جنگ جهانی چهارم ، ابزارها و آماجها ـ کتاب دوم … بخش هجدهم ـ فراز و فرود رایش آلمان

جنگ جهانی چهارم ، ابزارها  و آماجها ـ کتاب دوم

 

بخش هجدهم ـ فراز و فرود رایش آلمان

 

سال ۱۹۴۰ سال عروج آلمان در تمامی صحنه های سیاسی و نظامی در شرق و غرب اروپاست. دراین مقطع تمامی آثار حقارت بار ورسای دود شده  و به هوا  رفته است. آدولف هیتلر اکنون خود را در یکقدمی تبدیل شدن به یگانه ابرقدرت جهان می بیند. ویرانه ای را که هفت سال پیش از این تحویل گرفته ، توانسته است از جایگاه بردگی حاصل شکست در یک جنگ جهانی به مقام آقایی جهان در جنگ جهانی دیگری برساند. حالا وقت آن است که همچون قماربازی ماهر به حفظ سرمایه های هنگفتی همت گمارد که تصاحب کرده است. در نگاه او یکراه بیشتر وجود ندارد و آن تقسیم دنیا با ابرقدرت قدیم است. دراین مسیر آلمان می بایست اگر لازم باشد تمامی بُرده هایش را در این قمار بروی میز بیاورد و می آورد. تهاجم تابستان ۱۹۴۱ به خاک اتحاد شوروی سیمای تمام عیار چنین قماری است.

هیتلر ازهمان ابتدا که پرچم مبارزه با بلشویزم را به مثابه دشمن مشترک کل جهان سرمایه داری بلند کرده بود هدفش اساسأ جذب دولت فخیمه بود، بلشویزمی که البته بیش ازآنکه دشمن آلمان باشد خصم انگلستان بود. دشمنی آدولف هیتلر همواره  و در اساس با شرقِ عمدتأ اسلاو در مفهوم عام و بلشویزمِ مهاجم بطورخاص بوده است. فضای حیاتی مورد نیازاو هم درشرق است. او مرزهای غربی پسا جنگ اول که دولت وایمار با امضای قرارداد لوکارنو برسمیت شناخته است را نیزهرگز بزیر علامت سوآل نبرده است. حتی بر بازگشت آلزاس و لورن که بارها میان فرانسه و آلمان دست بدست شده  و حالا هم هنوز در تصاحب فرانسه است پافشاری نکرده است. عجیبتر ازهمه پس از پیروزی بر ارتش فرانسه و محاصره صدها هزار سربازانگلیسی و فرانسوی درنبرد دونکرک نیزهمچنان امیدش را به اتحاد با بریتانیا ازدست نداده وبه منظورخراب نکردن آخرین پلها میان آلمان و انگلستان به قیمت یک اشتباه جبران ناپذیر راه عقب نشینی بخش اعظم ارتش سلطنتی به خاک خودی را هم بازگذاشته است.

درنگاه او دشمنی دولت فخیمه با آلمان تابع هیچ منطقی نیست. او معتقد است دو کشور اگرهزار دلیل برای دوستی و اتحاد داشته باشند ، یک دلیل اما برای دشمنی ندارند. دشمنی انگلستان  و آلمان اصلأ  با عقل و منطق او نمی خواند. او می خواهد به دولت فخیمه حالی کند که حاضر است تفاهمنامه بسیار با ارزشش با استالین را فدای  رابطه اش با بریتانیا کند و می کند. به همین اعتبار پرواز محرمانه و حیرت انگیز معاونش رودلف هِس به انگلستان در اوج جنگ  و یکماه و خرده ای پیش از شروع  تهاجم به خاک شوروی  را نیز باید قطعه ای ازهمین پازل بشمار آورد.  علاوه براینها هیتلربخوبی به تضاد میان ایالات متحده و بریتانیای کبیرهم آگاه است و برروی آن نیز بسا سرمایه گذاریها کرده است. او خیز “کلان سرمایه یهود” در آمریکا برای حاکمیت بر بازار و به تبع آن دولت ایالات متحده  را خوب می فهمد اما تن دادن دولت انگلستان به آنرا اصلأ باور ندارد. باور ندارد که دولت فخیمه به پای خود شلیک کند. باور ندارد که بریتانیا قاطعانه تصمیم به نابودی  تام و تمام آلمان گرفته باشد. آخر تکلیف آن استراتژی موازی چند ساله اخیر چه خواهد شد ؟ انگلستان دراتحاد با آلمان می تواند همه چیز را حفظ  کند ولی در تقابل با آن هیچ چیز بدست نخواهد آورد. پیشوای آلمان نمی خواهد بپذیرد که انگلستان حاضر به واگذاری رهبری  به ابرقدرت تازه نفسی باشد که تا اندکی پیش از شروع جنگ جهانی طرح  تهاجم نظامی به آنرا هنوز از روی میز گزینه هایش برنداشته بود. آیا یک آلمان دوست خطرناکتر از یک آمریکای بالقوه دشمن می باشد ؟

طرح  سرخ

 

یکسال پس ازکودتای مالی کلان سرمایه یهود دروال استریت، ایالات متحده  طرح  یک عملیات نظامی موسوم به “طرح سرخ” را در سال۱۹۳۰ علیه بریتانیای کبیربا هدف بزانو درآوردن ابرقدرت موجود به اجرا میگذارد. این طرح بخش محوری یک طرح  کلی تری است که از ۱۹۲۷ در راستای خنثی کردن تهدیدات بالقوه علیه قاره جدید روی میز دستگاه نظامی آمریکا قرار دارد. هر تهدیدی با یک رنگ مشخص شده و نام آن رنگ برکلیت طرح گذاشته می شود. برای مثال طرح جنگ علیه ژاپن “طرح نارنجی” ، جنگ علیه آلمان”طرح سیاه” ، تهاجم به چین “طرح زرد” و طرح جنگ محتمل با مکزیک “طرح سبز” نامگذاری شده اند. حتی یک “طرح سفید” برای مقابله با یک قیام احتمالی در خود آمریکا هم آماده شده است !  و اما برمبنای “طرح سرخ” نیروهای نظامی ایالات متحده می بایستی که در صورت ضرورت علیه نیروهای بریتانیا در کانادا وارد عمل شده و با اتکاء به بمبارانهای هوایی گسترده حتی با بکارگرفتن سلاحهای ممنوعه شیمیایی نیروهای مذکور را از میان بردارند. در این مقطع که نبرد برای تعیین تکلیف مقوله رهبری جهان در دستور است انگلستان به مثابه بزرگترین تهدید علیه آمریکا حتی خطرناکتر از ژاپن و آلمان تلقی می گردد. حتی آدمی مثل چرچیل هم امکان بروز جنگ با ایالات متحده  را  نا ممکن نمی بیند. چمبرلین بارها در سخنرانیهایش علنأ به این طرح اشاره  کرده  و در رابطه با آن هشدار داده بود.

درارتباط با این طرح دولت آمریکا در سال ۱۹۳۱“چارلز لیندبرگ” Charles A. Lindbergh یکی ازمعروفترین خلبانان نیروی هوایی خود که چهار سال پیش از این با گذشتن از اقیانوس اطلس شهرتی جهانی یاقته است را به منظور ارزیابی یک تهاجم نظامی محتمل به سواحل غربی”هادسن بی” در کانادا می فرستد. چارلز لیندبرگ یکی از شخصیتهای جالب و قابل بررسی در این برهه از تاریخ آمریکاست. او دراین تاریخ استاد لژ فراماسونی”کی اِستون” درسنت لوئیس هست. این موضوع را او نه تنها پنهان نمی کند که علائم و سمبلهای این جریان را هم بر روی لباسها وهم بر روی هواپیمای قاره پیمایش حمل نیز می کند.  جالبترازهمه رابطه ویژه سالهای بعد او با نازیهاست. لیندبرگ چند سال بعد درنیمه دوم دهه سی با مأموریت ویژه ازسوی ارتش آمریکا و به منظورآشنایی با دستاوردهای نیروی هوایی آلمان سفرهای متعددی به آن کشورمی کند و اطلاعات ارزشمندی را هم برای ارتش آمریکا به ارمغان می آورد. او ظاهرأ طی این سفرها به دیدگاه های عام نازیها گرایش بسیار پیدا می کند. این نزدیکی تا آنجا پیش می رود که در اکتبر ۱۹۳۹ یعنی یکماه پس از آغاز رسمی جنگ نشان با ارزش عقاب آلمان ازسوی هرمان گورینگ فرمانده نیروی هوایی رایش به او اعطا می گردد، نشانی که البته به سادگی به هرکسی داده نمی شود.

لیندبرگ پس از بازگشت به آمریکا به عنوان سخنگوی کمیته تازه تأسیس “اول آمریکا” برعلیه خط روزولت به تبلیغ فعال سیاست دورنگه داشتن ایالات متحده از دایره جنگ می پردازد. او روزولت و مافیای یهود را  رسمأ متهم به زمینه سازی برای براه انداحتن جنگ و کشانیدن آمریکا به آن می کند. کمیته “اول آمریکا” در این مقطع محل تجمع جریانات ضد جنگ موسوم به “انزواگرایان” Isolationisten درمقابل جریانات جنگ طلب موسوم به “مداخله گرایان” Interventionisten  می باشد. این کمیته که پس ازشعبده بازی پرل هاربر مجبور می شود خود را منحل کند ، همان عَلم تاریخی است که امروز دونالد ترامپ برای اولین بار پس از جنگ دوم مدعی سینه زنی زیر آن شده است.

برمی گردم به “طرح سرخ”. چهارسال بعد از اعزام لیندبرگ به کانادا  کنگره آمریکا در سال ۱۹۳۵ طرح ۵۷ میلیون دلاری تأمین هزینه ساخت سه فرودگاه نظامی مخفی در نزدیکی مرزهای کانادا که باندهای آن باید به منظور استتاربا چمن پوشیده شده باشند را از تصویب می گذراند. ارتش ایالات متحده  درهمین سال اقدام به برگذاری بزرگترین مانورنظامی تاریخ خود در مرزهای کانادا می نماید. یکقلم نزدیک به شش میلیون سرباز بر مبنای طرح مذکور در این نقطه می بایستی وارد عمل میشدند. طرح سرخ  تنها در ۱۵ ژوئن ۱۹۳۹ یعنی کمتر از سه ماه پیش از شروع  جنگ موقتأ  از دستورکارخارج و منجمد می گردد. با این تحلیل که در آینده و در صورت ضرورت دوباره  بروی میزگزینه ها بازگردد. باورش حتمأ خیلی مشکل است اما واقعیت آنست که نهایتأ این طرح جنجالی  تنها در سال ۱۹۷۴ است که بکلی و برای همیشه روانه سطل زباله می گردد !

فتح  بالکان

منطقه بالکان بی تردید یکی ازپرآشوبترین و درعین حال خطرناکترین بخش اروپای پیش و پس از جنگ جهانی اول است. منطقه ای با یک تنوع  قومی شگفت انگیز که تا پیش از جنگ اول متداومأ محل تلاقی قدرتهای منطقه بویژه دو امپراتوری عثمانی و هابسبورگهای اتریش ـ هنگری بوده است. جرقه جنگ جهانی اول هم درهمین منطقه زده می شود. جنگی که پس ازآن پایه های اولین نظم جهانشمول در ورسای گذاشته می شود. آنجا که نظم قدیم یعنی نظم امپراتوریها با ازمیان برداشته شدن چهار امپراتوری بزرگ جهان آنروز یعنی امپراتوریهای آلمان، عثمانی ، اتریش ـ هنگری  و روسیه تزاری  و تضعیف حقارت بار تنها ابرقدرت موجود یعنی بریتانیای کبیر درهم  می ریزد و تکه های گسسته از این امپراتوریها همه بر اساس یک استراتژی درازمدت و در قالب کشورهای به ظاهر مستقل بر روی نقشه جفرافیا ردیف می گردند. ویژگی عمده این طرح استراتژیک در رابطه با این تازه کشورها در چارچوب نظم نوین تقسیم تمامی خلقهای منطقه در میان دو و یا چند کشورهمجوار است. نه فقط  در بالکان که در خاورمیانه پسا جنگ اول  و  بر مبنای  قرارداد سایکس ـ پیکو نیزعین همین طرح پیاده می شود. ریشه تمامی درگیریهای مبتنی بر قومیت و مذهب که جنگ چهارم براساس آنها جریان یافته و پیش برده می شود ازجمله جنگهای وکالتی موجود درهمین تقسیمات جغرافیایی ضد انسانی حاصل نظم  ورسای  قرار دارد.

درخاورمیانه میلیونها کرد درمیان چهارکشور پخش شده و تحت حاکمیت چهار دولت مختلف قرار می گیرند. در افغانستان یک موزائیک تمام عیار از ده ها قوم و زبان و قبیله شکل می گیرد که بخشی از آنها در داخل خاک افغانستان و بخشی دیگر در میان خاک کشورهای همسایه آن قرار دارند. در ایران هم جزاین نیست. تاجیکها و ازبکها و آذریها و ترکمانها و ارمنیها هریک صاحب یک کشور مجزایند و بلوچها و پشتوها نیز باید قلمروشان را با پاکستان تقسیم کنند. بدتر از اینرا باید در جنوب شرقی اروپا و درخاک بجا مانده از ویرانه های امپراتوری عثمانی سراغ گرفت. دربالکان برای مثال بخشی ازمقدونیه دریونان میماند و بخشی به کشورجدید یوگوسلاوی ضمیمه می شود ، بخشی ازآلبانیاییها در کوزوو، بخشی ازمُلداوها در رومانی ، بخشی ازمجارها در رومانی و لهستان و خلاصه لیست بلندبالایی از ملیتهای تقسیم شده که آثارش را درهمه جا می توان بوضوح مشاهده کرد. فقط یک اشاره مختصر به ترکیب قومیتی کشورمانندی بنام مولداوی با ۳۳ هزارکیلومترمربع مساحت درهمسایگی اوکرائین و رومانی کافی است تا با ماهیت نظم نوین آشنایی بیشتری پیدا کرد. در اینجا در کنارخود مُلداوهای  رومانیایی تبار و رومانیایی زبان که کمتر ازهفتاد درصد جمعیت را تشکیل می دهند ، یک اقلیت بزرگ قومی شامل اوکرائینی ها ، روسها ، گاگاووزها، بلغارها، تاتارها ، لهستانیها و روسهای سفید  زندگی می کنند. اقلیتهایی که درهمه جا در شرایط سرکشی حکومتهای محلی ابزار قدرتمندی در دست متولیان نظم نوین برای سرکوب و کنترل هرگونه گردنکشی مستقل از نظم حاکم می باشند.

بالکان در آغاز دهه چهل میلادی محل تلاقی منافع قدرتهای منطقه ای همچون اتحاد شوروی ، ایتالیا ، بریتانیا و صد البته آلمان می باشد. هیتلر درآغاز تلاش می کند که کشورهای بالکان را حتی المکان از درگیریهای نظامی دراروپا دور نگه دارد. گذشته از آنکه غالب کشورهای مزبورنگاه مثبتی به آلمان دارند، مسیرعبوربسیاری از نیازهای لجستیکی این کشورنیزهستند. مهمترین این نیازها نفتی است که از رومانی می آید. در۲۷ می۱۹۴۰ میان دو کشور قرارداد نفت درمقابل سلاح امضا می شود که بر مبنای آن نیروهای ارتش آلمان وظیفه آموزش و تسلیح ارتش رومانی و حفاظت از میادین نفتی را برعهده می گیرند. بلغارستان هم از آغاز نگاهش به آلمان و درسمت اتحاد سه گانه می باشد. بر سر جذب بلغارستان رقابت پنهان و آشکاری میان هیتلر و استالین جریان دارد. در این راستا شوروی تلاشی عبث درجهت جلوگیری ازپیوستن کامل این کشوربه نیروهای محور صورت می دهد اما دولت بلغارستان پس از دوبار رد پیشنهاد پیوستن به متحدین در ماه های  اکتبر و نوامبر۴۰ نهایتأ دراول مارس ۱۹۴۱ رسمأ به اتحاد سه گانه می پیوند. یوگوسلاوی و یونان اما علیرغم نگاه مثبتشان به آلمان دراین مقطع  در جنگ همچنان در حفظ  بیطرفی اصرار دارند.

۲۷ ژوئن ۱۹۴۰ بلافاصله پس از شکست فرانسه ، استالین خواهان پس گرفتن بسارابی و بوکوین شمالی از رومانی می شود. این مناطق در جنگ اول از دولت نوپای انقلابی شوروی گرفته و به رومانی داده شده بودند. رومانی البته چاره ای جز پس دادن این مناطق ندارد. دولت مجار، ترانسیلوانی و دولت بلغارستان هم “دوبروجا” را مطالبه می کند.هیتلر در۳۰ اوت۴۰ به دعوای سه کشورخاتمه داده و با حکمیت خود ترانسیلوانی را به مجارستان داده  و درمقابل استقلال رومانی را تحت حمایت محور تضمین میکند. بدین ترتیب با جلب رومانی به طرف خود پاسخ استالین را هم میدهد. البته حق شوروی دررابطه با بسارابی زیر علامت سوآل نمیرود چرا که این حق مدتها پیش از این درچهارچوب تفاهمنامه میان آلمان ـ شوروی برسمیت شناخته شده است!

و اما ایتالیاییها که حالا به تازگی رسمأ وارد جنگ شده اند هرچند دیر آمده اند اما عجله دارند که کارشان را زود تمام کنند ! با اینحال آنها درهیچ کجا بدون حمایت ارتش آلمان قادر به پیشروی درهیچ جبهه ای نیستند. این آلمانها به رهبری مارشال رومل هستند که در لیبی درشمال آفریقا و درمقابل بریتانیا بداد نیروهای ایتالیایی می رسند که درهمه جا به عقب رانده شده اند. دراروپا هم به غیرازاین نیست. چه درمقابل نیروهای فرانسوی ، چه در آلبانی و چه ازهمه مهمتر در یونان. موسولینی پس از اشغال آلبانی از قضا چشم به همین کشور دوخته است.

در۲۸ اکتبرایتالیا بدون اطلاع  و موافقت آلمان به یونان حمله می کند اما نیروهای یونانی موفق می شوند که ظرف کمترازیک هفته ایتالیاییها را تا درون مرزهای آلبانی عقب بنشانند. دراین اثنا بریتانیا هم جزیره کِرتا دریونان را اشغال و اقدام به مینگذاری سواحل این کشور می نماید. ۱۳ دسامبر هیتلر فرمان اجرای طرح ماریتا برای اشغال بالکان را صادر می کند. این مقدمه لشکرکشی سال آینده به خاک اتحاد شوروی است که خطوط کلی آن پنج روز بعد از این  در ۱۸ دسامبربه فرماندهی کل ارتش آلمان ابلاغ می گردد. نیروهای آلمانی در ۲۸ فوریه ۴۱ از طریق رومانی  وارد بلغارستان شده  و در مرزهای یونان مستقر می شوند. پس از پیوستن بلغارستان به متحدین ، یوگوسلاوی نیز در ۲۵ مارس به این اتحاد می پیوندد. اما دو روز بعد بدنبال قیامی که با حمایت بریتانیا و علیه آلمان صورت می گیرد  با یک کودتا دولت وقت از کار برکنار و شاهزاده “پاول” به یونان می گریزد. کودتاچیان پیتر دوم را که دشمن نازیهاست و در این تاریخ هفده سال بیشتر ندارد بجای پاول بر تخت می نشانند. در ۶ آوریل ستونهای آلمانی وارد یوگوسلاوی و یونان می شوند. روز بعد ایتالیا هم به یوگوسلاوی اعلان جنگ می دهد و در ۲۷ آوریل کار یوگوسلاوی و یونان تمام می شود. انگلیسی ها با یک فقره عقب نشینی و واگذاری یونان موفق می شوند ۴۸ هزار نفر از نیروهای خود را نجات داده  و ژرژ دوم  پادشاه یونان را هم به انگلیس می فرستند. با اشغال یونان راه نفوذ آلمان به مدیترانه و دریای اژه  باز می شود. بدین ترتیب کشورهای بالکان تمامأ درحوضه نفوذ کامل رایش و اتحاد محور قرار میگیرند.

در نیمه اول سال ۱۹۴۱ تمامی اروپا کم و بیش یا به تصرف نیروهای محور درآمده است و یا در موضع  دوستی قرار دارند. پس ازبنیانگذاری رایش اول توسط کارل کبیر درسال ۸۰۰ میلادی ، آلمان هرگز به چنین وسعت و عظمتی دست نیافته بود. با اینحال پروژه اتحاد با بریتانیای کبیر در این مقطع تمامأ شکست خورده به نظر می آید و ورود ایالات متحده به جنگ نیزدیگر تنها مسئله زمان می باشد. هیتلر می داند که لجستیک آلمان و متحدانش کفاف یک جنگ درازمدت با انگلستان و آمریکا را نمی دهد. برترین ابزار او در نبردها همه جا اصل تهاجم صاعقه وار بوده است که در زمین اساسأ با اتکاء به زرهی و در محور آن سلاح برتر یعنی تانک و درهوا با حفظ برتری هوایی پیش برده می شود و پیروزی سریع حاصل می گردد. سلاح برتر در آبها نیز زیردریاییهای آلمانی است که امان از ناوگان دریایی دولت فخیمه بریده است. ادامه تحرک این ارتش در زمین و هوا و دریا بدون تأمین منابع انرژی و سوخت کافی میسر نخواهد بود. نفت رومانی به تنهایی کفاف نیاز بی پایان ارتش رایش را نمی دهد.

عملیات بارباروزا ، تهاجم به خاک شوروی 

سرزمین پهناورروسیه واقمارآن چه اوکرائین و جمهوریهای بالتیک و چه جمهوریهای قفقاز منبع بی کران تأمین بلاواسطه نیازهای یک جنگ درازمدت  بویژه در زمینه تأمین انرژی  و غله می باشد. استالین تا این تاریخ در مقابل خواست اکید آلمان برای پیوستن به اتحاد محور مقاومت کرده است ، اما با ژاپن علیرغم درگیریهای اولیه جداگانه یک قرارداد عدم تعرض امضا می کند که تا آخر جنگ هم دوام می آورد. هیتلر می داند که ورود ایالات متحده به جنگ امری محتوم است. او بارها در مکالماتش با اطرافیان و درسخنرانیهایش به این مسئله که روزولت عامل و کارگزار یهودیت بین المللی است اشاره می کند. او به پیر هوس خبرنگار یونایتدپرس در اوایل پاییز۴۱ می گوید :

“این کیسه های پول و یهودیانند که نمایش را در پشت صحنه اداره می کنند”. ” این آقای روزولت و یهودیانش ! آنها می خواهند بر دنیا حکومت کنند و ما را از هستی و زندگی ساقط نمایند. آقای  روزولت مدعی است که می خواهد انگلستان را نجات دهد اما دراصل منظور واقعیش این است که وارث امپراتوری بریتانیا گردد”.

او در جای دیگری خطاب به مارتین بورمان سکرتر شخصیش می گوید : “اگر یهودیان نبودند و اگر روزولت این نوکر و پادوی آنها نبود اوضاع جوردیگری می بود. ازهرنقطه نظر که بنگریم آلمان و آمریکا اگر یکدیگر را درک هم نکنند وعلاقه ای به هم نداشته باشند اما بدون شک می توانستند حداقل پشتیبان و هواخواه  یکدیگر باشند”.

در اینکه روزولت و مافیای یهود اکیدأ خواهان وارد کردن ایالات متحده به جنگ بودند تردیدی برجای نیست. در بخش بعد و در کادر تفسیرغیررسمی در رابطه با روند منتهی به جنگ دوم به این مسئله مفصلأ خواهم پرداخت اما در اینجا نیز اشاره به نکاتی چند در فهم موضوع ضروری می باشد. روزولت پیش از شروع جنگ ، محرمانه برای تحریک چمبرلین قول داده بود که درصورت اعلان جنگِ انگلستان به آلمان از آن کشور حمایت بی قید و شرط به عمل خواهد آورد. پس از شروع  جنگ هم  برخلاف اعلان رسمی بیطرفی آمریکا سیل کمکهای یکجانبه غذایی و تسلیحاتی به انگلستان توسط کشتیهای بازرگانی همواره  و بی وقفه ادامه داشته است. هیتلرعلیرغم اطلاع از این موضوع برای پرهیز از درگیری با ایالات متحده  دستورداده بود که به کشتیهای بازرگانی مذبور حمله ای صورت نگیرد.

هفت ژوئیه ۴۱ یعنی ماه ها پیش از ورود آمریکا به جنگ ، نیروهای آمریکایی ورود به جزیره استراتژیکی ایسلند را به منظورجایگزینی تدریجی نیروهای بریتانیایی آغازمی کنند. کاردار سفارت آلمان در واشینگتن در تلگرافی به وزارت خارجه یادآور می شود که این اقدام بخشی از نقشه های روزولت برای تحریک آلمان برای یک درگیری دریایی و درنتیحه مورد حمله قرارگرفتن کشتیهای بازرگانی و غیرنظامی آمریکاست که او بسا بدان نیاز دارد چرا که قانع کردن میلیونها آمریکایی مخالف جنگ تنها از این طریق امکان پذیر است. ۲۶ ژوئیه همانسال روزولت دستوربلوکه کردن دارایی های ژاپن درآمریکا را صادر می کند. این اقدام به معنی محروم کردن ژاپن ازمنبع اصلی نفت مورد نیازش بوده و حلقه ای دیگرازطرح تحریک کشورهای محور برای حمله به ایالات متحده می باشد. سه هفته بعد در چهارده اوت درملاقات میان روزولت و چرچیل “منشور آتلانتیک” اعلام می شود که در عمل به معنای اعلان یک جنگ غیررسمی آمریکا به آلمان تلقی می گردد. در این منشور دو کشور خواهان ادامه جنگ تا نابودی آلمان می گردند و برای اولین بار تفاوتی میان نازیها و مخالفان نازیسم در آلمان قائل نشده  و کل آلمان را هدف نشان می دهند. در ۱۱ سپتامبر در یک نطق رادیویی روزولت تهدید می کند که از این پس اگر کشتیهای آلمانی و ایتالیایی به آبهای ایسلند و مناطق دیگر تحت حفاظت آمریکا وارد شوند مسئول عواقب آن دولتهای متبوعشان خواهند بود.

اینها و موارد بسیاردیگری که پیش از این رخ داده بود و دربخش بعد بدانها خواهم پرداخت هیتلر را متقاعد می کند که باید خود را برای یک جنگ درازمدت آماده کرد. مگر همین چند ماه پیش نبود که نیروی هوایی سلطنتی حتی بدون حضور ایالات متحده برتری هوایی درآسمان خود را حفظ کرده  و آلمان نبرد هوایی سه ماهه ژوئیه تا سپتامبر۱۹۴۰ با هدف درهم شکستن انگلستان را باخته بود. ورود آمریکا با تسلیحات جدید و پیشرفته اش به جنگ بی تردید  تعادل را برعلیه نیروهای محور بهم خواهد زد. هیتلر می داند حالا دیگر یا باید انگلستان را از موضع قدرت وادار به آمدن پای میز مذاکره برای پایان دادن به جنگ و تقسیم دنیا کرد و یا در صورت شکست این استراتژی  و وارد شدن ایالات متحده  به جنگ بایستی بدنبال بدست آوردن منابع حیاتی انرژی و تأمین نیازهای غذایی  برای ادامه یک جنگ درازمدت رفت. تسخیر سرزمین پهناوراتجاد شوروی با همه ریسکهای آن پاسخ محتوم به هردوی این گزینه هاست. استالین نشان داده است که علیرغم تعارفات بسیارهیچ قصدی برای پیوستن به متحدین ندارد. روند اوضاع هم نشان می دهد که بجز دردست داشتن کارت قدرتمند کشور شوراها ، گزینه برسر میز مذاکره آوردن بریتانیا جواب نخواهد داشت. از سوی دیگر ادامه یک جنگ درازمدت علیه انگلستان وآمریکای تازه نفس و مدعی رهبری جهان هم بدون دراختیارداشتن منابع عظیم اتحاد جماهیر شوروی خواب و خیالی بیش نخواهد بود.

هدف قراردادن اتحاد شوروی برای ناسیونال سوسیالیزم مهاجم هرمشکلی داشته باشد مشکل ایدئولوژیک نخواهد داشت. استراتژی گسترش به سمت شرق و تأمین فضای حیاتی ازهمان آغاز حرکت جنبش ناسیونال سوسیالیستی از یک اصل ایدئولوژیک تبعیت می کرده وهمواره  توجیه تئوریک نیز داشته است. تنها با ازمیان برداشتن بلشویزم به مثابه دشمن مشترک کل جهان غرب می توان آلمان و انگلستان را به هم نزدیک و شرایط یک صلح  پایدار را به بریتانیا تحمیل نمود. مسئله تأمین فضای حیاتی مورد نیاز آلمان نیز بدین ترتیب برای همیشه پاسخ خواهد گرفت. آینده نشان خواهد که درک پیشوای آلمان از استالین و پتانسیلهای شگفت انگیز ارتش سرخ  و مقاومت ملت روسیه تا به کجا ساده لوحانه و غیر واقعی بوده است.

هیتلر تصمیم برای حمله به شوروی را  نهایتأ در دسامبر۱۹۴۰ اتخاذ می کند و همانگونه که در پیش اشاره کردم خطوط کلی آنرا درهجدهم این ماه به فرماندهی کل ارتش ابلاغ می کند. درساعت یازده روز سی ام مارس۱۹۴۱ آدولف هیتلر خطاب به بیش از دویست نفراز فرماندهان بلند پایه خود تاریخ آغازعملیات تهاجم به شوروی موسوم به عملیات بارباروزا را ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ اعلام می دارد. او میگوید “این جنگ جنگی است نژادی و عقیدتی و بزرگواری و شوالیه بازی برنمی دارد. این نبردی است که می بایست  با خشونت ، بیرحمی و سنگدلی پی گرفته شود”. او هشدار می دهد که ایالات متحده تا چهار سال دیگر در مسابقه تسلیحاتی موجود به اوج قدرت تسلیحاتی و نظامی خود خواهد رسید. “تا آنوقت ما باید کار اروپا را یکسره کرده  باشیم”.

عملیات بالکان تهاجم به خاک اتحاد شوروی را  نزدیک به شش هفته به تأخیر انداخته و زمان استفاده ازهوای مناسب در طول حمله را  کوتاهتر کرده است ، اما هیتلر با اتکاء به تاکتیک جنگ صاعقه وار خود  یقین دارد که کار ارتش سرخ  را  در کمتر از چهارماه  به پایان خواهد رساند. حتی به سربازان گفته می شود که نیازی به همراه بردن لباسهای زمستانیشان نیست !  بدیترتیب در بامداد ۲۲ ژوئن هیتلر مرتکب بزرگترین اشتباه تاریخ حیات خود می گردد و نیروهای  خود را  وارد خاک پهناور اتحاد جماهیر شوروی می کند. روزها و هفته های اول عملیات بارباروزا  البته حکایت از تحقق پیدا کردن نقشه های پیشوا  در تسلط صاعقه وار بر خاک شوروی می کند. تنها درهمان ۲۴ ساعت اول ارتش سرخ نزدیک به دوهزارهواپیما را از دست داده  و پایداری نیروی پیاده درشرف ازهم گسیختن است. درهمان روزهای نخست نزدیک به نیم میلیون نفرازنیروهای شوروی خود را تسلیم می کنند. وزارت دفاع آمریکا نیز براین اعتقاد است که ارتش سرخ درکمتراز دوماه به زانو درخواهد آمد. فرانس هالدر رئیس ستاد ارتش رایش از اینهم فراتر رفته و درروزسوم ژوئیه مدعی میشود که کار را ظرف دو هفته تمام خواهند کرد!

در سمت کشور شوراها اوضاع  براستی درهم ریخته و ناامید کننده است. دستگاه رهبری شوروی و در رأس آن خود استالین اصلأ انتظاراین تهاجم گسترده آنهم در این مقطع زمانی را  ندارند. قطارهای حامل غله، پنبه ، الوار، محصولات نفتی ، منگنز و کروم ارسالی از سوی شوروی برای آلمان تا آخرین روزپیش از تهاجم یعنی تا نیمه شب ۲۲ ژوئن برطبق تفاهمنامه بین دو کشور، بی وقفه از مرز می گذرند و راهی برلین می شوند. استالین تنها یکهفته بعد و پس از برطرف شدن شوک اولیه است که آغازعملیات تدافعی تحت عنوان”جنگ بزرگ میهنی” را در۲۹ ژوئن اعلام می کند. اینجا دیگر نه دیکتاتوری پرولتاریا، نه کمونیسم بین الملل و نه حتی انگیزه های سوسیالیستی و انسانی علاج کار نیست ، پتانسیل دهشت انگیز نهفته در ناسیونالیزم  و مذهب را باید سازماندهی کرد و استالین نیز چنین می کند. هفت اوت او شخصأ فرماندهی کل ارتش سرخ را بر عهده می گیرد.

نه دو هفته که دو ماه پس از تهاجم به شوروی فرمان پیشوا تنها برای اشغال اوکرائین و شبه جزیره کریمه صادر می شود. نظرستاد ارتش رایش ادامه پیشروی به سمت مسکو و تسخیر پایتخت است اما برای هیتلر گرفتن اوکرائین به مثابه انبارغله اروپا اهمیت بیشتری دارد. علاوه بر آن با اشغال کریمه راه  تسلط بر قفقاز نیزهموار می گردد. ضمن آنکه این شبه جزیره یکی از مراکزمهم نیروی هوایی اتحاد شوروی و به تبع آن تهدیدی جدی علیه مناطق نفت خیز رومانی نیزمی باشد. هیتلر ستاد ارتش را که مخالف الویت دادن به اشغال اوکرائین است به محل گردهمایی”متفکرانی با تئوریهای متحجر” تشبیه میکند که”تحت تأثیر تمایلات خودکامانه ! قراردارند”. گرفتن مسکو و کل شوروی  با اتکاء به جنگ صاعقه وار او چندان به درازا نخواهد کشید.

کیف پایتخت اوکرائین پس از یکماه نبرد نهایتأ در۲۰ سپتامبر ۴۱ سقوط می کند و هیتلر فرمان پیشروی به سمت مسکو را  برخلاف مخالفت دوباره ستاد ارتش در دوم اکتبر صادر می کند. به نظر فرماندهان ارتش تهاجم به مسکو با توجه به سرد شدن تدریجی هوا ریسک بالایی دارد. “بهتر است منتظر بهار آینده باشیم”. اماهیچکس جسارت مخالفت با پیشوا را ندارد. تهاجم گسترده گردانهای تانک ژنرال گودریان در آغاز آخرین فصل سال فرماندهی نیروهای مسلح شوروی را نیزغافلگیر می کند. هیچکس انتظار چنین عملیات گسترده ای  را که قاعدتأ می بایست در آغاز فصل بهار صورت بگیرد ندارد. حالا در آستانه پائیز که هوا به سمت سرد شدن می رود اقدام به اشغال مسکو ازهیچ عقلانیتی برخوردار نمی باشد. نیروهای ژنرال گودریان اما با قدرت تمام به سمت مسکو می تازند ، تنها درسی کیلومتری مسکو است که در برخورد به اولین دیوار ارتش سرخ ازحرکت باز می مانند. چندان طول نمی کشد که خدا ! نیز به کمک استالین می شتابد. زمستان زودرس به استقبال تانکهای گودریان می آید.

روز دوم اکتبرهمزمان با شروع عملیات تسخیرمسکو هیتلر راهی برلین می شود تا در یک سخنرانی آمار پیروزیهایش را به اطلاع مردم آلمان برساند. دو و نیم میلیون اسیر، چهارده هزار و پانصد هواپیما ، هجده هزار تانک و … ارتش تا عمق هزار کیلومتری پیش رفته و بدون مقاومت به سمت مسکو می رود. لنینگراد در شرف محاصره است  و  الی آخر.

عملیات بارباروزا از آغازهم برای رهبری آلمان یک مقوله نظامی صرف نبوده است. تصمیم گیری برای حمله به خاک شوروی بیشتریک تصمیم سیاسی است. واقعیت آن بود که درست یکسال پس ازآغاز رسمی جنگ، استراتژی جنگ صاعقه وار آدولف هیتلر برای پیروزی برغرب و برانو درآوردن بریتانیا با شکست آلمان در نبردهای هوایی سه ماهه تابستان۴۰ علیه نیروی هوایی سلطنتی از اساس با ناکامی روبرو شده بود. همانگونه که پیشتر هم اشاره کردم ، ادمه جنگ ازاین تاریخ به بعد نه برای پیروزی در جنگ که برای تحمیل یک صلح شرافتمندانه به ابرقدرت موجود بوده است. بزانو درآوردن اتحاد شوروی هم شرایط صلح با انگلستان از موضع قدرت را فراهم می کرد و هم  درصورت  رد راه حل صلح آمیزاز سوی چرچیل و روزولت  و ورود به یک جنگ درازمدت ، پشت جبهه  و لجستیک حیاتی مورد نیاز کشورهای محور را  می توانست تضمین کند. در مقابل اما تأمین لجستیک کشور شوراها را البته دولت فخیمه برعهده می گیرد.

از۲۵ اوت  تا ۱۷ سپتامبرعملیات اشغال کشوربیطرف ایران برای کنترل چاه های نفتی و رسانیدن کمکهای نجومی انگلستان و آمریکای بیطرف !  وهنوز وارد جنگ نشده  به اتحاد شوروی ازطریق خاک این کشور انجام می گیرد. نیروهای ارتش سلطنتی بریتانیا از جنوب و ارتش شوروی از شمال و هواپیماهایشان از آسمان همه جا را  به اشغال خود درمی آورند. در این میان سربازان ارتش رضا خان قدرقدرت نیز هریک سلاحها را به گوشه ای انداخته و فرار را بر قرار ترجیح می دهند. براستی هم بدون ارسال مداوم تسلیحات مورد نیازاستالین ازمسیر خاک ایران و با استفاده بهینه از راه آهن سراسری تازه سازآن معلوم نبود که سرنوشت جنگ درکشورشوراها به کجا می کشید. بی جهت نبود که بر ایران آریایی ! آنزمان “پل پیروزی”  نام نهاده بودند.

با نزدیک شدن نیروهای آلمانی به پایتخت ، استالین دستگاه دولتی خود را در۱۵ اکتبر به کویبیشف در قریب به هزار کیلومتری شرق مسکو می فرستد و کارخانجات تولید سلاح را نیز به پشت اورال یعنی منطقه ای خارج از دسترس هواپیماهای آلمانی منتقل می کند. اوضاع در مسکو بشدت بحرانی است ، همه دراندیشه فرار از شهرند. حتی مقامات بلندپایه حزبی و دستگاه پلیس مخفی سوار بر خودروهای خود به ایجاد بزرگترین راهبندان تاریخ شوروی دامن می زنند ! مغازه ها غارت می شوند و گروهی  هم در این گیر و دار برای استقبال ازارتش آلمان دربدر بدنبال خرید لغتنامه روسی ـ آلمانی افتاده اند ! چنین است وضعیت شهری که نیروهای مسلح رایش تا فاصله سی کیلومتری آن به پیش آمده اند.

استالین اما قاطعانه تصمیم به مقابله می گیرد. او که خود در میدان نبرد و در پایتخت مانده است ارتش سرخ  را  به پیشواز آلمانها می فرستد. میلیشیای کارگری دوشادوش ارتش سرخ  در گلوگاه های شهر با ایجاد خطوط دفاعی به مصاف ارتش آلمان می رود و پیشروی آنان را عجالتأ متوقف می کند. دراین نقطه است که خدا ! هم بداد مسکو می رسد. بارانهای پائیزی به ناگهان تمامی جاده ها را با فرشی از گل و لای می پوشانند و تانکهای ژنرال گودریان را در خود فرو می کشند. بدینترتیب دریایی از لوش و لجن کل نیروی زرهی آلمان را زمینگیر می کند. استراتژی جنگ صاعقه وارهیتلر برای دومین بار پس از شکست نبردهای هوایی سه ماهه تابستان ۴۰ علیه انگلستان یکبار دیگر اینباراما  بر روی زمین به گل می نشیند. در اواخراکتبر بارانها به تگرگ و برف تبدیل میشوند و زمستانی زودرس فرا می رسد. سربازانی که با خود حتی پوشاک زمستانیشان را نیز به همراه ندارند درمقابله با شرایط غیرمنتظره جدید باید انگیزه هایشان را از نو صیقل بزنند. فرمانده نیروی هوایی مارشال گورینگ قول داده است که به هرقیمت تأمین لجستیک ارتش ششم در خاک شوروی را از طریق هوا تضمین خواهد کرد ، اما او نیزبخوبی می داند که تأمین مستمر نیازهای ارتش با این بعد مسافت چندان نشانی از واقعیت با خود ندارد.

اوضاع آنچنان تغییر می کند که استالین فرمان برگزاری مراسم سالگرد انقلاب اکتبر در میدان سرخ مسکو را صادر می کند. او درهفت نوامبر خطاب به سربازانش شرایط وحشتناک بیست و سه چهارسال گذشته و راه  پرشکوهی که پشت سرگذاشته اند را یادآور می شود و درمیان غرش توپها و صدای کرکننده هواپیماهای روسی که بر فراز سرش پرواز می کنند  باعطف به راه طی شده  می پرسد: “چه کسی می تواند در پیروزی نهایی ارتش سرخ بر دشمن تردید کند ؟”

۲۱ نوامبر ژنرال گودریان به هالدر رئیس ستاد خبرمی دهد که سربازانش در یخ و برف توان از دست داده و زمینگیر شده اند. اما هیتلر میداند که اگر کار شوروی را درهمین سال تمام نکند پیروزی به کنار آرزوی یک صلح شرافتمندانه را نیزباید با ورود قریب الوقوع ایالات متحده به جنگ به گور ببرد. او دستور میدهد که عمیات توفان به هر قیمت و در هر شرایطی ادامه پیدا کند. ۲۴ نوامبر یک حمله دیگر صورت می گیرد که آنهم با دفاع قهرمانانه ارتش سرخ  و شدت یافتن طوفان و کولاک و یخ و برف  دوباره به گل می نشیند. در این هیر و ویر خبر می رسد که مارشال روندشتت ناگزیر شده است روستوف را تخلیه کرده و پنجاه کیلومترعقب نشینی کند. روستوف دروازه ورود به قفقازاست و این اولین عقب نشینی ارتش آلمان درنبردهای شرق است. از این پس دیگر آرزوی فتح اتحاد شوروی تمامأ نقش بر آب می شود. چهارم دسامبر یکصد لشکر به فرماندهی ژنرال ژوکوف اولین تعرض گسترده ارتش سرخ را درجبهه ای به طول بیش از سیصد کیلومتر علیه آلمانها آغاز می کند. دو روز بعد هیتلر خطاب به ژنرال یودل اعتراف میکند “پیروزی دیگربدست نخواهد آمد”.

شعبده بازی پرل هاربر

 

سال ۱۹۴۱ با ورود رسمی ایالات متحده آمریکا  به جنگ به پایان می رسد. هفتم دسامبر نیروی هوایی ژاپن با تهاجم به بندر پرل هاربر نهایتأ بهانه ورود رسمی آمریکا به جنگ را در سینی طلایی تقدیم روزولت می کند. تفسیر رسمی حکایت از آن دارد که در این روز نیروی هوایی ژاپن با یک تهاجم غافلگیرانه به نیروی دریایی آمریکا مستقر در بندر پرل هاربر در هاوایی ، ایالات متحده را  مجبور می کند که برای دفاع از خود  وارد یک جنگ جهانی دیگر گردد. با این تهاجم روزولت موفق می شود برخلاف مخالفتهای قوی در میان مردم و برخی جناح های سیاسی در درون آمریکا این کشور را رسمأ وارد جنگی کند که خود و کلان سرمایه مالی حامیش از مدتها پیش از این و بیش از همه خواستار شروع ، ادامه و پیروزی در آن بودند. او قبلأ درطی مبارزات انتخاباتی یکسال پیش خود در۱۹۴۰ با توجه به مخالفت صریح اکثریت مردم و نیروهای سیاسی ایالات متحده با شرکت در جنگ به دروغ به مردم قول داده بود که در صورت پیروزی مجدد آمریکا را از جنگ بدور نگه خواهد داشت.

یک نظرسنجی مؤسسه گالوپ در۹ ژانویه ۱۹۴۱  نشان می داد که هشتاد و هشت درصد یعنی اکثریت قریب به اتفاق مردم آمریکا قاطعانه علیه ورود این کشور به جنگ بوده اند. مشاورانتخاباتی و دوست نزدیک او در این مقطع یکی از پلیدترین سرانگشتان کلان سرمایه یهود بنام “هنری مورگِنتاو” Henry Morgenthau می باشد که ازهمان آغاز روی کارآمدن روزولت تا مرگش همواره پست وزارت داریی او را  نیز برعهده داشته است. دشمنی مورگِنتاو با آلمان یک دشمنی سیاسی نیست ، عقیدتی است . او تنها  با رژیم نازی دشمن نیست ، کل آلمان و مردم آن برای او هدفند. طرح مشهور او در سالهای پایانی جنگ که به نام خود او موسوم به “طرح مورگِنتاو” می باشد به صراحت نشان عمق دشمنی او با یک ملت و نه با یک رژیم می باشد. “طرح مورگِنتاو” که درسال ۱۹۴۴ افشا می گردد ، طرح برگرداندن آلمان صنعتی متحد به یک سرزمین چند پارچه کشاورزی است. افشای این طرح جنایتکارانه یک بینه قدرتمند در اختیار دستگاه تبلیغاتی دولت آلمان می گذارد که با اتکاء به آن به اثبات تئوری نژادپرستانه نازیها بپردازد و فشار بر توده های یهود را افزایش دهد. آنها “طرح مورگِنتاو” را تحت عنوان نقشه یهودیت بین المللی برای به بردگی کشاندن ملت آلمان عرضه کرده و برمبنای آن ادامه مقاومت تا به آخر و بهرقیمت را توجیه میکردند. مورگِنتاو در ضمن از دست اندرکاران تأسیس بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نیزهست.

روزولت اما بلافاصله پس از انتخاب مجددش برای چهارمین بار برخلاف قولهای انتخاباتیش مبنی بر دور نگاه داشتن ایالات متحده از جنگ دراولین فرصت لایحه موسوم به “قرض و اجاره” یا ” وام و واگذاری”  Lend -Lease Act   را  در ۱۸ فوریه از تصویب کنگره می گذراند. فرهنگسرای بریتانیا از این روز به عنوان اعلان جنگ واقعی آمریکا به نیروهای محوربه شمول ژاپن نام می برد. عین همین  اصطلاح را خود چرچیل  هم در رابطه با این قانون بکار می برد و البته که با این ترفند ایالات متحده  با آغاز صدور کمکهای نجومی که تا پایان جنگ نزدیک به پنجاه میلیارد دلار می شود  و بدون یک اعلان جنگ رسمی وارد جنگ جهانی دوم می شود یعنی نزدیک به  ده ماه  پیش از حمله ژاپن به پرل هاربر!

همزمان درفاصله ۲۹ ژانویه تا ۲۷ مارس بدون اطلاع افکارعمومی آمریکا یک سلسله مذاکرات مخفی میان فرماندهی ارتشهای بریتانیا و ایالات متحده در لندن جریان دارد که با شعار “اول آلمان” یک طرح مخفی موسوم به  ABC-1 علیه آلمان و کشورهای محور ریخته می شود. در اقیانوس کبیر، آمریکا با قفل کردن بازار چین فشار بر ژاپن را افزایش می دهد. در داخل روزولت و همپالکیهایش یک مبارزه ایدئولوژیک را برعلیه گروه موسوم به انزوا طلبان در کمیته “اول آمریکا” که با دخالت بی رویه این کشور در اقصی نقاط دنیا بویژه با وارد کردن ایالات متحده  به جنگ در اروپا سرسختانه مخالفت می کردند آغاز می کند. کمیته”اول آمریکا” قانون”قرض واجاره” را بدرستی نقض آگاهانه حقوق ملتها بنفع بریتانیای وبا هدف تحریک عامدانه کشورهای محورارزیابی می کردند. در۲۲ ژوئیه آدمیرال”ریچموند ترنر”Richmond K. Turner هشدارمی دهد که محاصره اقتصادی و قطع صدورنفت به ژاپن این کشوررا مجبوربه حمله به فیلیپین خواهد کرد و بدینترتیب ایالات متحده را عملأ  درگیر جنگ دراقیانوس آرام خواهد کرد. درست سه روز بعد از این هشدار روزولت فرمان قطع صدورنفت به ژاپن را صادر می کند.

انتقال بی معنا و زودهنگام ناوگان دریایی حوضه اقیانوس آرام از سن دیگو به پرل هاربر مدت کوتاهی پیش از حمله ژاپن علیرغم مخالفت صریح فرماندهی آن حلقه دیگری از زنجیره اقداماتی است که روزولت برای تسهیل راه  واردکردن آمریکا به هرقیمت به یک جنگ جهانی دیگر بدان اقدام می کند. دریا سالار “جیمز ریچاردسون”  James Otto Richardson  که بارها و بدفعات با فرمان روزولت برای انتقال به پرل هاربر به مخالفت برمی خیزد معتقد است که این عملی کاملأ بی معنا و غیرضروری است چرا که براساس طرح جنگ علیه ژاپن موسوم به “طرح نارنجی”، ناوگان پاسیفیک ( اقیانوس آرام ) پیش از رسیدن ناوگان آتلانتیک (اقیانوس اطلس) از توان عملیاتی کافی برخوردار نبوده و بدین ترتیب ماندن در سن دیگو یا رفتن به پرل هاربر در اساس چیزی را تغییر نمی دهد  الا اینکه انتقال زودرس و غیرمنطقی به پرل هاربر مشکلات لجستیکی فراوانی را بدنبال خواهد آورد چرا که تأمین نیازهای ارتش در پرل هاربر برخلاف  سن دیگو که  براحتی و توسط  راه آهن صورت می پذیرفت تنها بوسیله کشتی میسر بوده و به زمان بیشتری نیاز دارد. همینطور امکان استفاده پرسنل از مرخصی و دیدار با خانواده هایشان نیز به همان دلیل طولانی بودن مسیر دیگر امکان پذیر نخواهد بود. نتیجه اعتراضات دریا سالار ریچاردسون این میشود که او برکنار و “آدمیرال کیمل” Husband E. Kimmel  بجای او آورده شود.

موضوع مهم بعدی مطلع بودن واشینگتن از حمله ۷ دسامبر و عدم انتقال بموقع آن به نیروهای مستقر در پرل هاربر می باشد. از ماه ها پیش از این تهاجم آمریکائیها موفق به شکستن انواع  بسیاری از کدهای رمز مورد استفاده ژاپن شده بودند. اطلاعات مربوط به حمله با بلوکه شدن یا به نیروهای مستقردر پرل هاربر نمیرسد و یا بسیاردیر و درست درحین عملیات دریافت میشود. عین این مسئله یعنی کشف رمز و شکستن کدهای طرف آلمانی قبل ازاینهم توسط انگلیسیها بویژه در رابطه با عملیات بارباروزا صورت گرفته بود که البته علیرغم مطلع ساختن استالین بدلیل بی اعتمادی او به طرف انگلیسی ازسوی او جدی گرفته نمیشود. علاوه براینها از چند روز مانده به حمله ژاپن کلیه ناوهایی که ارزش استراتژیک دارند بندر پرل هاربر را ترک می کنند و در لحظه حمله برای نمونه یکی از ناوهای هواپیمابر نیز در آن حوالی  یعنی در مرکز فرماندهی حوزه اقیانوس آرام یافت نمیشود.

چارلز آوستین بیرد Charles A. Beard  یکی ازمشهورترین تاریخدانان نیمه اول قرن بیستم در آمریکا مدعی است که روزولت آگاهانه ژاپن را به جنگ کشانده است. او سیاست ایالات متحده تحت حاکمیت روزولت را امپریالیستی قلمداد کرده و رئیس جمهور را متهم به آماده سازی برای ورود به جنگ طی سالهای دهه سی میلادی می کند. از این مهمتر ادعای یک تاریخدان دیگر آمریکایی یعنی “هری المر بارنز”Harry Elmer Barnes  می باشد. بارنز روزولت را رسمأ متهم می کند که آگاهانه یک قلم سه هزار نفر را قربانی کرده تا افکارعمومی آمریکا را به نفع ورود به جنگ آماده سازد.

سناریوی  پرل هاربر نسخه اصلی سناریوی حمله به اصطلاح القاعده ! به سازمان تجارت جهانی است با همان میزان قربانی ، با همان ادعای مود تهاجم قرارگرفتن آمریکا و البته با همان تبعات جنایتکارانه اش درسطوح داخلی و بین المللی که از سوی همان کانونهای قدرت مالی و تسلیحاتی کلید خورده است. در این رابطه اشاره به تلگراف مورخ ۲۷ اکتبر “جرج مارشال”  George C. Marshall رئیس ستاد ارتش  خالی از فایده نیست.  مارشال طی تلگرافی کاملأ محرمانه که مخاطبان آن یک حلقه محدود از افسران ارشد نیروی دریایی در اقیانوس آرام می باشند می نویسد :

“اگر جلوی دشمنی ها گرفته نشود ایالات متحده ترجیح می دهد اجازه دهد اولین اقدام خصمانه از سوی ژاپن صورت پذیرد”.

در پایان نگاهی مختصر و مفید به یادداشتهای روزانه “هنری اِستیمسون”  Henry L. Stimson  وزیرجنگ روزولت بسیار گویا و بی نیازازهرتفسیرو تحلیلی است. اِستیمسون خود یکی ازبازهای جنایتکارجنگ طلب و ازمسئولین و تصمیم گیرندگان بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی است. یادداشتهای روزانه او در سال ۱۹۷۶ بصورت کتاب منتشرمی شود اما بعدها کلیه نسخه های آن از تمامی کتابخانه های دنیا حذف میگردد !  اِستیمسون که درضمن وزیرامور خارجه آمریکا در زمان پرزیدنت هوور سلف روزولت هم بوده است در یادداشتهایش اشاره به گفتگوی خود با رئیس جمهور درتاریخ ۲۵ نوامبر۱۹۴۱ یعنی کمتر از دوهفته پیش ازحمله ژاپن به پرل هاربر می کند. در این گفتگو روزولت صراحتأ از بوجود آوردن شرایطی سخن می گوید که در خلال آن بدون آنکه خطرچندانی متوجه آمریکا گردد ، ژاپن به شلیک اولین گلوله وادارشود. عین سخنان او را به نقل از ویکی پدیا به زبان اصلی می آورم. انتخاب ویکی پدیا بعنوان منبع ازسوی من عمدی است چرا که این تارنما بخشی ازدستگاه اطلاع رسانی “سیستم” هژمون برجهان با هدف تثبیت “تفاسیر رسمی” و مقابله با “تفسیرغیررسمی” از تاریخ  و سیاست بین المللی است.

 Roosevelt: brought up the event that we are likely to be attacked perhaps next Monday … and the question was what we should do. The question we how we should maneuver them into the position of  firing the first shot without allowing too much danger to ourselves.

بیژن نیابتی ، ۱۶ مرداد ۱۳۹۶

سایت  بیژن نیابتی  blogspot.com  .niabati

ای میل بیژن نیابتی   bijanniabati@hotmail.com