تصرف حلب موخره یی بر “پایان تاریخ”!

 اول. ترور سفیر روسیه در آنکارا آن هم دقیقا در آستانه ی برگزاری کنفرانسی مشترک با حضور روسیه ، ترکیه و ایران جنگ سوریه را وارد برهه ی جدیدی کرده است. جنگی که به وضوح بعد از تصرف حلب آونگ توازن قوا را به سود بلوک روسیه ، ایران و سوریه چرخانده است. این چرخش از مناظر مختلف قابل تامل است چندان که در جنگ چهارساله ی سوریه یک نقطه ی عطف فوق العاده معنا دار تلقی تواند شد. مستقل از اهمیت نظامی تصرف حلب واقعیت این است که صف بندی بلوک موثر در جنگ سوریه بعد از این اتفاق شکل متفاوتی خواهد گرفت. می توان فرض کرد که در یک آینده ی قابل پیش بینی دولت عراق و متحدان اش موفق به بازپس گیری موصل خواهند شد و به یک « پیروزی » بزرگ نایل خواهند آمد و داعش را به ادلب عقب خواهند راند اما مساله به ساده گی این است که هیچ

« فتح الفتوحی» در برهه ی کنونیِ جنگ های منطقه از پیامدها و نمادهای سیاسی تصرف حلب برخوردار نیست. بر مبنای این فرضیه می خواهم به عرصه ی برتریِ سیاسی نظامیِ اردوگاه روسیه ، ایران و بشار وارد شوم و حوزه ی آن را از پیشروی در حلب فراتر ببرم و به چیستی شکست بلوک آمریکا ،ترکیه و عربستان بپردازم.

دوم. به موازات افول هژمونی سیاسی اقتصادی امپریالیسم آمریکا جهان گام به گام وارد دوران تازه یی از جنگ سرد شده است. حالا دیگر مثل روز روشن است که دکترین “نظام جهانی نو” – که به اشتباه

” نظم نوین جهانی” ترجمه شده- شکست خورده است. دکترینی که اوج اقتدار آن با عروج ریگانیسم شکل بسته و اساس خود را بر ویرانه های فروپاشی دیوار برلین نهاده و زیر پرچم “پایان تاریخ و پیروزی لیبرال دموکراسی” باد به شراع کشتی هارترین جناح سرمایه داری جهانی انداخته بود حالا به گل نشسته است. پدیده ی ترامپ بر متن تشتت تشکیلاتی و نظری نخبه گان جمهوری خواه یکی از اضلاع این شکست است. برای نخستین بار در تاریخ دموکراسی آمریکایی شاخص ترین رهبران حزب پیروز به آقای پرزیدنت رای ندادند! برای نخستین بار همه ی ارزیابی های معتبرترین مراکز نظرسنجی پوچ از آب در آمد و رسانه و جریان اصلی مغلوب ساده ترین شگردهای دماگوژیستی شد. برای نخستین بار حزب مغلوب آوار شکست را در قالب یک اتهام عجیب بر سر رهبر امپریالیسم رقیب (روسیه و پوتین) ویران کرد. حزب جمهوری خواه که به یمن کلاپس اقتصادی سیاسی اتحاد شوروی نظام تک قطبی جهانی را با دخالت رسانه ی برتر و مراکز امنیتی اش در بطن انتخابات روسی آغاز کرده و هلهله کنان یلتسین را به جای زوگانوف نشانده بود حالا از قبل رسوایی ناشی از هک شدن ایمیل های رهبر جناح رقیب دستِ بالا یافته است. گویا پشتیبانی از تظاهرات ضدحکومتی جریان های دست راستی پروغربی بعد از انتخاب مجدد پوتین این گونه پاسخ گرفته است. از قرار و برای نخستین بار روس ها توانسته اند به نحو ملموسی آونگ دموکراسی آمریکایی را به سود و سوی خود تغییر جهت دهند. بعد از فروپاشی پیمان ورشو و موج شکننده ی انقلاب های رنگی و پرو غربی در اردوگاه روسیه و پس از آن که انقلاب مخملی از لهستان و چک گذشت و با تسخیر گرجستان و اکراین به دروازه های مسکو نزدیک شد، برای نخستین بار کریمه و دونتسک شاهد شکست و عقب نشینی امپریالیسم آمریکا بود. تمام شواهد حاکی از آن بود که بورژوازی عظمت طلب روس به پشتوانه ی بی دریغ افزایش بهای نفت و گاز و ترمیم شکاف های اقتصادی خود وارد بازار سیاست جهانی شده است. در حوزه ی تقسیم جهان امپریالیستی، دوران “پایان تاریخ” علاوه بر ضربه های سنگین ناشی از فروپاشی سوویت ها به بهای گزاف از دست رفتن افغانستان و عراق و لیبی تمام شده بود. نورمحمد تره کی تا نجیب الله و صدام و قذافی با هر درجه یی از نوسان سیاسی به هر حال در اردوگاه شرق تقسیم شده بودند. بشار اسد آخرین بازمانده ی قافله یی است که مختصاتش با مبارزات استقلال طلبانه و ضد کولونیالیستی و ترقی خواهی بورژوازی ملی تعریف می شد و همچون همه ی دوزخیان روی زمین اعتبار و قدرت اش را از اتحاد جماهیر شوروی می گرفت. دورانی یک سره منقضی! اینک به ساده گی می توان درجه و میزان ترقی خواهی بشار را فی المثل با مام جلال و فواد معصوم مقایسه کرد!

سوم. در راستای ایجاد نظام جهانی نو استراتژی ضدکمونیستی کمربند سبز برژینسکی ابتدا افغانستان را بلعید و دو دستی تقدیم القاعده و راست ترین گرایش اسلام سیاسی کرد. سپس عراق و لیبی نیز یکی پس از دیگری و در جریان جنگ های نیابتی و مستقیم از حلقه ی اردوگاه شرق بیرون کشیده شدند و به حلقوم اسلام سیاسی فرو رفتند. شکی نیست که چنین فرجامی مطلقا مطلوب امپریالیسم آمریکا نبود. برای سرمایه ی پروغربی از لحاظ اقتصادی بازگشت خواهران چهارگانه ی نفتی ( اگزون موبایل، توتال، بریتیش پترولیوم و شل ) به عراق هدف نخست بود. از نظر سیاسی نیز حاکمیتی شبه سکولار شبیه دولت ایاد علاوی می توانست تامین کننده ی منافع آمریکا و اروپا باشد. چنان نشد و چنین شد که به راحتی می توان گفت و پذیرفت که تمام آن استراتژی های سیاسی اقتصادی شکست خورده است. در حالی که با افول هژمونی آمریکا به نظر می رسید دوران جنگ های وکالتی به پایان رسیده است؛ خیزش نان و آزادی در سوریه با سرکوب شدید و خونین دولت بشار وارد فازی عمیقا ارتجاعی شد وبا دخالت مستقیم ترکیه و عربستان و قطر به میدانی برای تجمع جنایتکارترین باندهای تروریستی تبدیل گردید. مضاف به این که بندر طرطوس و ساختار پرو روسی ارتش و نظام بورکراتیک دولت اسد این کشور را به آخرین پایگاه و تنها بازمانده ی دوران جنگ سرد نخستین مبدل کرده است. علاوه بر این ها سوریه تنها شاهراه ارتباطی جمهوری اسلامی برای حفظ منافع اش در لبنان و حمایت مستقیم از حزب الله نیز هست. به این اعتبار سوریه دو راهی انطباق و تقاطع منافع دو امپریالیسم رقیب آمریکا و روسیه و محل منازعه ی متحدان منطقه یی این دو بلوک نیز به شمار تواند رفت. اگرچه از نظر اشتهای کشتار مخالفان، میل و ذائقه ی بن علی و مبارک و قذافی کمتر از بشار نبود اما واقعیت این است که در سه کشور تونس و مصر و لیبی تناقضات و اشتراکات سرمایه داری جهانی و منطقه یی به اندازه ی سوریه رقم نخورده بود.

چهارم.از دریچه ی مولفه های پیش گفته سوریه اما نقطه سرخط است. سرزمینی است که از یک سو ترمز دستی بلوک آمریکا و متحدان اش را کشیده و از سوی دیگر حکم به احیا و برتریِ دخالتگر امپریالیسمی داده که بورژوازی عظمت طلب اش با شکست پروسترویکا تحقیر شده است. امپریالیسم آمریکا که در ماجرای جنگ در لیبی ابتکار عمل را به اروپا و فرانسه ی سارکوزی وانهاده بود و عراقِ پس از صدام حسین را با آن همه هزینه به جمهوری اسلامی باخته بود، در مسیر امتداد چنان روندی میدان سوریه را نیز به امپریالیسم رقیب سپرده است. تصرف حلب از سوی اردوگاه روسیه، ایران (سپاه قدس+ حزب الله) و ارتش بشار نماد تمام عیار افول هژمونی آمریکا در قلب جهان انرژی و سرمایه است. شکست آمریکا و متحدان اش (عربستان و ترکیه و قطر به همراه کل جبهه ی تروریسم دولتیِ سوار بر اسلام سیاسی سلفی) در حلب به یک مفهوم پایان واقعی دوران “پایان تاریخ” نیز هست. چنین پایان حقارت آمیزی برای سرمایه داری پروآمریکایی در شرایطی شکل بسته است که هیچ قطبِ سیاسیِ مترقی و چپِ موثرِ متکی به نیروی مردم زحمتکش درمیدان حاضر نیست. حلب نماد تغییر در توازن قوا به سود امپریالیسم روسیه و متحدان اش است. چنین تغییری می تواند به صف بندی های جدیدی در روابط میان دولت ها منجر شود. اگر به راستی وعده های انتخاباتی ترامپ در حوزه ی نزدیکی به پوتین و روسیه در جنگ سوریه عملیاتی شود؛ بی تردید متحدان عرب آمریکا به سرکرده گی عربستان بازی بزرگ را به رقیب اصلی خود در تهران خواهند باخت. این تغییر می تواند تحولات یمن را نیز تحت تاثیر قرار دهد و ترکش های آن ترکیه را هم متاثر سازد. واکنش اسرائیل و عربستان – که در انتخابات آمریکا به وضوح در کمپ کلینتون نشسته بودند- قابل تامل خواهد بود. این دو دولت کم و بیش متحد از یک سو برای سیاست “ضد برجام” ترامپ غش و ریسه می روند و از سوی دیگران نگران نزدیکی آمریکا به روسیه هستند. امری که با انتصاب مالک کمپانی اگزون موبایل و دوست و شریک تجاری پوتین به مسند وزارت خارجه آمریکا سخت جدی شده است. ما نمی توانیم به جنگ سوریه وارد شویم و یک طرف اصلی ماجرا را مسکوت بگذاریم.

پنجم. از کردستان ایران که فعلا خاموش و نظاره گر تحولات منطقه است که بگذریم واقعیت این است که با توجه به صف بندی های سیاسی موجود و شرایط مغشوش باکور و باشور اوضاع قطب مترقی ضلع چهارم و اصلی (روژآوا) چندان مشخص و قابل پیش بینی نیست. همسوییِ “اجتناب ناپذیر” رهبران جبهه ی روژآوا با امپریالیسم آمریکا در کنار ضربه هایی که اخیرا از سوی دولت شبه فاشیستی ترکیه به “ه د پ” وارد شده است، سرنوشت مهم ترین قطبِ مترقی دخیل در جنگ سوریه را در هاله یی از ابهام فرو برده است. بی شک همه ی دستاوردهای درخشان روژآوا با تثبیت احتمالی دولت بشار پس گرفتنی نیست، اما مساله به ساده گی این است چنین جبهه یی در آینده از سوی اردوی پیروز در جنگ سوریه تحمل نخواهد شد. این تحمل ناپذیری از سوی هر دو جناح امپریالیستی درگیر در جنگ کم و بیش یک سان است. اگر چه ترکیه می کوشد حساب خود را از جناح شکست خورده ی آمریکا- عربستان و قطر جدا کند و با پیشنهاد معامله ی بازرگانی در قالب پول واحد به جناح روسیه- ایران و عراق نزدیک شود و هر چند آینده ی عراق و اقلیم کردستان نیز به شدت مبهم است اما هر درجه یی از تغییر در این صف بندی ها سبب نخواهد شد که روژآوا و دوستانش از سوی قدرت های جهانی و منطقه یی تحمل شوند!

 ششم. ظرف صد سال گذشته، بعد از انقلاب اکتبر جهان هیچ گاه تا این درجه دستخوش تحولات سریع و البته تیره و تلخ نبوده و در عین حال هیچ گاه چپ تا این درجه به حاشیه ی تحولات اجتماعی نغلتیده است. کافی است به وقایع سه دهه ی گذشته در الجزایر و لیبی و مصر و تونس و یمن و ترکیه و عراق و ایران و پاکستان و افغانستان و….خم شویم و در عین حال به تعمیق بحران در نظام اجتماعی تولید سرمایه داری در جهان اصلی و پیرامون دقیق شویم تا به خطرات ناشی از به حاشیه رفتن چپ در دوران بحران و انقلاب پی ببریم.

هفتم. جنگ امپریالیستی در سوریه و به خصوص تصرف حلب جلوه ی دیگری نیز در صف بندی ها و تحلیل های چپ داشته است. موضع و ارزیابی کمونیسم رادیکال طبقه ی کارگر در مورد این جنگ و دو بلوک اصلی درگیر در آن روشن است. از این منظر با توجه به غیاب نیروهای مترقی و رادیکال متکی به مردم کارگر و زحمتکش و به یک مفهوم با توجه به غیاب جبهه ی سوم ، هر دو قطب جنگ ارتجاعی؛ ضدانقلاب ،واپس گرا و غیر قابل پشتیبانی هستند. از این مدخل هیچ درجه یی از توحش و بربریت داعش و نحله های تروریست و دولت های ارتجاعی حامی این جبهه ( ترکیه و قطر و عربستان در کنار آمریکا) نمی توانداعتباری برای حمایت از دولت « قانونی » بشار و متحدانش باشد. « چپ » پرو روس – که ریشه در  « سوسیالیسم » شکست خورده ی اردوگاهی دارد- چنان از پیروزی جبهه ی روسیه ،سپاه قدس و حزب الله به وجد آمده است که پنداری بار دیگر برلین از اشغال فاشیسم رها شده است. کل استدلال منسوخ این « چپ» بر پایه ی قیاس میان دولت شبه سکولار اسد و ارتجاع کم مانند جبهه ی تروریسم صورت بسته است. استدلالی آشنا که باز هم در قفای گزینش بد به جای بدتر موضع می گیرد. صدای این « سوسیالیست» ها را بارها در انتخابات ریاست جمهوری ایران و حمایت شرمگینانه از اصلاح طلبان شنیده ایم. این جریان در متن جنگ سوریه بی آن که به روی مبارک بیاورد به شدت دچار تناقض شده است. از یک سو در سطح جهانی تمام حجت خود را از ضدیت با آمریکا می گیرد اما با این موضع گیری خود در متن صف بندی های سیاسی ایران عملا کنار جناح پروآمریکایی حکومت می ایستد! نکته ی دیگر این که ایشان تا دی روز از روژآوا به عنوان آلترناتیو جنگ در سوریه و راهکار صلح دفاع می کردند. همراهی و همسویی روژآوا با آمریکا این « سوسیالیست» های محترم را به یک مخمصه ی دیگر انداخته است. راهکار خروج از این مخمصه برای ایشان در حد پند و نصیحت به رهبران روژآوا به منظور پرهیز از همکاری با “شیطان بزرگ” بوده است. پند به سیاستمداران کهنه کاری چون صالح مسلم از آن دست شیرین کاری هایی است که فقط در بساط « چپ» پرو روس وطنی یافت می شود. تناقض دیگر تقابل دولت بشار با روژآوا است. در چنین تقابلی « چپ» حامی بشار و روژآوا بر سر دو راهی ایستاده است…..

محمد قراگوزلو

اول. دی ماه ۱۳۹۵