پرده برداری از چهره ی میرحسین موسوی(قسمت یکم)

پرده برداری از چهره ی میرحسین موسوی

                                                                                                                    قسمت یکم

مقدمه:

نگارنده به دلایل بسیار، از سال ها پیش، به آقای دکتر مرتضی محیط نه تنها بخاطر دانش و آگاهی ی تاریخی و وسیع ایشان، بلکه به دلیل علاقه ی مشترکمان به زنده یاد دکتر محمد مصدق و استقلال طلبی ی وی مبنی بر لزوم کوتاه کردن دست بیگانگان از دخالت در امور داخلی ی ایران علاقه داشتم. حاصل این علاقه به جائی منتهی شد که مسئولیت ادامه ی پخش برنامه های زنده ی ایشان در تلویزیون “کانال یک” را به عهده گرفتم. جریان از این قرار بود که در اواخر سال ۲۰۰۵ میلادی، چندین تلویزیون فارسی زبان معروف به لس آنجلسی اعم از نوع ماهواره ای و یا اینترنتی ی آن، به دلایل مختلف از جمله اینکه تاب تحمل سخنان ایشان را نداشتند، از ادامه ی پخش برنامه هایشان خودداری کرده بودند. دکتر محیط به دلایلی که در زیر بدان اشاره می شود، اجبارا در حال نقل مکان از شهر نیویورک، ابتدا به شهری در ایالت آریزونا و از آنجا نیز پس از مدت کوتاهی به شهر لس آنجلس بود. من در دوران زندگی ی ۷ ساله ی خود در شهر لس آنجلس تجارب تلخی از زیستن در میان جامعه ی سلطنت طلبان این شهر داشتم. به دلیل همین تجربه و از سوی دیگر، احساس وظیفه ای که نسبت به دوست مبارز خود دکتر محیط داشتم باید او را که تازه به لوس آنجلس آمده بود از سکونت  در این شهر منصرف می کردم. از اینروی، روزی در یک مکالمه ی تلفنی به نامبرده گفتم من ۷ سال در این شهر زندگی کرده و برای دور شدن از هجوم بازماندگان نظام ایران برباد ده آریامهری پس از انقلاب به این شهر، مجبور به کوچ کردن و انتقال به شهر  آستین، مرکز ایالت تکزاس شده ام،  گمان می کنم شما نیز نتوانید در آن شهر دوام بیاورید. شاید بهتر باشد از هم اکنون سکونت در این شهر را فراموش کنید تا مثل من دچار کوچ مجدد نگردید. اما این سخن ها بی فایده بود. او تصمیم گرفته بود در آنجا بماند. لاجرم، گفتم حال که تصمیم قطعی  برای اقامت در این شهر گرفته اید چرا برای تداوم اجرای برنامه های تلویزیونی خود به تلویزیون “کانال یک” که آن را هنوز امتحان نکرده اید مراجعه نمی کنید؟  او به نحوی کاملا غیر مترقبه یکباره پرسید: راستی، آقای حسیبی، آیا شما با مسائل مربوط به پرونده ی پزشکی ی من در نیویورک مشکلی ندارید؟ جواب دادم نه، من هیچ مشکلی با آن پرونده و به طور کلی با مسائل خصوصی  و شخصی ی زندگی ی شما ندارم. زیرا به نظر من، آن موضوع با فعالیت های سیاسی مبارزاتی ی شما ربطی ندارد. افسوس که اشتباه می کردم. زیرا چنانکه در این رشته نوشتار نشان خواهم داد پرونده ی وی در نیویورک که منجر به ابطال پروانه ی پزشکی ی او شده بود به شدت با شخصیت او ربط داشت. در اینجا هم میهنانی را  که از جریان آن پرونده اطلاع ندارند به لینک های زیر مراجعه می دهم:

http://w3.health.state.ny.us/opmc/factions.nsf/cd901a6816701d94852568c0004e3fb7/524f4886136513ca85256a4a0047e246/$FILE/lc171551.pdf

 

http://www.nytimes.com/1991/08/18/nyregion/doctor-acquitted-of-rape-faces-civil-suit.html?pagewanted=all

   

اشتباه من درباره ی دکتر مرتضی محیط، از همینجا سرچشمه  می گرفت که در طول قسمت های مختلف این سلسله نوشتار، به آن اشتباهات نیز اشاره خواهم نمود.

دکتر محیط پس از شنیدن پاسخ دلخواهی که در برابر پرسش غیر مترقبه و هدفمند خویش از نگارنده دریافت کرده بود گفت بهتر است بجای او من با صاحب و مدیر “کانال یک” تماس بگیرم. پیشنهاد وی را پذیرفتم و گرچه تا آن زمان کوچک ترین شناختی از مالکیت و اداره کننده ی تلویزیون  “کانال یک” نداشتم با آن تلویزیون تماس گرفتم. سخن کوتاه. نتیجه این شد که با زحمت زیاد و صرف هزینه های فراوان از جمله پرداخت ۸۸۰۰ دلار پیش پرداخت  توانستم بار دیگر صدای دکتر محیط را از طریق این تلویزیون به گوش هم میهنان در سراسر ایران و جهان برسانم. در اینباره، بخصوص برای پی بردن به میزان رفاقت و همکاری اینجانب با دکتر محیط در آن دوران، مراجعه شود به برنامه های ۱, ۲, ۳, ۴ در آرشیو سایت خودشان در لینک زیر:  

 

http://www.mmohit.org/audio.htm

از آنجا که ممکن است در بسیاری از نقاط جهان باز شدن لینک بالا بخصوص در ایران با مشکل روبرو گردد فقط چند جمله از سخنان نامبرده نسبت به این نگارنده را در زیر درج می کنم. او در سرآغاز برنامه شماره ۱ چنین می گوید:

. . . آقای حسیبی، آقای مهنس حسیبی، دوست عزیزم که جلسه گذشته به همراه ایشون بودم و البته ایشون قول دادند که زحمت بکشند و قدم رنجه کنند و لااقل ماهی یکبار تشریف بیارن به لس آنجلس یا به تهرانجلس و در این برنامه شرکت بکنند. و امیدوارم که این کار را بکنند ایشون . . .

ولی چه سود؟. آن علاقه و همکاری ی مفرط و تنگاتنگ، چندی است، نزد این نگارنده به ندامت مفرط و عدم همکاری ی مبدل شده است. نوشتاری که اولین قسمت آن را پیش رو دارید و قسمت های بعدی ی آن را به مرور منتشر خواهم کرد، شرح مختصری است بر چگونگی و چرائی ی این ندامت مفرط.

*   *   *

از زمان درگیری ی میرحسین موسوی و محمود احمدی نژاد برسر تکیه زدن به کرسی ی ریاست جمهوری  در سال ۲۰۰۹ میلادی یا سال ۱۳۸۸ خورشیدی تا کنون درک و پذیرفتن دو موضوع برای این نگارنده غیرممکن شده و فکرم را دائم به خود مشغول داشته بود:

موضوع اول ـ هم نوائی و همراهی ی مشترکی بود که بین دو فعال سیاسی ی نا متناجس، بر سر حمایت از سید حسین موسوی بین آقای دکتر مرتضی محیط و آقای رضا پهلوی در برونمرز پدیدار شده بود. عدم تجانس فکری و سیاسی از این بیشتر نمی شود که دکتر مرتضی محیط، در آن دوران شخصیتی انساندوست، صادق، صمیمی، مستقل، مارکس شناس، ضد نظام سرمایه، ضد ظلم و ستم امپریالیستی بود و رضا پهلوی چنانکه می دانیم در تمام این موارد در نقطه ی مقابل دکتر محیط قرار داشت. این دو تن، چگونه در یک زمان به یک نتیجه رسیده بودند که کلید قفل رهائی و نجات مردم ایران فقط در دست میر حسین موسوی است و اوست که قادر به باز کردن آن قفل شده است؟

رضا پهلوی با حمایت از تظاهرات مردم در خیابان های تهران و شهرهای بزرگ ایران، به نفع سید حسین موسوی، مچ بند سبز به دست کرد و طی چندین مصاحبه در تلویزیون های امریکائی و اروپائی به حمایت از انتخاب میرحسین موسوی در برابر احمدی نژاد برخاست، ولی اندکی بعد با فروکش کردن تظاهرات مردم و مستحکم شدن احمدی نژاد در دومین دوره ی ریاست جمهوریش، مچ بند سبز رها نموده، راه و روش عادی و همیشگی در پیش گرفت. دکتر مرتضی محیط اما، پای از این حیطه فرا تر نهاد و گوی سبقت از رضا پهلوی ربود. جریان بدین قرار بود که وی از چندین هفته پیش از انتخابات، یکباره برنامه های تلویزیونی ی خود را به ستاد تبلیغاتی بر علیه احمدی نژاد و به نفع میر حسین موسوی مبدل نمود. تو گوئی ندائی از غیب به او رسیده باشد که اینبار دست دخالتجوی سیاستمداران کشور های غرب برای از چاله به چاه انداختن مردم ایران در آستین گیر کرده است. یا اینکه امریکا در رأس کشورهای امپریالیستی از دخالت های مصیبتبار گذشته در کشور ما به شدت پشیمان شده و تصمیم گرفته است مردم ایران را اینبار به حال خود رها کند تا خود درباره ی حال و آینده ی خود تصمیم بگیرند!

موضوع دوم ـ دکتر محیط، در چندین برنامه ی تلویزیونی ی خود، میرحسین موسوی را معادل و هموزن زنده یاد دکتر محمد مصدق معرفی نمود و این نیز گوشه ی دیگری از ذهن نگارنده را به خود مشغول می داشت. قیاس سید حسین موسوی با مصدق بزرگ توسط دکتر محیط، به ویژه در خاطر این نگارنده که راه دراز عشق به دکتر محمد مصدق و استقلال طلبی ی او را از سیزده سالگی  تا کنون پیموده بودم بس سنگین می نمود. با دکتر محیط چنانکه در مقدمه بدان اشاره رفت از سال ها پیش آشنا بودم و با او همکاری های مبارزاتی داشتم. او که در برنامه هایش از دکتر مصدق به کرّات سخن می گفت و کودتای ۲۸ مرداد را به درستی و به شدت محکوم می نمود در ذهن این نگارنده کسی نبود که بی دلیل موسوی را ادامه دهنده ی طریقت و منش سیاسی، و خلق و خوی دکتر مصدق بنامد. پیدا بود  او از معرفی ی سیدحسین موسوی، بدان ترتیب که می گفت منظور و هدف ویژه ای در سر دارد. دکتر محیط در برنامه های تلویزیونی ی خود بر عامل استقلال طلبی ی میرحسین موسوی و استقلال شخصی ی وی بیش از حد و به نحوی غیرعادی پافشاری می کرد. همین پافشاری ی غیرعادی و خالی از حقیقت بود که گهگاه یاعث می شد دقیقا به عدم استقلال میرحسین موسوی رهنمون گردم و او را به نیرو و یا نیروهایی در بلوک کشورهای غرب مرتبط و وابسته بدانم. مقایسه ای که دکتر محیط بین مصدق و موسوی می کرد، بجز تکیه کلامی که عوام در موارد مشابه به کار می گیرند یعنی “مقایسه ی فیل و فنجان” معنی ی دیگری نداشت  و همانطور که در بالا اشاره شد نتیجه ای معکوس در ذهن من و دیگران بجا می گذاشت.  آقای دکتر محیط دائم در برنامه های تلویزیونی ی خود بر حمایت از موسوی می افزود و با هرکس که در این مورد مخالفت می نمود  بیرحمانه می تاخت. او به مردمی که در درونمرز و برونمرز سخن از تحریم انتخابات به میان می آوردند در یکی از برنامه هایش گفت “چون اینان نمی خواهند در جهت امواج خروشان رودخانه ی انقلاب سبز موسوی شنا کنند به ساحل پرتاب خواهند شد تا بروند در خانه هایشان ایزوله شوند و سماق بمکند”. در مکالمات تلفنی ی خود برای مثال روزی به دکتر محیط گفتم مگر رنگ سبز دارای یک سایه ی واحد است؟ مگر نباید به طور طبیعی در دست یکی کمرنگ تر و در دست دیگری پررنگتر باشد؟ این چه حکایتی است که نوار طولانی ی سبزی که روبروی برج ایفل بر پا کرده اند با نواری که در دیگر شهرهای بزرگ در درون و بیرون ایران به نمایش گذاشته اند و پرچم های سبزی که در دست طرفداران موسوی می بینیم یکسره همرنگ است؟ و او با دلخوری با جواب های بی سر و ته و غیرقابل قبول مرا بیش از پیش به شک می انداخت. روزی دیگر در خبرها چنین آمد که پرچم سبز طرفداران جنبش و یا همان انقلاب سبز موسوی که محیط می گفت را در یکی از بلندی های دامنه ی کوه بلند اورست نصب کرده اند و تلفن را برداشته به دکتر محیط گفتم آیا این به نظر شما طبیعی است که پرچم سبز موسوی در بلندی های دامنه ی اورست نصب گردد؟ پرسیدم چه کسی و یا چه کسانی کوه نوردها را پیشاپیش روانه ی اورست کرده بودند که دقیقا در این ایام نسبت به نصب پرچم سبز اقدام نمایند؟. آیا موسوی شخصا چنین برنامه ای را پیش بینی کرده بوده است یا مردمی که در حال و هوای انقلاب سبز او بودند کدامیک؟ و محیط در اوج دلخوری از سماجت اینجانب بر اینگونه مسائل مرا به شدت شماتت نمود و گفت با این سخنان معلوم می شود به میزان و توان مردم توجه نداری!!. . . .

توهین ها و بی حرمتی های دکتر محیط نسبت به شخصیت های محترمی که در ایران و جهان انتخابات را تحریم کرده بودند منجمله توهین به اعضای کانون نویسندگان و آقای دکتر ناصر زرافشان در ایران چنان زشت و وقیحانه بود که حدی بر آن متصور نیست. آقای محیط، گزافه گوئی و بی حرمتی ها به تحریم کنندگان شرکت در انتخابات را به جائی رساند که در همان دوران، آقای دکتر زرافشان و آقای دکتر فریبرز رئیس دانا را وادار به روشنگری در یکی از برنامه های “پند تاریخ” نمود: علاقمندان می توانند در لینک زیر به روشنگری ی آن دو مبارز فداکار گوش فرا دهند:

https://www.youtube.com/watch?v=_g8yznBxODA

ادامه دارد