد شوروی را داشتند.اما اینکه طبقۀ کارگر آنزمان روسیه و پتانسیلهای  اقتصادی درآن دیار تا چه حدی مهیای  تداوم بخشیدن به نظام کمونیستی نو بنیاد ودرگیرشدن درچنان جنگی بودند، خود نیز داستانی است مفصل که شرحش فرصت جداگانه ای را مطلبد. اما آنچه که از آن بابت مختصرأ دراین مجال می گنجد اشاره ایست به این که جنگهای داخلی در شوروی زمانی شروع شدند که بلشویکها قبلأ از سیاست چپ روانۀ شش ماهۀ اول حاکمیتشان عدول کرده بودند و درعوض مواضع راست روانه ای را درزمینۀ ادارۀ امور اقتصادی و سیاسی در پیش گرفتند.

لنین وبلشویکها از روز ۲۵ اکتبر ببعد با امید به زود رس بودن اانقلاب کارگری در آلمان و قرار گرفتن زمام امور آن دردست همتائی بلشویکی و با چشمداشت از بهرهمند شدن روسیه از اقتصاد پیشرفتۀ و کارآئی های طبقۀ کارگر آلمان، سریعأ دست به اقداماتی  درزمینه برقراری نظامی کمونیستی،در روسیه زدند. آنها در انحال شش ماه را دست به دهان بسر بردند ودرطی آن مدت قرارها و دستورالعمل هائی را توسط کارگران و دهقانان به محک تجربه زدند.  مواردی درزمرۀ آن دستورالعمل ها و رهنمودها قرارداشتند که مورد پسند کارگران آگاه و آزادیخواهان درسطح جهان قرارمیگرفتند و آنها درحد خود به بلشویسم ولنینیسم ،بحق اعتبارزیادی بخشیدند. نمونه هائی از آن موارد عبارت بودند از: شعار”صلح بدون الحاق طلبی وپرداخت غرامت جنگی، فرمانهای مربوط به ملی کردن زمین مالکان وکلیساها، کنترل کارگری برتولیدوتوزیع فرآورده های صنعتی، برگماری کمیته های کارگری درکارخانه ها بجای مدیران و کارشناسان،و تعدیل دستمزدهای سطح بالا درحد دریافتی های یک کارگر متوسط ، علنی کردن قراردادهای استیلا جویانۀ روسیۀ تزاری با  کشورهائی چون ایران و و فسخ کردن بی قید و شرط آن قرار دادها، مردود شمردن دیپلماسی سری بین کشورها وسایر اقدامات انساندوستانۀ دیگر . اینها ومواردی دیگر ازاین نوع از جمله اقدامات انسان دوستانۀ  بلشویکها بعداز بیست وپنجم اکتبر ۱۹۱۷ بودند . کل موارد فوق یا الهام گرفته از تجربیات کمون پاریس بودند ویا برای اولین باردر روسیه ،بعمل در میآمدند.اماآکثریت آن فرمانها و دستورالعملها علیرغم مضامین درست شان فراترازمرحلۀ صدور ره به جریان عمل نبردند.(۴)چراکه گره کارلنین وبلشویکها درنادرستی مضمون فرمانها ودستورالمعلهائی که صادرمیکردند نبود، بلکه نیروی اجتماعی کارآومکفی جهت به ثمررساندن آن مضامین صحیح، درروسیۀ آنزمان وجود نداشت.

شش ماه بعداز صدورآن فرمانهاودستورالعملها، صلح با آلمانها به سرانجام خود رسید، اما پیروزی انقلاب کارگری درآلمان به افقی دور دست درآیندۀ نامعلومی محول شده بود که ابعاد و چگونگی آنرا هم نمیشد به آسانی پیش بینی کرد. از طرفی جامعۀ روسیه هم در طی آن مدت، نه اینکه پای در”آستانۀ نظام سوسیالیستی” موردنظرلنین ننهاد، بلکه به درجات زیادی بر فلاکتی که قبلأ دامنش را گرفته بود،افزوده شد. در طی آن مدت کارگران درغیاب مدیران وکارشناسان اخراج ویاسلب مسئولیت شده،نتوانستند الگوی موفقی از کنترل برتولید و توزیع فرآورده های صنعتی، را ارائه دهند. واز طرفی مدیران و کارشناسان سلب مسئولیت شده هم به تلافی کم شدن حقوق و مزایایشان، نه اینکه از همکاری داوطلبانه با کارگران از خود رغبتبی نشان نداده بودند بلکه  تا جائیکه از دستشان برآمده بود از خرابکاری در پروسۀ تولید و توزیع محصولات، هم کوتاهی نکرده بودند. درنتیجۀ عواملی این چنین بود که در طی آن مدت  از طرفی درسیستم بورژوائی تولید و توزیع محصولات صنعتی، وقفه و هرج و مرج ایجاد شده بود ، اما درعوض سیستم پیشرفته و موفق تری هم جایش را نگرفته بود.

بنا به وجود مسائلی از این دست بود که لنین وبلشویکها درمارس ۱۹۱۸، باعدول ازسیاستها و روشهای شش ماهۀ اول حاکمیتشان برشوروی، سیاستهای کاملأ راست روانه ای راجایگزین فرمانها ودستوالعملهای اراده گرایانۀ قبلی شان کردند. که از آن میان سیاستی بود تحت عنوان ” اعتلای بارآوری کار”(۵). اهدافی که قراربود در پی اجرای سیاست ” اعتلای بارآوری کار” متحقق میشدند عبارت بودند از؛ سازمان دادن ارتشی قدرتمند ومسلح به تجهیزاتی پیشرفته و رساندن اقتصلد روسیۀ عقب مانده به مرحله ای از پیشرفت نظام سرمایه داری موجود درآلمان آنزمان و قرارگرفتن زمام امور آن تحت کنترل کامل حزب بلشویکی. یکی ازپیشنهادات لنین درمتحقق ساختن سیاست مربوط به “اعتلای بارآوری کار”عبارت بود از؛ استفادۀ کامل ازروشهای مدیریت تیلوری. دراین مرحله بود که لنین روش مدیریت تیلوری (فردریک وینسلو تیلور Frederick Winslow Taylor ) را ستود.(۶) روشی که دستور کشیدن شیرۀ تن کارگران را دربر داشت وبهمین جهت سرمایه داران دراستثماراز طبقۀ کارگر، آنرا بکار میگرفتند. علاوه بر براین ، بلشویکها در همان زمان مجبور شدند از سیاست  مربوط به کنترل کارگری بر تولید و توزیع فراوردهای کارخانه ای، عدول کنند و بجایش دوباره سیاست “مدیریت تک نفره” (۷) در نهادهای تولیدی را اتخاذ کردند.

چندی ازصدور دستورالعمل مربوط به سیاست “اعتلای بارآوری کار” ، نگذشته بود که اجرای آن سیاست ، بعلت نزدیک شدن ” ابرهای طوفان زای “جنگهای داخلی موقتأ متوقف گردید و بجایش سیاست “ناآشنای” کمونیزم جنگی درپیش گرفته شد. در دوران کمونیزم جنگی ظرفیتهای اقتصادی و نیروی انسانی جامعه درجواب به ضروریات جنگی بکارگرفته میشدند. قسمت عمده ای ازکارخانه های مربوط به صنایع سنگین و ماشین آلات درجواب به نیازهای جبهه ها تغییر ماهیت دادند و درتولید کالاهای مصرفی هم الویت به نیازهای سربازان در جهه ها داده میشد.جریان جنگهای داخلی که تا سال ۱۹۲۰ بطول انجامید و نتایج خرابی های حاصل از آن، پرده بر سیاستهای اقتصادی راست روانه ماه مارس ۱۹۱۸ بلشویکی کشید. آنچه که در جریان آن جنگها ویا بعداز فراغت پیروزمندانه ازآن ، به تودۀ مردم و جهانیان القاء میشد، تصوراتی بودند که بنا بر آنها گویا مختل شدن اقدامات سوسیالیستی بلشویکها و در پبش گرفته شدن سیاست اقتصادی نوین ” نپ” ، صرفأ تبعاتی ناشی از حملۀ ارتشهای سفید ودرگیر شدن بلشویکها با آنها ، بوده اند. در صورتیکه ” نپ” برمبنای همان سیاست ” اعتلای بار آوری کار ” که قبل ازشروع جنگهای داخلی طرح ریزی شده بود، در پیش گرفته شد. اجرای آن سیاست ایجاب میکرد که امتیازاتی به سرمایه های خصوصی داده شود و یا کنترلهای کارگری کاملأ حذف شوند و بحایشان  دوباره ازوجود تکنسینها ، مدیران و کارشناسان دورۀ تزاری استفاده شود. (۸)

در واقع لنین و سران بلشویکی بعد ازگذشت شش ماه ازانقلاب اکتبر بمرور و قدم به قدم ارتباط کامل خود با جمیع منافع سرمایه را دوباره برقرار کردند.و بهمین جهت بخشهائی از گارگران عضو درحزب کمونیست ( حزب لنین و بلشویکها) به سیاستهای اقتصادی راست روانۀ بلشویکها و به متمرکزشدن قدرت سیاسی دردست سران حزبی اعتراض میکردند. اما تمامی آن اعتراضات کارگری در پرتواتوریته ای که لنین درحزبش داشت، ، یکی بعد از دیگری خاموش ویا بشدت سرکوب شدند . با پیشنهاد خود لنین وجود هر گونه فراکسیون کارگری در حزب ممنوع اعلام شد. در طی آن مدت بمرورازاختیارات اتحادیه هاوسندیکاهای کارگری،به نفع حکومت تک حزبی کاسته میشد، طوریکه سرانجام ودرزمان خودلنین دست کارگران ازادارۀ اموراقتصادی وسیاسی جامعه تاحد زیادی کوتاه شد و به آنها نقشی سمبولیک و تشریفاتی واگذار گردید. سران بلشویک در نهاد های شوراها ئی هم اعمال نفوذ میکردند و از طریق مضامین قانون اساسی واجرای آئیننامۀ انتخاباتی مخصوصی،از سهمیۀ نمایندگان دهقانی در شورای مرکزی سراسری کم میکردند و درمقابل غظت کارگری بافت آن ارگان را افزایش میدادند. (۹) نظام شورائی درسراسر شوروی ازسیستمی هرمی تبعیت میکرد که در قاعدۀ آن توده های میلیونی متشکل از دهقانان و کارگران قرارداشتند. و در راس آن هم کنگرۀ سراسری شوراها بعنوان عالی ترین نهاد تصمیم گیرنده ، قرار میگرفت. جلسات کنگره سالی یکبار منعقد میشد و هر سال کنگره درآخرین جلسه اش کمبتۀ ای اجرائی انتخاب میکرد و تمامی اختیارات خود را تا تشکیل کنگرۀ بعدی در سال آینده،  به آن کمیته تفویض مینمود . در سیستم شورائی نظام شوروی،  انتخابات نه همگانی بود و نه برابر. و این خود ترفندی بود که در جای دادن اعضای مورد نظر سران حزبی در کنگره شورائی سراسری بکارمیرفت.

خلاصه اینکه : بعدازپیروز انقلاب فوریۀ ۱۹۱۷ ، لنین در چهارم آپریل همانسال از خارج به روسیه بازگشت. او درآنزمان  به جامعه ای وارد شد که قبلأ زخم ناسور استثمار سرمایه و اجحافات نظام فئودالی بربدن مرمانش کپره بسته بود. کارگران و دهقانان دراعتراض به ظلمی که برآنها میرفت  به اعتراض برخاسته بودند. درآن شرایط لنین چون رهبری انساندوست فرارسید و مردم بخشأ با گرویدن  به او انقلاب دیگری را در۲۴اکتبرهمان سال براه انداختند. از آن پس اواراده کرده بود  تا با زور سرنیزه به نیات انسان دوستانه اش جامۀ عمل بپوشاند. در زمان او بود که با اجرای ترورهای سفید و ترورهای سرخ ،در آن جامعه  تخم کینه کاسته شده بود وبا خونهای ریخته شدۀ کارگر وغیر کارگرتوسط ” چکا”(۱۰) سیراب میشد.اراده گرائی رهبرانساندوست موجب یکدندگیش بود و این خودسبب شد تا او هرگونه تعبیرو نظر مخالفی را برنتابد. لذا صداهای مخالف  یاران دیروزی چون شورش ناویان در کرونشتات (۱۱)، در گلو خفه شدند و اعتراضات گروهای کارگری درون حزبی هم چون ” اپوزیسیون کارگری”(۱۲) تخطئه و سرکوب شدند. رهبر اراده گرا بعد از سرکارآمدن کوشید تا استثمار به شیوۀ بازار آزاد را از در بیرون کند اما خود اوبعد از مدتی دوباره آنرا بصورت سرمایه داری دولتی و ملبس به لباسی از  اجرای ” اعتلای بار آوری کار” و یا ” نپ”، از پنجره بدرون کشاند. بعد از مرگ لنین حاکمیت جامعه به استالین رسید. استالین برخلاف لنین فردی انسان دوست نبود اما پشتوانه ای ازاراده گرائی و تحمل نکردن صداهای  مخالف رااز استادش به ارث برده بود.لذا درمورد آنچه که بعد از مرگ لنین برسر شوروی آمد، تو خود ” حدیث مفصل از این مجمل بخوان”.

دراین نوشتۀ صرفأ وضعیت شوروی در دوران حاکمیت لنین مد نظر بوده است. چرا که این دوران نسبت به بقیۀ طول عمر نظام شوروی، همواره شبهه برانگیز بوده است .  تا کنون “احزاب برادر” و دیگر لنینیستها همواره کوشیده اند تا هرآنچه که در دوران حاکمیت لنین درشوروی صورت میگرفت را بعنوان تجربیاتی بدون نقص و بری ازهرگونه خطا تلقی کنند. درصورتیکه نظام شوروی در زمان حیات لنین،شامل  دو دورۀ ماهیتأ متفاوت ازهمدیکر، بود. در دورۀ اول که چند ماه بیشتر طول نکشیده بود، لنین و بلشویکها کوشیدند ایده های انسان دوستانه ای رادر قالب طرحها و فرمانهای مشخصی ، به اجرا درآورند. اجرای آن طرحها چون شهابی در آسمان ظلمانی جامعۀ عقب ماندۀ روسیه آنزمان، بیک باره درخشید وبعد از شش ماهی رو به خاموشی گرائید. بهمین جهت بعضی از منتقدین نظام شوروی از آن دوره بعنوان ” کمونیسم گلخانه ای ” نام برده اند.درواقع جنبه های اقتصادی آنچه که تحت عنوان جامعۀ کمونیستی در روسیه خوانده میشد، کپیه ای بود از تجربیات کمون پاریس در زمینۀ ادارۀ امور اقتصادی جامعه، که آنهم فقط در معدود شهرهای عمدۀ روسیه آنزمان قابل اجرا بودند. در آنزمان از جمعیت ۱۴۰ میلیونی جامعۀ روسیه حدودأ  ۲۰ در صد آن در شهر ها و بقیۀ آن در هزاران دهات دور و نزدیک ، پراکنده شده بودند. دهاتیکه اکثرأ بی بهره از وجود جاده های شوسه بودند و با هزاران کیلومتر راههای ضعب الغبور و مالرو بهمدیگر و به شهرها وصل میشدند.درآنشرایط عمده ترین بخش جمعیت روسیه دردهات دور دستی بسرمیبردند که حتی دراوائل انقلاب ماهها طول میکشید تا فرمانهای بلشویکی به آنجا ها یرسد.  اینها بخشی از واقعیاتی بودند که درآنزمانها توسط کمونیستهای دیگری در داخل روسیه و یا خارج از آن کشور، به سمع بلشویکها رسانده میشدند. اما لنین آنها را “جبرگرا” خوانده بودو نظراتشان راهم  تخطئه کرده بود. او خود زمانیکه در اجرای سیاستهای چپ روانه اش به بن بست رسیده بود، مجبور شد ، مطالبی راجع به عقب ماندگی روسیه را  برقلمش جاری کند . آن مطالب بصورت تحلیلی از چگونگی بافت اقتصادی جامعۀ روسیه و جایگاه طبقۀ کار در آن ارائه شد و در آن لنین  ازبرتری شیوۀ تولید ماقبل سرمایه داری در روسیه و وجود بیسوادی درمیان ۸۰ درصد از جمعیت ۱۴۰میلیونی آن کشور سخن سرداده بود. او خود وجود اجتماعی طبقۀ کارگر روسیۀ آنزمان را به ” قشر نازکی ” در میان جمعیت بیکران وعمدتأ دهقانی روسیه تشبیه کرده بود. بیان آن واقعیات از جانب او مربوط به دورانی بعد از مارس ۱۹۱۸ وتا زمانیکه مریضی اش به او اجازۀ فعالیت میداد، میشد. در آن دوران   بود که کوششهای بلشویکها در برقرار ی نظام کمونیستی به شکست انجامیده بود. و لنین با تحلیل از بافت اقتصادی جامعۀ روسیه واذعان به عقب افتادگی آن جامعه ، نتیجه گرفته بود که ایجاد نظام کمونیستی در شوروی، بعلت رشد نیافتگی شیوۀ تولیدی ونارس یودن وجود اجتماعی طبقۀ کارگرامکان پذیر نبوده است . او در پس بیان آن واقعیات نوشته بود ؛ بایستی بدوأ نظام سرمایه داری دولتی، با درجه ای از پیشرفتی که همطراز با نظام سرمایه داری موجود درآلمان باشد  را ایجاد کرد و سپس به  بفکربرقراری نظام کمونیستی بود.

چپ رویهای لنین در چند ماۀ اول تجربۀ شوروی و سپس راست روی های بعدیش ، جملگی بروزاتی از اراده گرائی او و توجه نکردنش به واقعیات موجود در جامعۀ روسیۀ آنزمان، بودند. دامنۀ جغرافیائی و برد زمانی اراده گرائی لنینیستی ،صرفأ محدود به چندین سال تجربۀ نظام شوروی نبوده است. بلکه ازآن پس نظرات وعملکردهای سیاسی لنین بصورت سنت ویژه ای از عدالتخواهی درآمد، و تبدیل به راهنمای عمل لنینیستها  و منبع الهام بخشی برای آنها شده است. لنینیستهای ایرانی ،اراده گرائی بدور از واقعیات را، تحت عنوان ” انقلابی گری” میستایند. آنها امروزه در دهها سازمان و حزب لنینیستی مجزا ازهم سازمان یافته اند، و همگی درحد توان و امکاناتشان برضد ناعدالتی های موجود درایران مبارزه میکنند. اما متأسفانه هریک از آنها خود را محق و دیگرهمگنان شان را مردود میشمارد و چشم دیدن آنها راهم  ندارد.

توضیحات  و منابع :

۱ –  رجوع به ترجمۀ فارسی مجموعه آثار لنین صفحۀ ۴۵۳

۲- نمونه هائی ازعقب ماندگی جامعۀ روسیۀ آنزمان : ( دردرمورد توضیحات الف و ب مربوط به این بند به؛ ترجمۀ فارسی مجموعه آثار لنین صفحات ۳۰۲ و ۳۴۳ و ۸۶۲ مراجعه شود.)

الف- لنین در تاریخ ۱۷ ژوئن ۱۹۱۲ یعنی حدود پنج سال قبل از انقلاب اکتبر درمورد تعدادکارگران در میان کل جمعیت روسیۀ آنزمان گفته بود” روسیه  کشور عظیمی » است « با ۱۵۰ میلیون جمعیت که در فضای بس پهناور پراکنده و متفرق» میباشد. « اکنون تعداد کارگران تمام روسیه بهیچوجه از ۳ (سه) میلیون کارگر کارخانه و معادن وراه آهن کمتر نیست.»

ب- سطح وسیع بیسوادی در روسیۀ آنزمان:

طبق آماریکه درسال ۱۹۲۲، ادارۀ مرکزی آمار، شعبۀ آمار آموزش ملی درمسکو، از تعداد باسوادان در روسیه، ارائه داده بود ،تعداد باسوادان درمیان هرهزار(۱۰۰۰) نفرازهمهً اهالی درسال ۱۹۲۰ بالغ بر۳۱۹ نفربود.بعبارتی دیگرازهرهزارنفر۶۸۱ نفربیسواد بودند.( ۵ ) آن واقعیت درشرایط آنروزروسیه بدان معنی بودکه ازجمعیت۱۵۰میلیونی( ۶ ) آنروزروسیه بیشتر از ۱۰۲میلیون نفرآن بیسواد بودند.آن سطح عظیم بیسوادی مربوط به سال۱۹۲۰بود.که کوششهای بلشویکهادرمورد ارتقاء سطح باسوادی درظرف چهارسال بعدازاکتبر۱۹۱۷ راهم دربرمیگرفت.بعبارت دیگرسطح بیسوادی در ۱۹۲۰ نسبت به دورهً تزاری درسال۱۸۹۷ تغییر محسوسی نکرده بود.زیراکه تعدادباسوادان درمیان همهً اهالی در ۱۸۹۷ ازهرهزار نفر بالغ بر۲۲۳ نفر بود.( ۷ ) که درواقع بعدازگذشت ۲۴ سال که چهارسال آخرآنرا دورهً حاکمیت بلشویکی تشکیل میداد،افزایش تعدادباسوادان،نسبت به مقطع مورداشاره دردورهً تزار،افزایشی معادل ۹۶ نفردرهرهزارنفررانشان میداد.

۳-  مجموعه آثار لنن صفحۀ ۴۵۳

۴- ترجمۀ فارسی انقلاب روسیه (۱۹۲۹-۱۹۱۷ ) از ای.اچ.کار صفحۀ ۱۶

۵ و ۶ – مجموعه آثار لنین صفحۀ ۶۱۳

۷و ۸ – به مجموعه آثار لنین از صفح ۀ ۶۰۶ تا ۶۱۲ مراجعه شود.

۹- سیستم شورائی در شوروی؛ کنگرۀ سراسری شوراها عالی ترین نهاد شورائی بود که در آخر هریک از جلسات سالانه اش کمبتۀ ای اجرائی انتخاب میکرد و تا کنگرۀ بعدی تمامی اختیارات خود را به آن کمیته تفویض مینمود. اعضای حزب کمونیست همیشه سراز کمیتۀ اجرائی درمیآوردند. اساسی ترین ترفندی که از این بابت بکار میرفت این بود که در سیستم هرمی شورائی انتخابات نه همگانی بود و نه برابر. دراینمورد به مطالب و آدرسهای ذیل مراجعه شود.

الف: « قانون اساسی ،کنگرهً سراسری شوراهای- متشکل ازنمایندگان منتخب شوراهای شهری وروستائی( باآئینامهً انتخاباتی ئی بشدت بنفع شهرها،یعنی محل زندگی کارگران) – رامرجع عالی قدرت قرار میداد.»  ( انقلاب روسیه ۱۹۲۹-۱۹۱۷ از ای اچ کار صفحۀ ۵۵ – ترجمۀ فارسی)

ب – « آخرین نکته ایکه من باید از آن سخن گویم عبارتست ازنقش رهنمون پرولتاریا ومحروم ساختن از حق انتخابات . قانون اساسی ما برای پرولتاریا در مقابل دهقانان امتیاز قائل است واستثمارگران را ازحق انتخاب محروم مینماید»  ( ترجمۀ فارسی مجموعه آثار لنین صفحه ۶۷۵ )

« ……. ما بهیچوجه ازاین رفتار خود پوزش نمی طلبیم، بلکه واقعیات را بدانسان که هست با دقت، کاملاً ذکر مینمائیم.ما میگوئیم که قانون اساسی ما مجبور بود این عدم برابری را قید نماید،زیرا سطح فرهنگی پائین است وتشکل در نزدما ضعیف است. ولی ما این وضع را به کمال مطلوب بدل نمیکنیم بلکه برعکس حزب دربرنامه موظف میشود بطور سیستماتیک برراه محو این عدم برابری بین پرولتاریای متشکل ترودهقانان بکوشد.همین که ما موفق شویم سطح فرهنگی راارتقاء دهیم این عدم برابری راملغی خواهیم نمود.آنگاه ما میتوانیم بدون این قبیل محدودیتها کار خود را از پیش ببریم » ( ترجمۀ فارسی مجموعه آثار لنین صفحه ۶۷۵ )

۱۰- درمورد چکا : دولت بلشویکی” شش هفته پس از انقلاب باصدور فرمانی کمیسیون فوق العادهً سراسری ( چکا cheka ) را برای « مبارزه با ضد انقلاب وخرابکاری » بوجود آورد،و شوراهای محلی را به تشکیل کمسیونهائی مشابه آن فراخواند.» .و کشتار بیحساب و کتاب بلشویکها و ضد بلشویکها هردو در بسیاری از نقاط کشور ادامه داشت؛ و جمع آوری مخالفین فعال رژیم مشغلهً روز افزون چکا بود .» (  ۶ ) انقلاب روسیه ( ۱۹۲۹ – ۱۹۱۷ ) ای. اچ. کار صفحات ۲۹ و ۳۰ )

۱۱- انقلاب روسیه ۱۹۲۹-۱۹۱۷ از  ای.اچ.کار صفحۀ ۳۴

۱۲- توضیحات ذیل درصفحۀ ۴۵ازکتاب( انقلاب روسیه ۱۹۲۹ ۱۹۱۷ نوشتۀ ای.اچ.کار) درج است.

« اوضاع درونی حزب نیز چندان رضایت بخش نبود .یک گروه ناراضی مخالف که خود را ” اپوزیسیون کارگری ” می نامید تحت رهبری شلیاپنیکوف ( Shlyapnikov ) ، کارگر فلز کار سابق که در اولین دولت کارگری سمت کمیسر خلق کار یافته بود و الکساندرا کولونتای که در اوان انقلاب از وجهه ای برخوردار بود شکل گرفت. سمت گیری اصلی برنامۀ این گروه مخالفت بابسط کنترلهای سیاسی و اقتصادی و قدرت فزایندۀ ماشین حزبی و دولتی بود. اینان مدعی پاسداری از خلوص آرمانهای اولیۀ انقلاب،و…..بودند »